جمع بندی عاقبت شوم خودارضائی

تب‌های اولیه

109 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

++Hadi++;999940 نوشت:
من این پیغاممو می نویسم و دیگه تو این بحث شرکت نمی کنم!
ظاهرا استارتر بحث تصمیم خودشونو گرفتن و مدام همونو تکرار می کنند و البته بیشتر حس می کنم (با عرض معذرت از استارتر) تفکراتشون در عوالم دوران کودکی و نوجوانی مونده و شاید در آینده ای نزدیک متحول شه! خود منم طرز فکرم در مورد ازدواج همین بود که متاسفانه خیلی منو عقب انداخت!
انسان مثل همه موجودات زنده نیازهایی داره که اگر به صورت متعادل در جهت رفع اونها بره، می تونه بیشتر عمر کنه و کیفیت زندگی رو بالاتر ببره!
ما معتقدیم اصول مذهبی به صورت موازی با فطرت بشریمون، تلاش می کنه ما رو به سر منزل نهایی برسونه! انسان همواره باید از افراط و تفریط دور شه و مسیر تعادل رو بره!
همچنان که هر موجود زنده ای نیاز به خوردن و آشامیدن و تنفس و خوابیدن و دفع فضولات و یه سری نیازهای دگه مثل بازی کردن و ... داره، نیاز به نزدیکی جنسی و برخورداری درست از شهوات داره!
انسانها به خاطر اختیارشون، یه سری بندهای من درآوردی جدید به شهوات اضافه کردن که متاسفانه روز به روز هم وسعت و تنوعش زیاد می شه! نیاز به گفتن نداره! مثل همجنس گرایی و کودک آزاری و حیوان آزاری و عروسک های ...
یک انسان برای اینکه کمیت و کیفیت زندگیشو بالا ببره نیاز به برخورداری از همه این مواهب داره ولی به اندازه درست!
اینکه یک نفر ده تا پیتزا در یک ساعت بخوره تعادل نیست! اینکه یک نفر سه روز هم غذا نخوره تعادل نیست! این درسته که سر زمان معین به اندازه کافی بخوره!
اینکه یک نفر ده گالن آب در یک روز بخوره تعادل نیست! اینکه سه روز هم آب نخوره تعادل نیست! بلکه روزی چند لیوان!
و ... و ...
یکی از اون نیازها، غریزه جنسی هست! اگر انسان در یک روز با 20 نفر مجامعت جنسی داشته باشه تعادل نیست! اینکه 10 سال هم هیچ فعالیتی نداشته باشه نشاندهنده مریضی فیزیکی یا روحیش هست! اینکه یک همسر داشته باشه و هر چند روز یه بار بر اساس نیاز مجامعت داشته باشه درست هست!
غریزه جنسی هم برای تولید نسل هست، هم الفت ساز هست، هم لذت بخشه و یک محفلی به اسم خانواده به وجود میاره که باعث تولد و رشد و تربیت یک یا چند انسان جدید می شه! و از طرفی یکی از ابزار امتحان انسانها هست و طغیانها و مصیبت های زیادی رو هم به بار آورده! تجربیات تاریخی در کلیسا گویای این مساله بوده که عدم برآورده شدن این نیاز، فجایع و فسادهای زیادی به بار آورده! چرا که باعث شده پدران و مادران مقدس زیادی در عدم ارضای صحیح این نیاز، دست به فساد های زیادی بزنند و رسوایی های زیادی به بار بیارند!
اگر همه انسانها همجنس گرا بودن، نسل بشر منقرض می شد! اگر همه عالم آزار دهنده حیوانات یا بچه ها بودن، هم نسل منقرض می شد و هم موجودات بی گناه مثل حیوانات و کودکان در امان نبود!
اگر همه انسانها زناکار بودن و به صورت غیر شرعی و غیر رسمی و ازدواج سفید با هم زندگی می کردن، چون بیشتر بر پایه لذت با هم بودن، بچه دار شدن مساوی بود با وبال گردن! در نتیجه هم تولدها پایین میومدن و انسانها رو به انقراض نزدیک می کردن و هم تولد کودکان خارج از شرع، غیر از مسایل ماورای طبیعی و مذهبی، باعث می شد در مقیاس وسیع(احتمال بالا)، یکی از طرفین کودکان و جفتشو رها کنند و کودکان با احتمال بیشتری فقط از یکی از والدین برخوردار بشند و تربیتشون ناقص باشه!
نکته مهم در مسایل جنسی، شرطی شدن و بوجود اومدن fetish های جنسی هست که باعث شرطی شدن ذهن بشر و بوجود آمدن سلایق خوراکی یا پوشاکی و ... جنسی جدیدی برای اونها می شه و این می تونه عامل کلیدی برای تجربیات جدید جنسی من جمله همجنسگرایی و یا آزار کودکان و حیوانات و عروسک های جنسی و ... بشه!
در نتیجه تعادل در ازدواج هست تا تولید و پرورش نسل با درصد موفقیت بیشتری پیش بره تا زوجین مطمئن از امنیت روابطشون و با برخورداری از مزایای رسمی، محفلی برای تربیت نسل آینده به وجود بیارند! همین الان برخی از کشورهای پیشرفته دنیا به خاطر آزادی های نامشروع جنسی، در خطر کاهش تولید مثل و تربیت ناصحیح فرزندان و پیر شدن جمعیتشون هستند! به طوری که موسسه pew.com اعلام می کنه یکی از علل رشد اسلام در اروپا غیر از convert کردن، تولد بالای مهاجران مسلمان در اروپا هست! چرا؟ چون استراتژی اسلام رشد و تربیت نسل آینده هست، در صورتیکه همجنس گرایی و ازدواج سفید و ابزار آلات جنسی فقط و فقط جلوی رشد نسل آینده رو می گیره!
از این رو در عین حالی ما باید تلاش کنیم دست به فعالیت های اجتماعی و تحصیلات و کارهای مفید جامعه مون بزنیم تا خدمتی به بشر انجام بدیم و کسب درآمد داشته باشیم، حواسمون باشه که پرداختن به این امور نباید ما رو از اهداف پایه و اصلی زندگی مثل خوردن و خوبیدن و ازدواج و پیوند عاطفی دور کنه! چون برای همه موجودات زنده، این مسایل اصول اساسی هستند!
در نتیجه برای حفظ تعادل باید تلاش کرد هر چه سریعتر با فردی مناسب ازدواج ارتباط مناسبی در چهارچوب مذهب (در صورت اعتقاد) و فرهنگ در جهت شناخت طرفین پیدا کرد و نهایتا پس از کسب اعتماد و اطمینان نسبی، پیوند زناشویی شکل داد!
چون این پیوند هست که هم کمیت زندگی (طول عمر) و هم کیفیتشو بالاتر می بره و از طرفی هم خداوند قول داده در این مسیر به بندگان مومن (از نظر اقتصادی و ...) کمک خواهد کرد!
باز هم عقاید شما محترم!
بنده دیگه در این تایپیک شرکت نخواهم کرد!
موفق باشید...

درست میگین به هر حال ۵ سال گرفتاری به این کار در دورانی که در حال رشد جسمی و روحی و فکری بودم آسیبای جدی بهم وارد کرده و به قول شما من تو همون دوران نوجوونی هم از نظر جسمی و هم از نظر فکری گیر کردم و عقب افتادم.
حرفاتون درست و منطقیه. اما اینکه میگین ازدواج باعث بهبود کیفیت زندگی میشه در مورد همه صدق نمیکنه چون کیفیت زندگی به خیلی چیزا بستگی داره که من متاسفانه کمیتم تو اکثر مواردش لنگ میزنه. من با اصل ازدواج موافقم و اتفاقا خیلی از دوستا و رفقام رو هم به ازدواج تو همین سن دانشجویی تشویق میکنم و حتی به شوخی میگم بهشون خودم براتون میرم خواستگاری و زنتون میدم ولی برای خودم متاسفانه شرایط و امکانات یه زندگی متعادل رو از دست دادم. با ازدواج هم صدها برابر بیشتر میشه مشکلاتم و فقط طرف مقابلمو آزار میدم و با این شرایط ناجور احتمال اینکه زندگیم بدتر از الان شه خیلی زیاده و اینکه کارم به طلاق و جدایی و سیاه شدن زندگی خودم و یه بنده خدای دیگه ای بکشه. من واقعا تواناییشو ندارم که از نظر روحی و جسمی از پس یه زندگی نرمال بربیام و خدایی نکرده با ازدواج یه گناه حق الناس هم بگردنم میوفته که حالا خر بیار و باقالی رو بار کن.
خیلی ممنون بابت نظراتتون.

Im_Masoud.Freeman;999985 نوشت:
[="Times New Roman"][="Black"]
سلام

امید جان به این نوشته هایی که می خونی توجه نکن

اشتباه شما اینه که می خوای همه ی مسائل رو باهم حل کنی

شما از امروز فقط و فقط روزی نیم ساعت تمرین کن فقط نیم ساعت

نقاط مثبت خودت رو روی کاغذ بنویس و جاهایی که کار مثبت انجام دادی و کار قابل تقدیری انجام دادی

هرچقدر هم کوچک باشه مهم نیست. مهم با ارزش بودنشه.

هرروز فقط نیم ساعت این نقاط مثبت رو مرور کن و بخونشون

بعد از یکی دو هفته احساست نسبت به خودت عوض میشه

بعد کم کم میری سراغ مراحل بعدی

هرچقدر هم غرق مشکلات باشی حتما روزی نیم ساعت می تونی وقت بزاری

پس دیگه بهانه نیار و اینکارو انجام بده

[/]

متاسفانه این پیشنهاد رو خیلی دیر بهم میدین. انقدر این نوشته ها رو به خودم تلقین کردم که دیگه باورم شده که عوض بشو نیستم و همینی که هستم.
به راه حلتونم عمل میکنم. ممنون.

o.m.i.d;1000010 نوشت:
لازم نیس حتما کسی به من توصیه راجع به ازدواج یا عدم ازدواج بکنه من خودم عقل و شعورم کار میکنه و الان با توجه به وضعیت وخیمی که برای خودم رقم زدم ازدواج برام ضرر داره برام. گفتن اینکه زندگی رو از نو بساز فقط حرف از نظر من وگرنه شدنی نیس. برای ساختن نیاز به مصالح داره که اونا از دسترس من خارج شده متاسفانه و دیگه هم بهم برنمیگرده. من به هیچ وجه به کمتر از اون آدم قبلی رضایت نمیدم یا اون آدم قبلی یا هیچی.

اینجوری که شما موضع میگیرین چطور انتظار دارین خوانندگان تاپیکتون از شما حرفاتونو تماماً قبول کنن و اینو بعنوان یک درس یا تجربه مد نظر بگیرن؟!

دختر دهه شصتی;1000026 نوشت:
اینجوری که شما موضع میگیرین چطور انتظار دارین خوانندگان تاپیکتون از شما حرفاتونو تماماً قبول کنن و اینو بعنوان یک درس یا تجربه مد نظر بگیرن؟!

خوب من دارم تمام اتفاقات بد و ناخوشایندی که برام افتاده رو میگن تا اونایی که درگیر نشدن بیشتر مراقب خودشون باشن و اونایی که هنوز براشون دیر نشده و دچار عوارض جورواجور این عمل دچار نشدن بزارن کنار. من نمیتونم و بلد نیستم امیدواهی به بقیه بدم. به بقیه بگم با ترکش دوباره میتونین به زندگیتون برگردین و عیبی نداره این مدت که درگیر بودن. دلم نمیخواد گولشون بزنم همینجوری که نمیتونم خودمو گول بزنم. تاپیک من بیشتر حالت هشدار داره.

o.m.i.d;1000044 نوشت:
تاپیک من بیشتر حالت هشدار داره.

دقیا مثل حرف های من که یه هشدار پنهانه

شاید امروز با منع کردن خودتون و سرگرم شدن یه رویه عادی رو پیش بگیرین اما انسان علاوه بر نیاز جنسی نیاز عاطفی هم داره که اونو نمیتونه از هیچکسی دیگه ای جز همسرش دریافت کنه.

نیازهای دیگریم به مرور پیدا میشن پس باید تا فرصت هست کاری کرد.

دختر دهه شصتی;1000047 نوشت:
دقیا مثل حرف های من که یه هشدار پنهانه

شاید امروز با منع کردن خودتون و سرگرم شدن یه رویه عادی رو پیش بگیرین اما انسان علاوه بر نیاز جنسی نیاز عاطفی هم داره که اونو نمیتونه از هیچکسی دیگه ای جز همسرش دریافت کنه.

نیازهای دیگریم به مرور پیدا میشن پس باید تا فرصت هست کاری کرد.

