وسواس

وسواس (ترس از چشم زخم)

انجمن: 

با نام و یاد دوست

سلام

سوال یکی از کاربران که تمایل نداشتند با مشخصات و آیدی خودشون مطرح بشه

با حفظ امانت در این تاپیک طرح می شود و جهت پاسخگویی به کارشناس محترم ارجاع داده می شود:


نقل قول:

:ghati:دیگه خسته شدم ذهن من همه اش بایددرگیر یه موضوع وسواسی باشه میام حله اش کنم یه افکاردیگه میان سراغم امااین بارفرق میکنه افکارم این بارمیترسم واقعابهم اسیب بزنه !اونم ترس ازچشم زخمه چون بارهااثارچشم شوردیگران روخودموهرباردیدم وحتی اثرچشم زخم خودموروخودم واین واقعابارهابرام اتفاق افتاده حالامرتب میترسم این افکارروم تاثیربذارن کلافه شدم هی توذهنم میادچرامن اینجوری نیستم هی خودموچشم میزنم چرامریض نیستم وازاین جورحرفای مسخره میترسم مثل قبل این افکارواقعابرام اتفاق بیفته لطفاراهنمایی کنین.اصلاچیکارکنم وسواسم ریشه ای حل بشه؟هربارذهنم خودشودرگیراینجورمسائل الکی میکنه البته فکرمیکنم همه ذهنشون درگیریه چیزه امامن نمیدونم چراافکارمن سراغ اینجورافکارمنفی میره!اون چیزی که باعث ناراحتی من برخلاف افکارقبلیمه اینه که واقعابخاطراین چشم زخم هااثاربدی روم گذاشته وواقعابرام اتفاق افتاده اگه هم نیفته خودم تلقین میکنم که افتاده لطفاراهنمایی کنین


در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

وسواس فکری (توهین به مقدسات)

انجمن: 

با نام و یاد دوست

سلام

سوال یکی از کاربران که تمایل نداشتند با مشخصات و آیدی خودشون مطرح بشه

با حفظ امانت در این تاپیک طرح می شود و جهت پاسخگویی به کارشناس محترم ارجاع داده می شود.

اما سوال ایشون:

نقل قول:

با سلام
من دختری 26 ساله هستم که دچار وسواس فکری شده ام . شروع این وسواس از سال اول دبیرستان بر سر نماز خواندن بود که به صورت توهین به مقدسات آمد و به دلیل عذاب وجدان خیلی زیاد نماز خواندن را کنار گذاشتم ولی اعتقاداتم جای خودش را داشت . ولی الان در این سن به طور شدید به سراغم آمدن یعنی از زمانی که از خواب بیدار می شوم به خدا و ائمه حرف های زشت و توهین آمیز می زند و اول به صورت فکر در ذهن من بود که تمام تلاش خود را می کردم که جلوی آن ها را بگیرم و آن ها را درست کنم یعنی اگر بر روی مبل نشسته باشم باید همان جا بشینم و آن فکر را درست کنم جوری که انگار این فکر نیامده و این راه تا حدودی به من کمک کرد ولی فشار خیلی زیادی به من وارد می شد . بعد که گذشت دیدم فایده ای ندارد و راه دیگری پیدا کردم یعنی وقتی یک جمله بعد در ذهن من می آمد هر کلمه را با نیست خنثی می کردم و این راه حالم را بهتر کرد ولی الان باز فکر ها به سمت من آمده بطور خیلی زشت تر و باعث شده که نه گفتن من هر ثانیه یکبار شده به صورت بلند بلند که دیگران هم متوجه می شوند و آنقدر به نه گفتن خود ادامه دادم که گاهی انگار خودم یک کلمه را به زبان می آورم و اوایل مطمئن بودم که به زبان می آوردم ولی الان تمام حس من به گفتن آن حرف ها مطمئن است و غذاب وجدان من دوچندان شده و گاهی سعی می کنم حرف نزنم ولی انگار با قورت دادن آب دهان و خوردن زبونم به دندونام به همان حس دچار می شوم . و مشکل دیگه من اینه که روی تمام کارهای روزمره خودم حساس شدم . مثلاً در حمام هنگامی که شامپو را در دست خود می ریزم حرف زشت می آید و باعث می شود که این کار را بالای 10 بار تکرار کنم .
لطفاً در اسرع وقت این به من کمک کنید . چون دارم واسه کنکور می خونم و واقعاً خیلی اذیتم .
کمال تشکر را دارم .

