جمع بندی زندگی در خانه پدر شوهر و مشکلات تعامل با همسر و آنها

تب‌های اولیه

68 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سلام استاد از وقتی که گذاشتید متشکرم.حق با شماست از خستگی ذهنی زیاد و حساسیت به این آدمها با آن سابقه بد گذشته مقداری از صبر و طاقتم کاسته شده
چند مطلبتان برایم سوال برانگیز شد

باور;986459 نوشت:
می تواند نشانه ای بالینی باشد

بالینی از چی؟آخه من مشاوره دکترای بالینی رفتم.اما چیزی نگفت و فقط گفت بایداز اون خونه بری

باور;986459 نوشت:
علی القاعده صمیمیتی که ناشی از ارتباط عمیق و طولانی است جایگاهی ندارد.

متوجه نمیشم.بنظرتون این کار خطاست؟
اگه شما روی من تشخیصی دارید میشه خواهش کنم نظرتون رو بگید.
چشم پیشنهاداتتون رو بررسی میکنم

mery;986492 نوشت:
می تواند نشانه ای بالینی باشد
بالینی از چی؟آخه من مشاوره دکترای بالینی رفتم.اما چیزی نگفت و فقط گفت بایداز اون خونه بری

ایشان راهکاری به شما گفته اند که به آرامش برسید، چیزی درباره تشخیص نگفته اند.

mery;986492 نوشت:
علی القاعده صمیمیتی که ناشی از ارتباط عمیق و طولانی است جایگاهی ندارد.
متوجه نمیشم.بنظرتون این کار خطاست؟

مسئله در خطا بودن یا خطا نبودن این کار نیست مسئله این است که این حالت عادی نیست. صمیمیت معمولا در گذر ایام و عمق یافتن یک دوستی شکل می گیرد بنابراین صمیمیت در جلسه اول غیر عادی است، این حالت وقتی نسبت به افراد مختلف تکرار می شود و یک صفت می شود برای فرد که به راحتی صمیمیتی بیشتر از حالت عادی داشته باشد در کنار سایر نشانه ها یک نشانه محسوب است.

باور;987016 نوشت:

ایشان راهکاری به شما گفته اند که به آرامش برسید، چیزی درباره تشخیص نگفته اند.

مسئله در خطا بودن یا خطا نبودن این کار نیست مسئله این است که این حالت عادی نیست. صمیمیت معمولا در گذر ایام و عمق یافتن یک دوستی شکل می گیرد بنابراین صمیمیت در جلسه اول غیر عادی است، این حالت وقتی نسبت به افراد مختلف تکرار می شود و یک صفت می شود برای فرد که به راحتی صمیمیتی بیشتر از حالت عادی داشته باشد در کنار سایر نشانه ها یک نشانه محسوب است.

سلام علیکم
واقعا غیر عادیه؟ تو فضای اینجا یکم غریبه ولی به نظر میاد به یکی از آداب معاشرت، به خصوص در فضای مجازی، در برخورد خانم با خانم تبدیل شده باشه.

الرحیل;987020 نوشت:
سلام علیکم
واقعا غیر عادیه؟ تو فضای اینجا یکم غریبه ولی به نظر میاد به یکی از آداب معاشرت، به خصوص در فضای مجازی، در برخورد خانم با خانم تبدیل شده باشه.

وجود چندین علامت کنار همدیگر و منظورشونه و تنها صمیمیت بد نیست.
تشخیصی ندادن و علائم هشدار دهنده و رو نوشتن

الرحیل;987020 نوشت:
سلام علیکم
واقعا غیر عادیه؟ تو فضای اینجا یکم غریبه ولی به نظر میاد به یکی از آداب معاشرت، به خصوص در فضای مجازی، در برخورد خانم با خانم تبدیل شده باشه.

سلام عليكم
یک نشانه ممکن است در حالت عادی هیچ دلالتی بر داشتن مشکل نکند اما وقتی در کنار سایر نشانه ها قرار می گیرد می تواند یک نشانه برای یک اختلال باشد. اگر در فضای مجازی یا حقیقی کسی روابط را صمیمانه تر از آنچه هست تلقی می کند اگر چهار نشانه دیگر در کنار آن نباشد هیچ معنایی ندارد ولی وقتی با چهار نشانه دیگر همراه شد یک برچسب آسیب شناختی دریافت می کند. مسئله ای که هست این است که فضای گفتگوی مجازی فضای استانداردی برای تشخیص نیست و حتی اگر تمام نشانه ها مشهود باشد زدن برچسب درست نیست و فقط راهنمایی می شود تا به صورت حضوری با مراجعه به روانشناسی متبحر در این زمینه این مسئله پیگیری شود.

از تمام دوستان و بخصوص استاد باور تا اینجای تایپیک بسیار متشکرم
از اینکه تا حدی به خودشناسی من کمک شد و برای پیگیریهای بیشتر حتما اقدام خواهم کرد....اما اگه اجازه بدید پرسش مطرح شده که برام مهم بوده بیشتر پیگیری بشه و دوستانی که تجربه یا شنیده ای دارند بیشتر مشارکت کنند....آخه این عنوان به این تبادلات همخوانی نداره...درسته که از خودشناسی باید شروع کرد اما خب با این تفاسیری که اطرافم هست و از حل آن عاجزم، تمرکز و دقت کافی در زندگی ام مختل شده و به تجارب دوستان جهت سرعت بخشیدن و کاهش هزینه های زمان و روان نیازمندم

mery;987464 نوشت:
اما اگه اجازه بدید پرسش مطرح شده که برام مهم بوده بیشتر پیگیری بشه و دوستانی که تجربه یا شنیده ای دارند بیشتر مشارکت کنند....آخه این عنوان به این تبادلات همخوانی نداره...درسته که از خودشناسی باید شروع کرد اما خب با این تفاسیری که اطرافم هست و از حل آن عاجزم، تمرکز و دقت کافی در زندگی ام مختل شده و به تجارب دوستان جهت سرعت بخشیدن و کاهش هزینه های زمان و روان نیازمندم

