وسواس

آیا با وجود وسواس می توان به فکر سلوک و رسیدن به مقام قرب الهی باشیم؟

انجمن: 

هوالجبار
با سلام و عرض ادب
آیا کسی که دچار وسواس (عملی) است می تواند اصلا به فکر سیر و سلوک باشد؟اصلا می تواند به مقام قرب الهی برسد ؟یاخیالی بیش نیست؟

اگر همین فرد وسواسی ، ترک محرمات کند و خود را به انجام واجبات و مختصری مستحبات وا دارد و اگر خطایی کرد دچار پشیمانی شدیدی می شود و سریعاً توبه میکند آیا امیدی هست که به فکر سیر سلوک الی الله باشد؟
با تشکر
در پناه حق

برچسب: 

درخواست راهنمایی برای رهایی از این افکار ناپسند و وسواس گونه

انجمن: 


با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام.
دختری۲۱ساله هستم چندسال است درذهنم به ازدواج وانجام روابط جنسی وعاطفی باهمسرآیندم فکر می کنم.
هرنا محرمی ازدوست آشنا,غریبه,فامیل و...را اگرببینم یابهش فکرکنم اولاتامدتهادر ذهنم می ماندثانیاسریع ازاو خوشم می آیدوبه این افکاربااو فکرمیکنم ودستپاچه میشوم و حس جلب توجه وخودنمایی دربرابرش را دارم.
به دوستان برادرم که مذهبی اندبسیارفکرمیکنم خصوصا چندتایی که بااوصمیمی تراند
بخاطراین کارهادایما حس گناه دارم وفکرمیکنم بخاطر این افکار به همسرآیندم خیانت کردم ومیترسم بعد ازازدواج ازاین کارها وافکارم مطلع شودوهم چنین این افکارواینکه تنوع طلبم وبه همه فکر کردم بعداز ازدواج هم ادامه داشته باشه واین باعث زندگی تکراری ودل سردی از همسرم بشه ویادایما درازدواجم مدام دلم رابطه با همسرم رو بخوادولی ازدواج که همه اهدافش رفع غرایض نیست پس بقی اهدافش چی میشه ونکنه که بعدازازدواج باکسی به کس یادیگری فکر کنم آخرش هم میگم اصلاچراآدم ازدواج کنه بعدازازدواج هم که همه چیزیکنواخت میشه.
مدام افکار بد,زشت,تلخ,ناگوار,شک آلود,وسواسی الکی و...درذهنم دارم مثل مرگ عزیزان,چیزهای زشت وبدراجع به ایمه وخداو کلاتوذهنم مسایل روالکی بهم ربط میدم وبرداشتهای الکی از مسایل میکنم وهمش میخوام اعمال وحرفای مردم وبه خودم ربط بدم فکراینکه چرا اصلاباید زندگی کنیم,چراتودنیاییم,آخر چی میشه,بعد بهشت چی میشه مگه میشه زندگی جاودانه باشه وبی نهایت خوب اینکه یک نواخت میشه بالاخره بایدتموم بشه انقدرفکرمیکنم که آخرم میرسم به اینکه خداومعصوم و عقایدو...کی گفته هست و درسته تا اینکه به پوچی و... می رسم
یاهر کاری میکنم یاحرفی میزنم شک می کنم که درست بوده یانه یعنی باعث ناراحتی کسی شدم حالاراجبم چی فکرمیکنن ومدام خودم و سرزنش میکنم وپشیمون میشم ومیخوام تا ابدساکت بشینمو کاری نکنم واصلاافسرده میشم

خیلی ازاطرافیانم ازبرخوردم ورفتارم می نالندومن هم چون مدام میخوام همه از من راضی باشندتاازمن ایرادمیگیرن تو خودم میرم وناراحت میشم.اصلا خوب درس نمیخونم امتحاناموخوب نمیدم وروزبه روزم معدلم میاد پایینترو.باخودم میگم تونمراتت بدباشه راجع به مذهبیاچه فکری می کنن؟