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

دیگر خسته شده ام، اما وسواس من با مقاومت و بی اعتنایی برطرف می شود

انجمن: 

با نام و یاد دوست

سلام

سوال یکی از کاربران که تمایل نداشتند با مشخصات و آیدی خودشون مطرح بشه

با حفظ امانت در این تاپیک طرح می شود و جهت پاسخگویی به کارشناس محترم ارجاع داده می شود:

نقل قول:

دیگر خسته. شده ام من یک پسر نوجوان 17ساله ام که وقت شور و نشاطم است حدود 4 سال است دچار وسواس شدیدم هر نمازی را پنج بار میخواندم غسلم 40 دقیقه طول میکشید پدرم مرا نزد روانپزشک برد او اسنترا تجویز کرد و چون تاثیری نداشت دیگر مرا هرگز پیش روانپزشک نمیبرد من چه کنم؟ چگونه خودم بروم؟با کدوم پول؟
خسته ام افسرده ام دیگر نماز نمی خوانم دیگر قلبم نسبت به همه چیز سرد شده من کسی بودم که مراقب بودم که حتی دروغ نگویم حتی یک گناه هم نکنم........
از خدا کمک خواستم نذر کردم اما اون هم خسته شده
تصمیم گرفتم اگر راهی پیدا نکنم تا ابد به همه شیوه ای که الان زندگی میکنم و ازش کاملا دورم ادامه بدم...... اما قلبم با اوست
شاید هیچوقت مثل الان احسان تنهایی و حقارت نکرده باشم
شاید ....

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

از این وسواس فکری دیگه کلافه شدم!

انجمن: 

با نام و یاد دوست

سلام

سوال یکی از کاربران که تمایل نداشتند با مشخصات و آیدی خودشون مطرح بشه

با حفظ امانت در این تاپیک طرح می شود و جهت پاسخگویی به کارشناس محترم ارجاع داده می شود.

اما سوال ایشون:


نقل قول:

سلام این وسواس فکری موضوعیه که بارهاشنیدین و تو این سایت هم بارها مطرح شده امامن واقعاکلافه شدم و به اون جوابی که میخوام نرسیدم و نتونستم کلامشکلمو حل کنم.
تمام مشکل من اینه که این افکارگناه هستن یانه؟این افکار واقعا دارن منو آزارمیدن. افکاری درمورد خدا و اهل بیت(ع) و در مورد سایر افراد
واقعا حالمو بد میکنن.
بارهاشنیدم که گناه نیستن واسه همین هر بارمیان سراغم سعی میکنم بی خیال باشم و همین آرومم میکنه ولی بعضی وقتا رو اعصابه
انگاریکی باید مرتب بهم بگه این افکار گناه نیست و تا من آرامش پیداکنم خسته وکلافه شدم واقعاواقعا.
جدیدا که انگار این افکار مثلا دارم یه حدیث یا آیه ای رومیخونم اما انگار هر جاش تو ذهنم باب میلم نباشه حرفای خوبی به ذهنم نمیاد و حتی مثل قبل ناراحتم نمیشم:Ghamgin:میمونم بین حس اینکه فقط ازخودم بدم میادوهمه اش عذاب وجدان دارم
همه اش فکرمیکنم 50درصدم احتمال بدم بازخداواهل بیت ع منومیبخشن! چرادیگه مثل قبل ناراحت نمیشم تازه ته دلمم خوشحال میشه؟
اخه چرابایداینطورباشه من که عاشق اهل بیت ع بودم وهستم خیلی بدم میادازاین حرفاحتی خوابشم دیدم بهم گفته شدگناهن این حرفاوخدادیگه دوستم نداره چطورمیتونست اشتباه باشه خوابم درحالیکه به دوتاگناه دیگه اشاره شدومن بهش مبتلابودم
انگارهرمطلبی میخونم وبیشترمیدونم بیشترازارم میده مثلادررساله خونده بودم که اگه این افکاربه زبان بیادوعملی ویاحتی بااشاره نشان داده بشه گناهه ودرماه رمضان هم باعث بطلان روزه میشه این افکارحتی باعث شده منومجبورکنه به زبون بیارم این حرفاوشبهاتومثلاجایی سوال بپرسم یابااشاره بگم واقعاکلافه شدم واصلاروم نمیشه ازخداواهل بیت ع دیگه چیزی بخوام واقعاازدست خودم عصبانیم که دیگه حتی مثل قبل ناراحتم نمیشم
فقط بادوتاجمله میتونم خودمواروم کنم 1.گناه نیستند2.اگه گناه باشن خداواهل بیت ع بااستغفارمنومیبخشن


