جمع بندی بالاخره «لا اکراه فی الدین» یعنی چه؟

تب‌های اولیه

91 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="Tahoma"]

shahed1;1001934 نوشت:
سلام

با وجود اینکه خداوند خیلی صریح و روشن می فرمایند احدی را در حکم خود شریک نمی کند- لَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا، بشر همواره و از دیر باز پیامبران و ملائکه را در حکم خداوند شریک ساخته و دین را از خلوص در آورده است. اگرچه انسانها همواره از طریق موجودات خیالی، به گمان خودشان با درگاه الهی تماس حاصل می کرده اند ولی خداوند فقط از طریق پیامبران با انسانها ارتباط برقرار نموده و تاکید فرموده که هیچ پیامبری به مردم امر نکرده که ملائکه و انبیاء را به خدایی بگیرند( یعنی آنها را حاکم شریعت بدانند). اما اما آیا کسی به این مسئله بسیار مهم و حیاتی توجه کرده است؟!
بنابر این اگر شیعه و سنی رسول و حتی مقدسین خود را حاکم شریعت می دانند چیز جدیدی نیست و قرآن مشحون است از نقل کسانی که چنین کردند و هیچ کتاب و دلیل روشنی برای ادعای خود ارائه نکردند.

با سلام و درود

این همان اختلاف مبنایی است که عرض کردم گفتگو را به نتیجه نمی رساند و پرداختن بدان موجب خروج از موضوع تاپیک می شود.

میقات;1001941 نوشت:

با سلام و درود

این همان اختلاف مبنایی است که عرض کردم گفتگو را به نتیجه نمی رساند و پرداختن بدان موجب خروج از موضوع تاپیک می شود.

سلام

مطلب تاپیک درباره آیه ای از قرآن است، پس شما در کجا بدنبال تشریح و تشریع آن هستید؟!
مگر قرآن یکی از مبانی شما نیست؟ مگر وقتی هروز از پروردگارمان تقاضای هدایت به راه راست( همان راه کسانی که خداوندبه ایشان نعمت بخشیده و نه راه گمراهان) را داریم همین قرآن را معرفی نمی کند و نمی گوید: این کتاب بی هیچ شکی راهنمای متقین است؟!
مگر پروردگار نمی گویند این قرآن راه مستقیم من است پس از آن تبعیت کنید و از راههای دیگر( کتابهای دیگر) نروید که شما را از راه خدا منحرف می سازد( انعام 153)؟!
آیا پروردگار نمی گوید همه چیز را در قرآن بطور مفصل و روشن بیان داشته؟!

فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ - پس به کجا می روید؟

آیا در قرآن کمی و کاستی احساس می کنید که به غیر خدا اعتصام می کنید؟
می دانی وقتی ملکه سبا اسلام آورد به سلیمان چه گفت؟ گفت: ما پیش از این مسلمان بودیم و کتاب آسمانی داشتیم و خداوند علت انحراف آنها را اعتصامشان به احکام غیر خدا و تعبد( تبعیت) از من دون الله اعلام کرد.
برادر!
من به خیر و صلاح شما دارم مطلب می نویسم، اگر اشتباه می نویسم اشکالش را از قرآن بگو، پس زنهار پشت گوش مینداز که بسیاری انداختند و ضرر کردند!
باور کنید اگر مردم فقط کتاب خدا را معیار حل اختلافات خود قرار می دادند و به هیچ حدیث و روایتی اعتناء نمی کردند دنیایمان گلستان می شد و قبل از بهشت جاویدان، پروردگار دوباره به جنت زمین برمان می گرداند و زمین را برایمان آباد می کرد همانگونه که برای آدم آبادش کرد.

shahed1;1001950 نوشت:
سلام

با سلام و درود

جای این مباحث و گفتگو بر سر مبانی، مرحله قبل از ورود به این تاپیک است.

تلاشم بر این است که:

ـ طبق فرمایش خداوند در قرآن کریم، پیروی مطلق از پیامبر(صلی الله علیه و آله) داشته باشم:
«وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ‏ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»؛ آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهى كرده خوددارى نماييد.(حشر: 59 / 7)

ـ چرا که پیروی از پیامبر، مورد رضای الهی است:
«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني‏ يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُم‏»؛ بگو: اگر خدا را دوست مى ‏داريد، از من پيروى كنيد! تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد؛ و گناهانتان را ببخشد.(آل عمران: 3/ 31)

ـ توصیه به پیروی و تبعیت از اهلبیت(علیهم السلام) در قالب روایات متواتر ثقلین و...؛ از سفارشات و تاکیدات پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) است که از طرف خداوند به مردم ابلاغ شده است؛ چرا که پیامبر «آنچه مى ‏گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست.»(نجم: 53/ 4)

ـ کسی که تخلف کند، مشمول آیه ذیل می شود:
«أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ‏ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلى‏ أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون‏»؛ آيا به بعضى از دستورات كتاب آسمانى ايمان مى ‏آوريد، و به بعضى كافر مى شويد؟! براى كسى از شما كه اين عمل (تبعيض در ميان احكام و قوانين الهى) را انجام دهد، جز رسوايى در اين جهان، چيزى نخواهد بود، و روز رستاخيز به شديدترين عذابها گرفتار مى ‏شوند. و خداوند از آنچه انجام مى ‏دهيد غافل نيست.(بقره: 2/ 85)

توجه!
ادامه این گفتگو باشد در جای خودش؛ در این جا موجب به خروج از موضوع تاپیک است و مطالب خارج از موضوع، توسط مدیران تاپیک حذف می شود.

میقات;1001926 نوشت:

ب

نقل قول:
حوزه عمل جداست، در عمل، اجبار و اکراه هست ولی در اعتقادات نیست.

سلام
بزرگوار شما اول ادعای ما را به دقت بخوانید.
برای شما مثال می زنم
مثال اول
فرض کنید پدری ، دخترش را تحت فشار قرار دهد تا با مردی ازدواج کند. دختر با آن مرد ازدواج می کند.
بعد از مدتی آن دختر با مرد دیگری رابطه زناشویی برقرار می کند و از قضا به زنا اعتراف می کند.
طبق قوانین شریعت که اکنون جاری است یا او را اعدام می کنند یا او را سنگسار خواهند کرد.
اینکه دختر بگوید من شوهر اول را نمی خواستم اصلا دلیل قانع کننده ای برای سنگسار نشدن نیست.
مثال دوم
فرض کنید فردی به طمع منافع یا دفع خطر، اسلام بیاورد کما اینکه می گویند در صدر اسلام افرادی بودند که به طمع قدرت یا ترس از مرگ اسلام آوردند مثل معاویه یا مثل ابوسفیان در فتح مکه. اینها در روایات و تاریخ آمده است.
حال فرض کنید این شخص چه ابوسفیان یا معاویه، بخواهد بر خلاف دستورات اسلام رفتار کند مثلا شراب بخورد یا مرتد شود، آیا با او برخورد نخواهند کرد ؟!

می بینید که ادعای ما خیلی واضح است.
وقتی شما با اکراه اسلام بیاورید، با همان دستورات اسلام با شما برخورد خواهد شد. کسی با باطن شما کار ندارد.
در یک جمله بگویم ابتدا شما را وارد یک قرار داد می کنند اما بعد نه راه پس دارید و نه راه پیش.

آیت الله مکارم نیز این را پذیرفتند.
و ما نیز از ابتدا گفتیم ادعای ما این نبود که هر کس اکراه می شود حتما اعتقاداتش تغییر پیدا می کند.
باز بخواهم خلاصه کنم
هر دو می گوییم اکراه در اعتقادات برای تغییر در آنها، الزام ندارد اما تاثیر دارد.
هر دو می گوییم اکراه در اعتقادات، مستلزم تبعات حقوقی خواهد شد. شما را پابند می زند و به زنجیر می کشد. نمی توانید به اکراه و به ظاهر وارد دینی بشوید اما تبعات حقوقی بعد از آن را نپذیرید...
اختلافی هم داریم که فعلا مقصود نیست و آن این است که من می گویم مقصود از اکراه، جبر نیست. انسان می تواند اختیار داشته باشد اما مکره باشد. مثل کسی که او را با اسلحه تهدید می کنند. این شخص اکراه شده است اما اختیار دارد.

نقل قول:
علامه طباطبایی(ره) نکته جالبی دارند، ایشان می گویند:
و الا اگر برای اجبار کردن بود، دیگر پیمان گرفتن معنا پیدا نمی کند

آیت الله مکارم در تفسیرشان گفتند :
بعضى در پاسخ اين سؤال گفته‏اند: قرار گرفتن كوه بر سر آنها جنبه" ارهاب" و ترسانيدن داشته نه اجبار، و گرنه پيمان اجبارى ارزشى ندارد.
ولى صحيحتر اين است كه گفته شود: هيچ مانعى ندارد كه افراد متمرد و سركش را با تهديد به مجازات در برابر حق تسليم كنند
نهایت این است که بگویید تفسیر آیت الله مکارم را قبول ندارید.
اما بدیهیات اسلام را که نمی توانید انکار کنید. به مثال های ابتدای پست مراجعه کنید.

نقل قول:
نکته مهم:
تعبیر «حتی یسلموا» به معنای غایت است یعنی جزیه گرفتن تا موقعی که مسلمان نشده اند ادامه دارد و وقتی مسلمان شدند، دیگر جزیه از آن ها برداشته می شود.
لذا به این معنا نیست که آنقدر جزیه بگیرید تا آن ها مجبور شوند مسلمان شوند.

برادر من با رنگ آبی،مشخص کردم تا روایت را نصفه نیمه نخوانید!
خود امام توضیح می دهد که :
و كيف يكون صاغرا و هو لا يكترث لما يؤخذ منه حتّى يجد ذلّا لما أخذ منه فيألم لذلك فيسلم

نقل قول:
این نسخ، از نظر اندیشمندان شیعی مردود است.
علامه طباطبائی می گوید : .... برای جمله «لا إِكْراهَ‏ فِي الدِّينِ»؛ و قول به نسخ .... لذا قابل نسخ نیست

اولا ای کاش قبل از اینکه نظری بدهید یک جستجویی می فرمودید.
چه کسی ادعا کرده بود آیه ی "لا اکراه " نسخ شده است ؟!!
این روایتی که من آوردم اصلا درباره ی ناسخ یا منسوخ بودن آیه ی "لا اکراه فی الدین " نیست.