به خیلی ازگناهافکرمیکنم که این گناهان خودشون چنددسته اند یاگناهانیست که قبلاکردم مثل اینکه دردوران دبستان ومدرسم با دوستان همکلاسیم ویه دخترفامیل لخت میشدیم واندام همولمس می کردیم یا اینکه تاچندسال پیش چادری معمولی بودم می رقصیدم و آهنگ گوش میدادم وعروسی می رفتم وغیبت میکردموبانامحرما ارتباطم معمولی بوده وبراساس همون افکار بگو بخندم داشتم بعضاولی حالامحجبه ترشدم رقص واهنگ وعروسی وغیبت روبلااستثنا کنار گذاشتم.
دسته ی دوم گناهانیست که نکردم وشک دارم که نکنه انجام شون داده باشم یابعدابدم مثلابخاطر مسایل قبلی که گفتم میترسم خود ارضایی کرده باشم ویامیترسم پرده ی بکارتم پاره شده باشه یاشدیدا به نگاه به نامحرم وارتباطم بانامحرم شک میکنم ونمیدونم چگونه این دوحرام میشوندبه همین خاطر خصوصا دردانشگاه که درتشکل هم هستم وگاهی هم حرف یاخنده بامردان دارم شک میکنم کاردرستی کردم یانه وکلادرهمه کارام وگناهاشک میکنم و همش فک میکنم ممکنه اتفاق بدی بیفته وکلاهرگناهی کردم دیگه فک میکنم حتی آدم خوبیم شم فایده نداره وگناه کارم وممکنه آبروم پیش همه بره.

از خودم,زندگیم,اخلاق و رفتارم,کارام,درسم روزم,دینم و ...و کلاهیچی راضی نیستم و حالم بهم میخوره.توزندگیم مدام تنبلم.کسلم سستم.خوابم ویاخواب آلودم,دچارروزمرگی وبی برنامگیم واگربرنامه بریزم بسیاربی ارادم وانجام نمیدم و روز و شبم الکی میگذره و نمیدونم باید روزم رو چطور بگذرونم و بی حوصلم و حتی حوصله ی درس و کارای شخصیمم ندارم و آشفتم و نا آرامم و نمیدونم بایدچکنم و مستأصلم و نمیدونم چه کاری خوبه یابد و نمیدونم چه کاری باید بکنم یا نکنم یاچه حرفی بایدبزنم یانزنم که مورد پسنده خداباشه.
حس لذت یاتنفریا ناراحتی واقعی ندارم وتو شخصیت و تصمیمام و نظرم ثبات ندارم مثلا دوس دارم باطلبه ازدواج کنم چون فکرمی کنم دینش کامله امابعد میگم سخته ومن نمیتونم امابازبا دیدن یا شنیدن حرفی علاقه مند شده و میگم تحمل میکنم ومی تونم وراجع به هرچیزی باشنیدن یادیدن نظری یاچیزی تصمیم ونظرم عوض میشه وازخودم چیزی ندارم ومیخوام ازبقیه مذهبیاتقلیدکنم وهرچی اونامیکنن منم بکنم.
راجع به همه چیز کامل وایده آل فکرمی کنم مثلابادیدن چیزی ازفردی راجبش مثبت یا منفی فکرکرده وسریعم عوض میشه ودایما هم میخوام به چیزای خوب سریع برسم مثلا سریع خوابمو۷ساعت کنم یابین الطلوعین بیدارباشم یاهمه چی وکامل بگم خصوصا الان به شمایاهیچ حرف نزنم یاچادرم وکامل روروسری بزارم وهیچ ارتباط وحرفی بانا محرم نداشته باشم وسریع اخلاقم خوب شه.ازاینکه بعداهمسرم وکلادیگران افکارو گذشتم واین مسایل روبدونن میترسم ونمی دونم بهش بگم بعدایانه.

برای این مشکلااز خیلیاراهنمایی خواستم وشماره و...دادم واسه همین ازریختن ابروموشناختنم می ترسم ویامیترسم عکسای شخصی تو کامپیوترو گوشی لوبرن واسه این عکس نمی گیرم یاکم میگیرم وخیلی چیزاو ترسای دیگه ومی ترسم آبروم بره.بعضی اوقات توتاریکی حس میکنم کسی پشت سرمه یا اگرخواب باشموچشمام بسته باشه فک میکنم کسی داره میادطرفم.وقتی یاد مرگ میفتم میگم وقتی آخرمیمیریم ومعلوم نیست یه دقیقه دیگه زنده باشیم یامرده چرازندگی کنیم وامید داشته باشیم.اصلا افت تحصیلی پیدا کردم آخه نه رشتمودوس دارم حال خوندن ندارم.کلاحوصله وتحمل خوندن چیزای زیادو...ندارم.باخودم میگم حتی اگرواقعاتصمیم به ازدواج باطلبه دارم با این کاراواوضاعم لایق ازدواج بایه طلبه ویاحتی فردمذهبی نیستم امامن خیلی دوست دارم شوهرم مذهبی باشه هم ظاهرش هم باطنش که منورشدبده همش احساس میکنم مذهبیاوبندگان خوب خدا مثل من نیستن ویه جورایه دیگند وروزشون روطور دیگه میگذرونن وبامن فرق دارن

