کانون گفتگوی دینی،سوال و جواب

از لس آنجلس تا پنجره فولاد... خاطرات حجت الاسلام حسین صبوری

جشنواره خاطره نگاری اشراق (خاطرات تبلیغ) اقدام به انتشار خاطرات منتخب ارسالی از سوی طلاب در قالب کتاب «از لس آنجلس تا پنجره فولاد» نموده که در این تاپیک، بخش هایی از این خاطرات تقدیم میگردد:

* بیوگرافی
آقای محمد حامی در سال 1349 در شهر اصفهان دیده به جهان گشود و ‌هم‌اکنون ساکن شهر مقدس قم می‌باشد. ایشان تحصیلات حوزوی را تا پایان سطح ادامه داده‌اند و سفرهای تبلیغی به استان‌های سیستان و بلوچستان، چهارمحال و بختیاری، بوشهر، هرمزگان و کرمان داشته‌اند. ایشان در زمینه‌ی مستندسازی فعالیت بسیاری داشته و مستندهای سیستان، هتوک، برشکان، آق قلّا را ساخته‌اند. گذراندن دوره‌های تهیه‌کنندگی در صدا و سیما در کارنامه‌ی علمی و فرهنگی وی دیده می‌شود.


* خاطره

آق قلا
سال 1380 بود که آقا اومدند به شهر قم. این سفر زندگی خیلی از طلبه ها از جمله من را به کلی تحت تأثیر قرار داد.
در آن سال آقا قضیه هجرت را مطرح کردند و گفتند که طلبه ها در قم نمانند و بروند برای تبلیغ. پایه هفتم بودم. شاید خیلی ها فکر کنند تبلیغ به خاطر درآمد مالی اش مطلوب طلبه هاست. البته حق هم دارند؛ چون اغلب از موضوع رفتن روحانیون به مناطق محروم خبر ندارند و معلومه که در این مناطق باید سعی کرد تا باری از روی دوش مردم برداشت و نمی توان توقع داشت که کسی روحانی را میزبانی کند چه برسد به کمک مالی .من هم چون از نظر مالی خیلی وضع خوبی نداشتیم از این که این موضوع را به خانمم مطرح کنم می ترسیدم. مخصوصا به خاطر این که دو سالی بود خانمم در آموزش و پرورش دبیر شده بود و تدریس می کرد.از طرف دیگر خانمم همه‌ی این سختی ها را به این خاطر تحمل می کرد که من اهل درس بودم و در طول ازدواجمان شاهد بود که من به هیچ وجه درس را فدای چیز دیگری نکرده بودم.نمی دانستم که چه خواهد شد ولی فکر می کردم که یکی دو سالی می رویم تبلیغ و بعد دوباره برمی گردیم.به خانه که آمدم از مِن مِن کردن مَن معلوم بود که می خواهم چیزی بگویم مخصوصاً ما طلبه ها که اصلاً نمی توانیم پیش خانم چیزی را پنهان کنیم . همین طور که موضوع را گفتم، خودم را مشغول کردم به ورق زدن کتاب انگار که موضوع خیلی مهمی نیست . خانم از من پرسید که درس‌ات را چه کار می کنی؟ من هم جواب دادم که می توانم با نوارهایی که از اساتید با خودم می برم درسم را دنبال کنم. او هم پذیرفت ؛ خیلی راحت تر از این که من فکر می کردم.
تا به خودم آمدم پشت خاور سوار بودم . خیلی خرت و پرت نداشتیم . وقتی همه چیز را سوار خاور کردیم جا برای خود ما هم بود. البته فکر نکنید که من این قدر نسبت به خانم و بچه‌ کوچکم بی قیدم که نسبت به سختی آن ها بی خیال باشم . قضیه این بود که روز قبل با راننده طی کرده بودم که خودش باشد و من و بچه ها جلو سوار شویم ولی وقتی آمد دیدم که با خودش یک نفر کمکی هم آورده و ما مجبور بودیم که در قسمت بار خاور سوار شویم.
وقتی که برزنت را روی اثاثیه می کشید انگار تازه فهمیدم که چه قرار است بر سر ما بیاید. هوای گرم قم در تابستان با یک بچه‌ شیطان کوچک که تازه راه افتاده، در میان اثاثیه و پشت خاور و... عصر بود ولی هنوز گرمای تیرماه شهر قم حتی اگر در سایه بودی به شدت عرقت را در می آورد.بچه کوچک من دو سال داشت. اسمش علی است و من در مورد کارهای او و بلاهایی که در این سفر بر سر من درآورد برایتان خواهم گفت.نگه داشتن بچه در این فضا که جای لولیدن نداشت . خیلی مشکل بود. کم کم هوا تاریک شده بود و ما هم در قسمت باری ماشین احساس خفگی می کردیم. ماشین که ایستاد به خانمم نگاهی کردم انگار هر دو با هم به این فکر می کردیم که حالا وقتش رسیده که از ماشین پایین بیاییم و کمی خستگی در کنیم. از شیشه‌ی پشت راننده فاصله داشتیم و نمی توانستیم به شیشه بزنیم . موبایل و این جور چیزها هم که خریدش برای من میسر نبود پس شروع کردیم به زدن به بدنه قسمت باربری ماشین. مدتی گذشت ولی خبری نشد. ناامید شدیم . خانمم گفت شاید راننده از ماشین فاصله گرفته . مثلا یک جایی رفته ؛ دستشویی یا داخل رستوران و دوباره بر می گرده . چند دقیقه گذشت و من و خانم دوباره شروع کردیم به زدن به دیواره های قسمت باربری.بالاخره صدای شاگرد راننده بلند شد که آمدم. من که از یک طرف خوشحال بودم که بالاخره صدای ما راشنیده است با ناراحتی زیر زبان غرولندی کردم . وقتی قفل ها باز و در نیمه باز شد به پایین پریدم انگار یادم رفته بود که خانمم پشت ماشین بچه‌ی در بغل به من نگاه می کند.

