ملاکهای انتخاب همسر

عدم کفویت فرهنگی در ازدواج

با نام و یاد دوست


با سلام و عرض ادب

این سوال ،‌ سوال یکی از کاربران سایت هست که طرح آن با آیدی خودشون ممکن نبود

ولی با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام
من پسر23 ساله ام و دانشجوی کارشناسی ارشد

در دانشگاه، دختری هست که چادری است و بسیار مقید و طرفدار حجاب و عضو بسیج خواهران و همواره مسافر راهیان نور است.
درظاهر، ملاک های اولیه ی مرا دارد و شخص مناسبی برای من به نظر میاد(حجاب و ایمان برای من مثل کنکور می مونه. یعنی اگر یکی اینارو در حد بالا داشت درموردش فکر می کنم، اگر نداشت حتی اگر هزارتا ویژگی مثبت هم درظاهر داشته باشه هرگز بهش فکر هم نمی کنم.).
ایشان همیشه حجاب کامل داشتن. مدتی بعد از ورود به دانشگاه هم حجاب برتر مقدس "چادر" را برگزیدند. این نشان دهنده ی استقامت بالای اوست. چرا که در این محیط کثیف اخلاقی ای که من دیدم، کمتر کسی جرئت رعایت کامل حجابو به خودش میده.

اما این شخصی که گفتم احتمالاً اختلاف فرهنگی زیادی با من خواهد داشت.
چرا که ما ساکن اطراف تهرانیم و ایشان ساکن ایلام!

این یکی از مسائلی است که تاکنون موجب تردید و عدم اقدام من شده.

چرا که برای مجردها اختلاف فرهنگی، خیلی چیز محسوس و مهمی به نظر نمیرسه. اما از متاهل ها شنیدم که کفویت فرهنگی، خیلی چیز مهمی است.

لطفا راهنمایی بفرمایید. متشکرم

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

:Gol:


اختلاف خانواده ها از لحاظ سطح اجتماعی و اقتصادی

با نام و یاد دوست


با سلام و عرض ادب

این سوال ،‌ سوال یکی از کاربران سایت هست که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

که با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام
الان در شرایط ازدواج قرار دارم ولی به مشکلی برخوردم اون هم این است که سطح مالی و اجتماعی خانواده ما یکم بالاست و پدرو ماردم هر دو استاد دانشگاه هستن و در آمد زیادی دارن تا این جاش مشکلی نیست و خدا رو هم شاکرم بابت نعمت های خوبی که به من داده ولی مشکلی از این جا شروع میشه که من خانمی کاملا مذهبی و ساده زیست میخوام و در عین حال پدرو مادرم اصرار دارن که حتما خانواده ها از لحاظ مالی و شان اجتماعی باید بهم بخورن ولی خانم مذهبی که ساده زیست باشه و در عین حال خانوادش در این سطح باشن خیلی سخت پیدا میشه یا لااقل تاحالا که پیدا نشده
میخواستم بپرسم واقعا این موضوع تا چه حد اهمیت داره و حتما باید دو خانواده از لحاظ شان اجتماعی و اقتصادی بهم میان یا اگه اختلافی باشه مشکلی نیست این اختلاف تا چه حد باشه مشکلی به وجود نمیاره؟

و سوال بعدیم هم این بود که برای خوده شخص خانم ها معمولا چقدر این اختلاف اهمیت داره و اگه زیاد باشه آیا میتونه باعث اذیت شدن خانم و خانوادش بشه یانه؟

و اینکه خانم باید چه ویژگی داشته باشه تا این مشکل برایش پیش نیاد؟
واینکه توصیه شما برای من چیست و با این شرایط چیکار کنم

بازم عذر خواهی میکنم بایت مزاحمتم

و اینکه دعا کنید که انشاءالله خداوند خانم خوبی نسیت این بندش بکنه

التماس دعای زیاد


با تشکر از کارشناس محترم

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

:Gol:


کمالگرایی در ازدواج

با نام و یاد دوست


با سلام و عرض ادب

این سوال ،‌ سوال یکی از کاربران سایت هست که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

که با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام

با کمالگرایی ام در ازدواج چه کنم؟

من تا حدودی کمالگرا هستم، از موقعی که خودم را شناختم، خواسته یا ناخواسته به جای این که کمالگرایی خود را سرکوب کنم سعی کردم آن را جهت دهی کنم، پس همیشه تلاش کردم در امور معنوی نگاهم به بالاتر از خودم باشد و در امور مادی به افراد پایین تر از خودم توجه داشته باشم.