از روی ظاهر آدمهاهم خیلی تصمیم میگیرم هیچ علاقه ای به طلاوچیزخریدن ونمی دونم جهازو.....ندارم میگم اصلاایناوقتی یه روز میمیریم برایه چیه؟تو عملمم وسواس دارم وبعضا پاهامومیشورم ومیخوام همه چی وسر جاش بزارم وبترتیب چیزاروبچینم آشفتم,آرامش ندارم وروی فکرم کنترل ندارم واصلابه زندگی ندارم ولذت وناراحتی و شادی وگریه و خنده واقعی ندارم وازمادیات و معنویات لذت واقعی ندارم واصلاحال زندگی ندارم ومی خوام حرف نزنم وهیچ کاری نکنم. اعتمادبه نفس ندارم و خیلی کم رویم چه برای حرف زدن وچه برای حقم و گرفتن و....
میخوام شروع کنم بنده خوب خداشم امانمیدونم بایدازکجاشروع کنم و چکنم وفکرمیکنم بایدتوروزفقط کاردینی بکنم.میترسم حتی وقتی آدم وخوب شدم هم فکره اینکه گناه کاربودم وگذشتم چطوربوده نزاره زندگی کنم.میگم برای بندگی اول باید یقین داشته باشم وهدف داشته باشم امامن که مدام شک میکنم حتی برای ایمه هم که گریه میکنم میگم یعنی درسته یانه وکلاتودین وعقاید وشرعیاتی هم که میدونم شک کرده ونمیدونم چکنم تاحالا چندین بارمشاوره گرفتم یاتنبلی کردم وانجام ندادم یابی فایده بوده ویاشک کردم ودوباره پرسیدم.
همش میخوام هر کاری می کنم موردپسنددیگران باشه وپیششون خوب جلوه کنم و تعریفم کنن وکلاببینم کجای کارم مشکل داره تادرستش کنم ازنظردینی واسه این همش حس ریادارم.
جنبه حرفهای جنسی یامعمولی مثلا اسم اندامهای جنسی روهم ندارم یاحرف ازهمسرکسی زدن یادیدنش و سریع بش میفکرم. جدیداتوفکررفتم که خود ارضایی چیه نکنه منم کردم و شک میکنم گناه یانه وحالاغسل بهم واجب یانه هی برای غسل میگم به نیت هرغسلی که واجبه.میگم نکنه منی خارج شده ونمیدونم چیه و تشخیص نمیدم.

رشتم غربیه دوسش ندارم نمیدونم برای ارشد چکنم برم حوزه چون فک میکنم دین کامله یاالهیات بخونم ویا... شک دارم بخاطرشکام نه حوصله درسی, عبادتی حتی کارشخصیمم ندارم ومدام خسته وبیکاروبی عارم وسریع دنبال نتیجه وسریع خوب شدنم وتحمل ندارم.

واقعابه کسی که به حرفام گوش کنه,دوسم داشته باشه,به دردو دلم گوش کنه,این روابط و باهام داشته باشه و همدمم باشه وبشه بهش تکیه کنم نیازدارم.اصلاهیچ علاقه ای به خریدکردن ووسایل وتجمل و.. ندارم سعی کردم هربدبختی که دارم بنویسم ولی بازم بعدش شک می کنم که یه چیزایی رو ننوشتم.

خواهشاکمکم کنین دیگه واقعا زندگی این جوری برام سخته یعنی خوب میشم.من از شماهایی که روانشناسی دینی بلدین کمک خواستم.توروخدا خیلی زودو خواهشاکاربردی کمکم کنید.دایماسوظن دارم وبرای زندگی ایندم میترسم ومیترسم ازپس زندگی مشترک وکاری که بهم میسپارن خصوصاتوکارای فرهنگی که هستم برنیام چون تنبل وبی تحملم هستم.خیلی اوقات با خودم میگم اصلاتوبسیج باشم یاکارفرهنگی کنم,حجاب داشته باشم وخیلی کارای دیگه اصلابرای چیه اصلاکه چی باخودم میگم اصلاچرا ادمهادنبال زیبایی وبردن لک صورت ودرست کردن دندون و....درمان بیمارین یه روز که میمیرن چه لزومی داره به فکرسلامتی وزیبایی شون باشن یا چیزی رو نگهدارن وبراش حرص بخورن یاچیزی رو یادگاری نگهدارن؟؟ زندگیم شده حیوانی همش بخوروبخواب وتلویزیون ببین و.. ؟
توذکلاس درس اصلا حواسم نیست وبه درس گوش نمیدم.همش ناراحتم که چهارسال درس میخونم اماهیچ علاقه ای به رشتم ندارم,چهارسال درس میخونم امابی فایده است وهیچی یادنمیگیرم,وچهارسال پول بابامو هدر میدم و وقتم به بطالت گذرونده میشه شاید تواین چهارسال خیلی کارامی تونستم بکن.تازه نمیدونمم آیندم چی میشه میخوام چکارکنم چه برنامه ای دارم چه درس ورشته ای بخونم و....اصلاهدف وبرنامه برای زندگیم ندارم.