از اینکه این بحث ها باعث شده است تمرکزتان کاهش یابد، متاسفم.
قدم اول این بود که هر یک از شما و همسرتان بپذیرد سهمی از مشکلات به وجود آمده متعلق به اوست و نباید به اصطلاح کسی یک طرفه به قاضی رود.
آسیب شناسی که از بحثهایتان شد و در خصوصی مفصلا به اطلاعتان رسید نیز در جهت پذیرش این سهم بود تا شما نیز قدمهایی برای اصلاح رفتارتان بردارید و صمیمیتی واقعی با همسرتان داشته باشید و احساساتتان را عمق بخشید.
قبلا هم عرض کرده ام که یک زندگی برای دوام داشتنش علتهای مختلفی می تواند داشته باشد. اگر همسرتان قصد نداشته باشند که با اصلاح افکارشان برای تغییر محل زندگی اقدام کنند و شما اصرار و پافشاری بر این مسئله داشته باشید، اتفاقی که می افتد این است که شما با خرج کردن انرژی روانی و گاه جسمی بیش از حد، حتی اگر موفق هم شوید که مکان زندگیتان را عوض کنید باز هزینه های گزافی را به خود و زندگی مشترکتان تحمیل می کنید که عملا نتیجه مطلوبتان در مقابل آن کم ارزش خواهد بود.
با این مشاجرات فاصله عاطفی زیادی از همسرتان پیدا می کنید و لذت زندگی مشترک را از دست می دهید.
وقتی طرف مقابل نمی خواهد تغییر کند شما دو انتخاب پیش رو دارید یکی رها نمودن این زندگی و دیگری ادامه آن.
اگر راه اول را انتخاب کردید که مجاری قانونی را باید بپیمایید. ممکن است همسرتان با توجه به ویزگیهایی که طبق گفته های شما احتمالا دارند، تلاش بی امانی برای جلوگیری از طرد شدگی داشته باشند که از این نظر باید مراقبت لازم را از خود داشته باشید. برای این امر حتی اگر تصمیم به طلاق داشته باشید در گفتارتان با وی، او را تهدید به طلاق نکنید تا باعث هیجان خشمش نگردید. زیرا چه بسا خشمشان متناسب با موقعیت نباشد و صدماتی به شما وارد سازند.
اما اگر راه دوم را انتخاب کردید و خواستید به زندگی مشترک ادامه دهید اولین کلید موفقیت در چنین زندگی، پذیرش موقعیت ناخواسته است. تا زمانی که شما امید به تغییر همسرتان دارید این پذیرش اتفاق نمی افتد. پس به نظر بنده ایده تغییر دادن او را رها کنید و به زندگی در آن خانه بسنده کنید و به فکر ترمیم رابطه عاطفی خود و همسرتان باشید.
در فرض ادامه زندگی با همسرتان، زیرزمینی که محل زندگیتان است و از آن صحبت کرده اید احتمالا در ایتدای ازدواجتان مورد تایید شما بوده است که آن را به عنوان محل زندگی برای دو سال پذیرفته اید. درست است که ناراحتی شما بیشتر از دخالتهای خانواده همسرتان است ولی به هر حال نباید عدم تغییر این محل را فاجعه ای بزرگ قلمداد بکنید. فاجعه سازی یک خطای شناختی است که باید متوجه آن باشید و با آن مقابله کنید.

mery;987464 نوشت:
از تمام دوستان و بخصوص استاد باور تا اینجای تایپیک بسیار متشکرم
از اینکه تا حدی به خودشناسی من کمک شد و برای پیگیریهای بیشتر حتما اقدام خواهم کرد....اما اگه اجازه بدید پرسش مطرح شده که برام مهم بوده بیشتر پیگیری بشه و دوستانی که تجربه یا شنیده ای دارند بیشتر مشارکت کنند....آخه این عنوان به این تبادلات همخوانی نداره...درسته که از خودشناسی باید شروع کرد اما خب با این تفاسیری که اطرافم هست و از حل آن عاجزم، تمرکز و دقت کافی در زندگی ام مختل شده و به تجارب دوستان جهت سرعت بخشیدن و کاهش هزینه های زمان و روان نیازمندم

با سلام و عرض ادب

به نظرم از ظرافت زنانه خودتون بیشتر استفاده ببرید و همسرتون رو تا جایی که میتونید به خودتون نزدیک کنید

حس ترحم رو کنار بزارید و به همسرتون به چشم بهترین دوستتون نگاه کنید و خالصانه بهش کمک کنید

روی افکارش کار کنید و بهش کمک کنید تا خودش رو پیدا کنه

این کار زمان زیادی می بره اما نا امید نشید و با تمام توان تلاشتون رو بکنید حتی اگر از طرف همسرتون بازخورد مناسبی ندیدید

به خدا توکل کنید

ان شاء الله مشکلتون حل خواهد شد

سلام به همه
خواستم بگم من دیگه به راهکاری نیاز ندارم و از سوالم صرفنظر میکنم
طبق پیش بینیم اوظاع بدتر شد و واقعا کاری از دستم برنمی اومد چون همسرم از نظر روحی در شرایط خواستی بود و اواخر مشخص بود که خانواده اش فشاری روش دارن....خلاصه اینکه به جایی رسیدم که مجبور شدم به پلیس و فامیلم زنگ بزنم تا بیان ...خانواده ایشون هم به زشتی وارد شدند و دخالت کردند.پدر و مادرش و خودش کنار بودند و دو تا خواهراش از تهمت و فحش به ما کم نذاشتن و ما فقط تذکرو یادآوری ادب میکردیم...فامیلم و همسایه ها که تو کوچه بودن حسابی تعجب کرده بودن چون این خانواده به ظاهر موجه و مودب در نهایت بی ادبی و دریدگی رفتار کردن و حتی رعایت سن و جنس هم نمی کردند....این چند روز دنبال پزشکی قانونی و وکیل و جراح و ...بودم

با اجازه استاد باور و بقیه میخاستم من نتیجه خودمو از روی زندگی خوم و دیده هام بگم و بقیه هم اگه دوستداشتن نظر بدن
1- هرگز هرگز هرگز هرگز هرگز سالهای اولیه و شروع زندگی مشترکتون رو در نزدیکی خانواده شوهر نباشید...حتی اگه حوری بهشتی باشن
2- به اندازه خودتان حقوق بلد باشید و از حقوق خودتان مطلع باشید
3- خانم ها سعی کنید تا جایی که میشه منبع درآمدی برای خودتون داشته باشید.
4- خانمها اصلا خودتون رو زیاد فدای شوهر یا خانواده اش نکنید که خدایی نکرده بعدا سر بخورید...باهاشون همشه سعی کنید مودب باشید و یه ناحت البته با همسرتون کمی بیشتر صمیمی باشید ما باز خودتون رو زیاد زخمت ندید به حدی که از خودتون بگذرید
5-تا اعتماد به نفس و مشغولیات قابل قبولی پیدا نکردید ازدواج نکنید
6- خواهر شوهرو یه موجود خاص بدونید و ماهرانه باهاش برخورد کنید(متاسفانه خواهر شوهر من که الان داره دکترا میخونه و میخاد قاضی!!!!!!! بشه الان به جرم تهمت،دخالت،تهدید،مزاحمت و فحاشی باید بیاد دادگاه.درسته که همه مث هم نیستن اما خب همچین موجوداتی هم که اینقدر بیفکرند روی کره زمین پیدا میشن)
7-بینهایت به رابطه پدر ومادر پسر باهم دقت کنید چون اکثرا پسره همون مدل رفتار رو تو زندگیش اجرا میکنه
و.....
در آخر از ته ته ته قلبه شکستم برا همتون آرزوی خوشبختی و سلامتی دارم . الهی حتی یه ثانیه از این روزگاری که من و امثال من تجربه کردیم نبینید