در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

مشکلات آزار دهنده یک دختر مجرد

انجمن: 

با نام و یاد دوست

سلام

سوال یکی از کاربران که بنا به عللی با آیدی خودشون ذکر نمیشه

و به جهت اهمیت موضوع ، با حفظ امانت در اینجا مطرح میشه:

نقل قول:

[=&amp]سلام
دختری20ساله،مجردودانشجوی ترم3 هستم.
چندین ساله درذهنم به ازدواج و انجام روابط جنسی و عاطفی باهمسرآیندم می اندیشم. هرنامحرمی ازدوست،آشنا،فامیل،غریبه،مجرد،متاهل و......که درخانه،بیرون یاهرجای دیگر می بینم به ازدواج با او و انجام روابطی که عرض کردم فکر میکنم.در برابر هر نامحرمی که می بینم انگار دستپاچه می شوم و مدام حس جلب توجه و خودنمایی در برابرش را دارم. هر نامحرمی را که می بینم تا مدتهادرذهنم می ماندو به او فکر می کنم.
ازهمه قیافه های مذهبی خوشم می آید،به این خاطر می ترسم هرخواستگاری آمد با این وضعم جذب او شوم و احساسی عمل بکنم نه عاقلانه.کلاخیلی به همسر طلبه فکر می کنم و حس میکنم فقط یه شوهر طلبه دینی که من میخوام رو دارد و کمتر به غیر طلبه فکر میکنم و این باعث می شود که وقتی خواستگار غیر طلبه می آید یکم زده شوم.هر جا می رویم منتظرم پسرشون یا مردی بیاید.باخودم میگم ازدواج میکنم و این رابطه ها را با همسرم انجام میدم اما بعد میگم اولا من این گذشتم رو چکارکنم(این افکار) ثانیا به هدفم که به خدا رسیدن وبنده ی خوب اوشدن وقرب اوست کی و چگونه برسم؟
حس میکنم واقعا به ازدواج،همسر و انجام این روابط نیاز دارم.هر وقت خواستگار می آید یا به فکر ازدواج می افتم مدام یاد مردانی که به آنها فکر کردم می افتم.دیگه طوری شده که هر چیزی ببینم یا بخونم که منو یاد این روابط و ازدواج بندازه مثل فیلم،کتاب،زن و شوهر و.......بعدش در ذهنم خودم اون افکار را ادامه میدم تا جایی که دیگه سیر می شوم وبرای من یکنواخت می شود.از خودم بدم می آید که به هرکسی فکر کردم و جلوش خودم را تابلو کردم.کلا خیلی زود از آدم ها دلگیر،ناراحت و زده می شوم برای همین میگم نکنه با همسرم هم اینطور باشم وبادیدن حرکتی از او زده و کلا در ازدواجم هم زود زده و تنوع طلب شوم.
از خودم،زندگیم،کارام، رفتارام،حرفام،روزهام،دینم و......اصلا راضی نیستم.حس میکنم از بنده های خوب خدا خیلی جدا هستم و مدام میگم بنده ی خوب خدا روزهای خودش را طور دیگری می گذراند و آدم دیگری است.دچار روزمرگی و یکنواختی شدم.مدام میگم حرف نمیزنم و کاری نمیکنم که پشیمان شوم اما یکهو یه عالمه حرف می زنم و کارایی می کنم که از خودم بدم می آید و پشیمان می شوم اما باز هم همان وضع است.تو دانشگاه مردان بیشتری می بینم و احتمالا این وضعم بدتر شود.بعد از ردن هر حرف یا انجام هر کاری با خودم می گویم یعنی حرف و کارم درست بود،حالا آدم ها راجع به من چه فکری می کنند،یعنی از دستم ناراحت شدند،نکنه کار بد یا گناهی کرده باشم. 3ساله که تحول پیدا کردم،دیگه آهنگ گوش نمیدم،عروسی گناهدار نمیروم و نمی رقصم و حجابم هم سنگین تر شده.چون از بعد از تحولم با برادرم که طلبه است خیلی مشورت میکنم،
خیلی به تصمیماتم شک میکنم و کلا برای هرکاری از دیگران سوال میکنم و اگر خودم تصمیم بگیرم شک میکنم که درسته یا غلط و میگم نکنه که اشتباه باشد.حس می کنم قدرت تصمیم گیری و اعتماد به نفس ندارم. اگر کسی حرفی زد یا خندید میگم نکنه با من هستند.هر گناهی که به گوشم بخورد حتی اگر خیلی هم بد باشد و ندونم که چیه میگم نکنه منم انجامش دادم یا بعدا انجامش بدهم.(هنوز تو شکم که نگاه به نامحرم چیه و مدام حس گناه دارم اگر نگاهی کنم).