آیه ناسخ این است : قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّـهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّىٰ يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ
آیه منسوخ این است : وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا

دوما بحث من درباره ناسخ یا منسوخ بودن این دو آیه هم نبود، بلکه درباره فشار آوردن به اهل کتاب برای اسلام آوردن بود. ( کاملا معلوم است که چه جاهایی را آبی رنگ کرده بودم )

خباء;1001971 نوشت:
نهایت این است که بگویید تفسیر آیت الله مکارم را قبول ندارید.

با سلام و درود

با این یک جمله، در برابر آن همه عبارات صریح تفسیر نمونه بر اجباری نبودن مسائل اعتقادی در ذیل آیه «لاکراه فی الدین» و...؛ نمی توان این قول را به ایشان نسبت داد.

ایشان به عنوان راهکار موقتی و برای به تفکر واداشتن و در حوزه عمل، این را می گویند و الا در حوزه اعتقادات، ایشان تصریح دارد که اجبار، شدنی نیست. در واقع، مراد ایشان در حد تحریک و به حرکت واداشتن است، نه اجبار در اعتقاد.

عبارت ایشان را کامل و با دقت مطالعه فرمایید:
«اين تهديد و فشار كه جنبه موقتى دارد، غرور آنها را در هم مى ‏شكند و آنها را وادار به انديشه و تفكر صحيح مى ‏كند و در ادامه راه با اراده و اختيار به وظائف خويش عمل مى ‏كند.
و به هر حال، اين پيمان، بيشتر مربوط به جنبه‏هاى عملى آن بوده است و گرنه اعتقاد را نمى ‏توان با اكراه تغيير داد(تفسیر نمونه، ج 1، ص 295)

خباء;1001971 نوشت:
برادر من با رنگ آبی،مشخص کردم تا روایت را نصفه نیمه نخوانید!
خود امام توضیح می دهد که :
و كيف يكون صاغرا و هو لا يكترث لما يؤخذ منه حتّى يجد ذلّا لما أخذ منه فيألم لذلك فيسلم

نمی توانید صدر و ذیل روایات را به گونه ای متفاوت معنا کنید.

مراد امام، اجبار و اکراه در مسلمان شدن نیست؛ اگر مرادشان اجبار بود که در ابتدا نمی فرمودند «عَلَى قَدْرِ مَا يُطِيقُونَ لَهُ» به مقداری که توان و طاقت پرداخت دارند از آن ها جزیه بگیرید.

اگر مرادشان اجبار بود می فرمودند به مقداری که توان و طاقتش را ندارند جزیه بگیرید تا مجبور به اسلام آوردن بشوند؛ ولی می فرمایند به قدر توان و طاقتشان.

چه اشکالی دارد وقتی من چیزی را حق می بینم و سود و نفع مخالفم نیز در آن (اسلام آوردن) است، شرائط را به گونه ای قرار دهم که مخالف من نیز بدان سمت برود. چیزی شبیه مؤلفة قلوبهم.

این که من راهی انتخاب کنم که اهل کتاب، منافعشان هم اقتضاء کند مسلمان شوند؛ این اجبار و اکراه نیست.

خباء;1001971 نوشت:
اولا ای کاش قبل از اینکه نظری بدهید یک جستجویی می فرمودید.
چه کسی ادعا کرده بود آیه ی "لا اکراه " نسخ شده است ؟!!
این روایتی که من آوردم اصلا درباره ی ناسخ یا منسوخ بودن آیه ی "لا اکراه فی الدین " نیست.

من تفاسیر متعددی را دیده ام؛ ظاهرا حضرتعالی مراجعه ای به تفاسیر نداشته اید زیرا اگر مراجعه اجمالی هم می فرمودید، قول به نسخ را حتما می دیدید.

از طرفی اگر عربی بدانید، معنای عبارتی که آورده اید همین موضوع نسخ را به صراحت بیان کرده است؛ جهت اطلاع عرض کنم که در مورد آیه «لا اکراه فی الدین» نیز ادعای نسخ به این آیه (با همین عبارت که این آیه برای اهل ذمه است) شده است. در مراجعه به تفاسیر می توانید ملاحظه فرمایید.

خباء;1001971 نوشت:
درباره فشار آوردن به اهل کتاب برای اسلام آوردن بود.

عرض کردم این زمینه چینی، اجبار و اکراه نیست زیرا امام فرموده جزیه طبق توان و طاقت آن ها باشد و نفرموده بیش از طاقت آن ها.

لذا نمی توان ادعای اکراه و اجبار را به امام و این روایت نسبت داد.

میقات;1002026 نوشت:

عبارات صریح تفسیر نمونه بر اجباری نبودن مسائل اعتقادی در ذیل آیه «لاکراه فی الدین» و...؛ نمی توان این قول را به ایشان نسبت داد.

عزیز برادر
من که بارها و بارها عرض کردم مسائل اعتقادی اجباری نیست و عرض کردم ایت الله مکارم مسائل اعتقادی را اجباری نمی دانند.

نمی دانم چرا شما متوجه چنین امر روشنی نمی شوید!
من اصلا عالمی سراغ ندارم که بگوید مسائل اعتقادی امری جبری است.
من نیز تا به حال ادعا نکردم اعتقادات امری جبری است.
آیت الله مکارم به صراحت فرمودند که تهدید و فشار برای بنی اسرائیل اتفاق افتاده است.
و به صراحت فرمودند که این یک جبر عملی است نه اعتقادی.

دقت فرمودید ؟!
پس آیت الله مکارم اکراه عملی را قبول کردند.

میقات;1002026 نوشت:

اگر مراجعه اجمالی هم می فرمودید، قول به نسخ را حتما می دیدید.
از طرفی اگر عربی بدانید، معنای عبارتی که آورده اید همین موضوع نسخ را به صراحت بیان کرده است

میقات جان
بله موضوع نسخ در آیه اکراه به صراحت آمده است. چه کسی این را منکر شده است که من خبر ندارم؟!
من درباره ایه ی قتال صحبت می کنم و شما از آیه اکراه سخن می رانید!
بله علامه طباطبائی در تفسیر خود فرمودند :
آیه اکراه نسخ کننده ی آیه قتال نیست.
چرا من باید با نظر ایشان مخالفت کنم در حالی که قرار است از آیه ی قتال استفاده کنم ؟!
من خودم دارم از آیه قتال استفاده می کنم پس نباید آن را منسوخ بدانم و اتفاقا باید از نظر علامه دفاع کنم
معنا ندارد من با نظری که موافقم است مخالفت کنم.
حتما اشتباه کردید و الا معنا ندارد چنین انتقادی کنید...

نقل قول:
عرض کردم این زمینه چینی، اجبار و اکراه نیست زیرا امام فرموده جزیه طبق توان و طاقت آن ها باشد و نفرموده بیش از طاقت آن ها

امام هم می فرماید آن قدر جزیه بگیرید که احساس ذلت کنند و درد بکشند و مسلمان شوند.
من قبول دارم که امام فرموده به اندازه طاقت از آنها جزیه بگیرید.
اما این منافاتی با این ندارد که جزیه به مقداری باشد که آنها احساس ذلت و درد کنند.
لکن تفاوتی بین ما هست.
من تصورم این است که همین ذلت و درد دادن ، اکراه است.
اما شما می گویید ذلت و دردی که بیش از طاقت انسان باشد، اکراه است.
( البته معلوم نیست معیار شما برای طاقت و توان چیست مثلا اکراه کنیزان به فحشا را باید همین طور معنا کنید )
خوب فرضا حرف شما درست باشد.
قبلا عرض کردم در قتال با مشرکین و کفار و حتی آیه طور و حتی مسئله ایمان ابوسفیان و مانند آن ، مسئله مرگ و زندگی در میان است.
در این موارد که مسئله مرگ و زندگی در میان است، دیگر نمی توانید چنین توجیهی بیاورید. چون اگر در مرگ و قتال، اکراه نباشد در هیچ چیز اکراه نیست.
و به همین جهت است که هم علامه و هم آیت الله مکارم، چنین اکراهی ( اکراه عملی ) را پذیرفتند.
اما نمی دانم چرا شما قبول نمی کنید! و اصرار دارید چنین امری را منکر شوید.
آنچه این بزرگواران گفتند، انکار اکراه قلبی بوده است.
و الا اکراه عملی را هر دو قبول داشتند.

خباء;1002041 نوشت:
عزیز برادر
من که بارها و بارها عرض کردم مسائل اعتقادی اجباری نیست و عرض کردم ایت الله مکارم مسائل اعتقادی را اجباری نمی دانند.

نمی دانم چرا شما متوجه چنین امر روشنی نمی شوید!
من اصلا عالمی سراغ ندارم که بگوید مسائل اعتقادی امری جبری است.
من نیز تا به حال ادعا نکردم اعتقادات امری جبری است.
آیت الله مکارم به صراحت فرمودند که تهدید و فشار برای بنی اسرائیل اتفاق افتاده است.
و به صراحت فرمودند که این یک جبر عملی است نه اعتقادی.

دقت فرمودید ؟!
پس آیت الله مکارم اکراه عملی را قبول کردند.

با سلام و درود

کلامتان مضطرب و ناهماهنگ است.

ابتدا از قول تفسیر نمونه اجبار و اکراه در دین را می گویید: (پست 34)

نقل قول:
حتی یادمه ایت الله مکارم در تفسیرشون گفتن اشکال نداره خدا اونها رو مجبور به دین داشتن کنه

وقتی من مخالفت کرده و نظر تفسیر نمونه بر اجباری نبودن اعتقادات را می گویم؛ می گویید قبول دارید و تفسیر نمونه هم می گوید اجبار در دین نیست و اجبار در عمل و اعتقادت را مطرح می کنید؟!!

در ضمن، موضوع تاپیک، اکراه در عمل نیست؛ لذا خارج از موضوع تاپیک مطلبی نفرمایید.

[="Tahoma"]

خباء;1002070 نوشت:
بله موضوع نسخ در آیه اکراه به صراحت آمده است. چه کسی این را منکر شده است که من خبر ندارم؟!
من درباره ایه ی قتال صحبت می کنم و شما از آیه اکراه سخن می رانید!
بله علامه طباطبائی در تفسیر خود فرمودند :
آیه اکراه نسخ کننده ی آیه قتال نیست.
چرا من باید با نظر ایشان مخالفت کنم در حالی که قرار است از آیه ی قتال استفاده کنم ؟!
من خودم دارم از آیه قتال استفاده می کنم پس نباید آن را منسوخ بدانم و اتفاقا باید از نظر علامه دفاع کنم
معنا ندارد من با نظری که موافقم است مخالفت کنم.
حتما اشتباه کردید و الا معنا ندارد چنین انتقادی کنید...