mery;988198 نوشت:
با اجازه استاد باور و بقیه میخاستم من نتیجه خودمو از روی زندگی خوم و دیده هام بگم و بقیه هم اگه دوستداشتن نظر بدن
1- هرگز هرگز هرگز هرگز هرگز سالهای اولیه و شروع زندگی مشترکتون رو در نزدیکی خانواده شوهر نباشید...حتی اگه حوری بهشتی باشن
2- به اندازه خودتان حقوق بلد باشید و از حقوق خودتان مطلع باشید
3- خانم ها سعی کنید تا جایی که میشه منبع درآمدی برای خودتون داشته باشید.
4- خانمها اصلا خودتون رو زیاد فدای شوهر یا خانواده اش نکنید که خدایی نکرده بعدا سر بخورید...باهاشون همشه سعی کنید مودب باشید و یه ناحت البته با همسرتون کمی بیشتر صمیمی باشید ما باز خودتون رو زیاد زخمت ندید به حدی که از خودتون بگذرید
5-تا اعتماد به نفس و مشغولیات قابل قبولی پیدا نکردید ازدواج نکنید
6- خواهر شوهرو یه موجود خاص بدونید و ماهرانه باهاش برخورد کنید(متاسفانه خواهر شوهر من که الان داره دکترا میخونه و میخاد قاضی!!!!!!! بشه الان به جرم تهمت،دخالت،تهدید،مزاحمت و فحاشی باید بیاد دادگاه.درسته که همه مث هم نیستن اما خب همچین موجوداتی هم که اینقدر بیفکرند روی کره زمین پیدا میشن)
7-بینهایت به رابطه پدر ومادر پسر باهم دقت کنید چون اکثرا پسره همون مدل رفتار رو تو زندگیش اجرا میکنه
و.....
در آخر از ته ته ته قلبه شکستم برا همتون آرزوی خوشبختی و سلامتی دارم . الهی حتی یه ثانیه از این روزگاری که من و امثال من تجربه کردیم نبینید

سلام. کتک خوردی؟؟؟؟ چکار میخوای بکنی؟

mery;988198 نوشت:
با اجازه استاد باور و بقیه میخاستم من نتیجه خودمو از روی زندگی خوم و دیده هام بگم و بقیه هم اگه دوستداشتن نظر بدن
1- هرگز هرگز هرگز هرگز هرگز سالهای اولیه و شروع زندگی مشترکتون رو در نزدیکی خانواده شوهر نباشید...حتی اگه حوری بهشتی باشن
2- به اندازه خودتان حقوق بلد باشید و از حقوق خودتان مطلع باشید
3- خانم ها سعی کنید تا جایی که میشه منبع درآمدی برای خودتون داشته باشید.
4- خانمها اصلا خودتون رو زیاد فدای شوهر یا خانواده اش نکنید که خدایی نکرده بعدا سر بخورید...باهاشون همشه سعی کنید مودب باشید و یه ناحت البته با همسرتون کمی بیشتر صمیمی باشید ما باز خودتون رو زیاد زخمت ندید به حدی که از خودتون بگذرید
5-تا اعتماد به نفس و مشغولیات قابل قبولی پیدا نکردید ازدواج نکنید
6- خواهر شوهرو یه موجود خاص بدونید و ماهرانه باهاش برخورد کنید(متاسفانه خواهر شوهر من که الان داره دکترا میخونه و میخاد قاضی!!!!!!! بشه الان به جرم تهمت،دخالت،تهدید،مزاحمت و فحاشی باید بیاد دادگاه.درسته که همه مث هم نیستن اما خب همچین موجوداتی هم که اینقدر بیفکرند روی کره زمین پیدا میشن)
7-بینهایت به رابطه پدر ومادر پسر باهم دقت کنید چون اکثرا پسره همون مدل رفتار رو تو زندگیش اجرا میکنه
و.....
در آخر از ته ته ته قلبه شکستم برا همتون آرزوی خوشبختی و سلامتی دارم . الهی حتی یه ثانیه از این روزگاری که من و امثال من تجربه کردیم نبینید

سلام و عرض ادب

بنده و همسرم خونه مادرم زندگی می کنیم

یکی دو سال ابتدایی مشکلات زیادی داشتیم

ذهن خانم بنده تحت تاثیر خانواده خودش

و ذهن من تحت تاثیر خانواده خودم بود

دعوا داشتیم تا این که تصمیم گرفتیم به هیچ کدوم از خانواده ها اجازه دخالت ندیم

یه مدت زمان برد تا تونستیم به یک نقطه مشترک برسیم

یه مقدار من کوتاه اومدم

و یه مقدار هم ایشون

البته هنوز هم گاهی اوقات مشکل پیش میاد
ولی معمولا با یکمی هم فکری حل می شه

مهمترین چیز حفظ رابطه عاطفی بود

این رابطه باعث شد هردومون برای زندگیمون ارزش قائل بشیم
و گزینه های طلاق و خودکشی و جدل رو بزاریم کنار
و به تفاهم و حل مشکلات فکر کنیم

به نظرم بهترین راه حل این هست که همسرتون رو از نظر عاطفی تامین کنید

اگر بخوایم تو زندگی همش حق و حقوق خودمون رو بکشیم وسط

و از خود گذشتگی نکنیم هیچ وقت به تفاهم نخواهیم رسید

این از خود گذشتگی معمولا از طرف شخصی که فهم بیشتری داره و زندگی مشترک براش مهمتره بیشتر خواهد بود

mery;988193 نوشت:
خواستم بگم من دیگه به راهکاری نیاز ندارم و از سوالم صرفنظر میکنم
طبق پیش بینیم اوظاع بدتر شد و واقعا کاری از دستم برنمی اومد چون همسرم از نظر روحی در شرایط خواستی بود و اواخر مشخص بود که خانواده اش فشاری روش دارن....خلاصه اینکه به جایی رسیدم که مجبور شدم به پلیس و فامیلم زنگ بزنم تا بیان ...خانواده ایشون هم به زشتی وارد شدند و دخالت کردند.پدر و مادرش و خودش کنار بودند و دو تا خواهراش از تهمت و فحش به ما کم نذاشتن و ما فقط تذکرو یادآوری ادب میکردیم...فامیلم و همسایه ها که تو کوچه بودن حسابی تعجب کرده بودن چون این خانواده به ظاهر موجه و مودب در نهایت بی ادبی و دریدگی رفتار کردن و حتی رعایت سن و جنس هم نمی کردند....این چند روز دنبال پزشکی قانونی و وکیل و جراح و ...بودم

