«سيد حسنی» در خطبه البيان؛ از سند تا متن
ارسال شده توسط montazer.313 در دوشنبه, ۱۳۹۳/۱۱/۲۰ - ۱۴:۱۸اين نوشتار، به موضوع سيد حسني در خطبة البيان مي پردازد كه در دو محور سندي و متني سامان يافته است. در محور اول، سند خطبه، بررسي شده و بدين منظور، نظرات مخالفان و موافقان بيان شده است. نظرات مخالفان در سه بخش بيان شده است؛ بخش اول: ضعف رجال حديث كه در اين بخش، جد طوق و عبدالله بن مسعود ارزيابي مي شوند؛ بخش دوم: ارسال حديث و بخش سوم: عدم نقل حديث در منابع دست اول كه دليل بر عدم اعتبار آن دانسته شده است.
نظرات موافقان نيز در دو بخش: دفاع از ابن مسعود و اعتناي علما به اين خطبه ذكر مي شود. محور دوم مقاله نيز به بررسي متن اين خطبه مي پردازد و خواهد آمد كه برخي از دانشمندان، متن خطبه را دچار اشكالات فراوان دانسته و آن را رد كرده اند و عده اي ديگر نيز در پذيرش خطبه، قائل به تفصيل شده اند.
درباره موضوع مهدويت اخبار فراواني وجود دارد؛ از جمله خطبه اي است منسوب به اميرالمؤمنين عليه السلام كه به خطبة البيان معروف است. در آغاز اين خطبه، اوصافي از اميرالمؤمنين عليه السلام ذكر شده و در ادامه، مباحثي در بارة مهدويت مطرح مي شود.
ش
عمده مطالب مهدوي اين خطبه به اوضاع آخرالزمان و نشانه هاي ظهور پرداخته است. اين خطبه، ضمن بحث از علائم ظهور، به موضوع سيد حسني پرداخته و دربارة حركت او، برخوردش با امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف و تسليم شدن او و سپاهش برابر امام، صحبت مي كند؛ از اين روي به بحث و بررسي اين خطبه مي پردازيم.
ابتدا بخشي از خطبه را كه دربارة سيد حسني است، بيان كرده سپس دربارة سند خطبه و ميزان اعتبار آن، بحثي را پي خواهيم گرفت و در پايان، به بررسي متن آن مي پردازيم.
متن روايت
حدثنا محمد بن أحمد الأنباري قال: حدثنا محمد بن أحمد الجرجاني قاضي الري قال: حدثنا طوق بن مالك عن ابيه عن جده عن عبدالله بن مسعود رفعه إلي علي بن ابي طالب عليه السلام :
…ثم يسير بالجيوش حتي يصير إلي العراق و الناس خلفه و أمامه، علي مقدمته رجل اسمه عقيل و علي ساقته رجل اسمه الحارث. فيلحقه رجل من أولاد الحسن في إثني عشر ألف فارس، و يقول: «يابن العم! أنا أحق منك بهذا الأمر لأني من ولد الحسن و هو أكبر من الحسين». فيقول المهدي: «إني أنا المهدي». فيقول له: «هل عندك آية أو معجزة أو علامة؟» فينظر المهدي إلي الطير في الهواء فيؤمي إليه فيسقط في كفه فينطق بقدرة الله تعالي و يشهد له بالإمامة. ثم يغرس قضيباً يابساً في بقعه من الأرض ليس فيها ماء فيخضر و يورق. و يأخذ جلموداً كان في الأرض من الصخر فيفركه بيده و يعجنه مثل الشمع. فيقول الحسني: «الأمر لك»، فيسلم و تسلم جنوده… (جمعي از محققان، 1411: ج 4، ص 90 ).