نتیجه اینکه:
1- عموما دوستانم کسانی بوده اند که از لحاظ علمی و اعتقادی بهتر از خودم بوده اند و از لحاظ مالی در سطح خودم یا ضعیف تر بوده اند.
2- الان طلبه ای هستم که مشغولیت های علمی-پژوهشی دارم و در زمینه های مختلفی -اقتصاد، فرهنگ، سیاست، استراتژی و .... - دارای اطلاعات و قدرت تحلیل خوبی هستم(این را فقط خودم نمی گویم).
به عنوان نمونه می گویم: در اقتصاد کلان، نظام پشتوانه و اعتبار، نظام عرضه و تقاضا، بهروه وری و ... ارتباط بین آنها را درک می کنم و تحلیل های خودم را دارم.
اگر کسی بگوید، پول فاقد ارزش است چون اصل و اساس چیزهای دیگر است و پول وسیله است و از این نوع صحبت ها، باید بگویم برای من بی ارزش بودن پول حتی به لحاظ مادی هم اثبات شده است. یا اینکه می دانم چگونه آمریکا چگونه در سایر کشورها ایجاد تورم می کند.
3- به نظرم می رسد تا حد زیادی احساسات من تابع عقلانیت من شده است؛ به این معنی که در اکثر موارد به چیزهایی علاقه مند می شوم که مبتنی بر قواعد منطقی و عقلانی بوده و پیش از آن چهارچوب های فکری ام آن را تایید کرده باشند.
4- من اساسا بینش و نوع نگرشی متفاوت از سایرین داشته و آرمانگرا نیز هستم و اهداف بلندی دارم.

خلاصه اینکه هرچند خداوند لطف کرد و این کمالگرایی و جهت دهی کردن آن دلیلی برای رسیدن به جایگاه فعلی ام شد، اما حالا که به مسئله ازدواج رسیده ام، این کمالگرایی دارد مرا آزار می دهد و تا حدی دچار وسواس فکری شده ام.
چند ماهی است که به خواستگاری خانمی رفته ام که ویژگی های بسیار خوبی دارند و به جرئت می توانم بگویم مطلوب بسیاری از آقایان مذهبی و حزب اللهی هستند و به همین خاطر نیز تصمیم به ازدواج گرفتیم و به خاطر برخی مشکلات هنوز حتی عقد نکردیم، پس ارتباط خیلی ضعیفی داریم، اما مسئله اینجاست که بدلیل این فاصله چند ماهه متاسفانه در این اواخر، فکرِ ویژگی های نامطلوب ایشان -البته فقط از نظر بنده- به صورت مداوم به ذهنم خطور می کند و مرا مردد می کند. یکی دیگر از مسائلی که باعث تردید بنده می شود این است که در حیطه تحقیقاتم می بینم دخترانی که یکی یا برخی از ویژگی های نداشته ایشان را دارند.

بگذارید ویژگی های خوب ایشان و ویژگی هایی که دلخواه بنده بوده و مرا مردد می کند را بیان کنم.
ویژگی های مثبت: از سادات بزرگوار هستند،متدین، ولایت مدار،متخلق، اهداف خوب از ازدواج، علاقه مند به حوزه علمیه، شرکت در درس اخلاق، قناعت خوب، با اقتضائات طلبگی مشکلی ندارند، علاقه مند به رشد هستند، بعضی مسائل را ابتدائا خودشان قبول نداشتند چون دیدند به نفعشان است یا به خاطر بنده پذیرفتند و ....
ویژگی هایی که فقط من فکر می کنم منفی است:
1- ایشان می خواهند عروسی بگیریم. بنده با ماهیت عروسی و ولیمه دادن هیچ مشکلی ندارم، اما وقتی می بینم دیگر جوانان در ابتدائیات زندگی خود دچار مشکل هستند اصلا نمی توانم تحمل کنم که من چنین خرجی بکنم، ترجیح می دهم آن را به سایر جوانان بدهم تا کمکی برای آنها باشد. اما متاسفانه پذیرفتم.
2- من به خاطر نوع تفکراتم و اهدافم، سبک زندگی کاملا متفاوتی از عرف جامعه می خواهم داشته باشم، یک مصداق آن حذف تلویزیون از زندگی است که ایشان تا حدی خواهان آن هستند.
3- ایشان الحمدلله حجاب مناسبی دارند اما متاسفانه بنده وقتی بعضی خانم ها مثلا همسران برخی طلبه ها را می بینم که دستکش به دست می کنند و پوشیه می گذارند، عمیقا غبطه می خورم. در این مورد سخت گیری نکردم و نمی خواهم بکنم ولی متاسفانه چنین احساسی دارم
4- وقتی تفکرات برخی خانم ها را در مورد تعداد فرزندان، فقر در زندگی، عروسی نخواستن و ... را می بینم مجددا عمیقا غبطه می خورم. یا نظرات برخی از کاربران را در سایت دیدم، غبطه می خوردم.