اگه یادتون باشه من از سرکوب امیال صحبت کردم نه فقط میل جنسی. به نظر من این نیازا یه دوره خاصی داره که اگه یکی تو اون دوره ها بهش پاسخ نده تو سالای آینده به شدت فروکش میکنه و به اندازه الان اذیتش نمیکنه. حالا به فرض که من بخوام ازدواج کنم به سنی زودتر از ۳۰ سالگی نه خودم و نه خونوادم اصلا فکر نمیکنم سنی که اکثر جوونا ازدواج میکنن. درست که ازدواج تو اون سن فواید الانش رو نداره ولی خوب شرایط اجازه زودتر از اون موقع رو به من نمیده. اگه درگیر این کار نکبتی نمیشدم و زندگیم به یه ثبات خوبی میرسید و اونجوری که دوست داشتم زندگیم شکل میگرفت مطمئنم همین الان داشتم مقدمات ازدواجم رو فراهم میکردم ولی چه کنم از دست دادم همه ی اون موقعیتا رو. خیلی حیف شد. تازه از یه روحانی شنیدم که میگفت کسی که چندین سال رو به این کار اعتیاد داره باید حداقل به مدت اون سالای گرفتاریش پاک باشه تا شاید شرایطش ثبات پیدا کنه و بعد برای ازدواج اقدام کنه. خلاصه شرایطم خیلی ناجور گره خوردس.

o.m.i.d;1000051 نوشت:
اگه یادتون باشه من از سرکوب امیال صحبت کردم نه فقط میل جنسی. به نظر من این نیازا یه دوره خاصی داره که اگه یکی تو اون دوره ها بهش پاسخ نده تو سالای آینده به شدت فروکش میکنه و به اندازه الان اذیتش نمیکنه. حالا به فرض که من بخوام ازدواج کنم به سنی زودتر از ۳۰ سالگی نه خودم و نه خونوادم اصلا فکر نمیکنم سنی که اکثر جوونا ازدواج میکنن. درست که ازدواج تو اون سن فواید الانش رو نداره ولی خوب شرایط اجازه زودتر از اون موقع رو به من نمیده. اگه درگیر این کار نکبتی نمیشدم و زندگیم به یه ثبات خوبی میرسید و اونجوری که دوست داشتم زندگیم شکل میگرفت مطمئنم همین الان داشتم مقدمات ازدواجم رو فراهم میکردم ولی چه کنم از دست دادم همه ی اون موقعیتا رو. خیلی حیف شد. تازه از یه روحانی شنیدم که میگفت کسی که چندین سال رو به این کار اعتیاد داره باید حداقل به مدت اون سالای گرفتاریش پاک باشه تا شاید شرایطش ثبات پیدا کنه و بعد برای ازدواج اقدام کنه. خلاصه شرایطم خیلی ناجور گره خوردس.

خب منم توی پستای قبل اشاره کردم گفتم وقتی میگیم هدف و ازدواج برای فردا صبح نمیگیم برای آیندس. این آینده ممکنه یکسال دیگه یا ده سال دیگه باشه!
مثلا الان قصد ازدواج دارم واقعا معلوم نیست بتونم ازدواج کنم ، چون عوامل زیادی دخیل و تا خواست خداوند چی باشه.

من از سی سالگی عبور کردم و باید بگم بعد از سی سالگی خبر خاصی نیست چون هر چه هست باید از ده ی دوم زندگی جمع کنین، هر کاری، هر تلاشی، هر فکری.

پس امروز هر کاری کردین میشه سی سالگیم ازش یه برداشتی کرد همون زمانی که همه میرن سر اصل مطلب.

شما حرف معنوی و مذهبی رو از کارشناس دینی و حرف مشاوره ای رو از مشاوره های محترم قبول کن. من الان نمیتونم برای شما قرص تجویز کنم چون پزشک نیستم.

شرایط ناجوره نه ناجورتر از اینکه فکرشو میکنین.

دختر دهه شصتی;1000056 نوشت:
خب منم توی پستای قبل اشاره کردم گفتم وقتی میگیم هدف و ازدواج برای فردا صبح نمیگیم برای آیندس. این آینده ممکنه یکسال دیگه یا ده سال دیگه باشه!
مثلا الان قصد ازدواج دارم واقعا معلوم نیست بتونم ازدواج کنم ، چون عوامل زیادی دخیل و تا خواست خداوند چی باشه.

من از سی سالگی عبور کردم و باید بگم بعد از سی سالگی خبر خاصی نیست چون هر چه هست باید از ده ی دوم زندگی جمع کنین، هر کاری، هر تلاشی، هر فکری.

پس امروز هر کاری کردین میشه سی سالگیم ازش یه برداشتی کرد همون زمانی که همه میرن سر اصل مطلب.

شما حرف معنوی و مذهبی رو از کارشناس دینی و حرف مشاوره ای رو از مشاوره های محترم قبول کن. من الان نمیتونم برای شما قرص تجویز کنم چون پزشک نیستم.

شرایط ناجوره نه ناجورتر از اینکه فکرشو میکنین.

نمیدونم چی بگم ولی باز هم تو ناخودآگاهم نسبت به ازدواج ترس و واهمه دارم. از یه طرفم دلم میخواد با فراخ بال و بدون درگیر شدن با مسولیتای سنگین گذشتمو جبران کنم و به اون چیزایی که حقم بوده و از دست دادم برسم. ولی با ازدواج خیلی دست و پام بسته میشه و شاید مجبور بشم قید خیلی چیزا رو بزنم و با حسرت یه عمرو سر کنم.

o.m.i.d;1000068 نوشت:
نمیدونم چی بگم ولی باز هم تو ناخودآگاهم نسبت به ازدواج ترس و واهمه دارم. از یه طرفم دلم میخواد با فراخ بال و بدون درگیر شدن با مسولیتای سنگین گذشتمو جبران کنم و به اون چیزایی که حقم بوده و از دست دادم برسم. ولی با ازدواج خیلی دست و پام بسته میشه و شاید مجبور بشم قید خیلی چیزا رو بزنم و با حسرت یه عمرو سر کنم.

سلام، فکر میکنین چه چیزایی هست که دلتون میخواد بهش برسین ( همونایی که حقتون بوده و از دست دادین) میشه بیشتر دربارش بگین

دختر دهه شصتی;1000072 نوشت:
سلام، فکر میکنین چه چیزایی هست که دلتون میخواد بهش برسین ( همونایی که حقتون بوده و از دست دادین) میشه بیشتر دربارش بگین

تو پستای قبلی هم اشاره کردم ولی خوب یه باره دیگه ام میگم.
۱. وضعیت تحصیلی: من با توجه به اون عقبه تحصیلی خوبی که داشتم و اون همه پشتکار نتونستم به نتیجه ۱۲ سال زحمت و تلاشم برسم و الانم با وجود اینکه یه سال از قبولیم میگذره هنوز همون حس سرخوردگی و سرافکندگی رو دارم. این رشته که الان دارم حقم نیست. این رشته نمیتونه منو از نظر روحی سیراب کنه.
۲. آینده شغلی: متاسفانه آینده شغلی جالبی هم ندارم. نه از نظر درآمدی و نه از نظر شان و منزلت اجتماعی. جوری که بعضی وقتا از اینکه باید اعمال یه پرستار رو انجام بدم متنفر میشم از خودم به خاطر این همه ظلمی در حق خودم و آیندم کنم.
۳. عقب افتادگی: من از هر نظر تو زندگیم عقب افتادم. از نظر رشد جسمی و فکری و اقتصادی و تحصیلی و ..... الان خیلی از هم سن و سالای من که تو دوران مدرسه با هم رقابت شدید داشتیم تو بهترین موقعیتان ولی من همش در حال درجا زدنم. دلم میخواست منم میتونستم اون وضعیت خوب رو ادامه بدم و الان بهترین خودم باشم ولی چه کنم که نتونستم و فقط ظلم کردم در حق خودم. ظلمی که جبران ناپذیره.

o.m.i.d;1000073 نوشت:
تو پستای قبلی هم اشاره کردم ولی خوب یه باره دیگه ام میگم.
۱. وضعیت تحصیلی: من با توجه به اون عقبه تحصیلی خوبی که داشتم و اون همه پشتکار نتونستم به نتیجه ۱۲ سال زحمت و تلاشم برسم و الانم با وجود اینکه یه سال از قبولیم میگذره هنوز همون حس سرخوردگی و سرافکندگی رو دارم. این رشته که الان دارم حقم نیست. این رشته نمیتونه منو از نظر روحی سیراب کنه.
۲. آینده شغلی: متاسفانه آینده شغلی جالبی هم ندارم. نه از نظر درآمدی و نه از نظر شان و منزلت اجتماعی. جوری که بعضی وقتا از اینکه باید اعمال یه پرستار رو انجام بدم متنفر میشم از خودم به خاطر این همه ظلمی در حق خودم و آیندم کنم.
۳. عقب افتادگی: من از هر نظر تو زندگیم عقب افتادم. از نظر رشد جسمی و فکری و اقتصادی و تحصیلی و ..... الان خیلی از هم سن و سالای من که تو دوران مدرسه با هم رقابت شدید داشتیم تو بهترین موقعیتان ولی من همش در حال درجا زدنم. دلم میخواست منم میتونستم اون وضعیت خوب رو ادامه بدم و الان بهترین خودم باشم ولی چه کنم که نتونستم و فقط ظلم کردم در حق خودم. ظلمی که جبران ناپذیره.

من تقریبا هر کسی رو دیدم همین مشکل رو داشته و هیچکس از رشته ی تحصیلیش رضایت نداره، خیلی کم دیدم یکی بگه من عاشق رشتمم. اینم به خیلی از عوامل بر میگرده و برای هر کسی متفاوته.
ولی اگر بخواین به این چیزا فکر کنین باید کلی غصه خورد.

مثلا من یکی رو میشناختم درسش عالی بود، به نجوم علاقه داشت ولی مجبور شد بر خلاف علاقش ادامه بده باور کنین الان که من اینجام ازش خبر دارم هنوز نتونسته یه درآمد خوب داشته باشه. یک ماه درآمد داره چند ماه هیچی .هنوزم پیش پدر و مادرشه.

وقتی میام تو اینترنت میبینم خیلی ها مشکل دارن هم تحصیلی ، هم شغلی، هم ازدواج ... باور کنین مطلبی که شما میگین واسه من جدید نبود چون زیاد باهاش برخورد داشتم.

همیشه زندگی همونجوری که دوست داربم پیش نمیره . انقدر اتفاقات و پستی و بلندی هست که مسیر آدما رو عوض میکنه. مهم اینه با عشق یه مسیر رو ادامه بدن یا به موازاتش به یه علاقه مندی جدید بپردازن.

من الان مدت هاست برای خودم سرگرمیایی دارم که حالمو بهتر میکنه این باعث میشه کنار تلخی ها و ناکامی ها من بازم بتونم حال خوب برای دلم به ارمغان بیارم.

دیروز سر شغل صحبت میکردیم من یه خانمی رو دیدم تو یه مغازه کوچیک نشسته بود دیگه خرید که کردم گفتم شما بعد ظهر هستین ؟ گفت آره صبح تا یک و بعد ظهر تا هشت. گفتم قبلا چیکار میکردین؟ گفت من ارشد دارم ولی خب مجبورم زندگی رو ادامه بدم.

واقعا کارش سخت بود چون باید مدت زیادی می ایستاد تا مشتریا رو جواب بده، اگر واقعا اختیار دست خودش بود صد سال همچین موقعیتی رو نمیخواست.

شما مرد هستین خیلی بیشتر ار من که یه دخترم دستتون بازه برای داشتن علاقه مندی های درآمد زا که امروزه خیلی ها دنبالش میرن و اکثرا سرگرمی های جالبی هم هستن.

میشه هنوزم بهترین باشین ، هیچکسی حتی خودتون اجازه ندارین حقوق رواز خودتون بگیرین ... شاید نشه دنیای خیلی باحالی ساخت که مثلا من یه پزشک بشم اما میشه در جای دیگه ای موفق باشم و بدرخشم. میشه بعضی از اتفاقات رو بپذیریم و بپذیریم جزوی از زندگی ما بودن. پذیرش شکست یعنی بلند شدن و یا علی گفتن. کی میگه شکست یعنی تسلیم شدن؟

به نظر من آقا اميد شما الانم مشكلتون يدونس ، تو آينده هم يدونس.الان افسوس ميخورين چرا به خودارضايي دچار شدين، در آينده ممكنه افسوس بخورين چرا افسوس خوردين و نااميد شدين بابت اين كار.
قطع به يقين غلبه سودا درشما زياده، به يك متخصص دانشگاهي طب سنتي مراجعه كنين ( نه اونايي كه همينجوري ياد گرفتن) ان شاءالله من خيلي اميد دارم كه نتيجه ميگيرين .

