همت

آیا دعا کردن برای ازدواج ایرادی دارد؟

انجمن: 

سلام.
یکبار روحانی مسجدمون که سخنرانی میکرد میگفت در زمانهای خاص دعا کردن مثل شب قدر، روز عرفه، و سایر اوقات مشابه استجابت دعا، برای جور شدن مواردی که در رزق و روزی تون هست مثل {خوراک-مسکن- ازدواج - ماشین} دعا نکنید چون روزی هر کس تعیین شده است و چه دعا بکنید چه نکنید خدا روزی تون رو میرسونه.پس بهتره دعا برای امور معنوی بکنید مثل عاقبت بخیری و بقا بر ایمان و....

سوالم اینه که:
1- این صحبت درسته؟ نباید برای ازدواج دعا کرد؟ یا اصلا منظورشون چیز دیگری بوده و من اشتباه میکنم؟
2- اگر نباید برای ازدواج دعا کرد پس چرا روایاتی هست که فلان نماز یا فلان دعا رو برای فراهم شدن ازدواج بخونید؟
3- چرا همین دعاها و نمازهای توصیه شده رو هرچی میخونیم ازدواج مون جور نمیشه؟

اینجا برای همدیگر دعا کنیم**هرکس التماس دعا دارد تشریف بیاورد***

بسم الله الرحمن الرحیم



خداوند به موسی(ع) وحی کرد: ای موسی، مرا با زبانی بخوان که گناه نکرده است. موسی عرض کرد: خداوندا! آن زبان را از کجا بیاورم؟
خطاب آمد:
با زبان دیگری مرا دعا کن.
(
الجواهر السنیه، باب هفتم ص ۱۴۶)

سلام علیکم

قطعا همه ما در مسیر زندگی حوائجی داریم که نیازمند دعای خیر یکدیگریم ،بر این اساس بنده تصمیم گرفتم به لطف الهی این تاپیک را ایجاد نمایم تا هرکس نیاز به دعای دوستان داشت بیاید اینجا و از اعضای پاکدل این سایت بخواهد تا برای حل مشکلش یا برآورده شدن حاجتش دعاکنند
ان شاءالله در راس تمام دعاهایمان تعجیل در فرج و سلامتی مولایمان امام عصر (روحی وارواحنافداه ) و سلامتی امام خامنه ای (روحی فداه) باشد

اکنون بنده حقییر از شما بزگوران عاجزانه التماس دعا دارم ،باشد که به برکت صفای باطن و روح پاک شما خوبان ،خداوند نظر رحمتش را شامل حال گنهکاری چون من نیز بگرداند

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

یازهرا(س)

*********************************************
مهربان خدای من...
وقتی دلم برای توست دلنوشته هایم بیشتر بهانه ات را میگیرند پس بگذار باز هم برایت بنویسم ...بنویسم که عاشقانه دوستت دارم وقتی تو داری عاشقانه برایم خدایی میکنی...بگذار بنوسم بدون تو زندگی برایم بی معناست وقتی تو معنای زندگیم هستی...بگذار بنویسم انتهای مقصدم وصال توست و میخواهم به تو برسم وقتی رسیدنم با تو شروع میشود مهربان خدای من...!

خدای خوبم ...
من که جز روسیاهی چیزی به درگاهت ندارم،اما خوب میدانم اینجا کسانی هستند که قلبها و دلهایشان پاک است و نگاهشان به آسمان خداییت گره خورده است،کسانی که بااشکهایشان وضو میگیرند و با قلبهایشان نماز عاشقی برایت میخوانند

معبود من...
شاید دستهای گنه کار من به آسمانت نرسد اما مطمئنم اینجا کسانی هستند که تا دستانشان را به سوی تو بلند میکنند ملائکه سبد سبد عاشقی در دستانشان میگذارند و دستهایشان را به چشمه زلال بخشندگیت متصل میکنند

پروردگارم....
من که آبرویی به درگاهت ندارم اما خوب میدانم اینجا کسانی هستند که آنقدر به درگاه تو آبرو دارند که میتوانند بهشتت را برای دیگران قسمت کنند

