نفس

اگر تمام امکانات برا تمام لذات فراهم بشه ... باز هم دلت می خواد یا نه؟

[="tahoma"]چرا اعتماد به نفس

چرا؟

چرا اعتماد به نفس!

چرا به نفس که دشمن ترین دشمنان هست اعتماد کنیم؟

این چه بحثی هست که بعضی از اساتید و روان شناسان برای طبابت مطرح می کنند.

و به مراجعه کنندگان خود می فرمایند: باید به خویشتن اعتماد داشته باشید؛ و به نفس خود اعتماد کنید.

مگر به دشمن می شود اعتماد کرد، مگر به کسی که در تمام شبانه روز کارهایش و فکرهایش به زمین زدن و ریختن آبروی ما و بدبخت کردن ما در این دنیا و همچنین در آخرت هست می شود اعتماد کرد.

مگر اهل بیت نفرموده اند: "أعدی عدُوِّکَ نفسُکَ الّتی بینَ جَنْبَیْک"

دشمن ترین دشمنان نفس خودت هست.

گریه اولیاالله در شبانه روز برا چیست؟ غیر از این هست که از خدا می خواهند آنها را از دست این نفسشان نجات دهد؟

خدایا ما را یه لحظه به این نفسمان واگذار نکن؟

خداوند از ما خواسته به این نفس سوءظن و بدگمان داشته باشیم نه اعتماد و نه حسن ظن.

رب ما از ما خواسته که به خودش اعتماد و توکل کنیم نه که به این نفسمان تکیه کنیم.

غیر از این که آیات و روایات این را می گویند عقل سلیم انسان هم این را می گوید که یه لحظه هم به دشمنت تکیه نکن.

آری عزیزان من به این نفس که کاری غیر از زمین زدن ما ندارد نمی شود تکیه کرد.

باید به خود خدا که عین پاکی و سرچشمه پاکی هست تکیه کنیم.

و هر چه تکیه کردن ما به خدا بیشتر شود همان قدراعتماد ما به نفس کم خواهد شد و نزدیکی ما به خدا زیاد خواهد شد.

و از این طرف هر چه اعتماد ما به نفس زیاد شود همون قدر که از خدا دور می شویم به همان اندازه به ابلیس لعین نزدیک می شویم که نزدیکی به ابلیس همان رو آوردن به شهوات و سقوط در پرتگاه نابودی و دور شدن از صاحب نعمتمان هست.

پس بیایید با تکیه بر خداوند و با توسل به اهل بیت -عصمت و طهارت- به خدا نزدیک شده و از این نفس و شیطان و شهوات دوری گزینیم. که در این راه راهی سریع تر از تکیه به خود خدا نیست.

انشاالله[/]

بدی نفس و خوب آفریده شدن همه چیز؟!؟!؟یک تضاد!!!!

انجمن: 

سلام دوستان ،

یک سوال:

از نظر آیات و احادیث خداوند هیچ چیز رو بد نیافریده است،
ولی ما میدونیم که ذات نفس اماره بد آفریده شده.
چه پاسخی برای این سوال وجود داره؟

برچسب: 

خودم مقصرم

............... تا به حال انگشت تقصير رو طرف خودتون گرفتيد؟
اگر دقت كنيد اكثر اختلاف ها و دعواها و سوء تفاهم ها و يا قهر ها و قطع رحم ها و... يك نكته مشترك دارند اون هم اينكه :
.....هر يك از دوطرف انگشت تقصير رو سوي ديگري ميگيره و به قضاوت ميشينه.
كسي ميگفت قصد دارم از شوهرم جدا بشم،وقتي رفتارشو بررسي كرديم،متوجه شد عصبانيتشو كنترل نميكنه و در نتيجه هر حرفي رو ميگه و...
بعد اينكه زود قضاوت ميكنه در نتيجه....
صبر نداره و.....
يا كسي ديگه ميگفت همسرم شرائطمو درك نميكنه و ناسازگاره، بعد از اينكه فهميد انگشت تقصير بايد طرف خودش باشه فهميد هر چي اشتباهه از جانب خودشه و زندگي رو تلخ كرده.
استادي ميفرمود بعضيها اونقدر حق به جانب اند كه حتي اگه بميرند انگشتشون بعنوان تقصير از خاك بيرونه و به سمت ديگران.



شما تا به حال چقدر انگشت تقصير رو سوي خودتون گرفتيد؟

قوه خیال تجلیگاه قوه عاقله در نفس

قوه خیال تجلیگاه قوه عاقله در نفس


بسم الله الرحمن الرحیم

همانگونه که نفس میتواند به واسطه قوه خیال از موجودات نشآه ی طبیعت عکس بگیرد . همین طور

می تواند آنـرا بـه منزله آینه ای در دست عقل قـرار دهـد تا حقائق ملکوت عالم را بـه تصویر کـشاند .