گاهی مجبور می شوم چیزها را بشمارم ودوباره هم شک میکنم و دوباره و....... ممکنه اگر کاری یا حرفی را انجام دهدم یا ندهم خودم را مقصر اتفاقات الکی و بد بعدیش میدانم.ظرف ها را می شورم و به ترتیب تو جا ظرفی می چینم.برای درس خواندن مدام مباحث قبلی وتکراری را که خواندم می خوانم وتکرار می کنم.افکار الکی،زشت،بد،ناگوار و........به ذهنم می آید.مدام شک و سوظن و بدگمانی دارم.هر کار و هر چیزی را می خواهم کامل و بی نقص انجام دهم و اگر انجام ندهم راضی نیستم و شک میکنم.با یک حرف و یک چیز و....سریع یه کسی یا چیزی حسن ظن و دلبسته و امیدوار میشوم و بالعکس و کلا مطلق و ایده آل راجع بهشان می اندیشم.به این خاطر میگم نکنه با این دید ازدواج کنم و بعد از دیدن مشکلات زندگی و معایب همسرم زده شده و کلا در انتخابم وسواسی بشوم.
مدام حس گناه و حق الناس دارم که بخشی هم درسته به این خاطر مدام حلالیت می طلبم و توبه میکنم اما راضی نمی شوم.مدام حس ترس و اتفاق بد دارم بعضی صبح ها که برا نماز بیدار میشوم توتاریکی می ترسم و حس میکنم کسی پشت سرم است.مدام میگم نمازم درسته یانه.می خوام آدم بشوم و وظیفمو انجام بدم اما نمیدونم چطور و شک کرده و زنگ زده میپرسم اما دوباره شک میکنم میگم بزار این وضعم درست بشه بعد.و مدام به مشاور و.....زنگ میزنم.گاهی انقدر به همه چی شک میکنم که به پوچی میرسم.
وقتي ميرم بيرون همش شك و ترس دارم كه پول همراهم هست يانه؟میخوام همه چیز مرتب باشه و جابجا نشه.می روم توالت مدام پامومیشورم.آرامش ندارم.مستاصلم و نمیدونم تو چه وقتی چکار کنم و چه بگم.هر وقت کسی چیزی میگه سریع نظرم مثبت یا منفی میشود و دیدگاهمو عوض می کنم.نمونه ی شکم الآنه مدام میگم یعنی همه چیز را براتون نوشتم اگر یه چیز جا بمونه دوباره شک میکنم و زنگ میزنم یا دوباره می پرسم.خيلي غرور دارم كه من از همه بهترم.مدام با خودم ميگم كه من تا الآن براي خدا كاري نكردم پس بايد از صفر شروع كنم و همش از خودم ناراضيم.این افکاری که گفتم تو نمازمم میاد تو ذهنم و اصلا تو نماز حضور قلب ندارم.همش حس میکنم دارم ریا میکنم(شایدم واقعی باشه)
میترسم نکنه بعد از ازدواجم شهوتم زیاد بشه و هر مردو.... که دیدم نگاش کنمو تو فکرش باشم و از شوهرم دل بکنم.هر وقت خواستگار میاد دلهره دارم میگم یعنی میشه،نمیشه،نکنه مشکلی باشه و......../مثلا اگر عکسی تو کامپیوتر باشه از خودمون میگم نکنه پخش شه و هی ترس دارم.اصلا علاقه ای به دنیا ندارم،ازچیزی شاد نمیشوم خیلی و خیلی هم لذت نمی برم.میگم آخر که می میریم چرا ازدواج،چرا زندگی و.... خیلی تنبلم و برنامه ندارم.هی میگم بشینم کتابای شهید مطهری و عقاید بخونم و ازعقاید شروع کنم و ادامه بدم اما میگم تا شکم درست نشه این کتابا فایده نداره.
چون قیافم مذهبیه همه از من انتظار دین داری و دونستن مسایل دین دارن اما من نمیدونم چکار کنم؟میگم ازدواج میکنم بعد از خودم می پرسم ازدواج چیه؟هدفش و فلسفش چیه؟برای چیه؟باید چیکارکنیم تو ازدواج؟یعنی از پسش برمیام؟من آماده ی ازدواج هستم؟چطور خودمو آماده کنم و بفهمم آمادم؟این افکار گناهند؟یعنی من به همسر آیندم خیانت کردم و خدا عذابم میکنه و همسر بدی به من عطا می کنه؟ فکر و نگاه و شهوتم را چگونه کنترل کنم؟این افکار بعد از ازدواج هم به ذهنم میاد؟اگر اومد چکارکنم؟اگر بعد از ازدواج همون مردارو دیدم چکنم؟این افکار و قضیه ی تحولمو به خواستگاروهمسرم بگم؟اصلا چی بکنم و بگم؟چی نکنم و نگم تو ازدواج؟داداشم میگه چون تو زندگیت مبنا نداری هر چیزی از هرکسی میبینی،میشنوی نظرت عوض میشه.چطور مبنای درست تعیین کنم؟