به راننده گفتم بابا نمی گی در را باز کنم، ببینم این هایی که توی بار ماشین هستند چه بلایی سرشون اومده؟ راننده هم یک غرغری زیر لب کرد و رفت که بره به کارش برسه . خانم و بچه هارا آوردم پایین و یک کمی استراحت کردیم. تا فردا ظهر که رسیدیم ماجرای این سفر یک جوری برای ما رقم خورده بود که هیچ وقت فراموش نمی کنیم. در طول سفر ماشین که می افتاد توی دست انداز همه‌ی ما می رفتیم بالا و می اومدیم پایین.
آق قلا مقصد ما بود که با گرگان 15 کیلومتر فاصله داشت. برادر خانم من در گرگان کارمند بانک بود. برای همین قرار بود که برای ما در آق قلا خانه ای پیدا کند.وقتی رسیدیم تازه متوجه شدیم که چه اتفاقی افتاده. صاحب خانه به برادر خانم زنگ زده که خانه اش را نمی تواند اجاره بدهد. انگار همه چیز روی سرم خراب شد. هیچ راه برگشتی نداشتیم. باید اثاثیه را پیاده می کردیم و به دنبال پیدا کردن خانه می رفتیم . وسایل را در حیاط ، راهرو و حتی قسمتی از اتاق خواب ها قرار دادیم و فردای آن روز برای پیدا کردن خانه راهی آق قلا شدیم.
پیدا کردن خانه در آق قلا کار سختی بود در واقع بعد از یک هفته گشتن ،خانه ای پیدا نکردیم ؛ تا این که خانمی از اهالی روستای محمد آباد ، نزدیک آق قلا را معرفی کردند. به خانه ایشان رفتیم و او هم ما را به خانه ای برد که مال اقوامشان بود . یک هال داشت و یک آشپزخانه و دیگر هیچ. صاحب خانه گفته بود که خانواده اش را فرستاده تهران و خودش هم در خانه نیست. ظاهراً خانه‌ی دربست بود ولی نم و رطوبت خانه زیاد بود . چه باید می کردم ؟ بالاخره به گرگان برگشتیم و خانم را بردم که خانه را ببیند. خانم وقتی که خانه را دید به من گفت بعد از یک هفته این خونه را پیدا کردید؟من گفتم مجبوریم . برگشتن به قم تقریباً محال بود. شاید تمام اندوخته‌ی ما برای این جابه جایی هزینه شده بود و هیچ پولی در بساط نداشتیم.نگاه من کافی بود که همه‌ی آن چه در ذهن من می گذرد در ذهن خانم تداعی شود. همین اتفاق هم افتاد و او دیگر چیزی نگفت.