mery;988198 نوشت:
با اجازه استاد باور و بقیه میخاستم من نتیجه خودمو از روی زندگی خوم و دیده هام بگم و بقیه هم اگه دوستداشتن نظر بدن
1- هرگز هرگز هرگز هرگز هرگز سالهای اولیه و شروع زندگی مشترکتون رو در نزدیکی خانواده شوهر نباشید...حتی اگه حوری بهشتی باشن
2- به اندازه خودتان حقوق بلد باشید و از حقوق خودتان مطلع باشید
3- خانم ها سعی کنید تا جایی که میشه منبع درآمدی برای خودتون داشته باشید.
4- خانمها اصلا خودتون رو زیاد فدای شوهر یا خانواده اش نکنید که خدایی نکرده بعدا سر بخورید...باهاشون همشه سعی کنید مودب باشید و یه ناحت البته با همسرتون کمی بیشتر صمیمی باشید ما باز خودتون رو زیاد زخمت ندید به حدی که از خودتون بگذرید
5-تا اعتماد به نفس و مشغولیات قابل قبولی پیدا نکردید ازدواج نکنید
6- خواهر شوهرو یه موجود خاص بدونید و ماهرانه باهاش برخورد کنید(متاسفانه خواهر شوهر من که الان داره دکترا میخونه و میخاد قاضی!!!!!!! بشه الان به جرم تهمت،دخالت،تهدید،مزاحمت و فحاشی باید بیاد دادگاه.درسته که همه مث هم نیستن اما خب همچین موجوداتی هم که اینقدر بیفکرند روی کره زمین پیدا میشن)
7-بینهایت به رابطه پدر ومادر پسر باهم دقت کنید چون اکثرا پسره همون مدل رفتار رو تو زندگیش اجرا میکنه
و.....
در آخر از ته ته ته قلبه شکستم برا همتون آرزوی خوشبختی و سلامتی دارم . الهی حتی یه ثانیه از این روزگاری که من و امثال من تجربه کردیم نبینید

از مشکلاتی که برایتان بوجود آمده است متاسفم. گویا در به کارگیری توصیه های دوستان و بنده و توصیه های کتابی که تهیه کرده اید با مشکلاتی مواجه بوده اید و نتوانسته اید خویشتن داری لازم را داشته باشید.
گرچه خواستار توصیه ای نیستید و خود توصیه هایی کرده اید که برخی خوبند و برخی نه، ولی همانگونه که قبلا عرض نموده ام اگر سعی نمایید بیشتر با شناخت واقعی احساساتتان سروکار داشته باشید و در فکر ارائه نمایشی بی نقص از خود نباشید بیشتر می توانید در مسیر یک زندگی عادی و واقعی قرار گیرید. این مساله را جدی بگیرید و در این راستا از کمک یک روان تحلیل گر(روان کاو) بهره ببرید.

حال که مسیر قانون را انتخاب نموده اید، اگر مثل دفعه های قبل خواستید به زندگی با همسرتان ادامه دهید از مشاوره حقوقی در کنار مشاوره خانوادگی بهره ببرید و مانند دفعه قبل به صرف قول دادن همسرتان بسنده نکنید. این برای آن است که در زندگی آینده تان گذشتن از آنچه حقوق خود می دانید چالشی دوباره برایتان نباشد و دوباره گرفتار مسائل تکراری نشوید.
در فکر ترمیم احساسات آسیب دیده تان باشید و سعی کنید به جای تمرکز بر رفتار دیگران و خوار سازی آنها، از خودتان و آن احساساتی که هر یک از رفتارشان در وجودتان ایجاد کرده و تصمیماتی که در اثر این احساسات گرفته اید و کارهایی که کرده اید، سخن بگویید. مسلما چنین درددلی برای رسیدن به آرامشی نسبی بسیار مغتنم خواهد بود. اگر کسی را برای چنین درد دلی ندارید از مراجعه حضوری به یک مشاور بهره ببرید.
خانواده خود را به عنوان حمایتگرانی خوب در کنار خود داشته باشید و نگذارید مسئله ای میان شما و ایشان فاصله اندازد.
امیدوارم این مرحله از زندگی را با کمترین آسیب پشت سر گذارید و با عمل به توصیه ها آینده ای روشن در انتظارتان باشد.

با سلام و احترام به همه استادان و دوستان
از چنین اتفاقاتی قطعا همه متاسفیم میشیم
ضمن این که آرزو می کنم از صمیم قلب که علی رغم وارد شدن چنین شُک بزرگی در زندگی ایشون، این اتفاقات منجر به حصوصل نتیجه خوب بشه و شاید همسر ایشون متنبه بشه و رفتارش رو توی زندگی عوض کنه...
باید عرض کنم که پُر واضحه که خیلی از کاربرانی که میان اینجا و سوالشون رو طرح می کنند، قطعا به این امید میان که مساله شون حل بشه. اما نمی دونم چرا خیلی وقتها این توصیه ها رو نمیشه دقیق و درست و کامل اجرا کرد! قطعا دلیل این مساله بد بودن یا عملیاتی نبودن توصیه ها نیست. شک ندارم
ولی انگار اون دل زخم خورده ای که درگیر یک مساله سخت شده، چیزی فرای توصیه لازم داره! نمی دونم!
خیلی دوست دارم استادان گرانقدر حاضر، کمی در مورد این که چطور تلاش کنیم تا اصلا بتونیم توصیه ها رو عمل کنیم. به نظرم این خودش یه چالش مهمه.
اما از طرفی هم باید عرض کنم که اتفاقا همین که این عرصه برای درد دل و طرح مساله وجود داره، فارغ از پاسخ هایی که داده می شه، موجب می شه که خود شخص دوباره به مساله ش فکر کنه، اون رو از خودش بشنوه و براش دنبال راه حل باشه. ضمن سپاس از همه ی کسانی که چنین محفلی رو ایجاد کردند، خیلی دوست دارم در مورد چگونگی اثر پذیری از توصیه های کارشناسانه کمی صحبت بشه.
چون تازه در این بین فاکتورهایی وجود داره (متغیرهایی در مساله هست) که کنترلشون دست ما نیست و به ناگاه موجب بروز اتفاقاتی میشن (مثل همین جریان اخیری که برای ایشون پیش آمد) که قابل پیش بینی نبوده و به ناگاه همه فرایند طراحی شده بر اساس توصیه ها رو می زنه نابود می کنه و اون جاست که آدم دیگه نمی دونه باید چه کنه و حتی به چنین نتایجی که در بالا گفته شده می رسه که ممکنه خیلیش درست نباشه، اما در ذهن فرد متاثر از اتفاقاتی که براش افتاده، نقش می بنده!
کاش این رخدادهای ضد و نقیض رو هم مس دونستیم که چطور می،شه مدیریت کرد تا بهترین نتیجه رو گرفت
سپاس