ظاهرا خلط عجیبی کرده و دقت نفرموده اید:

قرار نیست آیه جهاد با آیه «لا اکراه» نسخ شده باشد، بلکه مدعیان نسخ، عکس این را ادعا دارند؛ یعنی می گویند آیه «لا اکراه» به آیه قتال و جهاد، نسخ شده است.

به عبارت واضح، آیه جهاد و قتال، ناسخ و آیه «لا اکراه» منسوخ است.

علامه طباطبایی(ره) نیز دقیقا این نسخ را مردود می دانند:

«از آنچه كه گذشت اين معنا روشن شد كه آيه مورد بحث يعنى «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ» به وسيله آيه ‏اى كه جهاد و قتال را واجب مى‏ كند نسخ نشده است، و قائلين به نسخ اشتباه كرده ‏اند.»(ترجمه تفسیر المیزان، ج 2، ص 525)

میقات;1002130 نوشت:
[="Tahoma"]

ظاهرا خلط عجیبی کرده و دقت نفرموده اید:

قرار نیست آیه جهاد با آیه «لا اکراه» نسخ شده باشد، بلکه مدعیان نسخ، عکس این را ادعا دارند؛ یعنی می گویند آیه «لا اکراه» به آیه قتال و جهاد، نسخ شده است.

به عبارت واضح، آیه جهاد و قتال، ناسخ و آیه «لا اکراه» منسوخ است.

علامه طباطبایی(ره) نیز دقیقا این نسخ را مردود می دانند:

«از آنچه كه گذشت اين معنا روشن شد كه آيه مورد بحث يعنى «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ» به وسيله آيه ‏اى كه جهاد و قتال را واجب مى‏ كند نسخ نشده است، و قائلين به نسخ اشتباه كرده ‏اند.»(ترجمه تفسیر المیزان، ج 2، ص 525)

برادر من حرف علامه را کاملا قبول دارم

شما یک جمله از علامه بیاورید که بگوید آیه قتال منسوخ شده است.
علامه اینجا دارد از آیه لااکراه دفاع میکند
می فرماید این ایه نسخ نشده است.

من دارم درباره آیه صاغرین صحبت میکنم و میگویم این آیه نسخ نشده است.

هر دو هم درست میگوییم.

نه ایه لااکراه آیه صاغرین را نسخ کرده است
و نه آیه صاغرین آیه لا اکراه را نسخ کرده است.

باور کنید من متوجه صحبت شما هستم.

به هر حال اگر فکر میکنید آیه ای که من به آن استشهاد کردم منسوخ شده است یک جمله از علامه بیاورید تا من قبول کنم....
در منسوخ نشدن این آیه همین کافی است که همه مراجع تقلید ، جزیه گرفتن از اهل کتاب را قبول دارند.
مگر میشود علامه نظری خلاف این مراجع تقلید آن هم در چنین مسئله روشنی داشته باشند؟!
باور کنید علامه طباطبایی نیز این آیه را منسوخ نمی دانند.
تا جایی که من میدانم طبق نظر علامه ، آیه صاغرین نه توسط آیه لااکراه و نه آیه دیگری نسخ نشده است.
اگر قبول ندارید کافی است ، از علامه یک جمله بیاورید که منسوخ شدن این آیه را قبول کرده باشند.

برادر عزیر می دانید اشکال شما چیست ؟!
من از ابتدا هر چه اصرار میکنم هیچ کدام از اینها نسخ نشده اند.
شما اصرار دارید من را طرفدار نسخ بدانید و مرا در جبهه موافقان نسخ فرض کنید.
به نظرم شما یک جمله از من بیاورید که من ادعای نسخ کرده باشم؟!
اگر چنین جمله ای دارم، خودم خبر ندارم. من که نمیدانم کجا چنین ادعایی داشتم که هر چه منکر میشوم شما سعی دارید بگویید نسخ را قبول دارم!
پس اگر قبلا قبول کردم جمله اش را بیاورید شاید اینطوری سوء تفاهم برطرف شود.

میقات;1002127 نوشت:

با سلام و درود

کلامتان مضطرب و ناهماهنگ است.

ابتدا از قول تفسیر نمونه اجبار و اکراه در دین را می گویید: (پست 34)

وقتی من مخالفت کرده و نظر تفسیر نمونه بر اجباری نبودن اعتقادات را می گویم؛ می گویید قبول دارید و تفسیر نمونه هم می گوید اجبار در دین نیست و اجبار در عمل و اعتقادت را مطرح می کنید؟!!

در ضمن، موضوع تاپیک، اکراه در عمل نیست؛ لذا خارج از موضوع تاپیک مطلبی نفرمایید.

میقات جان

استارتر مطلب از همین شاکی بود که
وقتی به کسی میگوییم چرا دین را در عمل رعایت نمیکنید؟
میگویند چون خدا گفته است لا اکراه فی الدین
آنها میخواهند از این آیه نتیجه بگیرند که اکراه در عمل وجود ندارد.

در حالی که من در جواب گفتم اکراه در عمل وجود دارد
برایتان مثال زدم از جزیه اهل کتاب
ایمان ابوسفیان و معاویه و ....
از احکام جهاد...
از تفسیر ایت الله مکارم
حتی در تفسیر المیزان نیز به صراحت اینها را فرموده که اکراه عملی اشکال ندارد.

نمیدانم چه طور اینها را بی ارتباط می دانید.

اتفاقا اصل و اساس این شبهه بر این استوار است که مثلا بی حجابان و مخالفان دین میخواهند اکراه عملی را انکار کنند.
برای آنها که اکراه قلبی اهمیتی ندارد.
شما به یک بی حجاب یا ضد دین هزار بار بگو ما اکراه قلبی نداریم چون ممکن نیست.
برای او که اهمیتی ندارد.
او میخواهد از ایه اکراه این استفاده را بکند که اکراع عملی را نفی کند.
من هم برای شما مثال آوردم که اکراه عملی داریم.
تفاسیر هم تایید میکنند.
حتی این مطلب به نوعی جزو بدیهیات است.

به من بیاموز;1001257 نوشت:

[=#006400][=113] ، مثلا بد حجابی ، لباس های تن نما میپوشند و برجستگی های بدنشان را نمایان میکنند بعد که میگویید اینکار را نکنید تبلیغ بی حجابی و بی دینی میشود میگویند هیچ کس حق ندارد به ما دستور دهد چون خدای شما گفته لا اکراه فی الدین و عده ای افراد ظاهرا مذهبی هم قبول میکنند !

و نمیتوانیم بگوییم هیچ اجباری در عمل به دین نیست !

اگر لا اکراه فی الدین به معنای این باشد که هیچ اجباری داخل دین نیست پس واجبات چیستند ؟ اگر لا اکراه فی الدین به این معنی است که ورود به دین اجباری نیست پس کفر هم جواز دارد !


سلام
شما به نکات درستی اشاره کردید
طبق تفاسیر اجبار یا اکراه عملی داریم.

اما اجبار یا اکراه قلبی نداریم چون ممکن نیست.

در پستهای قبلی توضیح دادم.
در تفسیر نمونه این اکراه عملی پذیرفته شده است.
حتی در تفسیر المیزان نیز پذیرفته شده است.
خودتان مراجعه کنید من که مراجعه کردم چنین چیزی را فهمیدم.

میقات;1001969 نوشت:

توجه!
ادامه این گفتگو باشد در جای خودش؛ در این جا موجب به خروج از موضوع تاپیک است و مطالب خارج از موضوع، توسط مدیران تاپیک حذف می شود.

سلام

جای خودش کجاست؟!
من هر موضوعی باز می کنم یا به شما محول می شود یا به جناب صدرا و شما نیز دست به قفلتان خیلی خوب است و به چند روز نکشیده فوراً قفلش می کنید. در حالی که اگر من مثلاً درباره مسائل زناشویی و عشق و عاشقی می نوشتم قفل درکارش نبود. چرا؟ چون اینجا یک تالار گفتمان دینی است؟!
من علت اصلی این قفل کردنها را عدم آگاهی دوستان پاسخگو در مطالب و موضوعات قرآنی می دانم در حالی که دین حق فقط و فقط در قرآن است :

هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِينِ الْحَقِّ....- او کسی است که رسولش را با کتاب هدایت و دین حق فرستاد.

همه ما در کمبود آگاهی از قرآن مثل هم هستیم حال یک نفر کمی کمتر و یکی اندکی بیشتر از این کتاب آسمانی می داند. اینکه صورت مسئله را پاک کنیم خیلی بدتر از آن است که به صحبتهای طرف مقابلمان گوش دهیم و اجازه دهیم حرفش را بزند، شاید حرف او به درد دنیا و آخرتمان بخورد!

shahed1;1001759 نوشت:
سلام

همانگونه که در ورود به دین اجبار و زور نیست، در خروج از آن یا تبدیل آن نیز اجباری وجود ندارد و خداوند برای کسی که از دینش، حتی اگر دین حق باشد، برگردد هیچگونه مجازات دنیوی در نظر نگرفته چون با اصل لا اکراه فی الدین مغایرت دارد. با این وجود مذاهب و فرقه ها از دیر باز حاضر به پذیرش این اصل نبوده و کسی را که از دینش برگردد مرتد و مستوجب مرگ می دانند. ادیان و مذاهبی که بدینسان عمل می کنند،جمعیت پیروانشان بر اساس زاد و ولد زیاد می شود، لذا اگر افراد بخواهند به اختیار خود خارج شوند، مذاهب با کاهش جمعیت مواجه خواهند شد و این اصلاً به صلاح نیست، لذا برای حفظ جمعیت، حکم ارتداد را وضع کرده اند.

سلام

دینی رو که شما بر اساس برداشتتان از قرآن ارائه می دهید یه دین با دستورات یله و رهاست که هیچ قید و بند و پیکره و ضابطه یی نداره! از یه طرف دین امری آزاده قبول کردی کردی نکری هم که هیچ؟ (آخه اگر که هیچ برای چی خدا دین رو تشریع کرده؟ ) از طرف دیگه بعد از پذیرفتن هم هر جوری که فهمیدی عمل کن فقط موافق ظاهر قرآن باشه. نتیجه اینکه دینی ارائه می شه با برداشتهای گوناگون و قرائتهای مختلف که همه هم البته انسان رو به مقصد می رسونه؟!|-)

بازگشت حرفای شما به نقص در قانون شریعت و واضع آن هست که البته توجه ندارین چون اساسا فهم شما همون فهم ظاهر قرآن با برداشت خاص خودتونه.