نانوشته بعضی جوابهایتان را می دانم. توکل و توسل کرده ام، سعی کرده ام ویژگی های مثبت ایشان را در نظر خود بزرگ جلوه بدهم، از تکنیک توقف فکر تا حد امکان استفاده کرده ام. شاید بگویید موقتا از تحقیقات خود دست بردار تا وضعیت بهتر شود اما متاسفانه ممکن نیست.

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

ولایت فقیه و ارتباط آن با ازدواج

با نام و یاد دوست


با سلام و عرض ادب

این سوال ،‌ سوال یکی از کاربران سایت هست که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

که با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

[=&amp]با عرض سلام و ادب و احترام [/]

[=&amp]یکی از مسائلی که در طول سالهای عمرم با تحقیق و برسی به آن ایمان پیدا کرده ام و تنها راه رسیدن به سعادت انسان را آن مسیر میدانم ولایت فقیه است یعنی ولایت شخص امام خامنه ای (حفظه الله ) است و بنده به یقین رسیده ام که عمل به فرمایشات مولایم امام خامنه ای (مد ظله العالی) در طول عمل به دستورات مولایم امام عصر (ارواحنا فداه) و به تبع آن عمل به دستورات الهی و رسیدن به کمال خداوندیست ،من باعنایت الهی قلبا به این موضوع ایمان دارم و قرار نیست چیزی نظرم را عوض کند مگر اینکه خداوند نظرش و لطفش را از من بردارد زیرا هرچه دارم از لطف الهی است نه از خودم![/]

[=&amp]اما موضوعی که این وسط وجود دارد ارتباط این موضوع با ازدواج من است ، من نیز مانند هر دختری خواستگارهای مختلفی داشتم و دارم که بعضی ها را من رد کردم و بعضی هارا هم طرف مقابل رد کرده است.

اما یکی از مواردی که باعث رد کردن هر دو طرف بوده است بحث ولایتمداری طرف مقابل است ؛ من دو ملاک اصلی دارم ایمام و اخلاق طرف مقابل،
اما زیرشاخه ایمان برایم ولایتمداری طرف است یعنی جزء ملاکهای اصلیم میشود نه فرعی !

در واقع فردی را با ایمان میدانم که اهل انجام واجبات باشد (ابدا به مستحباتش مثل نماز شب خواندن و غیره کاری ندارم) ،سعی در ترک محرمات داشته باشد و ولایتمدار باشد. خیلی ها به من میگویند نباید ولایتمداری را جزو ملاکهایت قرار دهی ! اما من هرچه فکر میکنم نمی توانم با کسی زندگی کنم که به این موضوع پایبند نباشد،

در زندگی مطمئنم اختلاف سلیقه فراوان است ، خوشی و ناخوشی ، دلخوری و غم و شادی است اما اینها روال طبیعی زندگی است ، حل شدنیست و نمی توان نام آن را مشکل بزرگ گذاشت اما اگر در زندگی فرد همسرش اهل ایمان نباشد ولایتمدار نباشد یک مشکل بزرگ برایش خواهد بود!

دوستان و اشنایان به من می گویند تو می توانی برروی افراد اثر بگذاری و همسرت را تغییر دهی اما آنها چون ارتباط مرا با دوستان و جوانان و نوجوانان و غیره دیدند این را میگویند درحالی که اگر توانسته ام جایی اثر گذار باشم اولا لطف الهی بوده ، ثانیا آنها شرک زندگیم نبودند !! من با افراد زیادی سر و کار دارم که ولایتمدار نیستند اما به لطف الهی سعی می کنم با مهربانی و صبر قانعشان کنم [=&amp]اما اگر ببینم خدایی نکرده بعضی آقایون فامیل از روی جهالت و گمراهی دورهم حرفهای بی ربطی در مورد ولایت فقیه میزنند [/]دلم به حالشان میسوزد که اینقدر غافلند! و دعا میکنم همانگونه که خداوند مسیر را به من حقیر نشان داده به آنها هم نشان دهد اما با خودم میگویم اگر شزیک زندگی من هم میان این افراد بود برام قابل تحمل نبود!!