حالا من شده بودم امام جماعت مسجد آق قلا ؛ ولی من در روستای محمد آباد بودم و تامسجد صاحب الزمان با پای پیاده نیم ساعت فاصله داشت. یک چند روزی که پیاده رفتم تازه اهالی محمد آباد متوجه شده بودند که روحانی محله‌ی آن ها می رود به آق قلا. موضوع را که به من گفتند دیدم حرف حساب است . من ساکن روستای محمد آباد بودم و مسجد امام حسن علیه السلام امام جماعت نداشت . از آن به بعدمن اول نمازم را در محله خودمان محمد آباد می خواندم و بعد می رفتم آق قلا . چند روزی که گذشت یکی از اهالی آق قلا که معلم بود و یک تاکسی هم داشت به من گفت که می تواند بیاید دنبال من تا برای نماز زودتر به مسجد برسم . من هم که از خدا می خواستم قبول کردم. اقای صادقی یکی از اولین مسجدی هایی بود که باهاش آشنا شدم و چون فرهنگی بود می توانست اطلاعات خوبی از فرهنگ مردم به من بدهد.

ادامه دارد...


عکس نوشته ها،پوستر و تصاویر تولیدی انجمن گفتگوی دینی

بسم الله الرحمن الرحیم


در این تاپیک تصاویر تولیدی،پوستر و عکس نوشته های مذهبی که توسط گرافیست های انجمن گفتگوی دینی طراحی شده است قرار داده می شود:

-لطفا از قرار دادن تصاویر غیر تولیدی انجمن خودداری نمایید.
-لزوما آرم انجمن یا لوگو تایپ و یا نام انجمن گفتگوی دینی در تصویر درج شود در غیر اینصورت تصویر حذف خواهد شد.
-در صورت استفاده از احادیث منابع آنها درج شود.
-تصاویر را حتما در گالری سایت آپلود نمایید.
-محتوای تصاویر ارزشی و مذهبی باشد.

از این لوگوهای آماده می توان در تصاویر استفاده کرد:



چه نوع موسیقی هایی طبق اصل قرآن حرام است؟

انجمن: 

آیا کلیه ی موسیقی هایی که از وزارت ارشاد مجوز میگیرند حلال است؟
منظورم نظر مراجع نیست.از نظر قران منظورم بود

آیا پناه بردن به اهل بیت (ع) شرک محسوب می شود؟

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام،خسته نباشید.میخواستم بدونم کسی که میگه [یا علی،پناه بر تو]و یا[یا علی پناهم بده]،شرک محسوب نمیشه که؟و می تونه مصداق آیه اعتصام باشه که خداوند عزّوجلّ میفرمایند:{به ریسمان خدا چنگ بزنید و پراکنده نشوید}؟

حضور مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران - 1397



حضور مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی در سی ویکمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران

در سی ویکمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران(مصلی)، مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی اقدام به راه‌اندازی غرفه‌ای برای پاسخگویی به سؤالات پرسشگران کرده که با استقبال خوب پرسشگران در گروه‌های سنی و تحصیلاتی مختلف روبه‌رو شده است.
به گزارش روابط عمومی دفترتبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، حجت الاسلام والمسلمین محمود سقائی مسئول غرفه مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی از حضور فعال این مرکز در سی ویکمین نمایشگاه بین المللی کتاب خبر داد و با اشاره به ضرورت حضور کارشناسان مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی گفت: کارشناسان در شش گروه تخصصی؛ کلام و اعتقادات، قرآن و حدیث، تاریخ و سیره، مشاوره، اخلاق و احکام شرعی پاسخگوی بازدید کنندگان گرامی می باشند.وی اظهار داشت مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی از سال 86 تصمیم به حضور درنمایشگاه کتاب گرفت و از همان ابتدا با استقبال گسترده و پرشور پرسشگران مواجه شد وبرهمین اساس امسال نیز باکارشناسان متخصص این مرکز در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران حضور یافته است..
وی بیان داشت: روزانه صدها نفر پرسشگر به غرفه‌های مرکز ملی درسی ویکمین نمایشگاه بین المللی کتاب مراجعه می‌کنند که بر‌اساس نظرسنجی‌های انجام شده اکثر پرسشگران از پاسخ‌های کارشناسان قانع شده‌اند و شبهه و سؤالشان برطرف شده است.
رئیس غرفه مرکز ملی با بیان درخواست مکرر کاربران در طول سال برای پاسخگویی حضوری، ابراز کرد: نمایشگاه کتاب، بستر مناسبی برای دیدار چهره به چهره کارشناسان و کاربران گرامی فراهم می آورد. ایشان در پایان اضافه کرد: امسال محل استقرار کارشناسان تغییر کرده و کارشناسان پاسخگو، در غرفه ای مقابل شبستان مصلی مسقر می باشند.
مسوول غرفه مرکزملی پاسخگویی به سوالات دینی درنمایشگاه کتاب تهران در پایان با اشاره به روش‌های ارتباط با مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی خاطرنشان کرد: پرسشگران می‌توانند از طریق شماره تلفن 096400، پیامک 30009640، پایگاه اینترنتی pasokhgoo.ir و همچنین کانون‌های گفتمان قرآنی( ( askquran.ir و دینی askdin.ir در فضای سایبر، پاسخ شبهات و سؤالات دینی خود را پیدا کنند.

←←√♥♠♥◄◄◄ مـــعــــجـــزه شـــُــکــــرگــزاری و قـــــدردانـی ►►►♥♠♥√→→ (لطفا در نظرسنجی شرکت کنید)

انجمن: 

سلام و عرض ادب و احترام خدمت خودم :khandeh!: و همه ی اسکدینی های عزیز..:Gol:

این همه توی تاپیک های مختلف درباره نداشته هامون صحبت کردیم..

حالا اینجا می خوایم داشته هامون رو بشماریم و هر روز بخاطرشون شکرگزاری و قدردانی کنیم..:ok:

تجربه به من و خیلی های دیگه ثابت کرده اگر قدر همین زندگی که الان داری رو بدونی زندگیت بهتر و بهتر میشه.

ولی اگر منتظری اتفاق خاصی بیفته تا شکرگزاری کنی نه تنها اون اتفاق نمی افته . آرامش روانیت رو هم ازت می گیره . همون چیزی هم که داری از دست میدی.

خیلی برای خودم و دوستان و آشنایان اتفاق افتاده که میگفتیم خدایا فقط همین یکی حل بشه دیگه هیچی نمی خوام.

ولی هزار تا از این یکی ها حل شدن و ما همچنان با نهایت پررویی و قدرنشناسی یکی های دیگری گذاشتیم روی میز. :khaneh:

شکرگزاری و قدردانی از نعمات خداوند واقعا بسیاری از مسائل و مشکلات ما رو حل می کنه و واقعا شکر نعمت نعمتت افزون کند..

حالا بیایید همه مون مراقب افکار و گفتارمون باشیم تا شاکر بود جزئی از شخصیتمون بشه ؛ باشد که رستگار شویم..:ok:

این رو هم بگم من تا زمانی که خودم حسابی روی یه چیزی کار نکنم و ازش نتیجه نگیرم و بهش ایمان نیارم به هیچ احدی توصیه اش نمی کنم.

تمرین شکرگزاری رو من بیش از دو ماهه که دارم هر روز بدون حتی یک روز وقفه انجام میدم.

نتایجش رو هم نمیگم تا دلتون آب نشه.. :Nishkhand:

دوستان عزیز اینجا نه قراره کارشناس پاسخی بده . نه قراره بحثی درباره اش بکنیم.

فقط هرکس تمایل داره بیاد اینجا در کنار من و سایر دوستان باهم بخاطر تک تک نعمت های خداوند شکرگزاری و قدردانی کنیم.

هرکسم تمایل نداره از حراست اسکدین تقاضا میکنم درب خروجی رو نشونش بده.:kharej:

روش شکرگزاری هم به این شکل هست

تشکر از خداوند بخاطر.........و در ادامه نعمتی که دارید رو بنویسید.

حالا جمله بندیش با خودتون هرجور دوست دارید.
ولی حتما حتما در ادامه دلیل شکر نعمتتون رو هم بنویسید.