در این مورد هم بدیهی است که اعتقاد زور بردار نیست؛:-t همین شما آیا به زور حرف و اعتقاد کسی رو می پذیرین. شما برداشت دیگران از قرآن رو هم نمی پذیرین حتی اگر پیامبر (ص) هم همین الان زنده بشه می گید من متعبد به بیان شما نیستم شما اشتباه می کنین و فهم من از قرآن برای من حجت و آشکاره:-ss

بنابراین اینکه آیه می گه لااکراه یعنی دین که امری اعتقادیست همچون سایر موارد امور قلبی اساسا اجبار بردار نیست. اما اینکه اجبار بردار نیست تکوینا آیا به معنای اجبار ظاهری بر دستور دین نیز نیست؟

اگر نیست چرا خدا دستورات دینی خود رو بر انسانها واجب نمود؟ |-) نماز؛ روزه؛ حج؛ زکات؛ و... و انها را از انجام محرمات نهی نمود؟

حالا بعضی از واجبات فردی عقوبت دنیوی نداره؛ بلکه توی این مسایل توبه اهمیتش بیشتره؛ اما اگر شخص توبه نکرد و کارش شیوع فساد در اجتماع بشه با چه مبنایی می گید عقوبت و کیفر نداره؟ می تونید آیه ای از قرآن بر نفی عقوبت در این مورد ذکر کنید؟

همچنین در ناحیه انجام محرمات خیلی از محرمات فردی اساسا عقوبت دنیوی ندارن؛ اما همین که اجتماعی شد (مثل زنا) چرا این امر عقوبت نداشته باشه؟

در امر تغییر دین هم همینطور ملاک واحده

اگر کسی هیچ اعتقادی نداشته باشه و کاری هم با جامعه نداشته باشه کسی باش کاری نداره مطمئن باشید. خودش هست و عمل خودش و کیفر اخروی عمل خودش که باید روز حساب پاسخ بده.

امااگر این شخص مثل ویروس به جان جامعه بیفته و عقاید مردم رو تضعیف کنه باید رها بشه؟ آیا می شه گفت عقیده آزاده هر چی می خوای انجام بده؟
این با چه مبنای عقلی قرآنی و عرفی یی سازگاره؟!

خباء;1002135 نوشت:
برادر عزیر می دانید اشکال شما چیست ؟!
من از ابتدا هر چه اصرار میکنم هیچ کدام از اینها نسخ نشده اند.
شما اصرار دارید من را طرفدار نسخ بدانید و مرا در جبهه موافقان نسخ فرض کنید.
به نظرم شما یک جمله از من بیاورید که من ادعای نسخ کرده باشم؟!
اگر چنین جمله ای دارم، خودم خبر ندارم. من که نمیدانم کجا چنین ادعایی داشتم که هر چه منکر میشوم شما سعی دارید بگویید نسخ را قبول دارم!
پس اگر قبلا قبول کردم جمله اش را بیاورید شاید اینطوری سوء تفاهم برطرف شود.

با سلام و درود

یکی از موارد همان است که عرض کردم: از قول تفسیر نمونه، اجبار و اکراه در دین را می گویید: (پست 34)

نقل قول:
حتی یادمه ایت الله مکارم در تفسیرشون گفتن اشکال نداره خدا اونها رو مجبور به دین داشتن کنه...

مورد دیگر نیز وقتی موضوع تاپیک، آیه «لا اکراه» است و عرض بنده نیز در خصوص همین آیه بوده، ذیل آن فرموده اید: (پست 46)

نقل قول:
نزلت هذه الآية في أهل الذّمة، ثم نسخها قوله عزّ و جلّ: قاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ...

معنای این عبارت این است که آیه «لا اکراه» در باره اهل ذمه است و بوسیله آیه جهاد، نسخ شده است.

خلاصه:
ظاهر این بیانات حضرتعالی، انتساب قول به اکراه و اجبار در اعتقادت (به تفسیر نمونه) و نیز نسخ آیه «لا اکراه» را می رساند؛ که البته می فرمایید چنین نیست و منظورتان چیز دیگری است.

[="Tahoma"]

shahed1;1002150 نوشت:
سلام

جای خودش کجاست؟!
من هر موضوعی باز می کنم یا به شما محول می شود یا به جناب صدرا و شما نیز دست به قفلتان خیلی خوب است و به چند روز نکشیده فوراً قفلش می کنید. در حالی که اگر من مثلاً درباره مسائل زناشویی و عشق و عاشقی می نوشتم قفل درکارش نبود. چرا؟ چون اینجا یک تالار گفتمان دینی است؟!

با سلام و درود

کارشناسان نمی توانند خارج از حوزه تخصص گروهی خود، پاسخدهی داشته باشند، مثلا بنده نمی توانم وارد حوزه کلام شده و مباحث کلامی را مطرح یا پاسخدهی کنم؛ از طرفی کارشناس موظف است تاپیک را مدیریت کند تا از موضوع اصلی خارج نشده و موضوعات متفرقه یا مختلف، مطرح نشود. هر دو مورد از جمله مواردی است که توسط ارزیابی، رصد می شود.

یکی از عواملی که گفتگوی با حضرتعالی به نتیجه نمی رساند این است که حضرتعالی انتظار دارید ما بر خلاف مبانی خود، سنت و کلام معصومین که مفسران قرآن هستند را کنار بگذاریم و فقط با ظاهر قرآن استدلال کنیم، در صورتی که چنین استدلالی صحیح نیست و به نتیجه صحیح هم نمی رسد.
این انتظار شما از ما بجا و پذیرفتنی نیست، کما این که اگر ما از شما انتظار داشته باشیم شما نیز در کنار قرآن، معتقد به حجیت و اعتبار سنت و کلام معصومین باشید، شما نمی پذیرید.

البته ظاهرا حضرتعالی علاوه بر کلام معصومین و سنت، بطور کلی نقل های تاریخی و مستندات فقهی و تفسیری و... را نیز معتبر نمی دانید؛ و این فاصله را بیشتر می کند.

یکی دیگر از عوامل، این است که در یک موضوع، موضوعات مختلفی را مطرح می کنید و انتظار دارید کارشناس نیز با شما همراهی کند؛ البته با وجود اختلاف در مبنا، طرح یکسری از سؤالات و پرداختن به آنها طبیعی است، زیرا در صورت اشتراک در مبنا، طرح آن موضوعات نیز منتفی می شد.

لذا هر چقدر فاصله و تفاوت مبنایی بیشتر باشد، به نتیجه مشترک رسیدن نیز دورتر و نشدنی تر است؛ البته این طبیعی و منطقی است.

گلشن;1002164 نوشت:
سلام

دینی رو که شما بر اساس برداشتتان از قرآن ارائه می دهید یه دین با دستورات یله و رهاست که هیچ قید و بند و پیکره و ضابطه یی نداره! از یه طرف دین امری آزاده قبول کردی کردی نکری هم که هیچ؟ (آخه اگر که هیچ برای چی خدا دین رو تشریع کرده؟ ) از طرف دیگه بعد از پذیرفتن هم هر جوری که فهمیدی عمل کن فقط موافق ظاهر قرآن باشه. نتیجه اینکه دینی ارائه می شه با برداشتهای گوناگون و قرائتهای مختلف که همه هم البته انسان رو به مقصد می رسونه؟!|-)

‌ حرفای شما به نقص در قانون شریعت و واضع آن هست که البته توجه ندارین چون اساسا فهم شما همون فهم ظاهر قرآن با برداشت خاص خودتونه.

سلام

تمام مطالبی که من می نویسم مستند به آیات قران هستند و برای تک تک آنها دلایل قرآنی ارائه می کنم. اگر من به ظاهر چسبیده ام خب شما باطنش را نشان بده و ثابت کن اشتباه می کنم. اگر نمی توانی به قرآن استناد کنی، پس بدان که داری از روی شنیده هایت حرف می زنی و غیر از آن معیاری نداری.

میقات;1002244 نوشت:
[="Tahoma"]

یکی از عواملی که گفتگوی با حضرتعالی به نتیجه نمی رساند این است که حضرتعالی انتظار دارید ما بر خلاف مبانی خود، سنت و کلام معصومین که مفسران قرآن هستند را کنار بگذاریم و فقط با ظاهر قرآن استدلال کنیم، در صورتی که چنین استدلالی صحیح نیست و به نتیجه صحیح هم نمی رسد.
این انتظار شما از ما بجا و پذیرفتنی نیست، کما این که اگر ما از شما انتظار داشته باشیم شما نیز در کنار قرآن، معتقد به حجیت و اعتبار سنت و کلام معصومین باشید، شما نمی پذیرید.

سلام

قرآن کتابی مبین است که به راحتی قابل دسترس بوده و در خانه هر مسلمانی پیدا می شود و مورد قبول همه می باشد. من در این کتاب معظم کوچکترین اثری از حجیت و اعتبار سنت و عترت نمی بینم که بخواهم به این دو احتجاج و استناد کنم.
اگر به آموزه های دین مادریم استناد کنم چه فرقی با قوم امی پیامبر خواهم داشت که باورهای دین مادریشان مانع آنها از پذیرش دین حق می شد و رسول الله را به شکل دیوانه و کاهن می دیدند؟!
من باید به کدام سنت احتجاج کنم؟!
آن سنتی که شیعه قبولش دارد یا آنکه سنی باورش کرده است؟!
آیا مراجع شیعه نمازی را که بر اساس سنت مورد قبول سنی خوانده شود باطل نمی دانند؟!
آیا ....

shahed1;1002255 نوشت:
سلام

تمام مطالبی که من می نویسم مستند به آیات قران هستند و برای تک تک آنها دلایل قرآنی ارائه می کنم. اگر من به ظاهر چسبیده ام خب شما باطنش را نشان بده و ثابت کن اشتباه می کنم. اگر نمی توانی به قرآن استناد کنی، پس بدان که داری از روی شنیده هایت حرف می زنی و غیر از آن معیاری نداری.

