من

پیش‌بینی شهید مطهری از شهادتش/به نظرم هدف بعدی فرقان من باشم



به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات فارس به تازگی کتابی توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است با نام «شهید مطهری در حدیث دیگران» که این کتاب با تدوین رضا مختاری اصفهانی به تاریخ شفاهی و زندگی و مبارزات آیت‌الله شهیدمرتضی مطهری اختصاص دارد، حاوی مطالب جالبی است که هم اینک توجه خوانندگان را به بخشی از این کتاب که به شهادت این شهید گرانقدر اختصاص دارد، جلب می‌کنیم:

*خوارج او را ترور کردند
آیت الله طالقانی در پیام خود به مناسبت ترور آیت‌الله مطهری بیان کرد:
«... همان خوارجی که خدا را تا آنجا می‌پذیرفتند و می‌پرستیدند که در جهت آرم آنها و هواها و هدف‌های غرور‌انگیز و مبهم‌شان باشد. «و من الناس من یعبد‌الله علی حرف» اگر از این راه خبری و موفقیتی یافتند، آسوده خاطر می‌شوند و همین که به بن‌بست فکری و عملی برسند و با آزمایشی برخورند، هم از خدا روی بر می‌گردانند و هم از خلق هم دنیا را از دست می‌دهند و هم آخرت را «او را ترور کردند».

*پیش بینی شهادت، توسط خود شهید
استاد مطهری جزء اولین اهداف گروه فرقان بود و او خود پیش‌بینی چنین حادثه‌ای را می‌کرد:
دکتر سید مصطفی محقق داماد می‌گوید: «یادم نمی‌رود که حدود یک هفته قبل از ترور ناجوانمردانه‌ آن مرد بزرگ در منزل بنده تشریف داشت و روزنامه‌ای در دست مبارکش بود. نگاهی به روزنامه انداخت و مرا صدا زد و گفت: روزنامه خبری را نقل کرده که یکی از مقامات ارتشی توسط گروه فرقان ترور شد. اعلامیه‌ گروه فرقان در روزنامه چنین است که در برنامه‌ گروه فرقان، ترور یک شخصیت مذهبی نیز هست. به نظرم می‌رسد که شخصیت مذهبی و روحانی که در برنامه‌ گروه فرقان است، من باشم. گفتم: خدا نکند. گفت: یقین دارم آنهایی که از استقلال فرهنگ اسلامی می‌ترسند و هراس دارند که این فرهنگ غنی اسلام گسترده شود، با کسی که بسیار دشمنی دارند و بغض او را در سینه دارند، منم. گفتم: استاد! اگر این یقین را دارید، خوب است که پیشگیری کنید و برای خود محافظی در نظر بگیرید. گفت: مرگ در دست خداست و من آرزو دارم که اگر می‌میرم، مرگی در راه عقیده‌ام داشته باشم. اگر مرا بکشند، یقین دارم که در راه اعتقادم و در راه آنچه سالها برایش قلم زده‌ام و فریاد کشیده‌ام، کشته شوم.

►کي گفته من شهيد شدم؟!◄




شهيد محمد فرومندي در عمليات عاشورا در منطقه ميمك فرمانده تيپ امام صادق (ع) بود. يك گردان به نام انصارالحسين داشتيم كه فرمانده آن گردان ، مسؤل تعاون لشكر نصر هم بود كه قبل از شروع عمليات ايشان
راهنمايي هايي را كه لازم بود ، انجام دادند و ما را نسبت به منطقه توجيه كردند . وارد عمليات شديم .
در اين
عمليات گردان جبار تيپ امام صادق (ع) به فرماندهي سردار شجيعي وارد عمل شده و خط را شكسته بود . اما گردان هاي اطراف نتوانستند از مواضعشان حركت كنند و در محاصره قرار گرفته بودند.
شهيد فرومندي به كمكشان
آمد كه خودش و شهيد شجيعي مجروح مي شوند .
چند لحظه بيهوش بودند كه اعلام كردند فرومندي شهيد شد.

شهيد فرومندي اين خبر را كه شنيد سراپا ايستاد و گفت: چه كسي گفته كه من شهيد شدم برگرديد . عمليات
را ادامه دادند، ايشان با توجه به اينكه به بچه ها اين حالت دست داده بود ، آمد وارد منطقه اي شد كه من در آنجا حضور داشتم، همه روحيه گرفتند كه فرومندي آمده كلك دشمن را مي كنيم . همينطور هم شد،
به محض ورود
ايشان بچه ها يك هجوم دو ساعته تعداد افرادي كه آنجا بودند، گرفتند و قبل از طلوع صبح منطقه اي را كه بايد تثبيت كنند، تثبيت كردند.

منبع

این من بودم که داغ بودم و حرفای اونو نمی فهمیدم....