مثال:
این شکر:
خدایا من از تو سپاسگزارم و قدردانی میکنم بخاطر اینکه پدر و مادر خوبی دارم.

اینم دلیلش:
چون این پدر و مادر عزیز و خوب من بودند که من را درست و سالم تربیت کردند .
چون این پدر و مادر من بودند که انسانیت را به من آموختند .
چون این پدر و مادر من بودند که بالای سرم بودند تا در مسیر درست حرکت کنم.

دوستان این تکنیک بسیار بسیار بسیار بسیار عالی جواب میده. و بخاطر هر چیزی شکر کنید توی اون زمینه رشد و پیشرفت میکنید . مثلا در مثال بالا رابطتون با پدر و مادرتون بهتر میشه.

حالا شما هم انتظار نداشته باشید با دو سه بار شکرگزاری ملائکه شبها بیان عسل بزارن دهنتون :ghash: :shad:

صبور باشید به مرور زمان توی دلتون میشینه و فوق العاده تاثیر گذار هست.

اگر هم کسی دوست نداره اینجا تمرین کنه ولی حتما یه دفتر برای خودش درست کنه و این تمرین رو انجام بده. یا اینکه بیایید اینجا شکر های دیگران رو بخونید خیلی بهتون کمک می کنه..:ok:

موفق و سربلند باشید..:Gol:

دوستان عزیز خواهشا کسی نیاد اینجا در پیشگاه خداوند خودش رو تحقیر و له و لورده بکنه
که من حقیرم و من ناچیزم و من گناه کارم و ....
یا نیاید بگید من یه عمر ناشکری کردم خدایا منو ببخش.
تورو خدا درک کنید مجبورم نکنید بیش از این توضیح بدم. :ok:
هدف این تاپیک فقط و فقط شکر و شمارش نعمت هست . لطفا تواضع تان را ببرید جای دیگر . با تشکر.

تفاوت کرامت اولیاء الله با اولیاء الشیطان چیست؟

انجمن: 

هوالنور

سلام و عرض ادب

میخواستم بدونم که تفاوت کرامات اولیا الله با اولیا الشیطان لعنت الله علیهم در چیست؟

از کجا باید تشخیص بدیم؟طرف میبینی حرفای قشنگ قشنگ میزنه و کارهای خارقالعاده و کلا تو فاز عرفان هست ولی یهو میزنه جاده خاکی !

متشکرم

╰✿╮ میز گرد و هم اندیشی کاربران انجمن گفتگوی دینی( آیدی مدیر سایت در ایتا جهت گزارش مشکلات )

به نام خدا
عرض سلام و ادب و احترام

بنا به درخواست خود شما از مدیر محترم سایت مبنی بر هم اندیشی کاربران
در خصوص طرح ها و ایده ها حتی انتقادات و پیشنهادات شما در جهت

پیشرفت انجمن گفتگوی دینی این تاپیک زده شده
از همه دوستان و کاربران خوب انجمن تقاضا دارم در این مبحث شرکت کنند
و با نظرات خویش ما را بهره مند سازند
مباحث جمع آوری و به مدیر محترم سایت منتقل می شود
منتظر نوشته های شما هستیم
التماس دعای فرج

تصاویر غیر اخلاقی و سقوط معنویت

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان ضمن حفظ امانت، جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم، با نام کاربری "مدیر ارجاع سؤالات" درج می شود:

نقل قول:


سلام
مدتی هست که متاهل شدم ولی همسرم به خاطرنوع کارشون دورازماهستن،
ایشون مردخوبی هستن،به نیازهای خانواده اهمیت میدن،دررابطه ی زناشویی کم نمیزارن
ولی مشکل من اینه که درنبود ایشون و وقتی بهشون دسترسی ندارم،
زمانی که اتفاقی درتلگرام یادرسایتی مطلب مستهجن ببینم،قدرت ارادم ضعیف میشه وحتی ممکنه دچارگناه باخودم بشم