میخوام ازصفرشروع کنم و بشم بنده ی خوب خدا انگار تازه به دنیا آمدم امانمیدونم بایدازکجاشروع کنم و اصلاچکارکنم چکارنکنم نمی تونم شهوتم رو کنترل کنم.باخودم میگم منی که به نامحرمانگاه کردم و به همشون توذهنم فکرکردموتوذهنم روابط انجام دادم وجلوشون جلب توجه کردم چه فرقی بافاسدا که میرن باهمه میگردن ویاکسانی که به دیگران تجاوز میکنن دارم اون وقته که حالم ازخودم بهم میخوره.
من ادم شیطون وبگوبخندی هستم اماچون شک میکنم که رفتارام بیرون وداخل درستن یانه هی میخوام حسم وسرکوب کنم وآرام وبی حرف باشم ولی وقتی یه مدت اینطور بودم یهو فوران میکنه وبدتر میگم ومیخندم.

تاحالاخیلی بامشاورا حرف زدم ولی بیشترغیرحضوری بوده و یه مورد هم حضوری بوده
راستی گفتم خیلی دوست دارم ازدواج کنم اما یه چیزی مرددم میکنه اینکه میگم نکنه ادم خوبی نباشه وباهم خوب نباشیم ومنم طبق رویم بادیدن یه اخلاق بدازش دلسردشم دوم خواهره بزرگمه که من بادیدن روحیش میترسم خیلی تاثیر بزاره روش.باخودم میگم با این وضعم اصلاچطور انتخاب کنم همسرومن که حتی تونعیارامم شک دارم وهی تغییرمیکنن.میگم اصلامن بلدم کاری کنم اصلاکسی دلش میخوادبامن عروسی کنه با این اخلاقام تنبلیهام مهارتی هم که ندارم.
همش دوس دارم برم مناطق ونمیدونم اردوجهادی و توجاهای مذهبی دانشگاه فعالیت دارم اما اولا که بازنمیدونم براچی ومطمین نیستم ثانیا باخودم چیزی بلد نیستم وخودم میگم خیلی پایینم بم میگن مثلابرا جهادی باید احکام و...بلدباشی میگم ازپسش برتمیام وترس دارم.

زود عصبی میشم ونمیدونم استرس دارم یا اضطراب باوجود گذشتم ناامیدم میگم هرچی باشه این همه گناه کردم.
دوست دارم ازاین زندگی یکنواخت بیام بیرون و یه زندگی پرازمعنویت وشادی رواآغازکنم ولذت ببرم ازهمه چی.میترسم که بارفتارام و.....دیگه ابروی خانوادم بره واونا سرافکنده شن.
لطف کنید سریعا راهنمای بفرمایین.
یاعلی.


با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

وسواس فکری (افکار شرم آور در هنگام گناه)

انجمن: 

با نام و یاد دوست


با سلام و عرض ادب

این سوال ،‌ سوال یکی از کاربران سایت هست که طرح آن با آیدی خودشون ممکن نبود

ولی با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:
[=&amp]سلام ببخشید که درد دل من طولانی هست [/]
[=&amp]جوانی هستم 27 ساله متاهل نزدیک به 5 ساله که ازدواج کردم و به همین دلیل مجبور شدم از مشهد به .... بیام متاسفانه از روز اول ازدواج تا به امروز نتونستم یه کار ثابت داشته باشم و بیکار هستم خرجی رو هم همسرم با شغل کارمندی که داره در میاره خدا رو شکر با هم خوب هستیم و هر طوری هست روز ها رو می گذرونیم ........ [/]
[=&amp]مشکل اصلی و موضوعی که خیلی خیلی روم تاثیر گذاشته و حال و هوای من و بهم می ریزه این هست که از سن 14 سالگی تا به امرز خود ارضایی می کنم
لذتی که به من میده رو نزد همسرم کمتر دارم، نمی تونم ترک کنم وابسته شدم
تا یه جا چیزی می بینم که برام تحریک آمیزه میره تو حافظم ...
دیگه خسته شدم میدونم که گناه کبیره هستش و گناه بزرگی هم محسوب میشه و اینکه از نعمت های خدا هم محروم میشم نمونه اش همین که 5 ساله دارم دنبال کار میگردم اینقدر که به این و اون رو زدم مدرک دادم به هم وعده دادن یا جواب سر بالا دادن هنوز کار گیرم نیومده حس می کنم دارم تاوان گناهانی که انجام دادم رو میدم
این قدر که از لحاظ فکری و روحی تحت فشار هستم بعضی وقت ها کفر میگم بعضی موارد هستش اصلا روم نمیشه بگم فقط اینو نمیدونم چرا در حال گناه و چه در حال نزدیکی با همسر، ائمه میان تو ذهنم؛ طوری که فکرای زشت و شرم اوری میاد سراغم
طوری شدم که افکارم دست خودم نیست خیلی تو نماز و وضو گرفتن اشتباه دارم اصلا یادم میره رکعت چندم هستم پیش دکتر اعصاب و مشاور هم رفتم نظرشون این بود که وسواس دارم حتی با دارو و نکته های که گفته بودن هم جواب نگرفتم ودیگه ادامه ندادم.