انجمن: 

*عاشق شدی پسر؟مامانت خبرم کرد که هر کاری می کنه جلودارت نیست. گفتم بیام ببینم چته؟ بابا جان مادرت گناه داره . پدر و برادرت که شهید شدن و رفتن . تو هم که موندی... رحم کن به مادرت بابا . دست بردار.
-آره عاشق شدم.
* همین، به همین راحتی؟ حالا کی هست؟
_ولش کن سعید همه وجودمو گرفته ؛ نمی تونم رهاش کنم. یعنی نمی خوام که رهاش کنم. تازه به دستش آوردم.
کوچکتره؟
_نه بزرگه خیلی بزرگ، اونقدر که نمی تونی تصورشو بکنی.
* پس چطور ؟! تو که عاقل بودی! علیرضا تو دیگه چرا؟! این حرفا مال جوونای آب ندیدس. علیرضا توروخدا ول کن!!
_تو که نمی دونی هر کی باهاش یه خورده ، فقط یه خورده آشنا بشه دیگه نمی تونه ازش دل بکنه، عاشقش میشه ، اصلا نمی شه در مقابلش مقاومت کرد.
* آخه عاشق چیش شدی؟ به ما هم بگو بدونیم؟
_عاشق همه چیزش. عاشق مهربونیش ، عاشق لطفش، عاشق مرامش، رسمش، منشش. به راحتی گذشت می کنه، به راحتی می بخشه،نامرد نیست . بهش دل ببندی ، بهت پشت پا نمی زنه .اگه نه فقط تو ؛ هر کسی بشناسدش دوسش داره.دوستش داشته باشی ؛ عاشقش میشی.اون وقته که اونم عاشقت میشه.(1)
* خوبه ، خوبه .دیگه داری تند میری ها! حالا می خوای چکار کنی؟
_می خوام جونمو براش بدم.همه وجودمو.می دونی ؟برای اون نه ؛ برای خودم. بدون اون دیگه نمی تونم. دنیا برام تنگه . دارم خفه میشم .



*علیرضا حالت اصلا خوب نیست.
_خوب خوبم .تا حالا بهتر از این نبودم. تو هم به جای اینکه رای منو بزنی ؛ برو با مامانم صحبت کن رضایت بده. آخه بدون رضایت اون نه من دلم میاد برم جلو ، نه اون منو می پذیره.
*علیرضا ! بابت این عشق چه بهایی ازت می خواد؟
_گفتم که جونمو. جونمو وسط میگذارم.اون کمتر از این و نمی پذیره. برای اثبات عشقم این لازمه. (2) امیدوارم ازم بپذیره.

*نه!!! تو دیگه از دست رفتی. نمی شه فکری کرد؟ حالا کی به سلامتی؟
_به همین زودیا. امیدوارم قبولم کنه. باید صاف باشم. باید بی نقص سراغش برم. پاک و تمیز. بدون حتی یک خدشه. اتو کشیده. اونطور که اون می خواد..
*ولی علیرضا این طوری که فایده نداره. اون اگه تورو دوست داشته باشه تورو همین جوری باید بپذیره. اگه دوستم نداشته باشه که آخر این وصلت به جایی نمی رسه.
هر کسی بشناسدش دوسش داره.دوستش داشته باشی ؛ عاشقش میشی.اون وقته که اونم عاشقت میشه.

_نه دیگه سعید جون . فرق اون با بقیه همینه دیگه.اون منو دوست داره ، اون همه رو دوست داره. اما هر کسی صافتر ، بی غل و غش تر ، بی عیب تر؛ بهتر.تا 10 روز دیگه به وصالش می رسم. می دونم . خوابشو دیدم.
*داری جوونی می کنی علیرضا...
_آره .جوونم دیگه ، چه کنم؟ تو جوونی به وصال رسیدن یه صفای دیگه ای داره.



*********

با خودم گفتم، ولش کن ؛ داغه . تا چند وقت دیگه از سرش می افته . اون وقت میرم حالشو می پرسم.
15روز گذشت و ازش خبری نشد.گفتم برم یه خبری ازش بگیرم ببینم سر عقل اومده یا نه؟
وقتی در خونشون رسیدم بالای سر در پلاکارد شهادتش متوجهم کرد که اون سر عقل بوده ، این من بودم که داغ بودم و حرفای اونو نمی فهمیدم....
(1) و (2) اشاره دارد به حدیث قدسی ذیل:

"آن کس که مرا طلب کند؛ می یابد. آن کس که مرا یافت؛ می شناسد. آن کس که مرا شناخت دوستم می دارد. آن کس که دوستم داشت ؛ به من عشق می ورزد. آن کس که به من عشق ورزید؛ من نیز به او عشق می ورزم. آن کس که به او عشق ورزیدم؛ او را می کشم. و ان کس که من او را بکشم خون بهایش بر من واجب است. و آن کس که خونبهایش بر من واجب باشد؛ من ، خود خونبهای او هستم."

منبع:نکته نیوز