پس از تو میخواهم به حق آبرو داران درگاهت از خطاهای من بگذری و حوائج همه این جمع و بنده حقیرت را برآورده سازی که جز رسیدن به تو چیز دیگری نمیخواهم ،پس هر چه در این مسیر مانع رسیدن بندگانت به توست از سر راهشان بردار و هرچه آنان را به تو میرساند به بندگانت عطا بفرما و حوائج مشروع همه بندگانت را برآورده ساز گه تو تواناترین توانایی




[SPOILER]
[=&amp]تنها دلم خوش است به مولای یا مولای....[/] [=&amp]

خداوندا،[/]

[=&amp]در این ثانیه های پراز اجابت، برسر سجاده عشق با چشمهایی که به آسمان خداییت گره خورده است به امید بخشش و مهربانیت مینشینم و الهی العفو هایم را به امید اجابت توگریه کنم ...
مهربان خدای من
[/][=&amp]![/][=&amp]آنقدر در لحظه لحظه عمرم تاکنون پایم لغزیده است ،قلبم لرزیده است ،افکارم به خطا رفته و وجودم گناه را به چله نشسته است که جز شرمندگی چیزی برای گفتن ندارم...اما باز هم مثل همیشه این تویی که مرا به مهربانیت میخوانی و این منم که باز شرمنده تر از گذشته به درگاهت پناه می آورم و تنها دلم خوش است به مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنتَ الغَفُورُ و اَنَا المُذنِبُ وَهَل یَرحَمُ المُذنِبَ اِلَّا الغَفُور...[/]
[=&amp]پروردگارا، [/][=&amp]مانده ام از تو چه خواهم در حالی که تمام [/][=&amp]نعمتت را[/][=&amp]بر من [/][=&amp]عطا کرده ای و این منم که در غفلت به سر میبرم واز آنچه عاشقانه به من داده ای بهره نمی گیرم...
معبودا،
من شاکر نبوده ام اما تو باز هم برمن بخشیدی....هر آنچه راکه هرگز قدرش را ندانستم و شکر[/][=&amp]ش[/][=&amp] را به جای نیاوردم،[/][=&amp]هزار[/][=&amp]ا[/][=&amp]ن نعمتی که من روسیاه، چشم بر روی همه آنها بستم و معترضانه به درگاهت کفران نعمت کردم...
خدواندا
در این لحظات عزیز شکرکدام نعمتت را به جای آورم و به خاطر کدام گناه ،شرمندگیم را گریه کنم......[/] [=&amp]تو تاج شیعه بودن را برسرم نهادی و ولایت مولایم را زینت زندگیم کردی و چشم امیدم را به چراغ شفاعتش تا لحظه وصالت روشن نمودی، نعمتی که به تنهایی بس است تا قیامت شرمنده لطف بیکران الهیت باشم،......[/] [=&amp].
وقتی میان در و دیوار تنهایی، گناهانم مرا زمین گیر میکند تو به من مادری عطا کردی که تا دست به دامانش میشوم چادر سبزش را بر روی سرم میکشد و آبرویم را میخرد برای همیشه.........[/]
[=&amp]تو به من مولایی دادی که وقتی دستم از همه جا کوتاه میشود، مانند کودکی بی پناه سرم را روی زانوهایم میگیرم و چشم امیدم را به دستهای مهربانش میدوزم و او مهربانانه و پدرانه دستم را میگیرد و آرام بلندم میکند تا هرگز زمین نخورم وپشتم گرم باشد به مولائیش........[/] [=&amp]
وقتی تب غصه هایم وجودم را فرا میگیرد مسیر حرم را به من نشان میدهی و من سردرگم و خسته از همه جا دلم را گره میزنم به پنجره فولادش و دردهایم را دانه دانه گریه میکنم وآقای رئوف حرم اشکهایم را پاک میکند و مرا برسر سفره کرمش مینشاند.......[/]
[=&amp]وقتی نگاهم مه آلود میشود و قلبم زنگار بی حیایی به خود میگیرد مرا میکشانی تا محرم...ومن یک جرعه غیرت از دستان عباس مینوشم تا تمام وجودم وضو بگیرد و [/][=&amp]ندبه [/][=&amp]کنان در مقابل آقایم زانو می زنم و آن تن نازنین بی سر بر سرم دست میکشد تا در حریمش پناه بگیرم و پیله وجودم پروانه ای شود برای پرواز........[/] [=&amp].
و وقتی در این زمانه غربت بر سر دو راهی های شک و تردید آواره میشوم خورشید پشت ابرت را به دادم میرسانی تا مبادا فتنه های روزگار مرا به اسارت ببرد و از قافله سالار عشق جامانده شوم و چه زیبا مولاو آقا و صاحبم دستم را میگیرد ومرا میرساند تا مقصد، تا خود خود خدا.....خدایی که خودت آن را به من دادی ،با آفرینش من، تا اشرف مخلوقاتت باشم.... و تو چه عاشقانه خدایی میکنی درحالی که من لحظه ای هم بندگی نمیکنیم ......[/]
[=&amp]تو تمام نعمتهایت را به من عطا کردی ... و من شرمنده و خجالت زده از این همه لطف و بخشش و مهربانیت باز به درگاهت مینشینم تا باورم کنی جز این خانه جایی را نمی شناسم ......[/]
[=&amp]پرودگارا ،[/][=&amp]مانده ام از تو چه خوا هم در حالی که نعمتت را، حجتت را برمن تمام کرده ای و من غرق در نعمتهای بیکران توام، اما انگار در این هیاهوی زندگی چیز ی را گم کرده ام و آن قدر و شان و منزلتی است که تو با آفرینش انسان به من عطا نمودی و من دراین روزگار وانفسا آن را به دست فراموشی سپرده ام ،من فراموش کرده ام که هستم ، برای چه هستم....من فراموش کرده ام وجودم را هدفم را مقصدم را انسانیتم را،من خودم را گم کرده ام، خودم را ...... اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى [/]