من معتقدم اگر طرف ولایتمدار نباشد در این زمانه نمیتواند حتی خیلی از مشکلات اقتصادی را به خاطر دفاع از ولایت تحمل کند.... اگر همسر انسان فقیر باشد اما عاشق خدا و اهل بیت(ع) و ولایتش باشد بهتر از این است که ثروتمند باشد اما....خیلی به من معترض شدند و گفتند داری اشتباه میکنی داری خودت را بدبخت میکنی آرمانی فکر میکنی و...،،اما من ارمانی فکر نمیکنم و زنگی را با همه سختی هایش میبینم... مگر خوشبختی در مال و ثروت است ؟، مگر در شغل انچنانیست؟! ثروتمند باشی اما هرروز از صبح ماهواره در خانه ات روشن باشد و خون به دل امام عصر(عج) شود میشود خوشبختی ؟!! ثروتمند باشی و مراسم ازدواجت با هزار و صد گناه گرفته شود میشود خوشبختی؟! اینهایی که میگویم حرف نیست ،شعار نیست به آنها ایمان دارم.... بایک لقمه نان هم میشود خوشبخت بود اگر ایمان در خانه باشد.... [/]

[=&amp]
حال سوالات من از شما این است:
[/]

[=&amp]1 -آیا ولایتمداری جزو ملاکهای اصلی است یا فرعی؟[/]

[=&amp]2- آیا اگر برفرض من کسی را که ولایتمدار نیست قبول کنم در زندگی اینده به مشکل برنمیخورم؟[/]

[=&amp]3- آیا میتوانم بعد از ازدواج همسرم راتغییر دهم؟[/]

[=&amp]
لطفا بنده را راهنمایی بفرمایید [/]

[=&amp]باتشکر
التماس دعا[/]

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

شباهتهایی که برای ازدواج حتما زوجین باید داشته باشند!

آیا با هرکسی می‌توان ازدواج کرد؟
به دیدگاه ها و توصیه های دکتر مجد مشاور و روانشناس در این خصوص توجه فرمایید:
اول در انتخاب زوج، رضایت خانواده‌ها است
یعنی اعضای مهم و اصلی خانواده (پدر،مادر،خواهر و برادر) از ان انتخاب رضایت داشته باشند.در خانواده‌های ایرانی یک سنت است که اگر بزرگان خانواده ،فردی را بپذیرند و مثلاً بگویند که این داماد خوبی است ؛قبول داریم و مبارک است ان شاء الله … ، بدین ترتیب مرحله اول به خوبی پشت سر گذاشته شده است.
حالا این نوع انتخاب را مقایسه کنید با انتخاب یک دختر و پسری که بدون توافق خانواده‌هایشان میخواهند به محضر بروند و عقد کنند .خانواده‌ها با احترام به خواستگاری دختر می‌روند ، در روز خوبی مثلاً روز عید غدیر می‌روند،همگی توافق می‌کنند ،وبعد قرار نامزدی را میگذارند و … می‌بینید که ر ضایت خانواده‌های طرفین ازدواج اولین عامل سرنوشت ساز در زندگی زوج ایرانی است.در کشوری که مردم به صورت دسته جمعی زندگی می‌کنند ،وقتی شما با یک مرد زندگی می‌کنید انگار با یک قبیله زندگی می‌کنید.
فقط یک مرد به تنهایی نیست .در مورد خانمها هم همینطور است .وقتی با یک دختر زندگی می‌کنید با یک قبیله زندگی می‌کنید.چطور ما باید خودمان رادر این قبیله جا کنیم و مورد پذیرش فامیل همسرمان قرار بگیریم ؟ فقط با کمال،یعنی یک قدری سازگار باشیم ،یک سلام و علیک درست و حسابی بکنیم ،احترام به بزرگترها را بلد باشیم ،همه این رفتارها را کمال می‌گویند.مگر یک خانم محترم ایرانی که اهل نماز و سجاده است ،از عروسش جز احترام متقابل و کلمات قشنگ و دلنشین چه میخواهد .ما اگر این کمالات را داشته باشیم به سرعت در خانواده همسرمان مورد پذیرش قرار میگیریم و جا می‌افتیم.
بنابراین عامل دوم یا شرط دوم این است که خانواده‌های طرفین ،عروس و داماد را بپذیرند.
عامل سوم این است که این دو نفر که میخواهند با هم ازدواج کنند ،از نظر عاطفی قدری به هم شبیه باشند .
مثلاً یکی داغ داغ و دیگری سرد سرد،این دو نمیتوانند زوج مناسبی باشند .حداقل یک کمی از نظر عاطفی و احساسی به هم نزدیک باشند.قبلاً به کرات گفته ام مثلاً شما به یک آدم سرد از لحاظ عاطفی ،هر چه محبت کنید هیچ متوجه نمی‌شود.حتی گاهی خیال می‌کند که این وظیفه شماست.در حالی که این وظیفه ما نیست .گاهی با یک آدم داغ داغ مواجه می‌شوید که دائماً می‌گوید فدایت بشوم،چه چیزی می‌خواهی ؟می گوییم هیچی آقا،خیلی ممنون.یعنی آنقدر شعله عواطف او بالاست که ما می‌سوزیم ! به این لحاظ است که می‌گوییم اگر عاطفه دو نفر قدری نزدیک و شبیه به هم باشد برای سازگاری ،بهتر است.