درود و سلام
تلاش شما البته قابل فهم است. از این جهت که اسلام در برداشت فریقین و شیعه و سنی و ... ایرادهای اساسی دارد و برای رفع چنین ایراداتی این تلاش ها و برداشت ها صورت میگیرد. احکام فقهی و روایات ایرادات اساسی دارند و برای پذیرش اسلام عده ای ناگزیر به ارائه قرائت های دیگر شده اند چنانچه دکتر سروش پیامبر را دخیل در وحی میداند وان را ناشی از تجربیات روحانی پیامبر میداند جناب شبستری به شکل مشابهی چنین نظری دارد و...
برای من هم البته عرفان و تجربه معنوی را یک مسیله قابل فهم و منطقی میدانم اما اسلام در قالب آنچه در احکام فقهی روایات امده قابل فهم نیست و منطقی نمیدانم. از طرفی دیدگاه استاد مصطفی طباطبایی که برداشت ملایم و منطقی تری ارائه میدهند قابل تامل است ولی برخی سوره های قرآنی مانند همین سوره توبه که جزء آخرین سوره هایی است که نازل شده و در سال نهم هجرت و بعد از فتح مکه بوده چنین ادبیات تندی دارد و من دلیل آن را دقیقا نمیدانم اما این باعث میشود دیدگاه افرادی مانند دکتر سروش در اینجا پررنگ تر شود

[="Tahoma"]

shahed1;1002264 نوشت:
من در این کتاب معظم کوچکترین اثری از حجیت و اعتبار سنت و عترت نمی بینم که بخواهم به این دو احتجاج و استناد کنم.

با سلام و درود

ندیدن شما دلیل بر نبودن نیست. دیگران دیده اند، شما ندیده اید یا نخواسته اید ببینید.

آیا این که خداوند متعال ادیان الهی را وعده دهد به آخرین دین، پیامبران الهی را وعده دهد به آمدن خاتم پیامبران با کاملترین دین، و سپس دینی را به عنوان آخرین و کاملترین دین ها، پیامبری را به عنوان آخرین پیامبر و کتابی را به عنوان آخرین کتاب آسمانی نازل فرماید، اما بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله)، همه را به حال خودشان رها کرده و مردم را با آن سطح فهم و معرفتی محدودشان، ارجاع دهد به قرآنی که سنخ کلامش سنخ کلام خالق و افقش در حد اعلاست؛ حکیمانه و عالمانه است؟!

مگر سطح و افق کلام خالق با مخلوق یکسان است که انسان عادی بتواند همه مراد کلام الهی را بفهمد؟!

آن هم مردمی که تا همین دیروز محتاج پیامبرشان بودند تا برایشان این کلام الهی را تبیین و تفسیر کرده و آن ها را راهنمایی می کرده و حتی آیاتی از قرآن به تازگی نازل شده (چون تا آخر عمر شریف پیامبر، قرآن در حال نزول بوده است)، چگونه با آن سطح فهم محدودشان قرار است مراد اصلی کلام الهی را متوجه شوند و به فرض هم متوجه شوند، چگونه تضمین داده می شود که این قرآنی که قرار است تا قیامت، راهنمای بشریت باشد، باقی و از تحریف و دستبرد در امان می ماند؟!

چگونه ممکن است این همه زمینه و مقدمه چینی (فرستادن پیامبران الهی و ادیان گذشته برای آمدن آخرین پیامبر و آخرین و کاملترین دین)، پس از 23 سال بعثت پیامبر، آن هم نزول تدریجی قرآن، یکمرتبه رها و فهم دین، به خود مردم واگذار شود؟!

چنین کاری غیر عالمانه و غیر حکیمانه است و خداوند متعال که حکیم و علیم است، از این امور، بریء و به دور است.

prosperity;1002268 نوشت:
احکام فقهی و روایات ایرادات اساسی دارند

prosperity;1002268 نوشت:
اما اسلام در قالب آنچه در احکام فقهی روایات امده قابل فهم نیست و منطقی نمیدانم.

با سلام و درود

در این زمینه کلی گویی و ادعا بسیار است و الحمدلله همه هم صاحب نظر هستند.

لطفا ایرادات را بطور جزیی و مشخص، در بخش ها و انجمن های مرتبط، مطرح فرمایید تا توسط کارشناسان بررسی شود واقعا عیب و ایراد هست و یا ... .

در ثانی، اگر از اعتبار و حجیت روایت سخن گفته می شود، روایت جعلی و ساختگی که منظور نیست، کسی نخواسته آن روایات را ملاک و معیار قرار دهد؛ بلکه روایات موثق و صادر شده از معصوم، مراد است.

میقات;1002243 نوشت:

یکی از موارد همان است که عرض کردم: از قول تفسیر نمونه، اجبار و اکراه در دین را می گویید: (پست 34)

شما در پست شماره 40 ( در پاسخ به پست 34 بنده ) گفتید که چنین چیزی را در تفسیر نمونه ندیده اید.
بنده در پست شماره 45 (در پاسخ به پست شماره 40 شما ) گفتم :

"اجبار در اعتقاد امکان ندارد اما اکراه کردن در عرضه عملی امکان دارد. جال چه به انگیزه خیر باشد و چه به انگیزه شر باشد.
ادعای ما نیز همین بود."

واقعا نمی دانم این اگر صراحت نیست پس چه چیز صراحت است ؟!!
به هر حال ادعای ما واضح است که اکراه عملی برای پذیرش دین وجود دارد.
اما اکراه قلبی وجود ندارد.
مثالش هم واضح است.
اگر مسلمانان به جنگ با کفار بروند، کفار یا باید مسلمان شوند یا بمیرند.
این یعنی اکراه عملیِ کفار برای پذیرفتن دین اسلام.
یعنی آنها را اکراه می کنند بر اینکه شهادتین بگویند هر چند قلبا اعتقادی به اسلام نداشته باشند.
ادعای ما نیز همین بود که در احکام جهاد آمده است.

نقل قول:
مورد دیگر نیز وقتی موضوع تاپیک، آیه «لا اکراه» است و عرض بنده نیز در خصوص همین آیه بوده، ذیل آن فرموده اید: (پست 46)

بحث ما درباره اکراه بودن یا نبودن جزیه در آیه ی جزیه بود.
اگر یادتان باشد من می گفتم احکام جهاد و جزیه نوعی اکراه هستند و به همین خاطر به آیه جزیه و قتال با کفار استشهاد کردم.
به ترتیب :
پست 25 از بنده ، درباره آیه جزیه و اینکه جزیه نوعی اکراه بوده است
پست 41 از شما، درباره جزیه
پست 46 از بنده ، درباره اینکه جزیه نوعی اکراه است.
در پست 46 ،قسمت های مدنظرم را با رنگ آبی مشخص کردم.
اما شما جایی که مقصودم نبود را به عنوان ادعای بنده عنوان کردید.
بنده در پاسخ شما گفتم که مقصودم، آنجایی از متن است که با رنگ آبی مشخص کردم
و عرض کردم بنده اصلا ادعای نسخ نکردم و اصلا بحثم درباره نسخ نبوده است.
اما شما مدام اصرار داشتید مرا به چیزی که نگفتم متهم کنید.
در پست قبلی هم گفتم اگر علامه ادعای نسخ در آیه جزیه را کرده اند، یک جمله برای اثبات ادعای خود بیاورید
و اگر دلیلی ندارید دیگر مرا متهم به چیزی که نگفتم نکنید.
من همانجا گفتم که چرا آن روایت را آوردم. آن روایت را برای اثبات اکراه آوردم نه برای اثبات نسخ.
به هر حال گفتم این را قبول نداشته باشید در احکام جهاد دیگر نمی توانید توجیه بیاورید.
چون آیات جهاد مثل جزیه نیست بلکه مسئله مرگ و زندگی است.
پس در اسلام اکراه عملی برای پذیرفتن اسلام داریم.

نقل قول:
ظاهر این بیانات حضرتعالی، انتساب قول به اکراه و اجبار در اعتقادت (به تفسیر نمونه)

از همان ابتدا به صراحت گفته شد اکراه دو معنا دارد و معنای دوم مراد است.
بعد هم به صراحت گفتم مقصودم اکراه عملی است.
و به صراحت گفتم در تفسیر نمونه اکراه عملی نفی نشده است.
اکراه برای پذیرفتن یک اعتقاد در ظاهر و در عمل، در اسلام وجود دارد.
اما اگراه و اجبار برای پذیرفتن یک اعتقاد در قلب انسان، امکان ندارد.
مقصر ما نیستیم که این همه صراحت را ظاهر می دانید.

[="Tahoma"]

خباء;1002280 نوشت:
و اگر دلیلی ندارید دیگر مرا متهم به چیزی که نگفتم نکنید.

با سلام و درود

متهم کردن نیست. اولا گفتگوی علمی است؛ ثانیا از ظاهر کلامتان چنین برداشت می شد؛ می فرمایید چنین نیست، به روی چشم.@};-

prosperity;1002268 نوشت:
ولی برخی سوره های قرآنی مانند همین سوره توبه که جزء آخرین سوره هایی است که نازل شده و در سال نهم هجرت و بعد از فتح مکه بوده چنین ادبیات تندی دارد و من دلیل آن را دقیقا نمیدانم اما این باعث میشود دیدگاه افرادی مانند دکتر سروش در اینجا پررنگ تر شود

سلام

در عصر رسول الله و قبل از بعثت آن رسول نازنین، دو طیف اصلی عقیدتی وجود داشتند که دسته اول به اهل کتاب ( اعم از یهود و نصارا) معروف بودند و دسته دوم به امیها که وجه تسمیه آن از این روست که در اصل تابع باورها و عقاید دین مادری خود بودند و هیچ دین الهی و کتاب آسمانی را پیروی نمی کردند. بعد از اینکه پیامبر ایمان آورد و از این طیف جدا شد، آنها که به دنبال وی راه افتادند مسلمان شدند، اهل کتاب همچنان به همین اسم شناخته می شدند ولی امیها به مشرکین (دوگانه پرستان) تغییر نام پیدا کردند. اغلب آیات قرآن که در آنها کلمه المشرکین آمده منظور همین قوم بی دین پیامبر هستند و سوره توبه دارد درباره همین طیف صحبت می کند ولی متأسفانه خیلی ها این را متوجه نشده اند و با پیروی از روایات، یا همان سنت آباء اولین، فجایع بسیاری را بوجود آورده اند.
سوره توبه، این ستاره رخشنده و گوهر نفیس، همانگونه که از نامش پیداست، دارد گروهی ( نه همه) از مشرکین مذکور را که پیمان شکسته بودند، دعوت می کند تابه پیمان خود توبه کنند و بازگشت نمایند و سلاح خود را زمین بگذارند. می فرمایدچهار ماه( ماههای حرام= ماههای حج) فرصت دارند تا از نقض پیمان دست بردارند در غیر این صورت مسلمانان نیز باید با آنها به قتال برخیزند و هرجا آنها را یافتند با ایشان بجنگند اما اگر اسلحه زمین گذاشتند و به پیمانی که بسته بودند باز گشتند دیگر احدی حق تعرض به آنها را ندارد.
پس می بینیم حکم سوره توبه کاملاً خصوصی و فقط شامل آن دسته از مشرکین( = امیین) می شود که پیمان شکنی کرده اند
اما روایات با این سوره چه کردند؟
مشرکین مورد اشاره در آن را به هرکس دلشان خواست تعمیم دادند و فجایعی را بوجود آوردند که از گروهکهای بی دین و دوگانه پرستی همچون وهابیت و داعش و غیره سر می زند. اگر آنها بجای پیروی از روایات، چند آیه اولیه سوره توبه را به دقت می خواندند هرگز فریب شیاطین را نمی خوردند و اینگونه از روی جهالت و نادانی دست به کشتار و خونریزی نمی زدند.