[=&amp]
نویسنده: بنده روسیاهت که بعد سالها هنوز رسم بندگی نمیداند...[/]

[=&amp]یازهرا(سلام الله علیها)
[/]

[=&amp]
[/]

[/SPOILER]


اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم


پستی همت

باسمه تعالی
با سلام:
علاقه به کمال و میل به دستیابی به مراتب عالی و مناصب متعالی از گرایش های ذاتی آدمی است.

و انسان بدون نیاز به ترغیب و تشویق به طور طبیعی خواهان رسیدن به کمالات انسانی و مقامات بلند معنوی است اما از انجا که پی گیری هر مقصد مادی و یا معنوی به تناسب بزرگی و ارزشی که از آن برخوردار است نیازمند همت ،توان ،بردباری و پایداری است.و تعلقات مادی و محبت شدید به دنیا هر یک از امور را به شدت تحت تاثیر آثار زمین گیر کننده خود قرار می دهد

بسیار اتفاق می افتد که کمترین نشانه ای از کمال خواهی و فعالیت در مسیر اهداف انسانی از انسان ظاهر نمی گردد

خداوند متعال در قرآن می فرماید:یا ایها الذین امنوا ما لکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله........(1

ای کسانی که ایمان آورده اید چرا هنگامی که به شما گفته می شود به سوی جهاد در راه خدا حرکت نمایید بر زمین سنگینی می کنید آیا به زندگی زودگذر دنیا به جای اخرت راضی شده اید ؟پس اگر چنین است همت بلند داشته دل از آن برکنید که متاع زندگی دنیا در برابر آخرت جز اندکی نیست

آری پستی همت که از عوامل بازدارنده تهذیب نفس و مانعی جدی در مسیر تلاش و فعالیت برای اصلاح درون به حساب می آیدخود از حب دنیا و تعلقات مادی که مانع بزرگتری در راه خود سازی است سرچشمه می گیرد.