عامل چهارم ،شباهت و نزدیکی میزان هوش و حواس زوجین است.
مثلاً یک خانمی با ضریب هوشی ۱۲۰ چگونه میتواند با آقایی با ضریب هوشی ۸۵ زندگی کند و به سازگاری و توافق هم برسند ؟زن و شوهر‌ها باید از لحاظ هوشی نزدیک به هم باشند.
مثلاً هر دو نزدیک به ۱۲۰ باشند .در مورد افراد کم هوش خیلی خوب بود اگر قانون مانع ازدواج آنان می‌شد. مثلاً فردی با ضریب هوشی ۵۲ نمی‌تواند خودش را اداره کند چه رسد به زن و بچه یا به شوهر و بچه .باید برای آنها برنامه‌های دیگری مانند ازدواجهای موقتی گذاشت.واقعاً بعضی افراد نباید ازدواج کنند چون مشکلات بیشتری به وجود می‌آورند.چنین زوجی قادر نیستند بچه‌های خود را تر و خشک و نگهداری کنند .
ممکن است هوش والدین روی هوش بچه‌ها اثر بگذارد ؟بله ممکن است اثر بگذارد.ما برای افراد کم هوش چندین برنامه درمانی داریم.به اینها نکات روانی یاد میدهیم.ممکن است طی ۱۰ سال بتوانند ۵ کلاس درس بخوانند ،بعضی کارهای ضروری را به اینها یاد می‌دهیم.باور کنیدازدواج یک پدیده فوق العاده مقدس و مهمی است،همینطوری نمی‌شود ازدواج کرد.

عامل پنجم ،نزدیکی جغرافیایی ،این دو نفر است.
نمیدانم شما چقدر روی عامل جغرافیا تاکید می‌کنید ولی خصوصیت جغرافیایی پاره ای خصوصیات روانشناسی و شخصیتی به ما میدهد .مثلاًمردم مناطق جغرافیایی سردسیر را با مردم مناطق جغرافیای کویری یا جغرافیای مدیترانه ای و … مقایسه کنید،حتماً تفاوت دارند.معمولاً مردمی که در کنار دریا زندگی میکنند آرامترند.برای اینکه طبیعت به نفع آنهاست.یک چوب خشک را در این مناطق در زمین بکاری ،سبز میشود.
تیر قیراندود چراغ برق شهر من ،شاخه میدهد،باور می‌کنید ؟!
مثلاً اگر خیلی تنبل هم باشید فقط کافی است که کنار دریا بنشینید و قلاب ماهیگیری را داخل دریا بیندازید و ماهی بگیرید.ناهار شما آماده است ! حالا این را با یک مرد کویری که آب ندارد ، زندگی ندارد ،اصلاً کلافه است ،مقایسه کنید .لذا این آدم شمالی با آن آدم کویری صفات رفتاری و شخصیتی اش فرق میکند.این یکی ملایمتر است و آن یکی قدری تندتر.
ما میگوییم وقتی میخواهید ازدواج کنید ،بهتر است طول و عرض جغرافیایی‌تان به هم بخورد و نزدیک باشد.خوب است اینجا به تفاوت سنی مطلوب میان زن و شوهر هم اشاره ای بکنیم :
مطلوب است که آقایان در حدود چهار تا هفت سال بزرگتر از خانمها باشند.هرگز یک خانم نباید با یک مرد کم سن و سال تر از خودش ازدواج کند .شاید در ابتدا این انتخاب برایش جالب باشد ولی براستی او برایش شوهر نیست.مردی که مثلاً هفت یا هشت سال از همسرش کوچکتر است ،نمی تواند شوهر مناسبی باشد.