دختر دهه شصتی;1000078 نوشت:
من تقریبا هر کسی رو دیدم همین مشکل رو داشته و هیچکس از رشته ی تحصیلیش رضایت نداره، خیلی کم دیدم یکی بگه من عاشق رشتمم. اینم به خیلی از عوامل بر میگرده و برای هر کسی متفاوته.
ولی اگر بخواین به این چیزا فکر کنین باید کلی غصه خورد.

مثلا من یکی رو میشناختم درسش عالی بود، به نجوم علاقه داشت ولی مجبور شد بر خلاف علاقش ادامه بده باور کنین الان که من اینجام ازش خبر دارم هنوز نتونسته یه درآمد خوب داشته باشه. یک ماه درآمد داره چند ماه هیچی .هنوزم پیش پدر و مادرشه.

وقتی میام تو اینترنت میبینم خیلی ها مشکل دارن هم تحصیلی ، هم شغلی، هم ازدواج ... باور کنین مطلبی که شما میگین واسه من جدید نبود چون زیاد باهاش برخورد داشتم.

همیشه زندگی همونجوری که دوست داربم پیش نمیره . انقدر اتفاقات و پستی و بلندی هست که مسیر آدما رو عوض میکنه. مهم اینه با عشق یه مسیر رو ادامه بدن یا به موازاتش به یه علاقه مندی جدید بپردازن.

من الان مدت هاست برای خودم سرگرمیایی دارم که حالمو بهتر میکنه این باعث میشه کنار تلخی ها و ناکامی ها من بازم بتونم حال خوب برای دلم به ارمغان بیارم.

دیروز سر شغل صحبت میکردیم من یه خانمی رو دیدم تو یه مغازه کوچیک نشسته بود دیگه خرید که کردم گفتم شما بعد ظهر هستین ؟ گفت آره صبح تا یک و بعد ظهر تا هشت. گفتم قبلا چیکار میکردین؟ گفت من ارشد دارم ولی خب مجبورم زندگی رو ادامه بدم.

واقعا کارش سخت بود چون باید مدت زیادی می ایستاد تا مشتریا رو جواب بده، اگر واقعا اختیار دست خودش بود صد سال همچین موقعیتی رو نمیخواست.

شما مرد هستین خیلی بیشتر ار من که یه دخترم دستتون بازه برای داشتن علاقه مندی های درآمد زا که امروزه خیلی ها دنبالش میرن و اکثرا سرگرمی های جالبی هم هستن.

میشه هنوزم بهترین باشین ، هیچکسی حتی خودتون اجازه ندارین حقوق رواز خودتون بگیرین ... شاید نشه دنیای خیلی باحالی ساخت که مثلا من یه پزشک بشم اما میشه در جای دیگه ای موفق باشم و بدرخشم. میشه بعضی از اتفاقات رو بپذیریم و بپذیریم جزوی از زندگی ما بودن. پذیرش شکست یعنی بلند شدن و یا علی گفتن. کی میگه شکست یعنی تسلیم شدن؟

حرفاتون رو قبول دارم. ولی خیلی سخته قبول این مسئله مخصوصا اینکه تو بیمارستان یه سره با پزشکا سروکار دارم و خوب این خودش وضعیت رو بدتد میکنه برام.

rreezzaa;1000088 نوشت:
به نظر من آقا اميد شما الانم مشكلتون يدونس ، تو آينده هم يدونس.الان افسوس ميخورين چرا به خودارضايي دچار شدين، در آينده ممكنه افسوس بخورين چرا افسوس خوردين و نااميد شدين بابت اين كار.
قطع به يقين غلبه سودا درشما زياده، به يك متخصص دانشگاهي طب سنتي مراجعه كنين ( نه اونايي كه همينجوري ياد گرفتن) ان شاءالله من خيلي اميد دارم كه نتيجه ميگيرين .

سلام آقا رضا
درست میگین.
اتفاقا این پزشک طب سنتی که بهش مراجعه کردم دانشیار دانشکده پزشکی مشهد بودن و فردی بودن که نزدیک به ۵۰ سال سابقه طبابت داشتن. اتفاقا ایشون قرص ضد سودا هم برام تجویز کردن که یه مدتیمصرف کردم ولی دیگه رها کردم درمان رو اونم به خاطر اینکه خیلی سرم شلوغه.

[="Times New Roman"][="Black"]

o.m.i.d;1000099 نوشت:

مخصوصا اینکه تو بیمارستان یه سره با پزشکا سروکار دارم و خوب این خودش وضعیت رو بدتد میکنه برام

ببین برادر عزیز اشتباه شما و خیلی های دیگه اینه که واست مهمه که دیگران چی فکر میکنن

اینها وزنه های سنگین صد کیلویی هستن که ما خودمون به خودمون وصل میکنیم

و بعد شروع به دویدن به سمت اهدافمون میکنیم

تا وقتی این وزنه های سنگین به پای ما بسته شدن ما نمی تونیم به سمت هدفمون حرکت کنیم

اینکه فلانی در مورد من چی فکر میکنه

الان فلانی توی دلش داره منو مسخره میکنه

و....

اینها تورو متوقف میکنن. آرامش روحی روانی رو از تو می گیرن

بهت اجازه نمیدن حرفتو راحت بزنی. راحت نفس بکشی. راحت بپری هوا.

از این چیزا رها شو برو دنبال زندگیت

حتی از کسایی که ازت پایین ترن سوال کن. همیشه حس شاگردی داشته باش و سعی کن از هرکسی هرچی می تونی یاد بگیری

من مدتیه برای کار اومدم تهران ده جا رفتم برای مصاحبه. دوتا رو خودم نخواستم. بقیه همه ردم کردن.

اگر می خواستم مثل شما عزا بگیرم که الان افسرده شده بودم

ولی من اعتقاد راسخ دارم که اونها ضرر کردن

به خودت اعتماد داشته باش و اصلا برای پیشرفت عجله نکن

گذشته رو رها کن و قوانین دست وپاگیر واسه خودت نزار.

نگو الا بلا من باید اینجوری موفق بشم.

خیلی راحت همین مسیر رو که کارشناس محترم واست ترسیم کردن انجام بده بهت قول میدم اتفاقات خوبی واست میفته[/]

آقا امید دو‌تا سؤال دارم ازتون؛

فعالیتای خارج از برنامه درسی و کاریتون چیا هستن؟
بعدا اگه یه روزی همه چی درست شد معیارای انتخاب همسر از نظرتون چی هست؟ یه توضیح کامل درباره اون فرد ذهنیتون میخوام . ممنون

به نظرم حساس شدید...یه کاری کردید تموم شده
برادر من دکتری رشته ای رو داره که اصلا علاقه ای بهش نداره و بعضا به پزشکی خوندن فکر میکنه.... به اقای رو میشناسم که هم سن تو که بود تازه شروع کرد به سواد اموزی و سی سالگی کنکور پزشکی داد و ده بیست سال بعدش پزشک بسیار معروفی شد. میانسالی سن خوبیه واقعا...هنوز خیلی زوده برای این ناامیدی ها...
مراقب باش اکه شیطان اون موقع اونجوری فریب داد الان که روشن شدی از طریق وسواس فکری و ناامیدی گند نزنه با بقیه عمرت.....
الان برای ازدواج هم زوده....من تو همین سایت خوندم که با ترک اوضاشون ردیف شده...پس الکی نق نزن و بدون فقط احساس غصه اس که روت اوار شده...پرستاری هم با علاقه بخون چون هم ردیف پزشکی هست و اگه بخوای در اینده کنکور بدی خیلی کمکت میکنه...ضمن اینکه نمیشه مطمئن بود که اگه شرایطتت اوکی بود پزشکی میاوردی!

پس بی خیال برادر...خدا میگه تو یه قدم بیا تا من ده قدم بیام happy پس اعتماد کن بهش

o.m.i.d;1000073 نوشت:
تو پستای قبلی هم اشاره کردم ولی خوب یه باره دیگه ام میگم.
۱. وضعیت تحصیلی: من با توجه به اون عقبه تحصیلی خوبی که داشتم و اون همه پشتکار نتونستم به نتیجه ۱۲ سال زحمت و تلاشم برسم و الانم با وجود اینکه یه سال از قبولیم میگذره هنوز همون حس سرخوردگی و سرافکندگی رو دارم. این رشته که الان دارم حقم نیست. این رشته نمیتونه منو از نظر روحی سیراب کنه.
۲. آینده شغلی: متاسفانه آینده شغلی جالبی هم ندارم. نه از نظر درآمدی و نه از نظر شان و منزلت اجتماعی. جوری که بعضی وقتا از اینکه باید اعمال یه پرستار رو انجام بدم متنفر میشم از خودم به خاطر این همه ظلمی در حق خودم و آیندم کنم.
۳. عقب افتادگی: من از هر نظر تو زندگیم عقب افتادم. از نظر رشد جسمی و فکری و اقتصادی و تحصیلی و ..... الان خیلی از هم سن و سالای من که تو دوران مدرسه با هم رقابت شدید داشتیم تو بهترین موقعیتان ولی من همش در حال درجا زدنم. دلم میخواست منم میتونستم اون وضعیت خوب رو ادامه بدم و الان بهترین خودم باشم ولی چه کنم که نتونستم و فقط ظلم کردم در حق خودم. ظلمی که جبران ناپذیره.

برادر اینا خیلیاش طبیعیه. یعنی خیالت راحت ما همه الان تو همین موقعیت هستیم. بنده که فارغ التحصیل دکترای مهندسی هستم هم تو همین وضعیت قرار دارم تازه فکر کنم موقعیت بنده بدتر هم هست ! مدرکتان بیشتر شود فشار اجتماعی هم بیشتر می شود و از طرف دیگر حالا شما بگو اصلا پزشک همه پزشکها که میلیاردر نمی شوند اونم تو این دوره و زمانه. حالا ما غیر پزشکها که دیگه بدتر فقط فشار اجتماعیش می ماند !!! حالا خوب نیست بنده این چیزا رو اینجا بگم اما باور کن تقاضا برای پرستار حتی در کشورهای خارجی هم خیلی بیشتر از یک مهندس یا پزشک است برای کسانی که بخوان مهاجرت کنند. پرستاری رشته خوبی است. ول نکن پسر. اگه بدونی چه قدر پول دادم بابت پرستاری مادرم که دچار شکستگی گردن استخوان ران شده بود !!! آدم میشناسم دیپلم ریاضی داره گذاشته کنار بره پرستار بشه. محکم بچسب و به عشق انسانیت و کمک به مردم در کارت حرفه ای شو و دل بسوزان. پولش هم جای خودش میاد.

ببین برادر بنده متخصص نیستم ولی از سر تجربه عرض میکنم. دیدم. شنیدم و خواندم. اینایی که شما میگویید به نظر بنده همش مرتبط با خودارضایی نیست. خود ارضایی خودش معلول است که البته میتونه علت هم بشه. شما الان در سنی قرار دارید که به قول گفتنی کپسول شهوت هستید. هر چی باشه ما هم گذروندیم آن دوران را. خودارضایی هم مثل مشروب و سیگار است. انسان معتاد می شود. ظاهرا برخی از لحاظ ژنتیکی استعداد بیشتری برای اعتیاد به این موارد دارند. ممکن است برخی شرب خمر بکنند اما دایم الخمر نشوند. و ممکن است برخی از همان اول و با همان مقدار کم هم دایم الخمر شوند. اینا از لحاظ علمی هم ثابت شده. البته عوامل محیطی هم اثر گذار است مثل استرس و ناکامی و افسردگی و ......

یقینا بدن در مقابل آثار سوء این اعمال تا حدودی مقاومت می کند و خود را بازسازی می کند. مگر اینکه فرد مثلا دایم الخمر شود آن وقت نیاز به مداخلات پزشکی دارد به همین راحتیها نمی تواند ترک کند. حالا شما خودت پرستاری بهتر از من میدانی. بله خودارضایی مفرط هم باعث ریزش مو و کم شدن حافظه و ضعف بینایی و کلا ضعف بدن می شود. اما همگی قابل درمان است. راه اولش هم این است که همان طور که خودتان گفتید حداقل تعداد دفعات را کم شود. که به نظرم شما در این مورد مشکل چندانی نداشته اید و موفق شدید بیش از یک ماه دوام بیاورید. این یعنی شما هیچ مشکلی ندارید و می توانید اما .......

یک خطر بزرگ در کمینتان است. آن خطر استرس و اضطراب و افسردگی شما است. برادر همه چیز را گردن خودارضایی نینداز شما علت را درمان کن. شما باید یک جایگزین بهتر برای مقابله با استرس و اضطراب خودت بیابی. یک نمونه خوبش ورزش است. همان طور که خودارضایی باعث ترشح دوپامین در مغز میشود و استرس را کم می کند ورزش هم همین اثر را دارد منتها بدون عوارض جانبی دیگر !!! نه تنها باعث ضعف روح و بدن شما نمی شود بلکه ورزش آنها را تقویت نیز می کند. البته شما خودت این چیزا را بهتر میدانی منتها گاهی یادآوری اثرش بیشتر است.