ادامه دارد....
پی نوشت:
1- توبه ،38

خاطرات مهران‌رجبی از همرزمی با شهید همت

به گزارش مشرق به نقل از خبرگزاری دانشجو، از جمله این خاطرات مربوط به زمانی است که این بازیگر به مناطق جنگی شمال غرب و جنوب کشور اعزام شده بود.
متن ذیل گفت و گوی «خبرگزاری دانشجو» با مهران رجبی است که از همرزمی با شهیدان همت، عباس کریمی و چراغی می گوید:
اصولاً زمانی ‌که اعزام‌های بسیج و سپاه انجام می‌شد کمدی‌های آن بیشتر از اقدامات جدی‌ بود؛ زیرا افراد اعزامی را جوانان بانشاط تشکیل می دادند.
در تمام هفت، هشت اعزام‌ من در مجموع دوران جنگ، یکی هم از سوی سازمان‌ بسیج دانشجویی بود.
یک روز از طرف بسیج ناحیه یک کرج به ما گفتند که عملیات بسیار خاصی در بندرعباس است که باید بچه‌های سد کرج سریعاً با هواپیما اعزام شوند؛ ما چون اهل سد کرج بودیم و مسائل آبی را خیلی خوب می‌دانستیم، در این زمینه فعالیت ‌کردیم.
کمتر از ۱۲ ساعت، ۲۰ نفر جمع شدیم و از سمت سد کرج به سازمان بسیج دانشجویی رسیدیم؛ اینجا پر از نیروهای اعزامی بود و تصورمان این بود که باید با هواپیما اعزام شویم.
ساعت ۹ شب شد، همین جا غذایی خوردیم و لباس نظامی پوشیدیم و سوار اتوبوس‌ها شدیم، فکر می کردیم ما را در فرودگاه پیاده می‌کنند و خودشان هر جا که بخواهند، می‌روند؛ از قزوین و استان‌های دیگر رد شدیم، صبح که بیدار شدیم، دیدیم روی تابلو نوشته ایلام ۵۰ کیلومتر.
گفتیم که حتماً می‌خواهند ما را از فرودگاه ایلام اعزام کنند، در قرارگاهی نزدیک ایلام پیاده شدیم و رزمنده‌هایی که با ما بودند وارد گردان و گروهان های خودشان شدند، ولی ما ۲۰ نفری که از سمت کرج آمده بودیم جایی نداشتیم و کسی هم به استقبال ما نیامد؛ دو روز در چادر علاف‌ها ماندیم، برای خودمان می‌گشتیم و خیلی خوش می گذشت.
پس از دو روز از قرارگاه اصلی آمدند و پرسیدند که بزرگ‌تر گروه کیه؟ که من بودم و جلو رفتم، گفتند باید بریم صحبت کنیم تا ببینند که تا کنون پشت موتور نشسته ایم یا نه، رفتیم توی چادری که آنجا بود و برای اولین بار شهید عباس کریمی را دیدم که فرمانده لشکر بود.
متوجه شدم که قضیه جدی است؛ وی گفت که این نقشه من بود، ولی نمی‌توانستم نقشه را به شما بگویم. بعد گفت که موضوعی پیش آمده، می‌توانم روی شما حساب کنم یا نه؟ شما جایی می‌روید که شاید دیگر برنگردید، گفتم من از بچه‌ها مطمئنم، ولی دو نفر نمی‌توانند بیایند؛ چون اجازه آنها را از بزرگترهایشان نگرفته ام.
آمدم با بچه‌ها صحبت کردم، با آن دو نفر خداحافظی کردیم و گفتیم ما جایی می خواهیم برویم که خودمان هم نمی دانیم کجاست، همه موافقت کردند، غروب همان روز دو تا ماشین جیپ آمد، سوار شدیم، راننده پنج تا ۲۰ لیتری بنزین پر کرده بود، به ما اسلحه دادند و گفتند که مراقب باشید به ماحمله نشود، به جایی رسیدیم که یک فضای بسیار باز بود و مردمان کرد با سبیل کلفت و مسلح آنجا بودند.
آنجا که رسیدیم غذاها را گرفتیم و رفتیم روی میز نشستیم که بخوریم؛ یکی از کردها گفت: غذای من مرغ نداره (با لهجه و صدای کلفت)؛ یکی از آن افراد مسلحی که آنجا بود دست انداخت توی غذای من و مرغ را از بشقاب من برداشت و در ظرف وی گذاشت؛ ما هم جرات نکردیم، چیزی بگوییم.
در میان ما، دو نفر روی جعبه انگور نشسته و روی غذاهای روی میز می‌کوبیدند، به حدی که آب انگورها به اطراف می‌پاشید.
خلاصه غذا را خوردیم و نزدیک خط مرزی در کردستان عراق رفتیم، دو نفر از روی تپه پایین آمدند و گفتند که دو نفر از بچه‌های شما باید بروند نگهبانی بدهند، ما قبول کردیم و تا صبح از ترس بیدار بودیم و خوابمان نبرد.
صبح به سنگری که کنار ما بود و سه تا موتور قایق در آنجا قرار داشت، رفتیم، یکی از فرمانده‌ها به سمت ما آمد، در آنجا شهید دستواره، شهید همت و شهید رضا کریمی را دیدم که البته آن زمان شهید همت فرمانده لشکر بود.
صحنه عملیات را برای ما توضیح دادند و من گفتم که با این قایق‌ها نمی‌شود عملیات انجام داد؛ قرار بود ما آن سه موتور قایق را تا نزدیکی عراق منتقل ‌کنیم و از آنجا گردان شهادت بیایند و ما آن موتورها را جابه‌جا نماییم و ادامه ماجرا.
برای این کار دو تا اسب آوردند، اما دیدیم موتور بد بار است و پروانه آن بدن اسب را زخمی می کند؛ بنابراین در مدت چهار روزی که آنجا بودیم، اول از همه موتورها را آب‌بندی کردیم.
یک روز مشغول کار بودیم که شهید عباس کریمی گفت: عملیات لو رفته و انجام نمی‌شود؛ چرا که در آخرین شناسایی، ‌راه‌های شناسایی مسدود شده و نیروهای دشمن در محل عملیات دیده بان گذاشته اند.
همان جا از ما تشکر کردند و ما به سلامت با تمام دوستان به کرج و سر زندگی‌مان برگشتیم و تا آخر عملیات فقط می‌گفتیم که بندرعباس چقدر خوش گذشت.