لطفا بطور جامع راهنمایی ام کنید.[/]

تا کجا از دین سؤال کنیم؟

با سلام و احترام

در قرآن کریم آمده است: «ای کسانی که ایمان آورده‌ اید. از چیزهایی نپرسید که اگر برای شما آشکار گردد شما را ناراحت می کند!» [مائده 101]

یا در آیه دیگری حضرت موسی (ع) در اجرای دستور خداوند از دقت بیشتر در جزئیات حکم الهی نهی کرده و به قوم خود می گوید: «آنچه به شما دستور داده شده (هر چه زودتر) انجام دهید.» [بقره 68]

آیا این آیات مفهومی ناظر بر عدم افراط در پرسش از دین دارند؟ آیا به نهی از عسر و حرج اشاره می کنند؟ اگر این گونه است مرز این تعادل کجاست؟

سؤال بنده این است که مفهوم آیات فوق دقیقاً چیست؟ و مهم تر و کلی تر این که تا کجا باید از دین سؤال کرد؟

از عالمی نیز شنیده بودم که خود ائمه (ع) گاهی عمداً قبل از رفتن به مستراح به لباس خود کمی آب می پاشیدند تا پس از خروج از مستراح با شک و تردید نجاست مواجه نشوند. در واقع نوعی خودفریبی یا تساهل و تسامح برای پیشگیری از مشقت در آینده!

آیا ما هم مجازیم به همین ترتیب عمل کنیم تا زحمت کمتری از جانب احکام دین تحمل کنیم؟

ممنون. :Hedye:

نرم افزار جديد و ويژه اسک دين ღ.•*♥*•.ღنرم افزار احکام روانشناختیღ.•*♥*•.ღ

به نام خدا
با سلام و عرض ادب
ضمن تبريك حلول ماه ربيع الاول و آرزوي قبولي عزاداري هاي تمامي دوستان بزرگوار
در دو ماه محرم و صفر
برخود لازم مي دانم پس از رونمايي از نرم افزار احكام روانشناختي ، از زحمات و تلاشهاي پيگيري تمامي كساني كه در تهيه اين نرم افزار مساعدت نمودند تشكر ويژه داشته باشم .
ابتدا از جناب زارع مدير محترم سايت كه در پيگيري ها و ايجاد هماهنگي هاي لازم همچون هميشه لطف داشتند و راهنمايي ها يشان همواره و بويژه در اين نرم افزار بسيار راهگشا بود.
از جناب حامي براي تهيه مطالب و طرح سوالات ، ارائه ابتدايي محتوا و نيز پيگيري هاي ايشان .
تشكر ويژه از کارشناس احکام با آیدی نور براي مستند سازي مطالب و محتوا كه الحق و الانصاف كاري بسيار سخت و وقت گير بود و از تلاش مجدانه ايشان براي تسريع در اين امر .
از جناب مهدي كه زحمات ايشان در تهيه اين نرم افزار چند برابر نرم افزار هاي ديگر شد و با وجود مزاحمتهاي مكرر ما جهت تغيير محتوا ، با سعه صدر و با سرعت عمل بالا قبول زحمت فرمودند .
و از جناب گل ليلا براي زحماتي كه همواره در تهيه نرم افزارها و من جمله نرم افزار روانشناختي متحمل شدند .
براي تمامي سروران بزرگوارم از درگاه خداوند منان موفقيت و سربلندي مسالت دارم .
اجر همه با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم . ان شاءالله