به هر حال به نظر بنده شما از لحاظ روحی دچار استرس و اضطراب و نوعی افسردگی هستید و همین امر باعث خواهد شد مدام به خودارضایی پناه ببرید و خود خودارضایی در کوتاه مدت تسکین می دهد اما در بلند مدت خودش قوز بالای قوز می شود. پس برادر من شما سبک زندگیت را عوض کن با ورزش کردن با فعالیتهای مفید اجتماعی اصلا چه فعالیتی بالاتر و لذت بخشتر از پرستاری و کمک به مردم در ضمن پول هم توش هست یکم دقت کنی پیدا میکنی !

[=times new roman]
صد بار اگر توبه شکستی باز آی...

[=times new roman]توّاب الرحیم (بسیار توبه پذیر)

[=times new roman]خواستن توانستن است...

[=times new roman]گر صبر کنی زِ قوره حلوا سازی...

[=times new roman]ان مع العسر یسری فإن مع العسر یسری

[=times new roman]هیچ روانشناسی تا به حال نتونسته چارچوب های مشخصی برای تعیین رفتارهای انسان و تعریفش ارائه بده.

[=times new roman]هیچ محدودیتی برای انسان وجود نداره جز زندان افکارش.[=times new roman]

.............................................................................................................................................................

سلام

جملات بالا یه هزار تا جمله ی مشابهش رو شاید بیشتر از من شنیدین و شاید فکر کنین دارم شعار میدم.
اما من شعار نمیدم بلکه چیزی رو به زندگیتون اضافه می کنم که بهش توجه نداشتین و ندارینش.

پشت تک تک جملات بالا یک دنیا معنا و اراده و مهمتر از همه تجربه نهفته.
مثلا همین گر صبر کنی ز قوره حلوا سازی، من قوره انگور و تا ساخت شیره انگور و حتی مراحل تهیه ی حلوای شیره انگور یا اصطلاحا دوشاب رو دیدم، هم زمانبر و هم سخت هست اما از اون ترشی قوره، شیرینی غیر قابل وصف و لذتی به وجود میاد که همش در سایه ی صبر و تلاشه.

همه در معرض سختی و آزمایش هستن تا راه و پیدا کنن و به کمال برسن. هیچ کس بی نقص نیست. من خودم مشکلاتی داشتم که فرصت ها و انرژی و انگیزه و ... منو نابود کرده.
اما چاره چیه راهی جز مبارزه و شروع از نو وجود نداره همین کاری که شما انجام میدین.
با تلاش هیچ کاری نشد نداره.
و خدا طوری کمک میکنه که فقط باید معرفت درک و دیدن کمک هاش و داشته باشیم و گرنه خدا منت زننده نیست.

نوع تفکر و درک شما از وضعیتتون و نوع تلاش هاتونه که سرنوششتون و رقم میزنه.

مثلا از پرستاری میشه به پزشکی رفت اگر معدا الف داشته باشین . (خنگ ترین انسان ها با تلاش میتونه به هدف برسه مثل ماجرای لاکپشت و خرگوش)
با اینکه معتقدم نیاز نیست برای شاخ بودن رشته خاصی و خوند بلکه کافیه متخصص و معتبر رشته ی خودمون باشیم اما علاقه هم مهمه.

نکته بعد برای ازدواج به نظرم هم زوده و هم الان مناسب نیست تا روحیه تون و تثبیت نکردین ازدواج نکنین.

باید علت هایی که باعث شد توی این مسیر برین و پیدا کنین علاوه بر هرچیزی مهمترین علت غنی نبودن روح شماست.

شما شاید هم صحبتی در خونه ندارین شاید تنهایین شاید در خونتون بین خونداتون گفتگو و صمیمیت پایین هست. باید این نکته و توجه کنین و رفعش کنین.

در کنار تحصیلتون به یه کار عملی مورد علاقه تون وارد بشین و خودتون مشغول کنین، اینطوری هم روحیه و تمرکزتون بالاتر میره و هم فکرتون آزاد میشه. به مراکز فنی و حرفه ای برین که محیط مناسب و دوستان خوب داشته باشه.

اگر از نظر ظاهری مشکلی پیدا کردین با تغذیه و مراجعه به پزشک درمان کنین.

و از نظر معتوی خودتون و غنی کنین با قرآن کتاب های مذهبی سخنرانی های خوب مثل استاد فاطمی نیا و...

خلاصه روحیه خودتون و بشناسین و بر اساس اون برنامه بریزین.

ببخشید طولانی شد
موفق باشین

دختر دهه شصتی;1000168 نوشت:
آقا امید دو‌تا سؤال دارم ازتون؛

فعالیتای خارج از برنامه درسی و کاریتون چیا هستن؟
بعدا اگه یه روزی همه چی درست شد معیارای انتخاب همسر از نظرتون چی هست؟ یه توضیح کامل درباره اون فرد ذهنیتون میخوام . ممنون

نه متاسفانه فعالیت خارج درسی ندارم یعنی اینکه برنامه فشرده دانشگاه نمیزاره. البته قصد دارم برم باشگاه بدن سازی.
در مورد معیارای انتخاب همسر که پرسیدین:
مومن و با خدا ( البته نه مسلمون افراطی )- با اخلاق- نجیب- با حیا- از نظر ظاهرم دوست دارم به دلم بشینه- دوست دارم از خانمای علوم پزشکی باشه که بتونه شرایط کاری منو درک کنه- فعلا همینا رو به مدنظر دارم.

یاس...;1000237 نوشت:
به نظرم حساس شدید...یه کاری کردید تموم شده
برادر من دکتری رشته ای رو داره که اصلا علاقه ای بهش نداره و بعضا به پزشکی خوندن فکر میکنه.... به اقای رو میشناسم که هم سن تو که بود تازه شروع کرد به سواد اموزی و سی سالگی کنکور پزشکی داد و ده بیست سال بعدش پزشک بسیار معروفی شد. میانسالی سن خوبیه واقعا...هنوز خیلی زوده برای این ناامیدی ها...
مراقب باش اکه شیطان اون موقع اونجوری فریب داد الان که روشن شدی از طریق وسواس فکری و ناامیدی گند نزنه با بقیه عمرت.....
الان برای ازدواج هم زوده....من تو همین سایت خوندم که با ترک اوضاشون ردیف شده...پس الکی نق نزن و بدون فقط احساس غصه اس که روت اوار شده...پرستاری هم با علاقه بخون چون هم ردیف پزشکی هست و اگه بخوای در اینده کنکور بدی خیلی کمکت میکنه...ضمن اینکه نمیشه مطمئن بود که اگه شرایطتت اوکی بود پزشکی میاوردی!

پس بی خیال برادر...خدا میگه تو یه قدم بیا تا من ده قدم بیام happy پس اعتماد کن بهش

سلام خانم یاس
نمیدونم چرا کامنتتون رو خوندم حس خوبی بهم دست داد. انگار یکی که چندین سال داره باهام زندگی میکنه این کامنت رو نوشته. البته از بقیه دوستان( به خصوص دختر دهه شصتی) عذر میخوام ولی نظر این خانم یه جور دیگه ای بود.
دقیقا با واو به واو حرفاتون موافقم. چیزیم ندارم بگم. دستتون درد نکنه.

maes;1000265 نوشت:

برادر اینا خیلیاش طبیعیه. یعنی خیالت راحت ما همه الان تو همین موقعیت هستیم. بنده که فارغ التحصیل دکترای مهندسی هستم هم تو همین وضعیت قرار دارم تازه فکر کنم موقعیت بنده بدتر هم هست ! مدرکتان بیشتر شود فشار اجتماعی هم بیشتر می شود و از طرف دیگر حالا شما بگو اصلا پزشک همه پزشکها که میلیاردر نمی شوند اونم تو این دوره و زمانه. حالا ما غیر پزشکها که دیگه بدتر فقط فشار اجتماعیش می ماند !!! حالا خوب نیست بنده این چیزا رو اینجا بگم اما باور کن تقاضا برای پرستار حتی در کشورهای خارجی هم خیلی بیشتر از یک مهندس یا پزشک است برای کسانی که بخوان مهاجرت کنند. پرستاری رشته خوبی است. ول نکن پسر. اگه بدونی چه قدر پول دادم بابت پرستاری مادرم که دچار شکستگی گردن استخوان ران شده بود !!! آدم میشناسم دیپلم ریاضی داره گذاشته کنار بره پرستار بشه. محکم بچسب و به عشق انسانیت و کمک به مردم در کارت حرفه ای شو و دل بسوزان. پولش هم جای خودش میاد.

ببین برادر بنده متخصص نیستم ولی از سر تجربه عرض میکنم. دیدم. شنیدم و خواندم. اینایی که شما میگویید به نظر بنده همش مرتبط با خودارضایی نیست. خود ارضایی خودش معلول است که البته میتونه علت هم بشه. شما الان در سنی قرار دارید که به قول گفتنی کپسول شهوت هستید. هر چی باشه ما هم گذروندیم آن دوران را. خودارضایی هم مثل مشروب و سیگار است. انسان معتاد می شود. ظاهرا برخی از لحاظ ژنتیکی استعداد بیشتری برای اعتیاد به این موارد دارند. ممکن است برخی شرب خمر بکنند اما دایم الخمر نشوند. و ممکن است برخی از همان اول و با همان مقدار کم هم دایم الخمر شوند. اینا از لحاظ علمی هم ثابت شده. البته عوامل محیطی هم اثر گذار است مثل استرس و ناکامی و افسردگی و ......

یقینا بدن در مقابل آثار سوء این اعمال تا حدودی مقاومت می کند و خود را بازسازی می کند. مگر اینکه فرد مثلا دایم الخمر شود آن وقت نیاز به مداخلات پزشکی دارد به همین راحتیها نمی تواند ترک کند. حالا شما خودت پرستاری بهتر از من میدانی. بله خودارضایی مفرط هم باعث ریزش مو و کم شدن حافظه و ضعف بینایی و کلا ضعف بدن می شود. اما همگی قابل درمان است. راه اولش هم این است که همان طور که خودتان گفتید حداقل تعداد دفعات را کم شود. که به نظرم شما در این مورد مشکل چندانی نداشته اید و موفق شدید بیش از یک ماه دوام بیاورید. این یعنی شما هیچ مشکلی ندارید و می توانید اما .......

یک خطر بزرگ در کمینتان است. آن خطر استرس و اضطراب و افسردگی شما است. برادر همه چیز را گردن خودارضایی نینداز شما علت را درمان کن. شما باید یک جایگزین بهتر برای مقابله با استرس و اضطراب خودت بیابی. یک نمونه خوبش ورزش است. همان طور که خودارضایی باعث ترشح دوپامین در مغز میشود و استرس را کم می کند ورزش هم همین اثر را دارد منتها بدون عوارض جانبی دیگر !!! نه تنها باعث ضعف روح و بدن شما نمی شود بلکه ورزش آنها را تقویت نیز می کند. البته شما خودت این چیزا را بهتر میدانی منتها گاهی یادآوری اثرش بیشتر است.

به هر حال به نظر بنده شما از لحاظ روحی دچار استرس و اضطراب و نوعی افسردگی هستید و همین امر باعث خواهد شد مدام به خودارضایی پناه ببرید و خود خودارضایی در کوتاه مدت تسکین می دهد اما در بلند مدت خودش قوز بالای قوز می شود. پس برادر من شما سبک زندگیت را عوض کن با ورزش کردن با فعالیتهای مفید اجتماعی اصلا چه فعالیتی بالاتر و لذت بخشتر از پرستاری و کمک به مردم در ضمن پول هم توش هست یکم دقت کنی پیدا میکنی !

سلام جنابmaes
آره دقیقا به نکات خوبی اشاره کردین. دقیقا الان همه وجودم استرس هست و اصلا اعتماد به نفس خوبی ندارم. افسردگی رو هم که دارم و روانشناس هم بهم گفته بودن البته اونقدر وضعیتم بد نیست که نیاز به استفاده از دارو باشه. ورزش رو هم اگه برنامه دانشگاه بزاره انجام میدم ولی خوب متاسفانه نمیشه.

o.m.i.d;1000338 نوشت:
نه متاسفانه فعالیت خارج درسی ندارم یعنی اینکه برنامه فشرده دانشگاه نمیزاره. البته قصد دارم برم باشگاه بدن سازی.
در مورد معیارای انتخاب همسر که پرسیدین:
مومن و با خدا ( البته نه مسلمون افراطی )- با اخلاق- نجیب- با حیا- از نظر ظاهرم دوست دارم به دلم بشینه- دوست دارم از خانمای علوم پزشکی باشه که بتونه شرایط کاری منو درک کنه- فعلا همینا رو به مدنظر دارم.