نا گفته نماند جوان بی دینی هم نیستم اهل نماز و روزه دعا خوندن هم هستم ولی این موارد باعث نشده که از گناه دور بشم این طوری بگم که خواستم خودارضایی کنم موقع اذان شده بود رفتم نماز خوندم بعد نماز خودارضایی کردم دیگه حدس بزنید که چقدر غرق در گناهم و وابسته بهش هستم
هزاران بار تصمیم به ترک گرفتم یک هفته ، 10 روز ، و آخرین بار 30 روز تونسم ترک کنم به خدا گفتم من که میدونم چرا کارم پیش نمیره و به اون چیزی که میخوام نمیرسم به خاطر همین گناهی که انجام میدمه پس من میام گناه رو میزارم کنارتو هم کار منو راه بنداز 30 روز گناه ترک کردم وبه خدا توکل کردم موقع نماز صبح شروع کردم چند تا دعا خوندن نماز ظهر همین طور روزها یکی پس از دیگری گذشت و من همچنان بیکار فکر نکنید که همین طوری تو خونه نشسته بودم پی کار و سپردن بودم ولی خبری از هیچ کسی نشد حتی مراکز کاریابی هم ثبت نام کردم و این طوری شد که از خدا نا امید شدم و شروع کردم به کار گذشته خودم و با خودارضایی و سایت های مستهجن سر گرم کردم و روز به روز دارم تو منجلاب گناه و افکار زشت و شرم اور گرفتار میشم طوری شدم که شیطان داره درونم حکم فرمایی می کنه حتی چند مورد بود که رفتم سر کار اینقدر که استرس و دل شوره بهم دست میداد دیگه سر کار نمی رفتم ترس از اجتماع داشتم دلیلش هم به خاطر اینه که 5 سال تو خونه هستم عادت کردم به خونه نشینی بعضی وقت ها دلم خیلی میگیره اینقدر گریه می کنم ...[/]
[=&amp]ممنون که وقت گذاشتید و تا آخر خواندید لطفا بهم نگید خودت و سر گرم کن ورزش کن از مکان های تحریک آمیز دور شو این موارد جواب مشکل من نیست برای کسی که 13 ساله داره گناه انجام میده جواب گو نیست من راه حل میخوام میخوام بدونم آیا همه این طوری هستن یادمه برنامه سمت خدا حاج آقا فرحزاد یه بار گفتش کسانی که وسواس فکری دارن حتی بیشتر مواردش نمیشه به زبان اورد رو گناه نیست و بهش توجه نکنن ولی در مورد من این قدر این وسواس فکر ی داره روم تاثیر میزاره که دارم در مورد ائمه فکر های ناجور می کنم مخصوصا زمان گناه با این چه کنم ؟؟؟[/]


با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

:Gol:

رهایی از وسواس فکری

انجمن: 

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام.من دختری 21 ساله و مجرد هستم.
من وسواس فکری دارم. فکرایی که به ذهنم میاد و منو اذیت میکنه
فکرای توهیین آمیز راجع به خداوند پیامبران و امامان
و فکرایی راجع به مسخره کردن دیگران و دعاهای بد برای به خودم و خوانوادم یا دیگران
و یا مثلا وقتی تو اخبار یه خبری راجع به حادثه ای میشنوم مدام توی ذهنم تکرار میشه.

دیگه خسته شدم اوایل فکر میکردم همه ی این افکار غیر ارادی وارد ذهنم میشه
ولی یه مدتیه که حس میکنم عمدا دارم این افکارو وارد ذهنم میکنم.

خیلی ناراحتم همش میترسم خداوند منو مجازات کنه و یا اون دعا های بدم به واقعیت تبدیل بشه.

خواهش میکنم منو راهنمایی کنید.
مرسی.