خباء;1002070 نوشت:
من قبول دارم که امام فرموده به اندازه طاقت از آنها جزیه بگیرید.
اما این منافاتی با این ندارد که جزیه به مقداری باشد که آنها احساس ذلت و درد کنند.
لکن تفاوتی بین ما هست.
من تصورم این است که همین ذلت و درد دادن ، اکراه است.
اما شما می گویید ذلت و دردی که بیش از طاقت انسان باشد، اکراه است.

سلام ، جزیه اکراه است ، ولی اکراه به دین نیست اکراه به تفکر و حرکت است .

و چون تفکر و حرکت زمینه ساز دین آوردن است ، امام فرموده اند جزیه باعث افزایش دین آوردن میشود .

ابوسفیان و امثال او هم اگر به اجبار گفته اند مسلمان شده اند که اصلا دین نیاورده اند ، آنها فقط ادعا کرده اند که دین آورده اند .

یعنی به نظرم دین بدون اعتقاد قلبی کامل نمیشه ، آنها هم اگر اعتقاد قلبی نداشتند دینشان کامل نشده و فقط تظاهر به دین داری بوده است !

shahed1;1002150 نوشت:
همه ما در کمبود آگاهی از قرآن مثل هم هستیم

سلام

از کجا به این نتیجه رسیدین ؟ پس چرا وحی بر شما نازل نشد ؟ چرا ملائکه و روح برای شما نازل نمیشن ؟

اگر همه ی ما مثل هم بودیم که اختلاف به وجود می آمد چون هیچ کدام از ما به امر بدون اختلاف علم نداشتیم ، اما بنده میگویم برای اینکه اختلاف به وجود نیاید خداوند ائمه را برگزیده و آنها قرآن را به درست ترین و صحیح ترین شکل تفسیر میکنند .

این نشان نمیدهد که قرآن ناقص است ، این نشان میدهد که ما ناقص هستیم .

به من بیاموز;1002311 نوشت:
اما بنده میگویم برای اینکه اختلاف به وجود نیاید خداوند ائمه را برگزیده و آنها قرآن را به درست ترین و صحیح ترین شکل تفسیر میکنند .

این نشان نمیدهد که قرآن ناقص است ، این نشان میدهد که ما ناقص هستیم .

سلام

شما بر اساس چه چیزی به نتایجی که می گویید رسیدید؟
آنچه می گویند و شنیده اید یا آنچه از قرآن خوانده اید؟
اگر از قرآن خوانده اید سند ارائه کن و الا نمی توان به باورهای مردم اعتماد کرد ولو اینکه در اکثریت باشند.

وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ۚ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ(6:116)
و چنانچه از اکثریت مردم روی زمین پیروی کنی تو را از راه خدا گمراه خواهند کرد و جز اين نيست كه به گزاف و حدس سخن مى‌گويند

به من بیاموز;1002310 نوشت:
سلام ، جزیه اکراه است ، ولی اکراه به دین نیست اکراه به تفکر و حرکت است .

و چون تفکر و حرکت زمینه ساز دین آوردن است ، امام فرموده اند جزیه باعث افزایش دین آوردن میشود .

ابوسفیان و امثال او هم اگر به اجبار گفته اند مسلمان شده اند که اصلا دین نیاورده اند ، آنها فقط ادعا کرده اند که دین آورده اند .

یعنی به نظرم دین بدون اعتقاد قلبی کامل نمیشه ، آنها هم اگر اعتقاد قلبی نداشتند دینشان کامل نشده و فقط تظاهر به دین داری بوده است !

در برخی تفاسیر آمده که اکراه میتواند منجر به گفتن شهادتین شود اما لزوما موجب ایمان قلبی نمیشود.

مثلا فرض کنید مسلمانان به جنگ با گروه اندکی از کفار می روند. مسلمانان به آنها میگویند یا مسلمان شوید یا کشته می شوید.
قطعا آن کفار می فهمند که با این عده اندک نمیتوانند پیروز شوند پس اسلام آوردن و شهادتین گفتن آنها از روی اکراه است.
به این نوع اسلام آوردن، اکراه عملی می گویند.

پس خلاصه این شد که اسلام با مسلمان کردن کفار به اجبار مشکلی ندارد.
اما اسلام نمی تواند کفار را قلبا معتقد کند. چون اعتقاد و ایمان، جبر بردار نیست.
ابوسفیان و معاویه و غیره نیز از روی اکراه شهادتین گفتند. و هر کس مانند آنها از روی اکراه مسلمان شود با او به مانند یک مسلمان برخورد خواهد شد.
یعنی ورود به دین از روی اکراه است. ادامه دادن دین نیز آنها را مجبور میکند طبق موازین اسلامی رفتار کنند. البته همانطور که مسلمانان نیز گاهی قوانین اسلام را می شکنند آنها نیز این کار را هر جا بتوانند انجام می دهند. ولی به هر حال محدودیت دارند و الا مجازات می شوند.

میقات;1002274 نوشت:

با سلام و درود

ندیدن شما دلیل بر نبودن نیست. دیگران دیده اند، شما ندیده اید یا نخواسته اید ببینید.

آیا این که خداوند متعال ادیان الهی را وعده دهد به آخرین دین، پیامبران الهی را وعده دهد به آمدن خاتم پیامبران با کاملترین دین، و سپس دینی را به عنوان آخرین و کاملترین دین ها، پیامبری را به عنوان آخرین پیامبر و کتابی را به عنوان آخرین کتاب آسمانی نازل فرماید، اما بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله)، همه را به حال خودشان رها کرده و مردم را با آن سطح فهم و معرفتی محدودشان، ارجاع دهد به قرآنی که سنخ کلامش سنخ کلام خالق و افقش در حد اعلاست؛ حکیمانه و عالمانه است؟!

مگر سطح و افق کلام خالق با مخلوق یکسان است که انسان عادی بتواند همه مراد کلام الهی را بفهمد؟!

آن هم مردمی که تا همین دیروز محتاج پیامبرشان بودند تا برایشان این کلام الهی را تبیین و تفسیر کرده و آن ها را راهنمایی می کرده و حتی آیاتی از قرآن به تازگی نازل شده (چون تا آخر عمر شریف پیامبر، قرآن در حال نزول بوده است)، چگونه با آن سطح فهم محدودشان قرار است مراد اصلی کلام الهی را متوجه شوند و به فرض هم متوجه شوند، چگونه تضمین داده می شود که این قرآنی که قرار است تا قیامت، راهنمای بشریت باشد، باقی و از تحریف و دستبرد در امان می ماند؟!

چگونه ممکن است این همه زمینه و مقدمه چینی (فرستادن پیامبران الهی و ادیان گذشته برای آمدن آخرین پیامبر و آخرین و کاملترین دین)، پس از 23 سال بعثت پیامبر، آن هم نزول تدریجی قرآن، یکمرتبه رها و فهم دین، به خود مردم واگذار شود؟!

چنین کاری غیر عالمانه و غیر حکیمانه است و خداوند متعال که حکیم و علیم است، از این امور، بریء و به دور است.

سلام

اینها که نوشتید یک باور عمومی است که باید برای اثبات صدق آن سند و مدرک قرآنی ارائه کنید. خداوند ظهور پیامبر را در دو کتاب آسمانی قبل پیشگویی کرده و نوید داده بود، اگر قرار بود کسان دیگری بعد از پیامبر ظهور کنند حتماً نوید آنها را نیز می داد از طرفی پیامبران تنها وظیفه شان ابلاغ کلام پروردگار بوده و خداوند در قالب مثالها و بیان سرگذشتهای متعددی این موضوع را تفهیم کرده است. اگر هدایت مردم در اختیار پیامبران بود می بایستی قوم نوح ره یافته ترین مردم بودند که نبودند و آخر سر جز عده اندکی هلاک شدند. یا قوم لوط جز اهل خانه لوط، آنهم منهای همسرش، همگی هلاک نمی شدند.

خباء;1002319 نوشت:
یعنی ورود به دین از روی اکراه است

خب آخه اینطوری ورود به دین پیدا نکردند که بگیم از روی اکراه دین آورده اند ، اینها فقط ادعا کردند که وارد دین شدند ، اسلام هم میگوید حالا که ادعا کرده اید باید طبق اسلام عمل کنید و اگر نه همان کافر هستید و باید مثل کافر با شما رفتار کرد منتها این دفعه دیگه دستتان رو شده و شهادت دادنتون هم قبول نمیشه !

shahed1;1002317 نوشت:
آنچه می گویند و شنیده اید یا آنچه از قرآن خوانده اید؟

سلام شما بگویید ببینم از کجا اینقدر معتقد شده اید که قرآن تحریف نشده که آن را اساس و مبنای کارتان قرار داده اید ؟ از کجا معلوم آیات و احادیث مربوط به ائمه از آن حذف نشده ؟ البته بنده چنین ادعایی ندارم فقط میخواهم ببینم از کجا میدانید صرفا یک سوال میپرسم .

به من بیاموز;1002325 نوشت:
سلام شما بگویید ببینم از کجا اینقدر معتقد شده اید که قرآن تحریف نشده که آن را اساس و مبنای کارتان قرار داده اید ؟ از کجا معلوم آیات و احادیث مربوط به ائمه از آن حذف نشده ؟ البته بنده چنین ادعایی ندارم فقط میخواهم ببینم از کجا میدانید صرفا یک سوال میپرسم .

سلام

بیش از نود درصد آیات قرآن بر محور توحید و تشریح آن می گردد، این مفهوم آنقدر در قران تکرار شده و به انحاء مختلف بیان گردیده که ابداً تحریف بردار نیست وکسانی که این کتاب را بدون عینک فرقه ای می خوانند اولین چیزی که از ان متوجه می شوند همین توحید است. و توحید یعنی فقط تسلیم رب العالمین بودن یعنی پذیرفتن اینکه حاکم شرع فقط و فقط الله است نه کس دیگری که به هر نحو به او وابسته شده باشد، می خواهد از جنس انبیاء باشد یا ملائکه یا هر کس دیگری که بشر برای خدا جزء می گیرد.

shahed1;1002287 نوشت:
اما روایات با این سوره چه کردند؟
مشرکین مورد اشاره در آن را به هرکس دلشان خواست تعمیم دادند و فجایعی را بوجود آوردند که از گروهکهای بی دین و دوگانه پرستی همچون وهابیت و داعش و غیره سر می زند.