وسواس (پرسش و پاسخ)

انجمن: 


  • خانمم وسواس شدید در آبکشی دارد و میگوید بخاطر استرس دوران عقد است ، اگر سر زندگیمان برویم خوب میشود .آیا این درست است ؟
  • ما مشابه همین سوال را در بحث ازدواج داشته ایم و به درد عزیزان مجرد هم میخورد . وسواس یک اختلال اضطرابی است . علل دیگر هم دارد . حتی منشا ژنتیکی هم دارد و منشا آن اضطراب است . اگر این خانم در ابتدای راه وسواس است و نهادینه نشده ، بله این حرف درست است . چون اختلال اضطرابی ، منشا آن اضطراب است و درست میگویند . البته ایشان ، رفتار وسواسی دارند . کامل از بین نمیرود . ولی نیازی به روان پزشک و دارو و درمان ندارند . وارد زندگی بشوند ، اضطراب ها از بین میرود . ولی مشاور هم به آنها کمک بکند . ما برای افرادی که ، در این مرحله هستند ، شیوه هایی برایشان داریم . مثلا گفتمان درمانی . که من اسمش را گذاشته ام با طرف در مورد وسواس و منشا آن صحبت و گفتگو میکنیم و اینکه انسانها دشمن نادانی هایشان هستند وقتی بفهمند مطلب چیست و حتی اینکه قابل درمان است اثر گذار است.گفتگو میکنیم شیوه مذهب درمانی داریم . از مذهب و دین میگوییم. نظر دین را درباره وسواس می گوید و راه کارهایی که ، دین جلوی پایشان گذاشته است . اذکار و آیات و راجع به احکام میگوییم و بعدرفتاردرمانی داریم . حساس زدایی قانونمند داریم که خیلی راه خوب و جدی است . شیوه مواجه و پیشگیری از پاسخ داریم و مراحل خوگیری داریم . بعداً صحبت خواهیم کرد. حالا موردی داریم که خانم یا آقایی میگویند : ما حالا دو تا بچه داریم . حالاچکار کنیم ؟ من راه کارهایی خواهم گفت و خیلی کاربردی عرض خواهم کرد که بتوانیم به آنها کمک کنیم و حتی مشاور می تواند ، شیوه های کسب آرامش و مدی تیشن و ریلکایشن و تنفس عمیق وایجاد آرمیدگی و حتی یوگا را آموزش بدهد تا طرف بتواند آرامش پیدا کند و یکسری خوراکی های آرام بخش که آنها را توصیه میکنیم . این اگر درابتدای راه باشند ، اگر وارد زندگی بشوند ، مشکلمان حل میشود ولی اگر نه از اوایل وسواس گذشته و ساعتهای متمادی را این خانم مشغول آب و آبکشی هستند بحث استحمام طهارت دست ورو شستن لباس شستن و تبدیل به یک اختلال شده باشد این یک معظل پیچیده روان پزشکی است و با اینکه ما برویم سر زندگیمان مشکلمان حل میشود نه . در این مرحله باید درمان بشوند اگر درمان نشوند مشکلاتی در زندگی برای خود شما ایجاد می کند مشکلات فردی و اجتماعی مثلا شما را دچار اضطراب میکند خود وسواس