من دلم میخوادزندگی پرازمعنویت داشته باشم
هربارمیگم خداتوبه پذیره ولی بازاون اتفاق تکرارمیشه،خودم نمیرم دنبال عکس وفیلم،ولی اتفاقی که میبینم دیگه نمیتونم کنترل کنم،
مثلا کسی من رو ادکرده بود به یه گروه غیراخلاقی، من اصلاخبرنداشتم کی بود یا ربات ادکرده،
اومدم خارج بشم ازاین گروه وسوسه شدم وفیلماشودانلودکردم،نمیدونم چرااین حماقت روانجام دادم
ولی هردفعه یه عاملی بهانه میشه،میدونم ایناشرایط امتحانه ولی خیلی خودکنترلی برام سخت شده
دیگه امیدی ندارم،خسته شدم ازگناه ازدوری ازخدا

قشنگ‌خودم احساس میکنم چقدرسقوط کردم،
قبلا معرفت وبصیرت بیشتری داشتم ولی الان انگارپرده اومده جلوی چشمم دیگه درکم به اندازه ی قبل نیست،
قبح‌گناه برام ربخته،برای انجام‌گناه جسورشدم. کمکم کنید
دیگه ازچشم خدا افتادم،نمازوسبک میشمارم همش گناه میکنم
چون دیگه عزتم پیش خدا ازدست رفته خودم میدونم ازچشم خدا وامام زمان افتادم،
حتی اگه الان درست کنم خودمو ازترس اینکه دوباره برگردم ناامیدم ودست ودلم به هیچ کارنمیره،
زمینه ی گناه خیلی زیادشده خودآدمم نخوادیادش میندازن
حالم خوش نیست اصلا،یه مدت هم پول شبهه ناک واردزندگیم شد،که بیشترین اثرروازاون میدونم،خودم هم عامل اصلیش بودم،
مال حلالم قاطی به مال شبهه ناک شدکه نمیدونم چطور پاکش کنم الان،وسایلی که خریدم،غذایی که خوردم و....
درآینده قصدبارداری دارم،ولی ازاثروضعی گناهام روبچه وزندگیم میترسم
آیااین گناهای من روی بچه ی آیندم اثرمیزاره؟
اصلاممکنه ازمن نسل مومن وسربازامان زمان تولیدبشه؟
من خیلی آرزوهاواسه آیندم داشتم همشون نابودشد،
مطمئنم اثروضعی گناهان زندگیم و آینده ی خودم و شوهرمو تحت تاثیرقرارمیده.
کمکم کنید!





با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

پیاز بخور !!