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

کمک برای رهایی از وسواس شدید

انجمن: 

با نام و یاد دوست


با سلام و عرض ادب

این سوال ،‌ سوال یکی از کاربران سایت هست که طرح آن با آیدی خودشون ممکن نبود

ولی با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

[=&amp]باسلام.
من مشاوره های وسواسی این سایت رو خوندم. خیلی خوب بود ولی لازم دیدم مشکل شخصی خودم رو در میون بذارم. لطفا کمکم کنید. من وسواس شدیدی دارم.[/]:Ghamgin:[=&amp]
احساس می کنم توهمات وسواسیم زیاده! من شک نمی کنم در نجس شدن چیزها! بلکه احساس می کنم مطمئنم و یا با چشم می بینم. دیگه خسته شدم! ولی خیلی از مواقع به دیدن خودم هم شک دارم! نمی دونم واقعا دیدم یا توهمه!![/]

[=&amp]این رو بگم که نمی خوام یا نمی تونم به روانپزشک مراجعه کنم. چون نمی خوام کسی بفهمه. کتاب وسواس آیت الله مظاهری و سخنرانی استاد فاطمی نیا کمی رویم تاثیر داشت و بهتر شدم. ولی مشکلم اینه که توی عمل به بعضی حرف های این دو بزرگوار مشکل دارم! یعنی نمی تونم و نمی فهمم! مثلا نمی فهمم که میگن متنجس برای وسواسی نجس نیست یعنی کلاً نجس نیست؟ تمام متنجساتی که باهاش سر و کار دارم؟ اگه به این نکته بتونم عمل کنم خیلی مشکلاتم حله...[/]

[=&amp]می خواهم چند نمونه از درگیری های خود را که مرا بسیار مشغول خود می کند بیان کنم تا ان شاءالله شما بیشتر کمکم کنید. چون من نمی خواهم ملعون دنیا و آخرت و عاقبت به شر شوم. لطفا کمکم کنید تا از این عذاب رها شوم[/].

1- [=&amp]با عرض معذرت در دستشویی اکثراً موقع آبکشی محل تخلی، آب به سنگ دستشویی که گاهی ذرات نجاست را در آن می بینم برخورد می کنه و بر من ترشح میکنه که این هم برایم دردسر می شه و باید آب و آبکشی بیشتری کنم که باز دلمو راضی نمیکنه زیاد! کلاً ترشحات آب از زمین در دستشویی و حمام یکی از درگیری های وسواسی منه[/].

2- [=&amp]خیلی مواقع یک دفعه به ذهنم میاد که جایی یا چیزی نجسه و باید از آن احتیاط کنم اما به خاطر نمیارم که چرا ! و چون فکر می کنم که حتما نجس بوده و من دلیلش را فراموش کردم یا یادم رفته آب بکشمش پس نجس است[/].

3- [=&amp]من مدام در تطهیر هر نجس و متنجسی احساس می کنم یه جوری اشتباه کردم و نجس کاری کردم! خیلی اشتباه می کنم و همش همه جا رو نجس می کنم! حالا نمی دونم به این اشتباهاتم اهمیت بدم و نجس بدونم یا نه؟! الان خیلی جاهای خونه رو نجس می دونم که قابل تطهیر هم نیست! مدام به خودم میگم چونکه میگن به یقین وسواسی نباید اعتنا شود پس نباید نجس بدونم! منتها در عمل ازشون احتیاط می کنم و دلچرکینم! عتنا نکردن برایم سخته. فکر می کنم اگر به یقین هام اعتنا نکنم همه جا نجس میشه! دارم دیوونه میشم! آیا بگم تمام این احساس ها و یقین هایی که میگم اینجا نجس شد اونجا رو نجس کردم اشتباهه و اعتنا نکنم؟ آیا به همه یقین های آزاردهنده م بی اعتنا باشم؟

[/]4 [=&amp]–همسرم در نجس و پاکی بیش از حد تساهل می کنه و با کارهایش جاهایی را به نظرم نجس کرده.اما خودش میگه تو زیاده روی میکنی!کار من درسته! تکلیف من چیه؟

[/]5- [=&amp]لطفا بگویید آیا می تونم همه جاهایی که فکر می کنم نجس کردم پاک بدونم و تکلیف نجس و پاکی به شکلی که مرا به مرز جنون و اذیت روحی رسانده از من برداشته شود؟[/]

6- [=&amp]این مواردی که عرض کردم تنها چند نمونه از مشکلات منه. و مسئله و مشکلاتم در این زمینه گسترده و همه جانبه است. مسائل مختلفی مدام برایم پیش میاد. البته این مسئله علاوه بر نجس و پاکی در نماز و وضو و غسلم هم سرایت کرده. و کلاً تمام کارهای عبادی ام رو با دلچرکینی که فکر میکنم اشتباه کردم و قبول نیست انجام میدم.

لطفا دقیق جوابم را بدید که با لطف خدا و راهنمایی ارزشمند شما نجات پیدا کنم.