یک اختلال اضطرابی است ولی خودش اختلال اختلال را هم ایجاد میکند ممکن است دچار افسردگی های حاد بشود اعتماد به نفس را از دست میدهید بعد جمع گریزی میشوند چون آنهایی که وسواس دارند در جمع خیلی برایشان سخت است برای خودتان و دیگران که ساعتها مشغول آبکشی است نمیتواند حقوق همسرش را رعایت کند و اختلال وسواس اجبار نام دارد از درون یک نیرویی است که طرف را وادار به تکرار میکند اگر جلوی رفتارش گرفته شود عصبی میشود رفتارهای نامتعادلی از خودش نشان میدهد به همسرش توهین میکند تهدیدمیکندو در اوج آن و مراحل شدید حالت تهاجمی دارد و حتی صدمه بزند چقدر مشکل درست میکند توصیه ما این است که آقا همسر را تشویق کند که دارد درمان روانپزشکی بشوند و بدانیدوسواس درمان داردحتی اگر منشا ژنتیک داشته باشد خیلی ها نمیدانند میگویند مامانم هم این جوری بوده ماد ربزرگمم همین جوری بوده خیر باز درمان دارد حتی روان پزک میتواند ژن را به حالت نهفته اش برگرداند ژن نهفته است و در بعضی ها بروز پیدا میکند به طرف یک شوک وارد میشود و ژن پدیدار میشود معمولا آقایان روانپزشک فلوکستین و فلوکسامین تجویز میکنند که حالت آرام بخش هم دارد و آرام آرام وسواس را درمان میکنند ولی مشکل خیلی از خانم و آقایان که این مشکل را دارند این است که تن به درمان نمیدهند چرا از روانپزشک وحشت میکنند شاید بعضی ها فکر میکنند دارووابستگی ایجاد میکند خیر وابستگی ایجادنمیکند البته عوارضی دارد دهان خشک میشود حالت تهوع ایجاد میکند حالت یبوست یا اسهال ایجاد میکند عضلات درد میکند خواب آلودگی پیش می اید و اختلالی در کارکرد جنسی مدتی ایجاد میکند ما میخواهیم دفع افسد به فاسد بکنیم البته پس از چند هفته بدن معمولا خودش هماهنگ میکند واین عوارض مقدار زیادی از آن از بین میرود ولی قبل از درمان وارد زندگی زناشویی نشوید حالاخانم تن به این کار ندهدو با همین حالت وارد زندگی مشترک بشود این آقاباید دارای ویژگی روحی داشته باشند وقدرت انفعال نداشته باشد و انعطاف پذیر نباشد دچار مشکل میشوند باید مهربان باشند تا مشکل درهمان سطح بماند تهدید و داد و فریاد و برخوردهای فیزیک کار را بدترمیکند مشکل ده برابر مشکل این خانم بیشتر میکندو این را هم دقت کنید اگر میخواهید وارد زندگی رسمی بشوید ببینید چه جور تیپ آدمی هستید میتوانید تحمل کنید یا نه بحث مهمی است و خیلی درگیر هیتند در کل دنیا سه درصد درگیر این مشکل هستد بیشتر نظرم این است که تشویق به درمان کنیم .