تو ایران بدنیا اومدم ! طبیعیه که مسلمان و شیعه باشم ، از وقتی فهمیدم خدا چیه و من کیم تو دستگاه امام حسین و مسجد بودم ، لذت میبردم از این کار ، مسجدی که چهارتا جوون دورهم دکور مسجد رو برای محرم تغییر میدادن ، سیاه پوش میکردن ، هرسال یه دکور ، سایت داشت مسجد و هیات ، تزئینات مخصوص محرم داشت ، سخنرانی های جذاب و ...
هرسال محرم ها همه چی مسجد تغییر میکرد و نو میشد ، همینش برام دوست داشتنی بود که امثال چه شکلی میشه ، چی اضافه میشه ، جوونای مذهبی که خودجوش بدون هیچ حاج اقا و آخوندی کل مسجد دستشون بود و به بهترین شکل جذب میکردن امثال خودشون رو .
هنوزم که بیشتر از 10 سال ازش میگذره میرم اونجا ، الان ساکن یه شهر دیگه ام ولی میرم شهر خودم و اونجا عزاداری میکنم . من مال اونجام .
به خودم میگفتم کاش همه مسجد ها اینجوری بودن ، کاش همه مذهبی ها و اخوندهامون اینجوری به روز بودن ،
اگه اینجوری بود میومدن کارشناسی میکردن ، دودوتا چهار تا میکردن برای مشکلات زندگی و شخصی ماها یسری راه حل درست حسابی و کار راه انداز پیدا میکردن که هم به روز باشه و هم با دین در تظاد نباشه ، اون موقع وقتی به بلوغ رسیدیم و نیاز جنسی مون امان از زندگی و ایمانمون میبرید و از ترس خدا دست به دامان حجت الاسلام هامون میشدیم نمیگفتن سرکوبش کن ، خونه تنها نمون ، ورزش کن ، پیاز نخور !!!
اخه خدا هم ماه رمضون گفته گشنه بمون ولی قبل سحری بخور و بعد اذان هم افطار کن ، درسته که دوست داری بخاطر خدا کلا گرسنه بمونی ولی میمیری ، یبار تنها نمونیم دوبار نمونیم بالاخره که تنها میشه ادم ، دیگه آدم خونه اینو اون میره که نمیگن پسرشون نباس پیاز بخوره نزنید تو غذا ، اصن مگه میشه ادم 13 سالگی به بلوغ برسه 33 سالگی زن بگیره این 20 سال چی کنه ؟
اصن 20 سالگی زن گرفت این 7 سال چی کنه ؟
یوسف پیامبر هم از ترسش گفت خدا منو بنداز زندان وگرنه به فنا رفتم ، ما کدوم زندان بریم ؟ مگه میشه همه مون بریم زندان مگه ؟
همه اون روش ها برای کساییه که معتادش نشدن کسی که معتادش شده چی کنه ؟ حتما بره نماز بخونه ؟ با نماز نیازش رفع میشه ؟ فک کنم این حاج اقا ها چون خودشون از اول جلوشو گرفتن فک میکنن بقیه هم اینجورین ! لابد تقصیر ماست که از اول جلوشو نگرفتیم ؟ اره درسته ولی اگه میدونستیم چیه اصن این کار که میگرفتیم نه که بعد 2 سه سال تازه بفهمیم چه خاکیه میریزیم سرمون !
برا همینم به داداشام سریع گفتم اینکارا رو نکنید و تاثیرشو الان میبینم !
کاش یه حاجی بود میومد اون موقع به ما میگفت !
اخرش دیدم چاره ای نیست رفتیم زن گرفتیم .
زندگی خوبه خداروشکر ، ولی حاجی به مشکلی اینجاس
زن گرفتن برای سکس و رفع حاجت یسری مشکلات ایجاد کرد برامون !
چه مشکلی ؟
راستش ما که داغ بودیم عقلمون هم نمیرسید هرکی رو میدیدیم خیابون لبیک میگفتیم برا ازدواج ، دیگه حواسمون نبود طرف اصن ازدواجی نیست ، کاسبه !
یکی دوتا شکست عشقی خوردیم و یکم تجربه بدست اوردیم ! اخرش خدا دید بابا این داغون خودشون کشت بذا یه زن خوب بندازیم سره راهش این که عقلش نمیرسه خودمون دستشو بگیریم
دمش گرم بازم نجاتمون داد وگرنه باس هرماه یه کیلو زرد چوبه میگرفتیم میمالیدیم پس گردنمون که همسر مبارک با دوس پسراش راحت باشه ! باز دم خدا گرم به هم زد و این خانوم دسته گل خودمونو گذاشت سره راهمون !
اره ازدواج برای رفع حاجت یسری بدی ها هم داره دیگه ، البته تقصیر حاجی نیستا تقصیر خودمونه وگرنه حاجی که کارشو به بهترین نحو انجام میده
مثلا ما از بچی بابامون شو هندی و امریکایی و ... میذاشت ضعیفه ها بزک میکردن وسط میدون هی قر میدادن مام که بچه چیزی حالیمون نبود نگا میکردیم
همینجوری رشد کردیم با اعتیاد به نگاه حرام
حالا که فهمیدیم بده و نباس انجام بدیم رفتیم قم از حاجی میپرسیم چه کنیم ؟!
میگه اگه بهت یه میلیارد بدن بازم نگاه میکنی ؟!!!!!!
[-(
Beee
همچین ترک کردم که خودم کف کردم Smile

فقط موندم اون معتاد شیره ای خودش نمیفهمه که این اعتیاد خانواده شو میپاچونه ؟ پس اگه میدونه ( که میدونه ) چرا باز میکشه ؟
اونجا نشسته پول میگیره چرت و پرت تحویل مردم میده !
میگه شربت نداره بدم بخوری دیگه نگاه نکنی باس خودت بخوای !!!
خوب مرد حسابی میخوام که اومدم دیگه
هرچی راهی داره
اای ای ای لامصب حواسم نبود 5 سال پیش دستم شکست نمیخواست برم دکتر ! الان فهمیدم
کافی بود بخوام !
اگه میخواستم دستم خوب میشد و خودش یه پلاتین هم میذاشت جایی که شکسته
حیف اون همه پول اگه میدونستم با خواستن میشه حتما نمیرفتم دکتر

چند وقت پیش درمورد تلسکوپ جیمزوب میخوندم (https://goo.gl/FT1ejW)

وقتی تموم شد حس کردم کاری که ما میکنیم دربرابر کاری که اینجا میکنن مسخره بازی هم نیست حتی
طرف ده مدل فیزیک و الکترونیک و ... بکار برده یه تلسکوپ بساز ببینه اون ور دنیا چخبره ؟
اینام بیکارنا
بشینن خونه اگه بخوان میتونن بفهمن چخبره تلسکوپ نمیخواد که
ولی این سوال برام ایجاد شد که پیدا کردن راه حل های جدید برای مشکلات جامعه بر اساس اسلام ! که واقعا علمی و جوابگو هم باشه از ساختن چنین تلسکوپی ( بعنوان مثال ) سخت تره ؟
یعنی اینقدر سخته که حاجی هامون حتی تفاوت قائل نیستن بین حالات مختلف مشکلات مردم و یه جواب باسمه ای و الکی میدن تا طرف رو از سرشون باز کنن ؟
من بارها تو قم و مشهد رفتم پی اخوندها باهاشون دوکلام حرف بزنم همه شون پیچوندن در رفتن
همه شون
اون وقت منتظریم امام زمان بیاد !

در کل تاریخ امام و پیامبر فقط از امثال روحانیون ضربه خورد
امام حسین سرش رفت بالای نیزه چون یسریها داشتن از اون بالا نگاه میکردن و گریه میکردن و دعا !!!
اسلام رو خدا خودش تا الان نگه داشته ، با معرفی افرادی مثل ایت الله بهجت ، میرفتن میپرسیدن ازشون من فلان مشکل رو دارم ، خدابیامرز میگفت فلان ذکر رو بگو فلان کار رو بکن

الان میری میپرسی مشکلم اینه یا میگن پیاز نخور ! یام که یه میلیارد بدن بهت چی میکنی ؟!!! دارو نداره بدم بخوری درست شی ، دارو نداره چون شما دارویی درست نکردی براش !

این که اخوند های گرامی کم کاری میکنند و از مردم فاصله زیادی گرفتن چیزیه که من بهش باور پیدا کردم ، و این رو هرجایی میرسم به شماها میگم ، شاید گفته من باعث تلنگری بشه ، بیشترشماها هم که گفتم قبول کردن که کم کاری هست ، سهل انگاری هست ، خواستم به زبان خودمونی در متن بالا واقعیاتی که برای خودم اتفاق افتاده رو بگم ، بسیاری از راه هایی که الان به مردم میگید منسوخ شده هستند و باعث مشکلات بیشتری هم میشن بعضا
من در مورد دوست دختر اینا تجربه نداشتم نگفتم ولی با کمی فکر میشه اینو فهمید که کسی که با دوست دخترش زنا میکنه هیچ وقت به ازدواج میلی نخواهد داشت و نمونه بارز کم کاری شماها اینه که هیچ راه حل درست حسابی یی برای شناسایی ابعاد و حل مشکل ندارید !
هرچی قدیمیا زحمت کشیدن پیدا کردن رو حفظ کردید و به مردم میگید
دوباره میگم خدا یاری میکنه تا راه حل پیدا بشه و اینکار به سختی تولید علمی که دانشمندان علوم دیگه میکشن نیست ولی سهل انگاری شماها مخصوصا بعد از انقلاب اجازه اینکار رو نمیده و تا شماها اینکار رو نکنید ظهوری اتفاق نمیوفته چون شماها باید جامعه رو اماده کنید که فعلا درگیر سیاسی بازی هستید وقت ندارید به مردم برسید. هرکی جایی هیچی نشده اومده حوزه اخوند شده ، نمونش مشتری طلبه ای که داشتم و دوتا از فامیلام که به علت بیکاری جامعه ، درنیومدن در رشته مورد علاقه و فقر رفتن حوزه .

این اظهارات رو دلسوزانه و با احترام بیان کردم و امیدوارم این تاپیک جایی بشه برای بحث در این موضوع وگرنه داریم زندگی مونو میکنیم به ما چه شماها دارید چی میکنید.