همت عالی و اراده قوی در بیان و بنان اولیاء الله

انجمن: 

[="Tahoma"][="Navy"]

بسمه تعالی


علو همت در بيان آيت الله بهاءالديني:

بركات‌ خدا زیاد است‌. در این‌ جهان‌ همه‌ چیز هست‌ و هركس‌ به‌ حسب‌ همّت‌ خودش‌ از آن‌ استفاده‌ می‌كند. یكی‌ به‌ اقتصاد می‌رسد و می‌گوید: كار درست‌ است‌، بعضی‌ به‌ مقداری‌ معلومات‌ می‌رسند، می‌گویند: كار تمام‌ است‌ و ما از رفقا جلوتر هستیم‌. و این‌ اشتباه‌ انسان‌ است‌. اگر می‌خواهید مقایسه‌ كنید؛ با تمام‌ بشر مقایسه‌ كنید كه‌ نسبت‌ به‌ آنها صفر هستید.
همّت‌ عالی‌ برای‌ انسان‌ مؤثر است‌ و انسان‌ را به‌ چیزهای‌ كم‌ و علم‌ ناچیز قانع‌ نمی‌كند و موقعیت‌ بلندی‌ در دنیا و آخرت‌ نصیب‌ او می‌شود. این‌ دنیا كه‌ تمام‌ شد، تازه‌ اول‌ كار انسان‌ است‌. او را رها نمی‌كنند. انسان‌ وقتی‌ از دنیا می‌رود یا ظلمت‌ محض‌ است‌ و یا موجود نورانی‌. اگر انسان‌ نورانی‌ باشد من‌ احتمال‌ می‌دهم‌ یكی‌ از سَترهای‌ بشر در آن‌ نشئه‌ نور است‌. نور به‌ طوری‌ او را احاطه‌ می‌كند كه‌ خود نور، ساتر معایب‌ او باشد. و اگر موجود ظلمانی‌ باشد، عریان‌ است‌ و خودش‌ خجالت‌ می‌كشد.
[/][/]