  • در دوران عقد هستیم و فهمیدم شوهرم وسواس فکری دارد نمیدانم می توانم با ایشان زندگی کنم یا نه شدیدا تردید کرده ام ؟ وسواس فکری نوعی دیگر از وسواس اجیار است وسواس اجبار دو قسم میشود وسواس فکری و وسواس عملی و سواس عملی همین که در سوال قبل توضیح دادم ولی وسواس عملی قسم های زیادی دارد یکی نجس و پاکی است برایش مهم است یکی تمیزی برایش مهم است یکی وسواس در بستن قفل های در و..این بحث مربوط به وسواس فکری است وسواس فکری یعنی خطور یکسری افکار بیهوده و گاه شرم آور در مورد مقدسات فرقی در دین هم نداردمسلمان و مسیحی وارد ذهن میشود پیاپی ومکرر و خود شخص هم اختیار ندارد زیرا وسواس اجباراست از درون یک نیروی وادار به پذیرش این افکار میکند و خودش اختیاری ندارد و جلویش را هم نمیتواند بگیرد و آنقدر ذهن را پرمیکند که به مسائل دیگر زندگی نمیتواند فکر کند حالا در جاهی مختلف خودش را نشان میدهد همین مورد قبلی خود آب و آبکش وسواس عملی خانم است خانم کاری راانجام میدهداما فکر به اینکه پاک شدم دستم پاک شد آیا غسلم دست بود یا نبود نکند آب سرایت کند ونکند آن قسمت را نشستم این ها وسواس فکری است که متاسفانه هفتاد درصد هر دو وسواس را با هم دارند هم وسواس فکری و هو وسواس عملی بویژه در همین موردی که عرض کردم مسائل شرعی یک قسمت هم تصور و افکار توهین آمیز مثلا خدا را به اجسامی تشبیه میکند در وجود خدا شک مسکند حالامسیحی ها به واژه گاد حساس میشوند و آنرا برعکس تصور میکنند که معنای خیلی بدی پیدا میکند توی این قسمت شکل دارند بعضی ها احساس خطر نسبت به اطرافیان نشان دارند که یک کسی می خواهد برادرش را خفه ککند یا بکشد یا هول بدهد یا سرش را زیر آب بکند این ها سوءایجاد میکند که نکند می خواهند برای او مشکل ایجاد کنند یا مثلا در مورد قرآن را حفظ می کند و به ذهن می سپرد نام هنرپیشه ها را حفظ میکند این ها مجموعه ای افکار هستند که به ذهن هجوم میآورند و خطور میکنند واین آدم مبتلا به وسواس فکری است خطورپیام و بی اختیار و نمیتواند جلوی آن را بگیرد حالا کسی دوست دارد اسم هنر پیشه ها را حفظ کند آن تعریف مهم است وسواس فکری هم نیاز به درمان داردکه کمی سخت تر از وسواس عملی است و عجیب است عزیزان روان پزشک معتقد هستند که نیاز به درمان دارند کا رمشکل تر است و قابل درمان کامل است ان آقا که این مشکل را دارند مشکل خود را قبل از ورود به زندگی مشترک حل کننند حالا اگر ایشان ذهنشان دائم درگیر افکار بیهوده است به مسائل اصلی و اساسی زندگیشان فکر نمی کند و وقتی ما به مسائل زندگیمان فکر نکنیم دیگر احساس مسئدولیت نمیکنیم و به وظایفمان عمل نمی کنیم تمرکز ندارد و اگر اهل مطالعه باشد نمیتواند مطالعه کند ولی مشکل اصلی و اساسی این است که نمیتواند به وظایفش عمل کند لذا قبل از آن باید درمان بکنند و اگر آقا نمیخواهند درمان یکنند خانم بدانند که کار سخت است و ما وظیفه مان در این برنامه این است که در این برنامه به عزیزان آگاهی بدنیم و در حقیقت راه را روشن کنیم بدانند راه چقدر مشکلات دارد که بتوانند آگاهانه انتخاب کنند.
  • درباره وسواس و تعریف آن بیشتر توضیح بدهید . در اینجا وسواس عملی را توضیح می دهم . وسواس یک عملی است که تکرای و پشت سرهم و بی اختیار انجام میشود و گاهی بالاجبار و یک نیروی درونی ما را وادار به تکرار می کند بخاطر همین اسمش را اختلال وسواس اجبار گذاشته اند چون نیرویی از درون وادار می کند . ممکن است این وسواس در طهارت و شست و شو و نظافت و وضو و غسل باشد حتی در بستن در ماشین هم باشد .چک کردن شیرهای آب و گاز . اگر این ها پی در پی و بدون اختیار و تکراری باشد همان اختلال وسواس اجبار است . یک اختلال عصبی است . درمان هم دارد . درجه ای هم هست . ممکن است با مشاوره درمان شود و اگر وسواس بیشتر باشد ، احتیاج به روان پزشک و درمان دارد . چرا ما اصرار می کنیم که این را بپرسید . چون این اختلال شخصی است و پرش دیگران را می گیرد . شخص وسواسی یکسری محدودیت هایی در خانه ایجاد می کند . اگر جلوی رفتارش گرفته شود ، عصبی میشود . رفتارهای غیر متعادل از او سر می زند . سر فرزند و شوهرش داد و فریاد میزند چون تحت فشار است . و ممکن است آنها را به خانه راه ندهد . تا لباس ها تعویض شود و یا استحمام کنند و بعد وارد منزل شوند . یا مثلا غریبه ای وارد آشپزخانه بشود و دست به وسایل بزند و جلوی خود او وسایل را بشوید . اگر رسیدید که طرف وسواس دارد ، می توانید درمان کنید یا اگر روحیه این را دارید با او وارد زندگی بشوید و بعد با کمک دیگران این بیماری را درمان کنید زیرا این بیماری به کمک دیگران نیاز دارد . حتما باید کسی باشد که بتواند تحمل کند .
  • http://ch3.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=123:1390-05-15-13-53-13&catid=17:2011-08-06-11-40-26