تشکر

من دیگه مطلب اضافه ای ندارم. دوستان نظرات و مطالب خوبی بیان میکنن.‌امیدوارم موفق باشین.
در پناه خدا

دختر دهه شصتی;1000356 نوشت:
تشکر

من دیگه مطلب اضافه ای ندارم. دوستان نظرات و مطالب خوبی بیان میکنن.‌امیدوارم موفق باشین.
در پناه خدا

دست شما درد نکنه. ممنون بابت وقتی که گذاشتین برای کنک به من. اذیتتون کردم. حلال کنین.

روزنه;1000272 نوشت:
[=times new roman]
صد بار اگر توبه شکستی باز آی...

[=times new roman]توّاب الرحیم (بسیار توبه پذیر)

[=times new roman]خواستن توانستن است...

[=times new roman]گر صبر کنی زِ قوره حلوا سازی...

[=times new roman]ان مع العسر یسری فإن مع العسر یسری

[=times new roman]هیچ روانشناسی تا به حال نتونسته چارچوب های مشخصی برای تعیین رفتارهای انسان و تعریفش ارائه بده.

[=times new roman]هیچ محدودیتی برای انسان وجود نداره جز زندان افکارش.[=times new roman]

.............................................................................................................................................................

سلام

جملات بالا یه هزار تا جمله ی مشابهش رو شاید بیشتر از من شنیدین و شاید فکر کنین دارم شعار میدم.
اما من شعار نمیدم بلکه چیزی رو به زندگیتون اضافه می کنم که بهش توجه نداشتین و ندارینش.

پشت تک تک جملات بالا یک دنیا معنا و اراده و مهمتر از همه تجربه نهفته.
مثلا همین گر صبر کنی ز قوره حلوا سازی، من قوره انگور و تا ساخت شیره انگور و حتی مراحل تهیه ی حلوای شیره انگور یا اصطلاحا دوشاب رو دیدم، هم زمانبر و هم سخت هست اما از اون ترشی قوره، شیرینی غیر قابل وصف و لذتی به وجود میاد که همش در سایه ی صبر و تلاشه.

همه در معرض سختی و آزمایش هستن تا راه و پیدا کنن و به کمال برسن. هیچ کس بی نقص نیست. من خودم مشکلاتی داشتم که فرصت ها و انرژی و انگیزه و ... منو نابود کرده.
اما چاره چیه راهی جز مبارزه و شروع از نو وجود نداره همین کاری که شما انجام میدین.
با تلاش هیچ کاری نشد نداره.
و خدا طوری کمک میکنه که فقط باید معرفت درک و دیدن کمک هاش و داشته باشیم و گرنه خدا منت زننده نیست.

نوع تفکر و درک شما از وضعیتتون و نوع تلاش هاتونه که سرنوششتون و رقم میزنه.

مثلا از پرستاری میشه به پزشکی رفت اگر معدا الف داشته باشین . (خنگ ترین انسان ها با تلاش میتونه به هدف برسه مثل ماجرای لاکپشت و خرگوش)
با اینکه معتقدم نیاز نیست برای شاخ بودن رشته خاصی و خوند بلکه کافیه متخصص و معتبر رشته ی خودمون باشیم اما علاقه هم مهمه.

نکته بعد برای ازدواج به نظرم هم زوده و هم الان مناسب نیست تا روحیه تون و تثبیت نکردین ازدواج نکنین.

باید علت هایی که باعث شد توی این مسیر برین و پیدا کنین علاوه بر هرچیزی مهمترین علت غنی نبودن روح شماست.

شما شاید هم صحبتی در خونه ندارین شاید تنهایین شاید در خونتون بین خونداتون گفتگو و صمیمیت پایین هست. باید این نکته و توجه کنین و رفعش کنین.

در کنار تحصیلتون به یه کار عملی مورد علاقه تون وارد بشین و خودتون مشغول کنین، اینطوری هم روحیه و تمرکزتون بالاتر میره و هم فکرتون آزاد میشه. به مراکز فنی و حرفه ای برین که محیط مناسب و دوستان خوب داشته باشه.

اگر از نظر ظاهری مشکلی پیدا کردین با تغذیه و مراجعه به پزشک درمان کنین.

و از نظر معتوی خودتون و غنی کنین با قرآن کتاب های مذهبی سخنرانی های خوب مثل استاد فاطمی نیا و...

خلاصه روحیه خودتون و بشناسین و بر اساس اون برنامه بریزین.

ببخشید طولانی شد
موفق باشین

سلام
بله حق با شماست. من کلا آدم تنهاییم. یه خواهر ۱۰ سال کوچکتر از خودم دارم. رابطمم خیلی خوب نیس با پدر و مادرم. یعنی اصلا وابستگی ندارم بهشون و حتی اگه ۱۰ سالم نیبینمشون ککمم نمیگزه.
در مورد مشکل ظاهری هم رفتم ولی افاقه نکرده درمانشون. خوب اگه درمان نشد چی؟؟؟؟

o.m.i.d;1000407 نوشت:
سلام
بله حق با شماست. من کلا آدم تنهاییم. یه خواهر ۱۰ سال کوچکتر از خودم دارم. رابطمم خیلی خوب نیس با پدر و مادرم. یعنی اصلا وابستگی ندارم بهشون و حتی اگه ۱۰ سالم نیبینمشون ککمم نمیگزه.
در مورد مشکل ظاهری هم رفتم ولی افاقه نکرده درمانشون. خوب اگه درمان نشد چی؟؟؟؟

سلام

درمان ظاهری نشد نداره
سنتون زیاد نیست اگر به متخصص خبره مراجعه کنین حتما درمان داره.
من شنیدم حتی سفید شدن مو در هر سنی به دلیل استرس درمان داره. یا قرصی هست که از سفید شدن مو جلوگیری میکنه و...
اگر هم ظاهر بدی داشتین هم مهم نیست چون هر چهره ای جذابه اگر فرد بلد باشه پوشش و رعایت کنه.
یادمه اینجا یه تاپیکی بود پسری میگفت خیلی چهره ی زشتی داره که بعدها عکسشو گذاشت که بسیار تغییر کرده بود.

با تغذیه ی مناسب جسمی و روحی به مرور زمان همه چیز بهتر از قبل خواهد شد. ففط نباید همش وسواس به خرج بدین که وای این ویژگی بد و دارم و .... همه سرتا ما پر از نکات بد و منفی و مثبت هستیم.

دنیا اقیانسی از علوم مجهول و مهیجه واردش بشین و با قدرت شنا کنین
زمین از آن پرو رویان است...

ارتباطات خانوادگی بخصوص با مادرتون و بیشتر کنین و بیشتر با خانوادتون وقت بذارین باهاشون برین خرید برین گردش باهشون باهم غذا و چای و عصرانه بخورین در کنارش وارد فعالیت های هنری یا فنی جمعی البته در محیط خوب بشین دوستانی که آگاه و متدین و منضبطن و تحصیلکرده نه خشک مذهب یا کلا بی قید و هویت. جلسات استاد فاطمی نیا برای شما که علمی هستین قطعا جذاب و تاثیرگذاره.

علت تکرار زیادم که خسته کننده هست به این دلیل۶ که شما تا اینجا هستین با همه حرف میزنین کاملا روحتون غنی تر و نیاز روحی و هم صحبتیتون رفع میشه واحساس رضایت میکنین اما تاپیک بسته بشه باز هم بی صحبت میشین و افسرده و اضطراب.
پس دوستان خوبی از جنس خوب و بالاتر خدا رو پیدا کنین
این تاپیکم بنظرم ی مدت ادامه بدین

سلام و تشکر از جمع دوستان که نظرات خوبی را ارائه فرمودند@};-؛ فقط امیدوارم جناب امید با کمی تلاش و جدیت خودشون را از این کلبه غم و ناراحتی نجات بدن.happy

الان دیگه راهکار دارید خدا راشکر و فقط کمی اراده دارید تا بهترین زندگی را بسازید.
موفق باشید.

روزنه;1000463 نوشت:
سلام

درمان ظاهری نشد نداره
سنتون زیاد نیست اگر به متخصص خبره مراجعه کنین حتما درمان داره.
من شنیدم حتی سفید شدن مو در هر سنی به دلیل استرس درمان داره. یا قرصی هست که از سفید شدن مو جلوگیری میکنه و...
اگر هم ظاهر بدی داشتین هم مهم نیست چون هر چهره ای جذابه اگر فرد بلد باشه پوشش و رعایت کنه.
یادمه اینجا یه تاپیکی بود پسری میگفت خیلی چهره ی زشتی داره که بعدها عکسشو گذاشت که بسیار تغییر کرده بود.

با تغذیه ی مناسب جسمی و روحی به مرور زمان همه چیز بهتر از قبل خواهد شد. ففط نباید همش وسواس به خرج بدین که وای این ویژگی بد و دارم و .... همه سرتا ما پر از نکات بد و منفی و مثبت هستیم.

دنیا اقیانسی از علوم مجهول و مهیجه واردش بشین و با قدرت شنا کنین
زمین از آن پرو رویان است...

ارتباطات خانوادگی بخصوص با مادرتون و بیشتر کنین و بیشتر با خانوادتون وقت بذارین باهاشون برین خرید برین گردش باهشون باهم غذا و چای و عصرانه بخورین در کنارش وارد فعالیت های هنری یا فنی جمعی البته در محیط خوب بشین دوستانی که آگاه و متدین و منضبطن و تحصیلکرده نه خشک مذهب یا کلا بی قید و هویت. جلسات استاد فاطمی نیا برای شما که علمی هستین قطعا جذاب و تاثیرگذاره.

علت تکرار زیادم که خسته کننده هست به این دلیل۶ که شما تا اینجا هستین با همه حرف میزنین کاملا روحتون غنی تر و نیاز روحی و هم صحبتیتون رفع میشه واحساس رضایت میکنین اما تاپیک بسته بشه باز هم بی صحبت میشین و افسرده و اضطراب.
پس دوستان خوبی از جنس خوب و بالاتر خدا رو پیدا کنین
این تاپیکم بنظرم ی مدت ادامه بدین

والا ما که مراجعه کردیم نتیجه ای نگرفتیم.
در مورد خونوادمم من رابطم به اندازه ای بد هستش که دیگه تمایل به معاشرت با خونوادم نداشته باشم چون بخش زیادی از بدبختی امروز من بر میگرده به بی لیاقتی و بی فکری پدر و مادرم. کلا دیگه کاری به کارشون ندارم. الانم دارم تو خوابگاه دانشجویی زندگی میکنم و تو یه شهر دیگم و نزدیک به یه ماهی است که با وجود فاصله کم ازشون نرفتم بهشون سر بزنم. اون مهر و محبتی که شما ازش حرف میزنی حداقل تو خونواده من وجود نداره و منم بهش احتیاجی ندارم.

صابر;1000475 نوشت:
سلام و تشکر از جمع دوستان که نظرات خوبی را ارائه فرمودند@};-؛ فقط امیدوارم جناب امید با کمی تلاش و جدیت خودشون را از این کلبه غم و ناراحتی نجات بدن.happy

الان دیگه راهکار دارید خدا راشکر و فقط کمی اراده دارید تا بهترین زندگی را بسازید.
موفق باشید.

سلام
بهترین زندگی؟؟؟؟ شدنی نیس و نمیشه. ربطی هم به تلاش و کوشش و جدیت و راهکار داشتن نداره. فقط چیزی شدنی نیس یعنی نیس.

o.m.i.d;1000808 نوشت:
سلام
بهترین زندگی������������������������؟؟؟؟ شدنی نیس و نمیشه. ربطی هم به تلاش و کوشش و جدیت و راهکار داشتن نداره. فقط چیزی شدنی نیس یعنی نیس.


سلام دوست بزرگوار!@};-
قطعا برای داشتن زندگی خوب باید تلاش و کوشش کنیم و الا موفق نمی شویم. ایات و روایات قرآن هم بر این مطلب دلالت دارند. «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‌»
بهترین زندگی ای که در شأن توانمندی های شماست برایتان ممکن است. پس یا علی...

صابر;1000814 نوشت:

سلام دوست بزرگوار!@};-
قطعا برای داشتن زندگی خوب باید تلاش و کوشش کنیم و الا موفق نمی شویم. ایات و روایات قرآن هم بر این مطلب دلالت دارند. «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‌»
بهترین زندگی ای که در شأن توانمندی های شماست برایتان ممکن است. پس یا علی...