این سخن ها علمی و منطقی نیست بلکه از روی بغض و دشمنی با روایات معصومین (علیهم السلام) است. وهابیت و داعش و... همه دشمنان اهلبیت (علیهم السلام) هستند لذا باید سرمنشأ آن ها را در جای دیگری جستجو کنید و آدرس غلط ندهید.

shahed1;1002321 نوشت:
باید برای اثبات صدق آن سند و مدرک قرآنی ارائه کنید.

مدرک قرآنی دارد و ثابت هم شده است، ولی کسی که محققانه به گفتگوی علمی نیامده و از ابتدا تصمیمش را گرفته و قصد شنیدن ندارد و دنبال حقیقت نباشد، بهره ای نمی برد.

[="Tahoma"]توجه!!

دوستان بزرگوار، لطفا فقط در محدوده موضوع تاپیک یعنی معنا و مفهوم آیه شریفه «لا اکراه فی الدین»؛ گفتگو کنند. مطالب خارج از موضوع، حذف می شوند.

به من بیاموز;1002322 نوشت:
خب آخه اینطوری ورود به دین پیدا نکردند که بگیم از روی اکراه دین آورده اند ، اینها فقط ادعا کردند که وارد دین شدند ، اسلام هم میگوید حالا که ادعا کرده اید باید طبق اسلام عمل کنید و اگر نه همان کافر هستید و باید مثل کافر با شما رفتار کرد منتها این دفعه دیگه دستتان رو شده و شهادت دادنتون هم قبول نمیشه !

دوست عزیز فکر میکنم با هم اختلافی نداریم
کفار و منتقدان اسلام ادعا دارند که
اسلام ما را اکراه کرده است به ظاهر مسلمان شویم.
آنها خودشان بهتر می دانند که با اجبار، قلب کسی ایمان نمی اورد.
آنها میگویند ما را مجبور کردند به ظاهر شهادتین بگوییم و اظهار اسلام کنیم. و بعد هم ما مجبور شدیم طبق قوانین آنها عمل کنیم.
از حیث فقهی، هر کس شهادتین بگوید در حکم مسلمان است.
مثل اینکه من شما رو با اسلحه تهدید کنم تا قراردادی را امضا کنید. شما اعتقادی به بندهای قرارداد ندارید اما از روی اکراه امضا می زنید. بعد از اینکه امضا کردید من می توانم شما را مجبور کنم طبق بندهای قرار داد عمل کنید و در صورت تخلف شما رو مورد پیگیرد قرار میدهم.
پس اکراه قلبی ممکن نیست
اما اکراه عملی برای پذیرفتن قرارداد ( یا اسلام) امکان داره.

میقات;1002352 نوشت:
[="Tahoma"]توجه!!

دوستان بزرگوار، لطفا فقط در محدوده موضوع تاپیک یعنی معنا و مفهوم آیه شریفه «لا اکراه فی الدین»؛ گفتگو کنند. مطالب خارج از موضوع، حذف می شوند.

پستی اخری که من فرستادم درباره آیه لا اکراه فی الدین بود آیا این هم به موضوع تاپیک ربط نداشت که آن را پاک کردید؟!

shahed1;1002454 نوشت:
پستی اخری که من فرستادم درباره آیه لا اکراه فی الدین بود آیا این هم به موضوع تاپیک ربط نداشت که آن را پاک کردید؟!

با سلام و درود

ابتدایش آیه «لا اکراه» بود ولی بقیه مطالب، سخنان تکراری حضرتعالی و خارج از موضوع تاپیک بود.

در ضمن، به اندازه کافی فرصت داده شد تا خارج از موضوع تاپیک، مطالبی که مد نظرتان بود را مطرح کنید.

لطفا سایر مطالبتان را در تاپیک مربوطه پیگیری فرمایید.

[="Tahoma"]

به من بیاموز;1002325 نوشت:
سلام

با سلام و درود

اگر به نظر آغازگر تاپیک، گفتگو به نتیجه رسیده و تمام شده است، اعلام کنند تا برای رعایت موضوع تاپیک و جلوگیری از طرح مطالب خارج از موضوع، تاپیک بسته و در موعد مقرر جمع بندی شود.

با تشکر

میقات;1002455 نوشت:

با سلام و درود

ابتدایش آیه «لا اکراه» بود ولی بقیه مطالب، سخنان تکراری حضرتعالی و خارج از موضوع تاپیک بود.

در ضمن، به اندازه کافی فرصت داده شد تا خارج از موضوع تاپیک، مطالبی که مد نظرتان بود را مطرح کنید.

لطفا سایر مطالبتان را در تاپیک مربوطه پیگیری فرمایید.



سلام

بلکه تمام مطلب آن پست با موضوع تاپیک ارتباط مستقیم داشت اما چه کنم که قرآن تکرار توحید است، آنقدر این مفهوم را تکرار می کند که قوم پیامبر مشمئز می شدند و به او می گفتند: شنیدیم( بس است دیگر) اگر می خواستیم مثلش را می گفتیم. و این فقط قرآن نیست که به کرات از توحید حرف می زند بلکه کتابهای پیشین نیز همین بودند تا جایی که قوم پیامبر، قرآن را اساطیر و نوشته های گذشتگان می دانستند. و نوح آنقدر قومش را به تعبد خدای وحده دعوت می کرد که به او می گفتند: يَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا.
با این وجود اکثر انسانها موفق به درک توحید نمی شوند می دانید چرا؟ چون تصور می کنند مذهبشان حرف ندارد و هر آنچه را لازم بوده به آنها گفته است.

میقات;1002457 نوشت:
با سلام و درود

اگر به نظر آغازگر تاپیک، گفتگو به نتیجه رسیده و تمام شده است، اعلام کنند تا برای رعایت موضوع تاپیک و جلوگیری از طرح مطالب خارج از موضوع، تاپیک بسته و در موعد مقرر جمع بندی شود.

با تشکر

با سلام و تشکر بنده نتیجه گرفتم ممنون گل

[="Tahoma"]
پرسش:

گاهی یک امر واضح و روشن را به کسی می گویی بعد به شما می گویند «لا اکراه فی الدین» و ادعا می کنند هیچ کس نمی تواند آن ها را مجبور به انجام آن کار کند، مثلا بد حجابی، لباس های تن نما پوشیدن و...؛ می گویند هیچ کس حق ندارد به ما دستور دهد چون خدای شما گفته «لا اکراه فی الدین».
سؤال: اگر «لا اکراه فی الدین» به معنای این باشد که هیچ اجباری داخل دین نیست پس واجبات و عقوبت برای اعمال بد چیستند؟ اگر«لا اکراه فی الدین» به این معنا است که ورود به دین اجباری نیست پس کفر هم جواز دارد! چطور خداوند جواز کفر می دهد؟
در کل، این جمله چیست و چه می گوید؟ اصلا لزوم نازل شدن آن چه بود؟

پاسخ:
«لا إِكْراهَ‏ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ»؛ ترجمه انصاریان: در دين، هيچ اكراه و اجبارى نيست [كسى حق ندارد كسى را از روى اجبار وادار به پذيرفتن دين كند، بلكه هر كسى بايد آزادانه با به كارگيرى عقل و با تكيه بر مطالعه و تحقيق دين را بپذيرد]. مسلماً راه هدايت از گمراهى [به وسيله قرآن، پيامبر و امامان معصوم‏] روشن و آشكار شده است. پس هر كه به طاغوت [كه شيطان، بت و هر طغيان گرى است‏] كفر ورزد و به خدا ايمان بياورد، بى ‏ترديد به محكم‏ ترين دستگيره كه آن را گسستن نيست، چنگ زده است؛ و خدا شنوا و داناست‏.(1)

در ابتدا به شأن نزول آیه شریفه اشاره می شود.
شأن نزول
ـ آيه در باره مردى از انصار نازل شد كه داراى غلامى سياه رنگ به نام‏ «صبيح» بود و اين مرد غلامش را به پذيرفتن اسلام مجبور می كرد.
ـ هم چنین گفته شده اين آيه در باره مردى از انصار كه نامش «ابا الحصين» بود نازل گشت و اين مرد دو پسر داشت که آن دو پسر، نصرانى شدند و به شام رفتند. خبر به پدر آن ها رسيد و او رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) را در جريان گذاشت و درخواست کرد تا پیامبر به دنبال آن ها بفرستند؛ پس اين آيه نازل شد.
ـ و نیز گفته شده که زنى از انصار پس از وضع حمل، فرزندانش می مردند، او كودكان يهودى را شير می داد؛ لذا در بین بنی نظیر و پس از آمدن اسلام، جمعیتی از انصار بودند. وقتی دستور کوچ بنی نظیر صادر شد مردم گفتند يا رسول اللَّه پدران ما و برادران ما با اينانند؛ پس اين آيه كريمه نازل شد و حضرت فرمودند خويشاوندان و دوستانتان را مخير كنيد اگر خواستند شما را انتخاب كنند پس بمانند و اگر يهوديان را انتخاب كردند پس بايد بروند.(2)

بیان تفسیری
دين اجبارى نفى شده است، چون دين عبارت است از يک سلسله معارف علمى كه معارفى عملى به دنبال دارد، و جامع همه آن معارف، يک كلمه است و آن عبارت است از «اعتقادات»، و اعتقاد و ايمان هم از امور قلبى است كه اكراه‏ و اجبار در آن راه ندارد.(3)
در «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ» دو احتمال است:
جمله خبرى باشد و بخواهد از حال تكوين خبر دهد، و بفرمايد خداوند در دين، اكراه قرار نداده و نتيجه ‏اش حكم شرعى مى ‏شود: اكراه در دين نفى شده و اكراه بر دين و اعتقاد جايز نيست.
جمله انشايى باشد و بخواهد بفرمايد كه نبايد مردم را بر اعتقاد و ايمان مجبور كنيد، در اين صورت نيز نهى مذكور متكى بر يک حقيقت تكوينى است، و آن حقيقت این است که اكراه تنها در مرحله افعال بدنى اثر دارد، نه اعتقادات قلبى.(4)
بیانی دیگر؛
«لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ‏»؛ اكراه و اجبارى در دين نيست و امور مذهب، بر قدرت و اختيار مبتنى است نه بر إجبار، مانند آيه شريفه: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ‏»؛ اگر خدا مى ‏خواست مى ‏توانست تمام مردم روى زمين را به زور وادار كند ايمان بياورند، ولى چنين نكرد و آنان را آزاد گذاشت، تا به اختيار خويش ايمان آورند(5).(6)