با تشکر فراوان[/]

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

وسواس در قرائت نماز

انجمن: 

باسلام

آیت الله مکارم فرمودند: هرگاه در آيه و يا ذكرى از نماز شك كند بايد آن را تكرار كند تا صحيح بگويد، امّا اگر به حدّ وسواس برسد بايد اعتنا نكند و اگر اعتنا كند نمازش اشكال دارد و بنابر احتياط واجب بايد دوباره بخواند.

اگر کسی قرائت نمازش به حد وسواس برسد و اعتنا کند به نظر آیت الله مکارم احتیاط واجب آن است که نمازش را دوباره بخواند.

آیا مرجعی دیگر هست که نظرش این باشد که نمازش درست است؟

باتشکر

برچسب: 

/*/بي خيال درمانی/*/ صوتي و تصويري: سخنرانی استاد فاطمی نیا با موضوع وسواس و راه درمان آن

وسواس به نجاسات( كاربران اصفهاني شما خبر داريد؟)

انجمن: 

عرض سلام وخسته نباشید 5ساله که به بیماری وسواس به نجاسات مبتلا شدم متاسفانه هم وسواس فکری دارم هم عملی به روانپزشک ومشاور رفتم تحت درمان باد دارو وتمرین شدم مشاورم به من گفت باید به نجاسات دست بزنی وبه بدنت بزنی ونشوری منم همه این کارها روکردم ولی از سایت تبیان که پرسیدم می گن نجس نجسه الا حالم خیلی بده فکرمی کنم نجاساتی که به خودم زدم براثر عرق کردن چون ما توی شهر گرمسیری زندگی می کنیم نجاسات به هر جایی مثلا صندلی ماشین رفته والان حس بدی دارم که به صندلی تکیه بدم حالم خیلی بده لطفا راهنمایی کنید در ضمن توی غسل کردن هم وسواس دارم مرجع تقلیدم هم مکارم شیرازیه باتشکر

برچسب: 

رفتار من درست است یا اطرافیانم؟ (وسواس و دقت زیاد)

انجمن: 

با نام و یاد دوست


با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات

این سوال ،‌ سوال یکی از کاربران سایت هست که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع ، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

استاد بزرگوار من با خوندن تاپیک های شما متوجه شدم که من هم دارم دچار وسواس میشم
و یه جورایی دارم افسردگی میگیرم
من زمینه مذهبی داشتم و اعمال اعبادی را انجام میدادم اما عید با دانشگاه رفتیم زیارت مناطق جنگی جنوب از اونجا که بر گشتم به شدت تعقیر رو احساس کرم دیگه اصلا اهنگ گوش نمیدم رو حجابم بیشتر دقت می کنم رو نمازام بیشتر دقت می کنم اما خیلیم دچار دقت شدم مثلا گاهی دو سه بار وضو میگیرم یا واسه غسل واجب در دو روز 5 6 بار به حمام می رم در رفتار با نامحرم خیلی حساسم و نمی تونم تو چشم پسر دایی و عمو هام مثل قبل نگاه کنم و حرف بزنم و این باعث شده بهم بگن تو افراطی شدی
خیلی رو کارهای که کراهت داره مانور می دم مثلا می رم خونه دوستم می خوام تو اتاقش نماز بخونم همه ی عروسکاشو از جلوم بر میدارم بعد اون بهم میگه بابای من یه عمر اینجا نماز می خونه یه بار این کاری که تو میکنی رو نکرده یا مثلا وقتی ارایش میکنم به حدی صورتم می شورم که دیگه خسته میشم اخه شنیدم حتی یدونه اکلیل رو صورت باشه وضو باطله اما اطرفیانم میگن این چ حرفیه یعنی خدا واسه یدونه اکلیل نمازتو قبول نمی کنه

خلاصه بگم خیلی تو بعضی چیزا دقت می کنم و الان دچار شک شدم که ایا رفتار من درست است یا اطرافیانم ؟دچار یک اشفتگی فکری شدم

راستی استاد بزرگوار من یه چیز تو ذهنم اومد اضافه کنم:
ایا به نظر شما من افراطی شدم ؟
من قبلا فقط اعمال اعبادی رو انجام میدادم و به بقیه چیزا کاری نداشتم اما الان بیشتر وقت خود را به مطالعه درباره بحث های دینی می پردازم که بتوانم توان بحث در مقابله با مخا لفان را داشته باشم و این تغییر روش موجب شده تو رفتار های هم خیلی تعقییر ایجاد شود مثلا با افرادی که خیلی اعقاید متضادی دارند نمی توانم رابطه برقرار کنم یا با دوستانی که حجاب را رعایت نمی کنند نمی توانم دیگر گرم بگیرم
خیلی تو موضوع عرفان وعلاقه پیدا کردم اما این موضوع باغث کناره گیری و تاحدودی افسردگی و بی توجهی ام به دنیا شده
و خیلی دچار اشفتگی فکری میشوم