بد بختی اینه که من تواناییامو( تواناییای اولیه و استعدادای ذاتی) از دست دادم. متاسفانه من هیچ وقت نمیتونم زندگی واقعی و مورد علاقه خودمو بسازم. این یه واقعیته. نمیتونم خودمو گول بزنم و بگم هیچ اتفاقی نیوفتاده و به قول شماها زندگی رو از نو شروع کنم. اصلا از نو شروع کردن معنایی نداره. گذشته چیزیه که لحظه به لحظه سایشو روی زندگیت انداخته. منم مثه خیلیا دوست داشتم لحظه به لحظه زندگیمو اونجوری که دوست داشتم بسازم. دقیقا از همون اول همونجوری باشم که باید میبودم. منم مثه خیلیا دوست داشتم مسیر زندگیم از همون ۱۸ سالگی معلوم باشه نه اینجوری. شماها چون تونستین زندگیتون دقیقا همونجوری که دلتون میخواست بسازین حال یکی مثه منو نمیفهمین. یعنی قدرت درکشو ندارین. اصلا نمیفهمین شکست چیه. نمیفهمین بالاجبار زندگی کردن چجوریه. واسه همینم هست که حرفاتون( به قول خودتون راهکاراتون) جوابگو نیس. امثال من باید محو بشن از روی زمین. فقط ای کاش زودتر این اتفاق میافتاد. من مثل شماها نمیتونم به خدا نگاه کنم. من لحظه به لحظه زندگیم دارم از عذاب خدا میترسم. اگه میگم ازدواج نمیکنم واسه اینکه که میدونم و یقین دارم یه بخشی از عذابا خدا ماله ازدواجم.

o.m.i.d;1000843 نوشت:
بد بختی اینه که من تواناییامو( تواناییای اولیه و استعدادای ذاتی) از دست دادم. متاسفانه من هیچ وقت نمیتونم زندگی واقعی و مورد علاقه خودمو بسازم. این یه واقعیته. نمیتونم خودمو گول بزنم و بگم هیچ اتفاقی نیوفتاده و به قول شماها زندگی رو از نو شروع کنم. اصلا از نو شروع کردن معنایی نداره. گذشته چیزیه که لحظه به لحظه سایشو روی زندگیت انداخته. منم مثه خیلیا دوست داشتم لحظه به لحظه زندگیمو اونجوری که دوست داشتم بسازم. دقیقا از همون اول همونجوری باشم که باید میبودم. منم مثه خیلیا دوست داشتم مسیر زندگیم از همون ۱۸ سالگی معلوم باشه نه اینجوری. شماها چون تونستین زندگیتون دقیقا همونجوری که دلتون میخواست بسازین حال یکی مثه منو نمیفهمین. یعنی قدرت درکشو ندارین. اصلا نمیفهمین شکست چیه. نمیفهمین بالاجبار زندگی کردن چجوریه. واسه همینم هست که حرفاتون( به قول خودتون راهکاراتون) جوابگو نیس. امثال من باید محو بشن از روی زمین. فقط ای کاش زودتر این اتفاق میافتاد. من مثل شماها نمیتونم به خدا نگاه کنم. من لحظه به لحظه زندگیم دارم از عذاب خدا میترسم. اگه میگم ازدواج نمیکنم واسه اینکه که میدونم و یقین دارم یه بخشی از عذابا خدا ماله ازدواجم.

سلام دوست عزیز!
ما حصل فرمایشات شما و ما ظاهرا به اینجا ختم می شود:


***بسم الله الرحمن الرحیم

هر کسی گناهی انجام داد و به جسمش لطمه هایی ولو قابل جبران وارد کرد و از زندگی کمی عقب افتاد دیگر هیچ راه جبرانی ندارد و باید از روی زمین خدای متعال و بخشنده حذف و محو شود.
و السلام...

توصیه می کنم حتما مشاوره حضوری تشریف ببرید... چون ظاهرا مشاوره کتبی و مجازی دیگه کارساز نیست...
موفق باشید.

صابر;1000988 نوشت:
سلام دوست عزیز!
ما حصل فرمایشات شما و ما ظاهرا به اینجا ختم می شود:


***بسم الله الرحمن الرحیم

هر کسی گناهی انجام داد و به جسمش لطمه هایی ولو قابل جبران وارد کرد و از زندگی کمی عقب افتاد دیگر هیچ راه جبرانی ندارد و باید از روی زمین خدای متعال و بخشنده حذف و محو شود.
و السلام...

توصیه می کنم حتما مشاوره حضوری تشریف ببرید... چون ظاهرا مشاوره کتبی و مجازی دیگه کارساز نیست...
موفق باشید.

سلام
بله دقیقا همین چیزی که جنابعالی فرمودین هستش.
تو پستامم گفتم که مراجعه کردم به مشاور.
ممنون بابت وقتی که گذاشتین.

o.m.i.d;1000991 نوشت:
سلام
بله دقیقا همین چیزی که جنابعالی فرمودین هستش.
تو پستامم گفتم که مراجعه کردم به مشاور.
ممنون بابت وقتی که گذاشتین.

با سلام و عرض ارادت خدمت جناب امید@};-
مطمئن باشید حتی اگر ما دلخور هم باشید ولی همواره ما خودمان را خادم و مددکار شما می دانیم...

با خودتان فکر کرده اید چرا مشكل شما هنوز تا حد زيادي باقي است؟

این سوالي است كه خود شما بايد به آن پاسخ دهيد. جالب است بدانيد هر ماه جواناني با مشكلاتي مانند مشكل شما با ما مكاتبه مي كنيد و بعد از گذشت مدتي و به كار گيري راهنمايي هاي مشاوران اين مركز تا حد زيادي در رفتار آنان تغيير ايجاد مي شود. به نظر شما مشكل كار كجاست؟ چه تفاوتي بين شما و آنان وجود دارد؟ راهكارها كه به آنان پيشنهاد شده به شما هم توصيه شده است، پس چرا نتيجه يكسان نيست. مشكل كار كجاست؟

روان شناسان و مشاوران بر اين باورند كه مراجع زماني كه براي مشاوره و درمان مراجعه مي كند، داراي دو نيرو مي باشد:

الف)نيروي مقاومت:نيرويي كه فرد با آن در برابر جريان درمان مقاومت مي كند و سعي مي كند رفتارهاي خود را طبيعي و عدم موفقيت خود در درمان و حل مشكل را به درمانگر يا مشاور استناد دهد.

ب) نيروي همكاري:نيروي كه مراجع با مشاور خود در راه حل مشكلش همكاري لازم را مي كند و به فرايند درمان اميدوار است. تا زماني كه در مراجع نيروي همكاري بر نيروي مقاومت غلبه پيدا نكند بهترين مشاورها هم نمي توانند مشكل فرد را حل كنند. به نظر مي رسد در اولين گام بايد شما به فرايند مشاوره باور داشته باشيد و به اين نكته اعتقاد داشته باشيد كه فرايند مشاوره و به كار گيري نكات آن مي تواند به شما در حل مشكلتان كمك كند. در ضمن در فرايند درمان به جاي اينكه به دنبال نكاتي كه (توسط مشاور بيان شده است) و به نظرتان منفي مي باشد بگرديد بهتر است نكات كاربردي آن را در زندگي به كار بريد و نتيجه آن را در زندگي خود مشاهده كنيد.
لطفا کمی تأمل فرمایید...

صابر;1001477 نوشت:
با سلام و عرض ارادت خدمت جناب امید@};-
مطمئن باشید حت اگر ما دلخور هم باشید ولی همواره ما خودمان را خادم و مددکار شما می دانیم...

با خودتان فکر کرده اید چرا مشكل شما هنوز تا حد زيادي باقي است؟

این سوالي است كه خود شما بايد به آن پاسخ دهيد. جالب است بدانيد هر ماه جواناني با مشكلاتي مانند مشكل شما با ما مكاتبه مي كنيد و بعد از گذشت مدتي و به كار گيري راهنمايي هاي مشاوران اين مركز تا حد زيادي در رفتار آنان تغيير ايجاد مي شود. به نظر شما مشكل كار كجاست؟ چه تفاوتي بين شما و آنان وجود دارد؟ راهكارها كه به آنان پيشنهاد شده به شما هم توصيه شده است، پس چرا نتيجه يكسان نيست. مشكل كار كجاست؟

روان شناسان و مشاوران بر اين باورند كه مراجع زماني كه براي مشاوره و درمان مراجعه مي كند، داراي دو نيرو مي باشد:

الف)نيروي مقاومت:نيرويي كه فرد با آن در برابر جريان درمان مقاومت مي كند و سعي مي كند رفتارهاي خود را طبيعي و عدم موفقيت خود در درمان و حل مشكل را به درمانگر يا مشاور استناد دهد.

ب) نيروي همكاري:نيروي كه مراجع با مشاور خود در راه حل مشكلش همكاري لازم را مي كند و به فرايند درمان اميدوار است. تا زماني كه در مراجع نيروي همكاري بر نيروي مقاومت غلبه پيدا نكند بهترين مشاورها هم نمي توانند مشكل فرد را حل كنند. به نظر مي رسد در اولين گام بايد شما به فرايند مشاوره باور داشته باشيد و به اين نكته اعتقاد داشته باشيد كه فرايند مشاوره و به كار گيري نكات آن مي تواند به شما در حل مشكلتان كمك كند. در ضمن در فرايند درمان به جاي اينكه به دنبال نكاتي كه (توسط مشاور بيان شده است) و به نظرتان منفي مي باشد بگرديد بهتر است نكات كاربردي آن را در زندگي به كار بريد و نتيجه آن را در زندگي خود مشاهده كنيد.
لطفا کمی تأمل فرمایید...

سلام استاد صابر
میدونین چیه استاد صابر من انقدر راه حلا جور واجور راجع به ترک و درمان خودارضایی خوندم که الان گیر کردم به کدومش باید عمل کنم. یه جا توی سایتی یه طلبه ای( آقای حامد شاد نمیدونم میشنلسین ایشون رو یا نه) راجع به همین خودارضایی و رفع آثارش انقدر راه حلای به نظرم نا امید کننده ای گذاشتن که من هر وقت اینا رو میخونم و به یادش میوفتم حرصم در میاد. مثلا ایشون گفته بودن کسی که اعتیاد به خودارضایی داره باید حداقل به اندازه سالایی که درگیر بودن پاک باشن تا بتونن تازه به زندگی برگردن و بتونن مثه آدمای عادی زندگی کنن و یا اینکه ایشون گفته بودن کسی که به این کار اعتیاد داره نباید به هیچ عنوان بره سراغ ازدواج چون این اعتیاد باعث تخریب سیستم تناسلیش شده و میگفتن که باید علاوه بر رعایت اون نکاتی که توی سایتشون هست افراد برن چندین سال تحت نظر پزشک تا معالجه بشن و بعدش تازه برن مثه آدمای عادی شروع کنن به زندگی کردن. خوب وقتی من نظرات و راه حلایی مثه این رو میخونن دیگه امید و انگیزه ای برام نمیمونه که ادامه بدم. راه حلایی مثه این باعث من یه جور حالت مقاومت درونم نسبت به برگشت به زندگی شکل بگیره و واسه همینم هستش که انقدر کلکل میکنم با این اون و کوتاه نمیام. یه جور میشه گفت تو ضمیر ناخودآگاهم تاثیر عمیقی گذاشته این حرفا و تقریبا به این نتیجه رسیدم که به ته خط رسیدم در صورتی که ممکنه اینجوری نباشه. الان یه فضای خیلی تاریک و سیاهی تو ذهنم نسبت به زندگی و آینده شکل گرفته که تحت تاثیر همین حرفاس.