بیان روایی
در روایت نیز آمده که «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ» یعنی "لَا يُكْرَهُ أَحَدٌ عَلَى دِينِهِ"؛ کسی بر دینداری، اجبار نمی شود.(7)

مطلب دیگر؛
در اين كه آيه «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ» در باره چه گروهی است، پنج قول است:
1. درباره اهل كتاب فقط كه از آن ها «جزيه» گرفته می شد.
2. درباره همه كفار ولى پس از آن با آيه قتال نسخ شد.(عالمان و اندیشمندان شیعی، قول به نسخ را قبول ندارند)
3. مراد اين است كه اگر كسى پس از جنگ وارد اسلام شد نگویيد كه به اكراه، اسلام را پذيرفته است، زيرا پس از جنگ وقتى به ميل و رضاى خودش مسلمان شد، اسلامش درست است و او مجبور نبوده است.
4. اين آيه در باره دسته ‏اى معين از انصار نازل شد.
5. هدف، دسته مخصوصى نيست بلكه بطور كلى معناى آيه اين است كه در دين كه يک مسئله اعتقادى و قلبى است، اكراه و اجبار نیست و بنده، آزاد و مخير است و اگر كسى را به گفتن شهادتين مجبور نمايند و او هم بگويد اين گفتن، دين نيست و متقابلا كسى را مجبور كنند و كلمه كفر آميز بگويد، كافر نخواهد بود؛ زيرا ايمان و كفر مربوط به زبان نيست و به قلب و باطن بستگى دارد و مقصود از دين هم همان دين معروف يعنى اسلام است يعنى دينى كه خدا، آن را برگزيده است.(8)

نکته ادبی
از جمله‏ «قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِ»‏ كه علت عدم اجبار را بيان مى ‏كند، چنين بر مى ‏آيد كه‏ «فِي» در اين ‏جا به معناى «على» است يعنى؛ «لا إكراه على الدين». چنان‏كه در آيه 71 سوره طه: «وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ» «فِي» به معناى «على» است.
بنابراين، معناى آيه بدين ترتيب است: اسلام هيچ‏كس را مجبور نمى ‏كند [كه دين را بپذيرد]، بلكه كافر را تنها با دليل و برهان ملزم مى ‏سازد: «بگو: اين سخن حق از جانب پروردگار شماست هركه بخواهد ايمان بياورد و هركه بخواهد كافر شود».(9).(10)
لازم به ذکر است، در ادبیات عرب برای حرف جر «فی» ده نوع و قسم شمرده شده است: ظرفیه، مصاحبة و همراهی، تعلیل، استعلاء به معنای علی، مرادف باء، مرادف مِن، مرادف إلی، مقایسه، تعویض، توکید.(11)

مطلب دیگر؛
اجباری نبودن دین، تجویز کفر نیست؛ خداوند حق و باطل و سرانجام آن ها را مشخص فرموده است، لذا نیازی به اجبار نیست؛ این انسان ها هستند که به اختیار خود، مؤمن یا کافر می شوند.
«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ‏ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُون‏»؛ خدا سرپرست و يار كسانى است كه ايمان آورده‏ اند؛ آنان را از تاريكى ‏ها [ى جهل، شرك، فسق وفجور] به سوى نورِ [ايمان، اخلاق حسنه و تقوا] بيرون مى ‏برد. و كسانى كه كافر شدند، سرپرستان آنان طغيان گرانند كه آنان را از نور به سوى تاريكى ها بيرون مى ‏برند؛ آنان اهل آتش اند و قطعاً در آنجا جاودانه‏ اند.(12)
«وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمينَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ يَسْتَغيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً»؛ بگو: «اين حقّ است از سوى پروردگارتان! هر كس مى ‏خواهد ايمان بياورد (و اين حقيقت را پذيرا شود)، و هر كس می خواهد كافر گردد!» ما براى ستمگران آتشى آماده كرديم كه سراپرده ‏اش آنان را از هر سو احاطه كرده است! و اگر تقاضاى آب كنند، آبى براى آنان می آورند كه همچون فلز گداخته صورت ها را بريان مى‏ كند! چه بد نوشيدنى، و چه بد محل اجتماعى است‏.(13)

ممکن است کسی بگوید آیه «لا اکراه فی الدین» توسط آیه جهاد و قتال، نسخ شده است. در جواب باید گفت خیر؛ این نسخ، از نظر اندیشمندان شیعی مردود است.
علامه طباطبایی(ره) می گوید:
جمله «قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي‏» تعلیل است برای جمله «لا إِكْراهَ‏ فِي الدِّينِ»؛ و قول به نسخ، فقط حکم (حرمت = لا اکراه) را برداشته ولی علت (روشن شدن حق و باطل، گمراهی و ضلالت) هنوز باقی است؛ و این که علت (روشن شدن حق و باطل، گمراهی و ضلالت) هنوز باقی است، به خاطر این است که برداشت شدنی نیست؛ لذا قابل نسخ نیست.(14)
ایشان در بیان دیگری چنین می آورند:
چون حق روشن است، بنا بر اين قبولاندن حق روشن، اكراه نمى ‏خواهد، و اين معنا چيزى است كه حالش قبل از نزول حكم قتال و بعد از نزول آن فرق پيدا نمى ‏كند؛ پس روشنايى حق، امرى است كه در هر حال ثابت است و نسخ نمى ‏پذيرد.(15)

ممکن است گفته شود، اگر انتخاب دین، اجباری نیست، پس چرا از اهل کتاب، جزیه گرفته می شود؛ آیا این اجبار در دین نیست؟
در جواب باید گفت جزیه گرفتن از اهل کتاب، با این آیه تعارض ندارد زیرا گرفتن جزیه در مقابل انتخاب دینشان نیست بلکه مالیاتی است که باید به حکومت اسلامی بدهند، کما این که مسلمان نیز با دادن مالیات و یا وجوهات شرعیه، به حکومت اسلامی کمک می کنند.
جزیه در قبال تامین مال و جان و... است زیرا اهل کتاب یا جزیه بدهند و یا مانند سایر مسلمانان باشند که هم وجوهات و مالیات بدهند و هم در زمان جنگ و جهاد، با رفتن به میدان جنگ، جانشان را به خطر بیندازند؛ ولی آن ها چنین نمی کنند و اگر در جامعه اسلامی جنگی رخ دهد، آنان وارد نمی شوند و این مسلمانان هستند که باید جان خودشان را به خطر بیندازند.
لذا در قبال این تامین جان و مال و... و نیز عدم شرکت در جنگ و جهاد، باید هزینه ای که حکومت اسلامی متقبل می شود را پرداخت کنند. این همان جزیه است.
بنابر این؛ جزیه در مقابل انتخاب دین نیست تا با آیه «لا اکراه فی الدین» تعارض داشته باشد.

چند نکته:
1- دین مجموعه از تعالیم و ارزش هاست، لذا نمی توان قسمتی از آن را گرفت و بقیه را رها کرد.
2- وظیفه عمومی مؤمنان، در مقابل اعمال ضد دینی دیگران، امر به معروف و نهی از منکر است (تذکر شفاهی و بیانی) که این هم مراتبی دارد.
3- دینداری آدابی دارد که با رعایت آن ها دینداری، معنا و تحقق می یابد.
4- حجاب جزو آداب دینی است ولی بین انجام محرمات، مخفیانه و یا به صورت علنی و آشکار، تفاوت هست. لذا گناه علنی و آشکار و در سطح جامعه، دیگر گناه شخصی و فردی نیست و جهات دیگری در آن مطرح است.
5- در جامعه اسلامی، نقص علنی آداب و ارزش های اسلامی، توهین و بی احترامی به دین الهی و به مسلمانان است. لذا اگر کسی نمی خواهد مسلمان باشد، حرفی نیست؛ ولی نباید (حق ندارد) به دین الهی و به مسلمانان، بی احترامی بکند.

بنابر این:
1. اصل ورود به دین و انتخاب آن، اجباری و زوری نیست، یعنی نمی توان کسی را بر دینداری اجبار کرد.
2. پس از ورود به دین، عمل به وظایف و آداب دینی، لازم است، ولی فرد دیندار، آن ها را بدون اختیار و از روی اجبار انجام نمی دهد بلکه در ترک و انجام آن ها اختیار دارد.
3. مسلمانی که آداب و وظایف دینی، مانند حجاب و... را رعایت نمی کند و برای کارش به این آیه استدلال می کند؛ استدلالی غلط و نادرست دارد و فهم صحیح از آیه ندارد.
4. یکی از مستنداتی که اهل کتاب می توانند در بلاد اسلامی بمانند و به آداب دینی خودشان عمل کنند، این آیه است؛ البته باید جزیه بدهند ولی جزیه در مقابل انتخاب دین نیست، بلکه به عنوان مالیاتی است که در قبال خدمات، به دولت اسلامی می دهند.
5. خداوند در قرآن کریم و در آیات متعدد، حق و باطل را معرفی و سرانجام آن ها (بهشت و جهنم) را مشخص کرده است تا هر کس خواست، با اراده و اختیار خودش آن ها را انتخاب کند.

پی نوشت ها:
1. بقره: 2/ 256.
2. طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات: ناصر خسرو ـ تهران، ج ‏2، ص 630.
3. طباطبایی، محمد حسین، تفسير الميزان، ترجمه موسوی همدانی، انتشارات: جامعه مدرسین، دفتر انتشارات اسلامی ـ قم، ج ‏2، ص 524.
4. همان.
5. يونس: 10/ 99.
6. طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، حوزه علمیه قم، مرکز مدیریت ـ قم، ج ‏1، ص 140.
7. قمى، على بن ابراهيم‏، تفسير القمي‏، محقق: موسوى جزايرى، ناشر: دار الكتاب‏- قم‏، ج 1، ص 84؛ حویزی، تفسير نور الثقلين، مصحح: رسولی، ناشر: اسماعیلیان ـ قم، ج 1، ص 261.
8. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏2، ص 631.
9. کهف: 18/ 29.
10. مغنیه، التفسیر الکاشف، انتشارات: دار الکتب الاسلامی ـ قم، ج ‏1، ص 396.
11. ابن هشام، مغنی اللبیب، انتشارات مکتبة النجفی المرعشی، ج 1، ص 168.
12. بقره: 2/ 257.
13. کهف: 18/ 29.
14. ترجمه تفسیر المیزان، ج 2، ص 525.
15. همان.

موضوع قفل شده است