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

من و منشاء وسواس

انجمن: 

با نام و یاد دوست


با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات

این سوال ،‌ سوال یکی از کاربران سایت هست که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا به درخواست ایشان و با توجه به اهمیت موضوع ، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

استاد بزرگوار سلام
پیرو مطالبی که در تاپیک بی خیال درمانی گذاشته اید جرات پیدا کردم مشکل خودم رو با شما در میون بذارم.
متاسفانه توضیحش طولانیه و از این بابت از شما عذرخواهی می کنم. سعی می کنم با اعتماد کامل حرف هام رو بزنم و انشاءالله مرجع اعتمادم درست باشه، این سایت برای من نعمتی شده که بتونم سوالاتم رو بپرسم.

من بیست و سه سالمه. مجردم. فرزند اول و تنها دختر خونواده.

از حدود هفت هشت سال پیش من دچار یه مشکل جسمی شدم طوری که (ببخشید واقعا) در بازه های زمانی مختلف، به دلیل نشت ادرار، لباسم نجس میشه.
بازم عذرخواهی می کنم از اینکه مجبورم پوست کنده توضیح بدم؛ بخاطر همین مشکلی که گفتم به ناچار دائما مثل شرایط یک خانم پریود، از محصولات بهداشتی استفاده می کنم تا جلوی نجس شدن دائمی لباسهام رو بگیرم. خیلی معذرت می خوام از اینکه مجبور شدم توضیحاتی رو بدم.
برای رفع این مشکل از هیچ تلاشی فروگذار نکردم. همین بیماری باعث شده به مرور دچار وسواس طهارت و نجاست بشم، وسواس من توی یه دوره ای انقد شدت گرفت که دچار افسردگی حاد شدم. شکر خدا پدر و مادرم خیلی کمکم کردن تا خیلی زود از این وضعیت بیرون بیام، هرچند که کاملا از بین نرفته و گاها شدت می گیره.
الان تحت درمان روش پزشکی نوین هستم که همه ی این مشکلات رو ناشی از اضطرابی میدونه که توی یه دوره ای دچارش بودم. الویت اول این پزشک اینه که اضطراب منو کاهش بده. منظورم از گفتن همه ی اینا اینه که به درمان اقدام کردم ولی ظاهرا مدت زیادی طول می کشه تا خوب بشم تازه اگه اگه! خدا بخواد.

این بیماری باعث شده 1. من به شدت نسبت به انجام واجبات سرد بشم. چون وضوم زود به زود باطل میشه، نماز خوندن دقیقا حکم شکنجه رو برام داره، البته نه همیشه ولی معمولا. نماز جماعتم که هفته ای یه بار به زور توفیقم میشه، بس که نمیتونم تا مسجد وضوم رو نگه دارم و وضو گرفتن توی مسجد هم همیشه مقدور نیست.
2. باعث شده وسواسی بشم و این موضوع خونواده ام رو خیلی عذاب میده، مدام به کارام اعتراض می کنن و من قدرت واکنش صحیح با اونها رو ندارم و از این طریق گاها باعث رنجش پدر و مادرم میشم، این یعنی نه آسایش دنیا رو دارم نه راحتی آخرت رو خواهم داشت، درد نارضایتی پدر و مادرم داره منو می کشه.
3. علی رغم حساسیت زیادی که نسبت به شرایط خواستگارها دارم(متاسفانه و صد متاسفانه نمی تونم خواسته هام رو تعدیل کنم) ولی وقتی یادم می افته یه روزی قراره راجع به مشکلاتم و شرایطی که مجبورم همیشه داشته باشم با خواستگارها صحبت کنم رسما دیوونه میشم، این مورد پدر و مادرم رو هم خیلی نگران می کنه.

استاد حامی! من هرچی سخنرانی و مقاله و استفتا و ... بوده مطالعه کردم و الحق هم در کنترل پیشرفت مشکلم موثر بودن ولی فقط از پیشرفتش جلوگیری کردن و اتفاق دیگه ای نیفتاده. مشکلم تحملش خیلی دردآوره ولی وسواس ناشی از اون آسایش رو از خودم و خونواده ام گرفته.
شرایط من متفاوته. چون من دائما با نشت ادرار و نجس شدن دست به گریبانم و ...دیگه نمی دونم چی باید بگم.
امیدوارم از اینکه وقتتون رو گرفتم منو ببخشید. ممنون میشم کمکم کنین.
در ضمن، نماز و روزه هاتون هم قبول حق باشه انشاءالله


با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol: