ممکن

راه شناخت امور ممکن و محال در حیطه قدرت خدا

سلام علیکم
در مورد قدرت خداوند گفته میشود : قدرت خدا بر امور ممکن نسبت داده میشود و نه بر امور محال
مثلا اینکه خداوند جهان را در داخل تخم مرغی قرار دهد که نه تخم مرغ بزرگ شود نه جهان کوچیک. میگیم این امر محال هست
و قدرت خدا بر ان تعلق ندارد و این نقص مربوط به تخم مرغ هست نه خدا
حالا سوالی که هست اینه:
ما بر چه اساسی میگیم فلان کار محال هست و فلان کار ممکن؟

آیا ممکن به عدم میل پیدا می کند؟

سلام من یک سوالی برام پیش اومده که بر میگرده به بحث ممکن و وجود در فلسفه اسلامی میگن ک ممکن هیچ وقت به عدم میل پیدا نمیکنه.و همین جور عدم هیچ وقت به ممکن میل پیدا نمیکنه در نتیجه موجوداتقدیم هستن چرا که جهان مثل یک تجلی از ذات خداست و فرض تجلی بدون متجلی یا بر عکس محاله همنجور ک فرض خورشید بدون نورش محاله و برعکس.در نتیجه معدومات هیچ گاه به ممکنات تبدیل نمیشن و بر عکس.
یک مطلبی خوندم که خلاف این ادعا رو ثابت میکرد
فرض کنید دو ممکنی رو که در عین ایکنه ممکن هستن متضاد هم هستن
اگر یکی از انها وجودی بلفعل داشته باشد به این معنی هست که دیگری غیر ممکن میشود
و این یعنی غیر ممکن از دل ممکن بیرون می اید

مثلا
سیب سرخ وجود دارد
سیب سرخ وجود ندارد
هر دو این گزاره ها ممکن هستن.اما زمانی که گزاره اولی وجودی بلفعل پیدا میکند گزاره دوم که قبلا ممکن بود الان غیر ممکن میشه .یعنی ممکن به غیر ممکن یا همان عدم تبدیل میشه..
در کل واجب .ممکن .عدم.ان چیز ک غیر از ممکن باشد به شرطی که واجب نباشد معدوم است.
در گزاره بالا ثابت شد ممکن ب غیر ممکن یا همان معدوم میل پیدا کرد.
راهنمایی کنید

دسته بندی موجود ؛ واجب ,ممکن و ممتنع

سلام.

یک سوال:

توضیح میدید چرا ممکن الوجود نیاز به علت داره؟

در واقع چرا:

نقل قول:
وجود ممکن برای موجود شدن احتیاج به مرجح دارد

ممنونم

مخلوق یا تجلی؟

انجمن: 

بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَلِیُّ اعظم یا الله
سلام.
سوالی دارم و به دنبال اون هستم این هست که عالم مخلوق است و از مرتیه فعل خداوند یا تجلی و در مرتیه ذات؟
طبق مطالعاتی که کردم گویا متکلمین بر این باورند که خدا قدیم هست . عالم حادث .یعنی در مرتیه اول ذات خدا بوده و بعد حق اراده کرده و به علت فیاض بودن فعل انجام داده و خلق صورت گرفته.
و فلاسفه میگوییند هم خدا و هم عالم قدیم هستند بطوری نمیشود خدا را بدون فیضش فرض کردن همانجور که نمیشود خورشید را بدون نورش فرض کرد.با این فرق که عالم نیازمند خدا هست
اگر گفته متکلمین درست باشد و عالم حادث باشد و در مرتیه بعد از ذات قرار گیرد.در نتیجه ما مخلوق خدا هستیم .چراکه در مرتیه فعل خدا صورت گرفته ایم . پس همانجور که جیر و اختیار در مقام فعل تعریف میشود باید سوال کرد که ایا خداوند در انجام این فعل مختار بوده یا نه؟
اختیار یعنی توانایی در انجام یا عدم انجام فعلی
از انجا که خدا جمیع الکمالات است فیاض است . بر طیق این صفت درخواست ممکن الوجود مبنی بر بوجود امدن را رد نمیکند و به او وجود میخشد. حال اگر خدا در این امر مختار باشد میتواند و باید بتواند به هیچ ممکن الوجودی وجود نیخشد.که در این صورت خداوند به ممکن الوجود بخل ورزیده چرا که او را خلق نمیکند.پس او بخیل است
از انجا که نمیتواند بخیل باشد چرا که بخل متضاد tفیض است در نتیجه نمیتواند خلقی نداشته باشد .پس او باید و باید خالق باشد و اختیاری در انجام فعل خلق ندارد .
اما اگر گفته فلاسفه رو در نظر بگیریم .که عالم و خدا هر دو قدیم هستند .باید گفت در این صورت عالم در مرتیه فعل خدا صورت نگرفته بلکه از ازل و در مرتیه ذات خدا با او بوده همانند نور خورشید با خورشید.پس در این صورت فعلی صورت نگرفته .(البته فلاسفه میگویند برخی چیزها قدیم هستن و برخی حادث)پس ان چیز که قدیم هست (جز خدا) با این که نیازمند خدا هست اما به اراده خدا متصل نیست.چرا که اراده در مرتیه فعل تعریف میشود.وجود چیزی که قدیم هست دست خدا نیست و خدا در معدوم کردن ان عاجز.همانجور که نمیشود خورشید را بدونه نورش فرض کرد خدا را هم نمیشود بدون تجلی خود فرض کرد.در نتیجه وقایع و حقایقی هستند که وجودشان تحت اختیار خداوند نیست .
از پاسخگو درخواست دارم مطلی رو یرام روشن کنه.ممنون