سلام.
خسته نباشید..
من دیروز در مورد موضوع تحقیق مدرسه ام توی اینترنت مشغول سرچ بودم که خیلی اتفاقی با سایت شما اشنا شدم و ی تیر دیدم که کلمه اشنایی توش بود اونم این بود: "عاقبت شوم خوارضائی" ..
من از دیردز قید درس و زندگی و همه چیو زدم و مشغول خوندن مطالبی که نوشته شده بود ، شدم..
اونم به این دلیل بود که منم تقریبا از کلاس چهارم تا الان که کلاس یازدهم هستم درگیر همین موضوع هستم..
منم همین مشکلات رو دارم و میدونم چی میگید..
خیلی از اتفاقا برای من افتاده وخیلیاشونو درک میکنم..
من رشته ریاضی رو دوس داشتم و خداروشکر تونستم واردش بشم (البته خیلییییی با سختی ) سال دهم که تموم شد معدلم خوب نبود.. همه تعجب کرده بودن که من همچین نمراتی اوردم.. (ولی همه خوانواده و اطرافیان ، به گفته خودشون تا حالا هیچ کس تا این حد ابروشونو نبرده بود ..من تا سال نهم هیچ نمره ایم کمتر از 19 نبود.. (از خودم تعریف نمیکنم)... ) این چند ماه تابستون خیلی سخت بود همه میخواستن من رو به زور وادار به تغییر رشته کنن..
ولی خب خداروشکر نشد.. ولی من همش از کنکور میترسم.. واین جور که پیش میرم اون رشته ای که میخوام در نمیام.. و میدونم توانایی این رو هم ندارم که پشت کنکور بمونم..
نمیدونم چرا ولی ی حسی بهم میگف منم اینا رو بگم..
و این که اسمتون.. تا حالا به اسمتون دقت کردید؟!..
یکم به معنی اسمتون هم ظاهرش هم باطنش فکر کنید..

o.m.i.d;999714 نوشت:
سلام خدمت شما استاد صابر عزیز
من اول متنمم گفتم که هدفم بیشتر درد دل و توصیه بود و انتظار پاسخ گویی از طرف مشاور نداشتم فقط دوست داشتم سرگذشتمو بخونن تا اگه بیشتر مراقب خودشون باشن و بتونن تا زمان ازدواجشون سالم و پاک زندگی کنن. اما در ۲ مورد نمیتونم به توصیتون عمل کنم:
۱. در مورد عقب موندگی تو تحصیلات نمیتونم با خودم کنار بیام چون آسیب بدی به آینده تحصیلی و آینده شغلی وارد شده و اصلا اون چیزی که از آینده خودم هم خودم و هم خونوادم انتظار داشتن خیلی فاصله افتاده و باعث دلسردی هم خودم و هم خونوادم شده. آیندم به کل دگرگون شده. یه آینده پر از درد و رنج یه آینده پر از تحقیر و بیگاری. متاسفانه رشته تحصیلی من هیچ نقطه مثبتی نداره که دلمو بهش خوش کنم. نه وجه خوبی داره نه درآمد خوبی و نه حس مفید بودن. من همه ی اون چیزی که دنبالش بودم تو پزشکی خلاصه میشد ولی با این گندی که به زندگیم زدم چندین از سال زندگیم بی خود و بی جهت تلف میشه. میبینین میخوام امیدوار باشم ولی هیچ جوره شونی نیس‌. قابل جبران نیس.
۲. در مورد ازدواج هم هیچ امیدی ندارم چون آدم سالمی نیستم نه از نظر روحی و نه از نظر جسمی. عوارض هم تا اونجا که من میدونم و تحقیق کردم راه درمان قطعی براش وجود نداره.درماناییم که وجود داره عموما به درد نخوره و هزینه سر سام آوری رو تحمیل میکنه. وقتی هم درمان پذیر نباشه تقریبا ازدواج یه کار احمقانه به نظر میاد. یه جوره قماره سر زندگی هم خودت هم یه نفر دیگه. اون طرف مقابل چه گناهی کرده که باید پای گندکاری گذشته من بسوزه. تو این شرایط بهترین تصمیم انتخاب تجرد قطعی هست. آدم خودش بسوزه با کمترین عوارض بهتر از اینه که با زندگی یه نفر دیگه هم بهم بریزی.
خلاصه تو این دو مورد هیچ جوره نمیشه کوتاه اومد.

بنام خداوند مهربان

با سلام و عرض احترام

پوزش میخام بخاط مشغله نتونستم همه مطالب شما و کارشناس محترم رو بخونم ، برای همین اگه مطلب تکراری گفتم پیش پیش عذرخواهی می کنم.

آقا امید بزرگوار، یادمه دبیرستان بودم می گفتم باید برم زبانسرا ، بعد پیش خودم گفتم نه دیره دوستام از راهنمایی رفتن، رسیدم دانشگاه گفتم بایستی از دوران مدرسه می رفتم، رفتم ارشد گفتم دیگه خیلی خیلی دیره ، ارشدم تموم‌شده تازه رفتم زبان سرا!

هر چی آدم زودتر شروع‌کنه خیلی بهتره اما اگه دیر هم شروع کرد بد نیست از مزایاش برخوردار میشه...

آقا امید، خیلی مشخصه که علائم افسردگی داری نشون میدی یکی از دلایلش این هست که به آرزوت نرسیدی،
بله خود ارضاعی یکی از دلایل نرسیدن به آرزو میتونه باشه و همچنین دامن زدن به علائم افسردگی؛
اما سوال: اگه‌خودارضاعی نداشتی و پزشکی قبول نمیشدی ؛ اونوقت به خودت چی میگفتی و چی رو مقصر میدونستی؟
میخام بهت بگم «افکار انعطاف ناپذیر»؛ بسیار بیشتر از قبول نشدن در رشته مورد دلخواه و خودارضاعی داره بهت ضرر میرسونه!
یعنی انسانی که شکست های مکرر بخوره ولی افکار انعطاف پذیر و امیدوارانه داشته باشه ، بلاخره روی مشکل فائق میاد

مشخصه تفکر افسردگی ، جست و جوی اتفاقات گذشته و حسرت خوردن هست!

اگر تمایل به روش های تفکردرمانی داشتین مواردی رو خدمتتون بگم

ما در اسلام "ناامیدی" نداریم،
چون خدای خیلی بزرگ و مهربانی داریم.

همره;1002171 نوشت:
بنام خداوند مهربان

با سلام و عرض احترام

پوزش میخام بخاط مشغله نتونستم همه مطالب شما و کارشناس محترم رو بخونم ، برای همین اگه مطلب تکراری گفتم پیش پیش عذرخواهی می کنم.

آقا امید بزرگوار، یادمه دبیرستان بودم می گفتم باید برم زبانسرا ، بعد پیش خودم گفتم نه دیره دوستام از راهنمایی رفتن، رسیدم دانشگاه گفتم بایستی از دوران مدرسه می رفتم، رفتم ارشد گفتم دیگه خیلی خیلی دیره ، ارشدم تموم‌شده تازه رفتم زبان سرا!

هر چی آدم زودتر شروع‌کنه خیلی بهتره اما اگه دیر هم شروع کرد بد نیست از مزایاش برخوردار میشه...

آقا امید، خیلی مشخصه که علائم افسردگی داری نشون میدی یکی از دلایلش این هست که به آرزوت نرسیدی،
بله خود ارضاعی یکی از دلایل نرسیدن به آرزو میتونه باشه و همچنین دامن زدن به علائم افسردگی؛
اما سوال: اگه‌خودارضاعی نداشتی و پزشکی قبول نمیشدی ؛ اونوقت به خودت چی میگفتی و چی رو مقصر میدونستی؟
میخام بهت بگم «افکار انعطاف ناپذیر»؛ بسیار بیشتر از قبول نشدن در رشته مورد دلخواه و خودارضاعی داره بهت ضرر میرسونه!
یعنی انسانی که شکست های مکرر بخوره ولی افکار انعطاف پذیر و امیدوارانه داشته باشه ، بلاخره روی مشکل فائق میاد

مشخصه تفکر افسردگی ، جست و جوی اتفاقات گذشته و حسرت خوردن هست!

اگر تمایل به روش های تفکردرمانی داشتین مواردی رو خدمتتون بگم

سلام همره عزیز
بله فرمایشات شما درسته و من این مشکلاتی که شما گفتین رو دارم.
در مورد سوالتون هم که خوب جوابش معلومه حتما یه ایرادی تو شیوه ی درس خوندنم وجود داشته که نتوستم قبول بشم چون به استعدادا و تواناییای خودم ایمان داشتم. من حافظم به قدری بود که بعضی معلما برگه های امتحانی منو از روی کتاب درسی ویرگول به ویرگول تصحیح میکردن و نمیتونستن غلط بگیرن ازم و هوش خیلی خوبی داشتم و خیلی مهم تر از اون عشق و علاقه و پشتکار تو درس خوندن در حالی که الان به گفته ی روانشناسی که بهش مراجعه میکنم اثری از هیچ کدومشون وجود نداره( حالا نیاین باز بگین تو که فلان روز تونستی ترک کنی پس ارادت فلان و فلان). من باید تک تک اون تواناییای گذشته رو به دست بیارم درست مثه روز اول به کمتر از اونم راضی نمیشم که خوب با تحقیقایی که من کردم متاسفانه این امر شدنی نیس به خاطر ضربه های جبران ناپذیری که این همه سال خودارضایی به مغزم زده.
از تفکر انعطاف ناپذیر صحبت کردین که باید بگم متاسفانه این حالت انعطاف ناپذیری به خاطر روحیه کمال گرایی و حرفای مختلفی هستش که توی منابع مختلف و توسط متخصصین راجع به خودارضایی زده شده. همون جوری که قبلا گفتم این حرفا روی ضمیر ناخودآگاه من تاثیر خیلی عمیقی گذاشته و تقریبا به این باور رسیدم که چیزی عوض بشو نیس. انقدر حرفای منفی راجع به خودارضایی زده شده که جایی واسه امیدواری نذاشته. وقتی متخصصین محترم اجازه نشر هرگونه مطلبی رو درباره ی خودارضایی به هر کس و ناکس و بی سوادی میدن( منظور سواد نداشتن در زمینه پزشکی و روانشناسی) باید منتظر نتایج عواقب اون روی روح و روان افرادی مثل باشن که متاسفانه این اتفاق برای من افتاده و حتی کوچکترین کور سوی امیدی ندارم برای برگشت و اصلاح. الان فقط میخوام وضعم بدتر نشه وگرنه به خوب شدن فکر نمیکنم اصلا.
ممنون بابت راهنماییاتون.

عبد شکور;1002173 نوشت:
ما در اسلام "ناامیدی" نداریم،
چون خدای خیلی بزرگ و مهربانی داریم.

قبلا هم گفتم بازم میگم خدا تو نظر شما و امثال شما بزرگه چرا چون شما تو زندگیتون نافرمانیشو نکردین و خشم و غضبشو ندیدین و سرتاسر زندگیتون رحمتش هست نه غضبش. خدا تو دید من مثه یه دیو دو سر میمونه که منتظره بندش یه اشتباه ازش سر بزنه تا اونو با کله به زمین بکوبه. من الان بلا نسبت شما عین سگ ازش میترسم و دلیل اینکه دارم سعی میکنم طبق احکام عمل کنم فقط برای اینه که مجازاتش گریبانمو نگیره وگرنه امیدی به به رحمت و لطفش ندارم چون اصلا حق خودم نمیدونم که بخواد لطف کنه. این مسئله ام به خصوص از زمانی که آخرین شکستمو تجربه کردم شدید تر شده.

saina;1002168 نوشت:
سلام.
خسته نباشید..
من دیروز در مورد موضوع تحقیق مدرسه ام توی اینترنت مشغول سرچ بودم که خیلی اتفاقی با سایت شما اشنا شدم و ی تیر دیدم که کلمه اشنایی توش بود اونم این بود: "عاقبت شوم خوارضائی" ..
من از دیردز قید درس و زندگی و همه چیو زدم و مشغول خوندن مطالبی که نوشته شده بود ، شدم..
اونم به این دلیل بود که منم تقریبا از کلاس چهارم تا الان که کلاس یازدهم هستم درگیر همین موضوع هستم..
منم همین مشکلات رو دارم و میدونم چی میگید..
خیلی از اتفاقا برای من افتاده وخیلیاشونو درک میکنم..
من رشته ریاضی رو دوس داشتم و خداروشکر تونستم واردش بشم (البته خیلییییی با سختی ) سال دهم که تموم شد معدلم خوب نبود.. همه تعجب کرده بودن که من همچین نمراتی اوردم.. (ولی همه خوانواده و اطرافیان ، به گفته خودشون تا حالا هیچ کس تا این حد ابروشونو نبرده بود ..من تا سال نهم هیچ نمره ایم کمتر از 19 نبود.. (از خودم تعریف نمیکنم)... ) این چند ماه تابستون خیلی سخت بود همه میخواستن من رو به زور وادار به تغییر رشته کنن..
ولی خب خداروشکر نشد.. ولی من همش از کنکور میترسم.. واین جور که پیش میرم اون رشته ای که میخوام در نمیام.. و میدونم توانایی این رو هم ندارم که پشت کنکور بمونم..
نمیدونم چرا ولی ی حسی بهم میگف منم اینا رو بگم..
و این که اسمتون.. تا حالا به اسمتون دقت کردید؟!..
یکم به معنی اسمتون هم ظاهرش هم باطنش فکر کنید..

سلام به ساینای عزیز
خیلی خوشحالم که تاپیکم به درد یه نفر خورد و باعث شد که اونم به فکر فرو بره و دنبال راه حل بگرده برای مشکلش به خصوص تو این دوره و سن حساس که باید همه ی هوش و حواس و تمرکزتون روی آینده و کنکور و رشته مورد علاقتون باشه. به نظرم خدا خیلی دوستون داشته که تو این سن دستتون رو گرفته و نخواسته سرنوشتتون بشه مثه من. مطمئن باشین اگه از همین سن شروع کنین به ترک این کار و فکرتونو بزارین روی درسا به اون چیزی که میخواین میرسین.
اگه در مورد کنکور و ترک خودارضایی سوالی چیزی دارین میتونین مثه من یه تاپیک بزنین اینجا و از نظرات کارشناسا و کاربرای خوب سایت نهایت استفاده رو ببرین. واقعا کاربرای خیلی خوب و بزرگواری داره این سایت که دلسوزانه کمک میکنن و اگه اینجا میبینین من کلکل میکنم مشکل از من نه این دوستان.
در مورد اسمم که اگه دست خود بود همین فردا عوضش میکردم چون خیلی باهاش حال نمیکنم نه با ظاهرش نه با باطنش.

منم با خیلی از افکار شما موافقم.. من همیشه ی دعا میکنم..
میگم یا همه چی مث اول بشه یا اینکه اینقد بد بشم این قد بد بشم که هر کاری میکنم ناراحت نشم.. حتی گناهای خیلی بزرگ تر..
من گیج شدم ولی یکی از معلمامون به من فهمون همه این بدبختیا که مقصرش خودمم شاید ی حکمتی باشه..
نمیدونم چی ولی به خدا اعتماد کردم..
ی نفر چند وقت پیش داش ی جریانی رو میگف:
میگفتن که کسی که مثلا سرطان میگیره بیشتر روند بهبودیش دست خودشه.. ینی مثلا شیمی درمانی یا قرص و دوایی که میخورم باید با اعتقاد تمام بخوره. اعتقاد و امید به این که اگه من اینو بخورم خوب میشم...
اگه با ناامیدی و یاس بخوره تاثیرش کمه..
شما فعلا دارید ترک میکنید که بدتر بشید..
شما که میگید من میدونم بهتر نمیشم پس فرقی نداره چه بگید من ترک میکنم که بدتر نشم یا بگید ترک میکنم که بهتر بشم...
ما که نمیدونیم شاید بهتر شدید..
من تقریبا 8 سال شده ولی شما 5 ساله...
وضعیت شما خیلی بهتر از منه..
من حتی گاهی نوشتن عادیم فراموشم میشه حتی اسم و فامیلم.. نمیدونم درست بنویسم.. خطمم خیلی بد شده...
(از همگی عذر میخوام که اون جوری که با ادب و خوب باشه حرف نمیرنم.... )

o.m.i.d;1002200 نوشت:
قبلا هم گفتم بازم میگم خدا تو نظر شما و امثال شما بزرگه چرا چون شما تو زندگیتون نافرمانیشو نکردین و خشم و غضبشو ندیدین و سرتاسر زندگیتون رحمتش هست نه غضبش. خدا تو دید من مثه یه دیو دو سر میمونه که منتظره بندش یه اشتباه ازش سر بزنه تا اونو با کله به زمین بکوبه. من الان بلا نسبت شما عین سگ ازش میترسم و دلیل اینکه دارم سعی میکنم طبق احکام عمل کنم فقط برای اینه که مجازاتش گریبانمو نگیره وگرنه امیدی به به رحمت و لطفش ندارم چون اصلا حق خودم نمیدونم که بخواد لطف کنه. این مسئله ام به خصوص از زمانی که آخرین شکستمو تجربه کردم شدید تر شده.

اگر ناراحت نمی شوید، باید بگم که
پس مشکل شما دوتاست. یکی مشکل روانشناسی (مربوط به غریزه)، و دیگری مشکل اعتقادی.
از لحاظ جایگاه و رتبه اهمیت، مسایل اعتقادی مهمتر و بنیادی تر از مسایل روانشناسی هستند.

عبد شکور;1002275 نوشت:
اگر ناراحت نمی شوید، باید بگم که
پس مشکل شما دوتاست. یکی مشکل روانشناسی (مربوط به غریزه)، و دیگری مشکل اعتقادی.
از لحاظ جایگاه و رتبه اهمیت، مسایل اعتقادی مهمتر و بنیادی تر از مسایل روانشناسی هستند.

نه چرا ناراحت بشم از این که یکی ایراد و مشکلم رو بهم بگه.

saina;1002215 نوشت:
منم با خیلی از افکار شما موافقم.. من همیشه ی دعا میکنم..
میگم یا همه چی مث اول بشه یا اینکه اینقد بد بشم این قد بد بشم که هر کاری میکنم ناراحت نشم.. حتی گناهای خیلی بزرگ تر..
من گیج شدم ولی یکی از معلمامون به من فهمون همه این بدبختیا که مقصرش خودمم شاید ی حکمتی باشه..
نمیدونم چی ولی به خدا اعتماد کردم..
ی نفر چند وقت پیش داش ی جریانی رو میگف:
میگفتن که کسی که مثلا سرطان میگیره بیشتر روند بهبودیش دست خودشه.. ینی مثلا شیمی درمانی یا قرص و دوایی که میخورم باید با اعتقاد تمام بخوره. اعتقاد و امید به این که اگه من اینو بخورم خوب میشم...
اگه با ناامیدی و یاس بخوره تاثیرش کمه..
شما فعلا دارید ترک میکنید که بدتر بشید..
شما که میگید من میدونم بهتر نمیشم پس فرقی نداره چه بگید من ترک میکنم که بدتر نشم یا بگید ترک میکنم که بهتر بشم...
ما که نمیدونیم شاید بهتر شدید..
من تقریبا 8 سال شده ولی شما 5 ساله...
وضعیت شما خیلی بهتر از منه..
من حتی گاهی نوشتن عادیم فراموشم میشه حتی اسم و فامیلم.. نمیدونم درست بنویسم.. خطمم خیلی بد شده...
(از همگی عذر میخوام که اون جوری که با ادب و خوب باشه حرف نمیرنم.... )

به نظرم شما هم یه تاپیک بزنین و راجع به مشکلاتتون بحث کنید و کمک بگیرین. مطمئنا به نتایج خوبی میرسین.

o.m.i.d;1002104 نوشت:
سلام استاد صابر
میدونین چیه استاد صابر من انقدر راه حلا جور واجور راجع به ترک و درمان خودارضایی خوندم که الان گیر کردم به کدومش باید عمل کنم. یه جا توی سایتی یه طلبه ای( آقای حامد شاد نمیدونم میشنلسین ایشون رو یا نه) راجع به همین خودارضایی و رفع آثارش انقدر راه حلای به نظرم نا امید کننده ای گذاشتن که من هر وقت اینا رو میخونم و به یادش میوفتم حرصم در میاد. مثلا ایشون گفته بودن کسی که اعتیاد به خودارضایی داره باید حداقل به اندازه سالایی که درگیر بودن پاک باشن تا بتونن تازه به زندگی برگردن و بتونن مثه آدمای عادی زندگی کنن و یا اینکه ایشون گفته بودن کسی که به این کار اعتیاد داره نباید به هیچ عنوان بره سراغ ازدواج چون این اعتیاد باعث تخریب سیستم تناسلیش شده و میگفتن که باید علاوه بر رعایت اون نکاتی که توی سایتشون هست افراد برن چندین سال تحت نظر پزشک تا معالجه بشن و بعدش تازه برن مثه آدمای عادی شروع کنن به زندگی کردن. خوب وقتی من نظرات و راه حلایی مثه این رو میخونن دیگه امید و انگیزه ای برام نمیمونه که ادامه بدم. راه حلایی مثه این باعث من یه جور حالت مقاومت درونم نسبت به برگشت به زندگی شکل بگیره و واسه همینم هستش که انقدر کلکل میکنم با این اون و کوتاه نمیام. یه جور میشه گفت تو ضمیر ناخودآگاهم تاثیر عمیقی گذاشته این حرفا و تقریبا به این نتیجه رسیدم که به ته خط رسیدم در صورتی که ممکنه اینجوری نباشه. الان یه فضای خیلی تاریک و سیاهی تو ذهنم نسبت به زندگی و آینده شکل گرفته که تحت تاثیر همین حرفاس.

با سلام خدمت شما دوست گرامی و عرض تسلیت به مناسبت ایام اربعین حسینی (علیه السلام)
ببینید شما می تونید راهکارهای اصلی را از مشاورین بگیرید یا از سایت ها بخونید ولی فرقش این است که وقتی از مشاورین راهکارها را گرفته و عمل می کنید نتیجه ی خوبی هم به دنبال دارد زیرا مشاورین انچه بیان می کنند ما حصل نتیجه صدها مشاوره با افراد مختلف است ولی معمولا در سایت ها مطالب غیر علمی و بدون مستند فراوان به چشم می خورد.

خدای متعال را شاکرم که کمی از موضع خودتون کوتاه اومدید و قوبل کردید باورهای غیر منطقی ای در شما هست که باید اصلاح شود.
ما نیز همچنان خدمتگزار شما برای رفع مشکلاتتان هستیم.@};-

سلام
آقای قرائتی میگفتند: خداوند سهم هر کسی از هر نعمتی را مشخص کرده است. کسانیکه از راه حرام، لذت غریزی می برند، از سهمشون از لذت غریزی حلال (از همسر آینده شون) کاسته خواهد شد.

من قبلا مبتلا به خودارضاعی بودم.فقط خودارضاعی نه رابطه واقعی با کسی. اتفاقی برام افتاد و دست راستم را دکترها قطع کردند.همسرم هم بهم دو بار خیانت کرد.
ضمنا با ازدواج هم عادت زشتم از بین نرفت. کمتر شد اما قطع نشد. چون از همسرم لذت کافی نمی برم.چون به گفته آقای قرائتی، قبلا لذت حرام می بردم حالا رزقم از لذت حلال کم شده.

کامرون;1002356 نوشت:
سلام
آقای قرائتی میگفتند: خداوند سهم هر کسی از هر نعمتی را مشخص کرده است. کسانیکه از راه حرام، لذت غریزی می برند، از سهمشون از لذت غریزی حلال (از همسر آینده شون) کاسته خواهد شد.

من قبلا مبتلا به خودارضاعی بودم.فقط خودارضاعی نه رابطه واقعی با کسی. اتفاقی برام افتاد و دست راستم را دکترها قطع کردند.همسرم هم بهم دو بار خیانت کرد.
ضمنا با ازدواج هم عادت زشتم از بین نرفت. کمتر شد اما قطع نشد. چون از همسرم لذت کافی نمی برم.چون به گفته آقای قرائتی، قبلا لذت حرام می بردم حالا رزقم از لذت حلال کم شده.


سلام
متاسفم بابت این اتفاقاتی که براتون افتاده و امیدوارم هر چی زودتر حالتون بهتر بشه. ممنون از اینکه تجربتون رو اینجا در اختیارمون گذاشتین.
ولی تو تجربه ی این دوست عزیزمون یه نکته ی خیلی جالبی بود اونم اینکه طبق گفته ی حاج آقا قرائتی کسی که لذت حرام رو چشیده باشه به همون اندازه از لذت حرام منع میشه. اگه اشتباه نکنم از یکی از معصومین هم یه روایتی مشابه به این گفته وجود داره. حالا اگه واقعا این گفته درسته باشه یه سوالی پیش میاد اونم اینکه پس توبه و برگشت به درگاه خدا طبق این روایت علنا کشکه و فایده ای نداره چون طبق روایات توبه آثار گناه رو از بین میبره و شخص توبه کننده مثل کسی هست که تا حالا گناهی نکرده؟؟؟ خیلی دلم میخواد بدونم جواب شما کاربرای سایت بالاخص جناب استاد صابر چیه در مورد این روایت.
و یک نکته قابل توجه برای دوستانی که به بنده و امثال من پیشنهاد ازدواج رو به عنوان راهکار اصلی درمان این مشکل معرفی کردن و میگفتن ازدواج برای تو مشکلی پیش نمیاره این یه نمونه از اینکه ازدواج به هیچ وجه گره گشا نیس و بدتر وضعیت رو وخیم میکنه. همون جوری که مبینین مشکل این بنده خدا نه تنها حل نشده بلکه باعث شده همسرشم بهش خیانت کنه. حالا چی میگین؟؟؟؟

o.m.i.d;1002383 نوشت:
شخص توبه کننده مثل کسی هست که تا حالا گناهی نکرده؟؟؟

این حدیث تفسیر دارد: این دو شخص در "عذاب اخروی" نداشتن مثل هم هستند. نه در سایر چیزها.

عبد شکور;1002385 نوشت:
این حدیث تفسیر دارد: این دو شخص در "عذاب اخروی" نداشتن مثل هم هستند. نه در سایر چیزها.

پس نتیجه میشه که جبران عوارض و برگشت به حالت سابق غیر ممکنه و طبق این حدیث و اون روایت آقای قرآئتی میرسیم به این جمله که میگه: آب رفته به جوی برنمیگرده و طبق اون روایت این جمله میگن خدا جبار و ضررا رو جبران میکنه و اینکه خدا توبه کننده ها رو به خصوص جوونای توبه کننده رو دوست داره به طور کامل میره زیر سوال.
در هر صورت من طبق این چیزایی که فهمیدم به این نتیجه رسیدم که مورد غضب خدام و حالا حالاها باید تاوان پس بدم. تازه اول عذاباس و من باید خودمو برای خیلی بدتر از اینش آماده کنم و تا اونجا میتونم زمینه عذابا رو( مثل ازدواج) فراهم نکنم. خوبه کم کم دارم به نتایج درستی میرسم.

موضوع قفل شده است