SepehrOmid;988874 نوشت:
با سلام و احترام به همه استادان و دوستان
از چنین اتفاقاتی قطعا همه متاسفیم میشیم
ضمن این که آرزو می کنم از صمیم قلب که علی رغم وارد شدن چنین شُک بزرگی در زندگی ایشون، این اتفاقات منجر به حصوصل نتیجه خوب بشه و شاید همسر ایشون متنبه بشه و رفتارش رو توی زندگی عوض کنه...
باید عرض کنم که پُر واضحه که خیلی از کاربرانی که میان اینجا و سوالشون رو طرح می کنند، قطعا به این امید میان که مساله شون حل بشه. اما نمی دونم چرا خیلی وقتها این توصیه ها رو نمیشه دقیق و درست و کامل اجرا کرد! قطعا دلیل این مساله بد بودن یا عملیاتی نبودن توصیه ها نیست. شک ندارم
ولی انگار اون دل زخم خورده ای که درگیر یک مساله سخت شده، چیزی فرای توصیه لازم داره! نمی دونم!
خیلی دوست دارم استادان گرانقدر حاضر، کمی در مورد این که چطور تلاش کنیم تا اصلا بتونیم توصیه ها رو عمل کنیم. به نظرم این خودش یه چالش مهمه.
اما از طرفی هم باید عرض کنم که اتفاقا همین که این عرصه برای درد دل و طرح مساله وجود داره، فارغ از پاسخ هایی که داده می شه، موجب می شه که خود شخص دوباره به مساله ش فکر کنه، اون رو از خودش بشنوه و براش دنبال راه حل باشه. ضمن سپاس از همه ی کسانی که چنین محفلی رو ایجاد کردند، خیلی دوست دارم در مورد چگونگی اثر پذیری از توصیه های کارشناسانه کمی صحبت بشه.
چون تازه در این بین فاکتورهایی وجود داره (متغیرهایی در مساله هست) که کنترلشون دست ما نیست و به ناگاه موجب بروز اتفاقاتی میشن (مثل همین جریان اخیری که برای ایشون پیش آمد) که قابل پیش بینی نبوده و به ناگاه همه فرایند طراحی شده بر اساس توصیه ها رو می زنه نابود می کنه و اون جاست که آدم دیگه نمی دونه باید چه کنه و حتی به چنین نتایجی که در بالا گفته شده می رسه که ممکنه خیلیش درست نباشه، اما در ذهن فرد متاثر از اتفاقاتی که براش افتاده، نقش می بنده!
کاش این رخدادهای ضد و نقیض رو هم مس دونستیم که چطور می،شه مدیریت کرد تا بهترین نتیجه رو گرفت
سپاس

سلام علیکم

اختلافات در این حد بنظر نمی آید قابل پیش بینی نباشد . یعنی طرفین هیچ مشکلی را در رابطه شون حس نکنن ولی لزوما هر دو و یا احیانا یکی از طرفین در ابتدای برخورد با مشکل اقدام به حل و برطرف کردن بر نمی آید و یا اینکه حتی برای حل مشکل اقدام اشتباهی میکند .

این عقلانی است اگر بگوییم که از ده پیشنهاد راه حل یا توصیه مشاور یکی را ، بپذیرند و عمل کنند یک کار درست را انجام داده اند .

بگذارید ببینیم استاد در خصوص مشکل اخیرشان قبلا چه توصیه هایی کردند که اگر یک یا دو مورد رعایت میشد این درگیری پیش نمی آمد یا حداقل اثر منفی را داشت .

نقل قول:

با وجود شمردن این نشانه ها باید شدت هر کدام بررسی گردد که در مصاحبه بالینی امکان پذیر است.

اما در کل چه باید کرد؟

  • درباره تبعات و هزینه های طلاق بیاندیشید و به این فکر کنید که آیا می توان با هزینه ای کمتر این زندگی را بهبود بخشید؟ یا نه؟ کاغذی بردارید و یک خط از وسط بکشید و در یک طرف سود و در یک طرف دیگر زیانهای طلاق را بنویسید. اینگونه راحت تر به نتیجه می رسید. کمک یک مشاور برای درک واقعی داشتن از مضرات طلاق و سودهای آن نیز می تواند موثر باشد. اگر تصمیم به ماندن در این زندگی گرفتید برای بهبود وضعیت این کارها را بکنید:

  • مهارت جراتمندی یا ارتباط شفاف و مهارت مذاکره را بیاموزید.
  • شوهرتان فارغ از مشکلاتی که گفتید باید بتوانند روی شما حساب باز کند. به خاطر همین سعی کنید دلبستگی و احساساتتان را نسبت به شوهرتان عمیق تر کنید و بود و نبودش برایتان مهم باشد. بیان احساستان سطحی نباشد و به راحتی تغییر نکند.
  • به شوهرتان روحیه دهید و اعتماد به نفسش را بیافزایید و توانمندیهایش را با گفتن آنها به او، تقویت کنید.
  • هیچگاه همسرتان را به خاطر مشکلاتش یا خانواده اش تحقیر نکنید. تحقیر آتش خشم را بر می افروزد و ناسزا گویی نمونه ای از پرخاشگری ناشی از خشم اوست.
  • از یک برادر و فرزند نمی شود انتظار داشت مادر و خواهرش را کنار بگذارد بلکه این فرد باید سعی در مدیریتی داشته باشد که حسادت را در بین این افراد کاهش دهد و همسر و خواهر و مادر نیز با شناخت تفاوت نوع دلبستگی ها جایگاهی برای طرف مقابل قایل شوند.
  • سعی کنید با او مذاکره ای مسالمت آمیز داشته باشید و درباره اینکه جدایی از پدر و مادر و خواهر به معنای طرد شدن و از دست دادن آنها نیست و می تواند جای نزدیکی برای سکونت انتخاب کند و هر روز به آنها سر بزند و نیازهایشان را رفع کند صحبت کنید و بپذیرید که در عوض شما نیز روابطتان را با آنها بهتر کنید.
  • طبق تحقیقات داشتن فعالیتی سودمند که زمانهای فراغتتان را پر کند و احساس خوبی از کارآمدی در شما ایجاد کند برایتان بسیار خوب است و حساسیتتان نسبت به موضوع حاضر را کاهش خواهد داد.
  • سعی کنید به هیچ وجه خود را با خواهر شوهرتان مقایسه نکنید و خود را برتر از خواهر شوهرتان ندانید. چنین مقایسه ای مخرب است.
  • سعی کنید برای نظر و قضاوت دیگران ارزش بسیار کمی قایل شوید و بیشتر خودتان و نیازهای واقعیتان برایتان مهم باشد نه توجه، تعریف، تمجید یا احیانا نظر دیگران درباره زندگیتان.
  • داشته هایتان را در این زندگی کنونی که دارید فهرست کنید و به جای نگاه به نا داشته ها، تمرکزتان بر داشته ها باشد.
  • آنچه گفتم به صرف توصیه به سرانجام نمی رسد و در این راه از کمک یک مشاور متبحر بهره ببرید و بر مشاوره های او متمرکز شوید و از پراکنده کاری در رابطه با مشاوره گرفتن از افراد مختلف بپرهیزید.

من این پیشنهاد را ساده تر و راحت تر از همه بنظرم می آید . تاثیری که روی روابطشان میتواند بگذارد این است که مشغولیت و درگیری ذهنی شان را کاهش میدهد و در صورت بروز درگیری در شدتش میتواند تاثیرگذار باشد

  • طبق تحقیقات داشتن فعالیتی سودمند که زمانهای فراغتتان را پر کند و احساس خوبی از کارآمدی در شما ایجاد کند برایتان بسیار خوب است و حساسیتتان نسبت به موضوع حاضر را کاهش خواهد داد.

باور;988940 نوشت:

سلام عليكم
نکته بسیار خوبی را یادآوری کردید.
حتی این نکته و سوال مهم را می توان به عنوان یک تاپیک مستقل مطرح نمود، ولی عجالتا پاسخ کوتاهی عرض می کنم.
اساسا وقتی در مسئله ای مشاوره خواسته می شود چه انتظاراتی می توان از یک گفتگو در انجمن داشت؟
نمی توان یک پاسخ روشن به این سوال داد زیرا سوالها متفاوت و افرادی که سوالها را مطرح می کنند نیز متفاوتند. حتی شاید پاسخ های کارشناس و دوستان مشارکت کننده برای فردی که به عنوان مهمان مطالب را می بیند مفیدتر از پرسش کننده اصلی باشد و این تعجبی ندارد.
اتفاقاتی که قبلا و حالا برای ایشان و زندگیشان اتفاق افتاده است ناراحت کننده است و امیدواریم هرچه زودتر مشکلاتشان کاهش یابد. اما درباره این تاپیک و مطلب شما سه نکته را عرض می کنم و نکات دیگری است که لازم نمی دانم بگویم.
1. در این تاپیک حداقل اتفاق مثبتی که نسبت به پرسش کننده محترم افتاد این بود که ایشان با مشکل محتمل شخصیتی که مواجه هستند و بخش عمده ای از مشکلات پیش آمده ناشی از آن بوده است آشنا شدند و در خصوصی، هم آیندی های آن را نیز شناخته و تایید کردند و راهکار اصولی درمان که مراجعه به یک روانکاو بود به ایشان ارائه شد. در حالی که ایشان سابقه مراجعه حضوری به روانشناس را داشته اند و متاسفانه چنین تشخیصی دریافت نکرده بودند. همچنین توضیحاتی راجع به نحوه برخورد صحیح با همسرشان با توجه به ویژگی های همسرشان، به ایشان ارائه شد.
2. اما درباره توصیه ها باید گفت که حتی در جلسات مشاوره حضوری، امکان درمان نسبت معقولی دارد و عدم موفقیت درمان برای یک روانشناس مسئله ای عادی می باشد زیرا بیشتر درمانها تکلیف محورند و این مُراجع است که باید روند درمانی را با انجام تکالیف بپیماید و قرار نیست تمام قدمها توسط روانشناس برداشته شود.
3. و اما در مورد شروع کننده محترم این تاپیک باید گفت که مشکل ایشان، هم با همسرشان و هم با خانواده ی همسرشان بود. حداقل روند درمانی برای این زوج، که شاید موثر باشد، زوج درمانی حضوری به همراه روان درمانی فردی برای هر دوی زوجین می باشد. درحالی که طبق بیان ایشان همسرشان روند درمانیشان را نمی پذیرند و جلسات زوج درمانی را هم ادامه نمی دهند. بنابراین با توجه به عدم موفقیت در جلسات حضوری شان، همچنین فایده نبخشیدن تاپیک مربوط به سال پیش ایشان برای کاهش حتی جزء کوچکی از مشکلاتشان و اساسا با دقت در ماهیت این مشکلات، نباید انتظاری بیش از حد از این پست ها داشت گرچه نکاتی که دوستان بیان کردند بسیار مغتنم، مفید و حتی کاربردی بود.

سلام و عرض ادب و احترام
سپاس از توجه شما به موضوع بحث بنده
باز هم تاکید می کنم که مطمئنا این مباحث برای فرد سوال کننده و سایر افراد حداقل در حد یک تلنگر و به فکر افتادن، می تواند مفید باشد چه برسد به اینکه کسی را بتواند از مشکلش رهایی بخشد.
پس باز هم از وقتی که همه عزیزان می گذارند صمیمانه سپاس گذارم.
اما به هر حال و علی رغم عزمی که در اصلاح شرایط امثال شخص سوال کنننده، بنده و سایرین وجود دارد، باید اشاره کنم که مسیر، مسیر سختی ست. چون همزمان با راه حل ها و پیشنهادات، از طرف مقابل هم هجمه های جدید و اتفاقات پیش بینی نشده ای می افتد که بر خستگی و زخم های ما می افزاید
لذا از همه دوستان درخواست دارم در عین توصیه های ارزشمندشون،‌به طور ویژه دعای خیر رو فراموش نکنند تا خداوند به ما صبر و عزم بیشتر بده تا بتوانیم از چنین شرایطی به سلامت عبور کنیم
یا علی

سوال:
دو ساله خونه پدر شوهر زندگی میکنیم و از روز اول خواهر شوهرم زندگیمونو خراب کرده و انگار من هووی او شدم. ما به خواست اونا یک سال کامل قطع رابطه کردیم.البته همسرم هر روز بهشون سر میزنه .
همسرم راحت فحش میده و حتی به من آسیب جسمی وارد میکنه.دروغ میگه و واقعا مث دو شخصیتی ها رفتار میکنه.حتی پشت خانواده ام که کامل کنار رفته اند بد میگه....بعد که ناراحت میشم میگه ببخشید من روانی ام.موجی ام.
قبل عقد قرار بود بعد دوسال بریم خونه خودمون اما الان میگه تا آخر عمرت باید اینجا باشی و دیگه راهی نداری.
من33 و شاغل و ایشون 36و شاغل هستن. ایشون اصلا نمیتونه به خونوادش نه بگه و از خواهرش میترسه

پاسخ:
با سلام و احترام
مسئله اولی که باید در نظر بگیرید این است که زندگی مشترک به انعطاف پذیری و سازگاری نیاز دارد.
از نوع بیان شما می شود حدس زد که فرد رُکی هستید. رک بودن به معنای عدم انعطاف و نادیده گرفتن عواطف و حقوق دیگران، به زندگی مشترک آسیب می زند. بله لازم است شوهرتان از خواسته های شما مطلع باشند اما نه با رک گویی بلکه با مهارت جراتمندی. در جراتمندی شما مسئله خود و احساسات خود را انتقال می دهید اما به نرمی و بدون آزار روحی طرف مقابل. مثلا می گویید «خیلی دوست دارم آنگونه که می خواهی در اینجا زندگی کنم و قول و قرارت را فراموش کنم ولی واقعا از نظر روحی دچار تحلیل شده ام و تحملش برایم سخت است.» این بیان متفاوت از این بیان است که «اگر تا مرداد خانه را عوض نکردی طلاقم رو می گیرم یا ترکت می کنم.» در کلام اول محور احساسات شماست اما در کلام دوم تهدید باعث ایجاد دفاع در طرف مقابل و احتمالا ایجاد آسیب یا فحاشی و ... می گردد.

پس بهتر است کمی ادبیات خود را نرم تر نمایید تا پرده ها بیش از این دریده نشود.
مسئله دیگر این است که برای داشتن یک زندگی خوب انعطاف داشته باشید. این یک خطای شناختی است که همه چیز را یا سفید یا سیاه ببینید. مثلا این فکر که: «اگر تا مرداد خانه را عوض کردید شوهرتان خوب است و گرنه بد است و ارزش زندگی ندارد.» یک خطای شناختی واضح می باشد. بیشتر افراد نه سفیدند و نه سیاه بلکه خاکستری هستند ممکن است وعده شان دچار تاخیر گردد اما تلاششان مصروف به جا آوردن آن می شود. پس بهتر است از مطلق اندیشی و بی صبری و عدم انعطاف فاصله بگیرید و شرایط را با دیدی بازتر و از چشمان همسرتان نیز ببینید.
مهارت بعدی که لازم است به کار برید، مهارت مذاکره است. در مذاکره شما از چیزهایی می گذرید و همسرتان هم از مسائلی صرف نظر می کنند. مثلا شما راضی می شوی بیشتر در آنجا به زندگی ادامه دهید مثلا یکی دو سال دیگر و همسرتان هم قبول می کند تا آخر عمر شما مجبور به ماندن در آنجا نکند و تا زمانی که (در این مذاکره) توافق می کنید مقدمات لازم را برای تغییر مکان فراهم کند. مذاکره باید در جوی صمیمی و بدور از تهدید اتفاق افتد.
لازم است هم شما و هم همسرتان بر خشم خود کنترل لازم را داشته باشید.

سکوت در هنگام خشم و نگفتن آنچه بر زبان می آید باید اولین راهکار شما برای مقابله با خشم خودتان باشد. همچنین تنفس عمیق و آرام به مدت چند دقیقه خشم را کاهش می دهد. کاهش انتظار از طرف مقابل و واقعی نمودن انتظارات. دور شدن از موقعیتی که موجب خشم شما شده است. نگاه کردن به مسائل از دید طرف مقابل. مقابله با خطای شناختی فاجعه سازی. مشغول کردن خود با یک کار یا تفریح و ... ؛ همه در کاهش خشم موثرند.

با توجه به اینکه فضای مجازی فضایی استاندارد برای مصاحبه و تشخیص نیست این کار را حرفه ای ندانستم و از عنوان تشخیص شما و همسرتان اجتناب می کنم ولی با توجه به جوابهایی که درباره خودتان داده اید، نشانه ها را عرض می کنم که مهم همین نشانه هاست و به هر روانشناس آگاهی این نشانه ها گفته شود تشخیص را می فهمد. لذا از نظر حقیر لازم است به صورت حضوری مشاوره ای با یک روانشناس متبحر داشته باشید و بیشتر درباره این نشانه ها صحبت کنید.

بارها گفته ام و باز هم می گویم مبرا بودن از خطا برای هیچ کس از انسانهای عادی امکان ندارد. در یک شبانه روز انسان به طور طبیعی اشتباهاتی در موارد مختلف از جمله مدیریت روابط، توجه یا عدم توجه، تاکید یا تغافل و ... مرتکب می شود. این مسائل عادی است. شکایت از یک نابهنجاری در زندگی نیز حالتی طبیعی دارد و بیان اینکه هیچ احساس نگرانی یا شکایتی یا هیجان منفی یا عدم رضایتی از این وضعیت ندارید و فقط دنبال حل مساله هستید می تواند در جهت همان چیزی باشد که به نشانه هایش اشاره کردم.

با وجود شمردن این نشانه ها باید شدت هر کدام بررسی گردد که در مصاحبه بالینی امکان پذیر است.

اما در کل چه باید کرد؟

  • درباره تبعات و هزینه های طلاق بیاندیشید و به این فکر کنید که آیا می توان با هزینه ای کمتر این زندگی را بهبود بخشید؟ یا نه؟ کاغذی بردارید و یک خط از وسط بکشید و در یک طرف سود و در یک طرف دیگر زیانهای طلاق را بنویسید. اینگونه راحت تر به نتیجه می رسید. کمک یک مشاور برای درک واقعی داشتن از مضرات طلاق و سودهای آن نیز می تواند موثر باشد. اگر تصمیم به ماندن در این زندگی گرفتید برای بهبود وضعیت این کارها را بکنید:
  • مهارت جراتمندی یا ارتباط شفاف و مهارت مذاکره را بیاموزید.
  • شوهرتان فارغ از مشکلاتی که گفتید باید بتوانند روی شما حساب باز کند. به خاطر همین سعی کنید دلبستگی و احساساتتان را نسبت به شوهرتان عمیق تر کنید و بود و نبودش برایتان مهم باشد. بیان احساستان سطحی نباشد و به راحتی تغییر نکند.
  • به شوهرتان روحیه دهید و اعتماد به نفسش را بیافزایید و توانمندیهایش را با گفتن آنها به او، تقویت کنید.
  • هیچگاه همسرتان را به خاطر مشکلاتش یا خانواده اش تحقیر نکنید. تحقیر آتش خشم را بر می افروزد و ناسزا گویی نمونه ای از پرخاشگری ناشی از خشم اوست.
  • از یک برادر و فرزند نمی شود انتظار داشت مادر و خواهرش را کنار بگذارد بلکه این فرد باید سعی در مدیریتی داشته باشد که حسادت را در بین این افراد کاهش دهد و همسر و خواهر و مادر نیز با شناخت تفاوت نوع دلبستگی ها جایگاهی برای طرف مقابل قایل شوند.
  • سعی کنید با او مذاکره ای مسالمت آمیز داشته باشید و درباره اینکه جدایی از پدر و مادر و خواهر به معنای طرد شدن و از دست دادن آنها نیست و می تواند جای نزدیکی برای سکونت انتخاب کند و هر روز به آنها سر بزند و نیازهایشان را رفع کند صحبت کنید و بپذیرید که در عوض شما نیز روابطتان را با آنها بهتر کنید.
  • طبق تحقیقات داشتن فعالیتی سودمند که زمانهای فراغتتان را پر کند و احساس خوبی از کارآمدی در شما ایجاد کند برایتان بسیار خوب است و حساسیتتان نسبت به موضوع حاضر را کاهش خواهد داد.
  • سعی کنید به هیچ وجه خود را با خواهر شوهرتان مقایسه نکنید و خود را برتر از خواهر شوهرتان ندانید. چنین مقایسه ای مخرب است.
  • سعی کنید برای نظر و قضاوت دیگران ارزش بسیار کمی قایل شوید و بیشتر خودتان و نیازهای واقعیتان برایتان مهم باشد نه توجه، تعریف، تمجید یا احیانا نظر دیگران درباره زندگیتان.
  • داشته هایتان را در این زندگی کنونی که دارید فهرست کنید و به جای نگاه به نا داشته ها، تمرکزتان بر داشته ها باشد.
  • آنچه گفتم به صرف توصیه به سرانجام نمی رسد و در این راه از کمک یک مشاور متبحر بهره ببرید و بر مشاوره های او متمرکز شوید و از پراکنده کاری در رابطه با مشاوره گرفتن از افراد مختلف بپرهیزید.