منتهی راه این عمل صحیح ٬ همان طهارت قوه خیال است که باید صورت گیرد . عقل در عالم دو نـوع

ادراک دارد : یا اینکه موجودات مجرد عقلی را ادراک میکند که ما از آنها به ملائکه الله تعبیر میکنیم

زیـرا ملائکه موجودات عقـلی هستند و در عالم وسیعتری بـه نـام « عالم عقل » یـا « عالم ملائکه »

متحقق اند . و یا اینکه معانی کلی عقلی را در ماورای عالم ادراک می کند . قوه خیال محل ظهور عقل

در نفس انسان است . قوه خیال بـه عقل رو می کند و آنچه را کـه عقل ادراک کرده بـود در مرتبه ظاهر

صورتگری می کند . اگـر قـوه خیال تطهیر شـود می تـوانـد ادراکات قـوه عاقـله از ملائکه و موجـودات

عقلی دیگـر را بـه صورت انسان تجلی دهد و یـا اینکه آن معانی کلی دریافت شـده عقیله را بـه بهترین

عبارت در آورد . بـه همین خاطر گـاهی انسان در خواب می بیند کـه عبارت زیبایی نوشته و یـا عبارت

خوشی شنیده است چه اینکه اکنون اگر بخواهید آنچه را که در عقل دارید به عنوان ادراک عقیله برای

دیگران اظهار کنید باید آنرا به صورت شکلی در آورید و بـه دیگران بنما یانید و یـا بـه صورت عبارتی

در آورید و به دیگران نشان دهید . قوه خیال اگر تطهیر شود آینه تجلی عقل می گردد . منتهی اگر عقـل

ذوات نوریه را ( ذاتهای مطهره عالم عقل را ) ادراک کـرده باشد ٬ ‌قـوه خیال می تواند آنـرا بـه بهترین

صورت که صورت انسان است تجلی دهد و اگر معانی کلیه باشد ٬ آنرا به زیباترین عبارت در آورد .

(استاد صمدی آملی)

ازخودتون چه خبر؟!

دنيا گارگاه آدم سازي است و محل گذر همراه با عبرت و تامل ، نه اينكه بياييم و برويم و ندانيم كه چرا آمديم و چرا رفتيم ؟ كوره اي است براي آب كردن آهن وجود تا آنچنان كه خدا مي خواهد بسازيمش البته اگرآهنگري بدانيم و شاگردي كرده باشيم.
نفس يعني همان وجود خدادادي كه دراين كوره بايد گداختش تا ذوب شود. راستي نفس چيست؟ و باما چه نسبتي دارد؟ چرا هركس هرغلطي مي كند به گردن نفس مي اندازد ؟ چرا يوسف با آن همه قداست و خود دار بودنش بازهم خودش را ازشرنفس درامان نمي بيند و ازشرنفس به خدا پناه مي برد. آيا نبايد اين موجود خطرناك را كه حتي انبياي پاك الهي هم ازترس آن به خدا پناه مي برند را بشناسيم تا درمقابلش بهترجبهه بگيريم ؟ چرا بايد آنقدردراين كارتنبلي و كاهلي كنيم تا كاربه قيامت بيفتد و به فرموده خداوند درآيه 44 سوره قيامت انسان تازه درآن روز عظيم به خودش بيايد و چشم بصيرتش بينا شود و نفسش را بشناسد. آن روز ديگراين شناخت به چه كارمي آيد؟ البته ازاين جهت كه مي فهميم با خودمان چه كرده ايم و گوش به فرمان چه بوده ايم خوبست ولي آه و افسوس كه ديراست.
درحديث آمده است كه مردي مشاجع نام برپيامبرواردشد و ازايشان سئوال كرد كه يا رسول الله چه كنم تا حق (خدا ) را بشناسم ايشان درجواب فرمودند معرفت النفس يعني نفس خود را بشناس بازپرسيد چه كنم تا كارهايم مطابق ميل حق باشد و برسبيل حق قدم بردار؟ فرمودند : مخافت النفس يعني با نفس خود مخالفت كن بازپرسيد چگونه رضايت الهي را بدست بياورم فرمودند: سخط النفس يعني با نفس خود دشمن باش و براو خشم بگيرو نيك مي دانيم كه حال دشمن با دشمن چگونه است مدام درگيري و كشمكش و البته براي ظفرمندي براين دشمن، تجهيز و آماده باش دائم لازم است و لحظه اي غفلت و خواب همانا و مورد شبيه خون واقع شدن همان.
ازيكي ازبزرگان نظام دريكي ازبرنامه هاي تلويزيوني شنيدم كه مي گفت روزي برامام خميني (ره) وارد شدم ديدم مشغول خوردن هندوانه هستند همينطوركه حرف مي زديم دقت كردم ديدم به من تعارف نكردند گفتم ازاين هندوانه تعارف نمي كنيد گفتند نه ! نمك زده ام تا بادلم مخالفت كرده باشم تو نمي تواني بخوري.
اين يعني تجهيزو آماده باش كامل،‌حال ممكن است كسي بگويد خوب هندوانه نمي خوردند بهتربود. مي گويم به آن نخوردن مخافت با نفس و جنگ با هوا و هوس نمي گويند بلكه فرار ازعرصه نام دارد كه نه تنها مطلوب نيست كه شكست درپي دارد.
با دشمن نفس ،‌صلح كردن ننگ است
چون درهمه حال با خرد درجنگ است
هرچند سخن زآشتي مي گويد
خصمي است كه آتش بس او نيرنگ است
البته اين دشمني با نفس ضمن جلب رضايت الهي باعث رام شدن نفس و درنهايت طهارت نفس مي شود كه به فرموده علي(ع)‌ كه فرمود جان خود را ازشهوات پليده منزه سازيد تا به مدارج عالي انساني دست پيدا كنيد،‌باعث سربلندي انسان مي شود.