سپس [امام مهدي عليه السلام ] با سپاهيان حركت ميكند و به عراق ميرسد؛ در حالي كه مردم، اطراف آن حضرت هستند. پيشاپيش ارتش ]= فرمانده پيش قراول[ مردي است به نام عقيل و بر ساق لشكر، مردي است به نام حارث. سپس مردي از اولاد امام حسن عليه السلام همراه دوازده هزار سواره به او ملحق ميشوند. و آن مرد ميگويد: «اي پسر عمو ! من به تصدي اين امر، از تو سزاوارترم؛ چون من از فرزندان حسنم و او از حسين بزرگ تر بود». امام مهدي عليه السلام ميفرمايد: «همانا من مهدي هستم.» آن مرد ميگويد: «آيا نشانه، معجزه يا علامتي نزد تو هست؟ » پس مهدي به پرندهاي در آسمان، نگاه ميكند سپس اشارهاي به آن پرنده مي نمايد و پرنده روي دست حضرت مينشيند و به قدرت خدا به تكلم آمده و به امامت حضرت شهادت ميدهد. سپس حضرت چوب خشكي را در زميني بي آب ميكارد و آن شاخه سبز شده و برگ ميدهد. و سنگي از زمين بر ميدارد و با دست خرد ميكند و مثل شمع خمير ميكند. حسني ميگويد: «ا� �ن امر، براي تو است» آن گاه تسليم شده و سپاهش را نيز تسليم ميكند….
محور اول: بررسي سندي
درباره سند اين روايت و ميزان اعتبار آن، در كلمات علما مطالب فراواني به چشم ميخورد كه برخي مؤيد و برخي مخالف هستند. ما نظر مخالفان و موافقان را نقل ميكنيم، تا ميزان اعتبار اين خطبه روشن شود.
آراي مخالفان
نظرات مخالفان را ميتوان در سه بخش تنظيم كرد:
1. ضعف رجال حديث؛
2. ارسال حديث؛
2. عدم نقل حديث در منابع دست اول.
1. ضعف رجال حديث
در اين قسمت، دربارة دو نفر كه در سند اين روايت ذكر شده اند، بحث خواهيم كرد:
الف. جد طوق: در سند روايت آمده است طوق بن مالك از پدرش و او از جدش نقل ميكند؛ در حالي كه جد وي معلوم نيست.
ب. عبدالله بن مسعود: عمدة اشكال، دربارة عبدالله بن مسعود است. برخي معتقدند او بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دچار انحراف شد. مرحوم آيت الله خويي ميفرمايد:
برخي فتاواي ابن مسعود در فقه و نيز برخي روايات كه در تخطئه او وارد شده است، دلالت ميكند بر اين كه او از اميرالمؤمنين عليه السلام تبعيت نكرد وآن حضرت را همراهي ننمود؛ بلكه در كارش به طور مستقل عمل كرد (خويي، 1410: ج 10، ص 322).
مرحوم آيت الله خويي سپس به برخي از اين روايات اشاره ميكند (خويي، همان: ص322 و 323).
مرحوم تستري ميگويد:
«وقد سردتْ اخباراً معتبرة في عدم اذعانه لأميرالمؤمنين و مخالفة فتاواه لفتاوا الائمة» (تستري، 1410: ج6، ص607)؛ روايات معتبري وارد شده است در اين باره كه ابن مسعود اعتقادي به اميرالمؤمنين نداشت و نظرات او با نظر امامان مخالف بود.
كشي نيز در شرح حال ابوايوب انصاري ميگويد:
از فضل بن شاذان دربارة ابن مسعود و حذيفه سؤال شد. او پاسخ داد: «حذيفه مثل ابن مسعود نبود؛ چرا كه حذيفه ركن بود؛ ولي ابن مسعود از همدستان حكومت و جزء ياران [مخالفان اميرالمؤمنين عليه السلام ] بود و به سوي آنها تمايل پيدا كرد و درباره ]تقويت و تأييد[ آنها سخن گفته است (كشي، 1348: ص38، ش78).
البته اين جا اشكالي مطرح است و آن، اين كه مبناي نظرعلماي رجال، گواهي و شهادت است و شهادت، بايد از روي حس باشد، نه حدس و ممكن است گفته شود كه فضل بن شاذان، با ابن مسعود معاصر يا حتي قريب العصر نبوده است؛ پس كلام او حدسي فاقد اعتبار است.
در پاسخ به اين اشكال ميتوان گفت چون او از قدما بوده، قول او مقبول است و اگر از كلام او، استفاده قدح شود، باعث تضعيف ابن مسعود ميشود؛ به علاوه روايات متعددي، بيانگر انحراف ابن مسعود است.
2. ارسال حديث
اولاً در كتاب عقد الدرر اين روايت مرسلاً نقل شده و هيچ سندي براي آن ذكر نشده است. ثانياً الزام الناصب كه براي آن سند ذكر ميكند، ميگويد: «…عن عبدالله بن مسعود رفعه إلي علي بن ابي طالب عليه السلام » پس اين روايت، مرفوعه است كه از نظر شيعه، از روايات ضعيف محسوب ميشود؛ اما از نظر اهل سنت، از اقسام صحاح است؛ زيرا بدين معنا است كه خود ابن مسعود از اميرالمؤمنين عليه السلام شنيده است. اما باز هم مشكل حل نميشود؛ زيرا اولاً اين خطبه در بصره و پس از فرو نشاندن اغتشاشات بصره (36 ق) ايراد شده است؛ در حالي كه ابن مسعود در سال 32 ق (و بنابر برخي نظرات، سال 33 ق) فوت كرده است و نميتواند خودش اين روايت را از امام شنيده باشد.
ثانياً روايت ابن مسعود از اميرالمؤمنين عليه السلام معهود نيست. حتي در تهذيبالكمال كه از مفصل ترين كتب رجالي اهل سنت است، وقتي از كساني نام ميبرد كه ابن مسعود از آنها روايت نقل كرده است، هيچ اسمي از اميرالمؤمنين عليه السلام نميبرد.
3. عدم نقل حديث در منابع دست اول
اولين نقل اين خطبه در كتب شيعه، به الزام الناصب بر ميگردد كه آن را از حافظ رجب برسي نقل ميكند. صاحب الذريعه دربارة خطبة البيان ميفرمايد:
لم يذكرها الرضي في نهج البلاغه و كذا لم يذكره ابن شهرآشوب في المناقب في عداد خُطَبِه المشهورة نعم ذكر فيه من خطبه التي لاتوجد في النهج خطبة الافتخار كما أشرنا اليه و لعل المراد منها هذه الخطبه…» (تهراني، 1408: ج 7، ص 200).
ميرزاي قمي نيز خطبه را از نظر سندي مورد تأمل قرار داده؛ آن را رد ميكند. وي انتساب اين خطبه به اميرالمؤمنين عليه السلام را ثابت نميداند؛ زيرا در هيچ يك از كتب معتبر اماميه ذكر نشده است. رؤساي شيعه كه مدار مذهب اماميه بر آن ها است و عمده اخبار و آثار اهل بيت عليهم السلام از ايشان رسيده است، عبارتند از كليني، ابن بابويه (صدوق)، شيخ مفيد، سيد مرتضي و شيخ طوسي كه هيچ يك، اين خطبه را ذكر نكردهاند. نيز سيد رضي آن را در نهج البلاغه نياورده است. مرحوم ميرزاي قمي سپس ميفرمايد: «اين خطبه و نظائر آن (خطبه تطنجيه، افتخاريه و احتمالاً خطبه نورانيه) در كلمات بعضي از متسنمان (پيروان مسلك صوفيه) و كتب صوفيه، از جمله در كتاب مناقب حافظ رجب برسي وجود دارد».
ميرزاي قمي همچنين از دو نفر ديگر از علما نام ميبرد كه اين خطبه را در كتاب خود نياوردهاند؛ يكي مرحوم مجلسي در بحارالأنوار كه فقط به اين خطبه اشاره كرده و در كتاب اعتقاداتش خطبه را رد ميكند و ديگري ملامحسن فيض كاشاني در تفسير صافي كه با وجود آن كه همتش بر اين است كه هر جا حديثي از امامان عليهم السلام وجود دارد، با اندك تناسبي ذكر كند، به اين خطبه اعتنايي نكرده است (قمي، 1413: ج2، ص757).