در خصوص استخاره مانند امری قطعی سخن گفتید. گویا کمی تلقین پذیری شما بالاست.
تاکید مکرر شما بر عقده تعریف نداشتن، معنای معکوسی را القا می کند. احتمالا از اینکه محور توجه باشید بسیار لذت می برید. در جای دیگری نیز صراحتا از زبان دیگران خود را تعریف کرده بودید حتی در جایی به طور ضمنی از زبان خواهر شوهرتان که از شوهرتان به خاطر عشقش به شما انتقاد می کرد.
میزان حضورتان در سایت نسبتا کم است ولی صمیمیتی بیش از حد معمول نشان می دهید که در دیگر دوستان ندیده ام.

از ابتدا سعی نمودم که شما بیشتر درباره اشتباهاتی که در زندگی داشته اید صحبت کنید نه زندانی که از نظرتان در آن هستید، ولی همواره در مورد خودتان کلی گویی کردید و درباره همسر و خواهر شوهرتان مفصل صحبت کردید. و تمام سعیتان در بی خطا نشان دادن خودتان بوده است.

چون خودتان خواستید که توضیحات بیشتری درباره شما و نحوه رفتارتان بدهم باید بگویم فارغ از مشکلاتی که همسر و خواهر شوهرتان دارند، اینها نشانه های خوبی برای شما نیستند. اینکه شما از خود شخصیت کاملا نرمال بلکه بالاتر از آن نمایش دهید و نپذیرید دارای خطایی ولو کوچک هستید عملا به اینجا ختم می شود که باید طرف مقابل کاملا تغییر کند تا با شما سازگار شود. و چنین تغییری کمی محال است چرا که افرادی که خود می خواهند تغییر کنند با مشکلات فراوانی روبرو می شوند چه برسد شما بخواهید کس دیگری را تغییر دهید. بله با قواعد رفتاری می توان تغییراتی در طرف مقابل انجام داد ولی بسیار محدود و با صرف انرژی و علم زیاد.

از نظر علم روان شناسی یک فرد برای تغییر رفتارش باید ابتدا مشکلش را بپذیرد بعد انگیزه برای رفع آن داشته باشد بعد تصمیم برای رفع آن بگیرد بعد تلاش کند و بعد از آن برای عدم بازگشت مشکل تمهیداتی داشته باشد. اگر رفتار شما مشکلی داشته باشد از این پنج مرحله شما حتی در مرحله اول (پذیرش مشکل) نیز نیستید.

به نظرم راهی غیر از مشاوره فردی هر یک از شما و همسرتان به همراه زوج درمانگری برای مشکلات فیما بینتان نیست. یعنی شما نیز جداگانه نیازمند مشاوره هستید. همسرتان نیز همچنین. و جلسات دیگری به صورت مشترک برای زوج درمانی نیاز دارید.
چون خواسته اید پیش بینی از روابط داشته باشم باید بگویم که اگر آنچه گفتم را جدی نگیرید اگر به زندگی با این وضعیت ادامه دهید بسیاری از این مشکلات ادامه خواهند یافت گرچه ممکن است با آوردن فرزند و افزایش سن با کاهش مشکلات مواجه شوید.


یک زندگی برای دوام داشتنش علتهای مختلفی می تواند داشته باشد. اگر همسرتان قصد نداشته باشند که با اصلاح افکارشان برای تغییر محل زندگی اقدام کنند و شما اصرار و پافشاری بر این مسئله داشته باشید، اتفاقی که می افتد این است که شما با خرج کردن انرژی روانی و گاه جسمی بیش از حد، حتی اگر موفق هم شوید که مکان زندگیتان را عوض کنید باز هزینه های گزافی را به خود و زندگی مشترکتان تحمیل می کنید که عملا نتیجه مطلوبتان در مقابل آن کم ارزش خواهد بود.
با این مشاجرات فاصله عاطفی زیادی از همسرتان پیدا می کنید و لذت زندگی مشترک را از دست می دهید.
وقتی طرف مقابل نمی خواهد تغییر کند شما دو انتخاب پیش رو دارید یکی رها نمودن این زندگی و دیگری ادامه آن.
اگر راه اول را انتخاب کردید که مجاری قانونی را باید بپیمایید. ممکن است همسرتان با توجه به ویژگی هایی که طبق گفته های شما احتمالا دارند، تلاش بی امانی برای جلوگیری از طرد شدگی داشته باشند که از این نظر باید مراقبت لازم را از خود داشته باشید. برای این امر
(حتی اگر تصمیم به طلاق داشته باشید) در گفتارتان با وی، او را تهدید به طلاق نکنید تا باعث هیجان خشمش نگردید. زیرا چه بسا خشمشان متناسب با موقعیت نباشد و صدماتی به شما وارد سازند.
اما اگر راه دوم را انتخاب کردید و خواستید به زندگی مشترک ادامه دهید اولین کلید موفقیت در چنین زندگی، پذیرش موقعیت ناخواسته است. تا زمانی که شما امید به تغییر همسرتان دارید این پذیرش اتفاق نمی افتد. پس به نظر بنده ایده تغییر دادن او را رها کنید و به زندگی در آن خانه بسنده کنید و به فکر ترمیم رابطه عاطفی خود و همسرتان باشید.
در فرض ادامه زندگی با همسرتان، زیرزمینی که محل زندگیتان است و از آن صحبت کرده اید احتمالا در ایتدای ازدواجتان مورد تایید شما بوده است که آن را به عنوان محل زندگی برای دو سال پذیرفته اید. درست است که ناراحتی شما بیشتر از دخالتهای خانواده همسرتان است ولی به هر حال نباید عدم تغییر این محل را فاجعه ای بزرگ قلمداد بکنید. فاجعه سازی یک خطای شناختی است که باید متوجه آن باشید و با آن مقابله کنید.

در فکر ترمیم احساسات آسیب دیده تان باشید و سعی کنید به جای تمرکز بر رفتار دیگران و خوار سازی آنها، از خودتان و آن احساساتی که هر یک از رفتارشان در وجودتان ایجاد کرده و تصمیماتی که در اثر این احساسات گرفته اید و کارهایی که کرده اید، سخن بگویید. مسلما چنین درددلی برای رسیدن به آرامشی نسبی بسیار مغتنم خواهد بود. اگر کسی را برای چنین درد دلی ندارید از مراجعه حضوری به یک مشاور بهره ببرید.
خانواده خود را به عنوان حمایت گرانی خوب در کنار خود داشته باشید و نگذارید مسئله ای میان شما و ایشان فاصله اندازد.
امیدوارم این مرحله از زندگی را با کمترین آسیب پشت سر گذارید و با عمل به توصیه ها آینده ای روشن در انتظارتان باشد.


دو کتاب خوب برای مطالعه و استفاده در روابط بین فردی و زندگی مشترک معرفی می کنم.

مهارت های زندگی زناشوئی، متیو مک‌کی، پاتریک فنینگ، کیم پالگ، ترجمه رحیمی، کتاب ارجمند.
مجموعه کامل مهارت های زندگی، کریس. ال. کلینکه، ترجمه محمدخانی، ناشر: رسانه تخصصی.


موضوع قفل شده است