عامل ششم ،شباهت تحصیلی است .
ما خیلی اصرار می‌کنیم که سطح تحصیلات زن و شوهر در میزان توافق و سازگاری آنان مؤثر است.زندگی یک آدم باسواد با یک آدم بی سواد خیلی سخت است.مثلاً نمیشود که یکی دکترا داشته باشد و دیگری فقط شش کلاس درس خوانده باشد.البته در زمان قدیم رسم بود که مردان، زنان بی سواد یا کم سواد می‌گرفتند که اگر هر بلایی سرش آوردند ، متوجه نشود.اما الان شرایط جامعه تغییر کرده است.
غالباً آقایان دوست دارند با زنان باهوش و تحصیل کرده ازدواج کنند .زیرا معتقدند وقتی که ما مردیم چراغ خانه ما را روشن نگه میدارند. ولی یک زن کم عقل و کم هوش نمی‌تواند چراغ خانه را روشن نگه دارد.اصلاً چه لزومی دارد که زنی بگیریم که زنی بگیریم که هوشش کم باشد.مگر ما می‌خواهیم چه کار کنیم ؟ما می‌خواهیم زندگی کنیم .این زندگی ماست .این میزان درآمد ماست .هر جا مشکلی دارد بفرمائید.چرا ما با کسی ازدواج کنیم که ما را درک نکند.اتفاقاً اگر ما را درک کند و بفهمد خیلی خوب است.من فکر میکنم در گذشته ،مردها از زنهای تیز و باهوش وحشت داشتند برای اینکه ما مردها عیب و ایرادهایی داریم که یک خانم فهمیده و نازنین این ایرادها را رفع میکند ولی اذیت هم نمیکند .
الان مردهای ما بسیار علاقمندند که با زنان تحصیل کرده ازدواج کنند .مثلاً مردهایی که تحصیلاتشان در حد زیر دیپلم ،یا زیر کلاس پنجم ابتدایی یا زیر لیسانس است،تمایل دارند که زنهای باسوادتر از خودشان بگیرند .یک مورد مشاوره داشتم که به آقا گفتم :” این خانم لیسانسه هستند ولی شما فقط شش کلاس درس خوانده اید .“ آقا گفت :”عیبی ندارد من از ایشان خیلی چیزها یاد می‌گیرم.“ گفتم :” نه،صلاح نیست.“
عامل هفتم ،وجود اساس دلبستگی بین طرفین ازدواج است.
وقتی قصد داریم با کسی ازدواج کنیم لازم است که قدری دلمان با او باشد .شما میدانید مردمی که با عشق زیاد نسبت به همدیگر ازدواج می‌کنند خیلی زود سرد می‌شوندو حتی کار به جدایی و طلاق هم می‌کشد.ولی برای یک ازدواج مطلوب و معقول دوست داشتن عادی و مختصر لازم است.مثلاً کسی که به خواستگاری دختر خانمی آمده و حالا نامزد شده‌اند باید دو ،سه ماهی با همدیگر رفت و آمد کنند تا قدری نسبت به هم احساس دلبستگی پیدا نمایند .به طوری که اگر دوروز همدیگر را ندیدند دلشان تنگ بشود.این احساس ،عالی است.یک احساس دلتنگی نه کمتر و نه بیشتر.بعضیها که به شدت عاشق می‌شوند،می گویند یا این یا مرگ.من به شاگردانم یاد داده ام که در چنین شرایطی ،مرگ را ترجیح بدهند.این چنین ازدواجی فایده ندارد .خاطر خواهی یا افراط دوست داشتن همان چیزی است که مثلاً نوجوان یا جوانی از آپارتمان بیرون می‌آید و دم آسانسور دختری را می‌بیند و یک دل نه صد دل عاشقش می‌شود،تنها به یک نگاه .چنین ازدواجی به درد نمی‌خورد ،ما می‌خواهیم یک کسی را داشته باشیم که مثلاً او را چهار ماه ببینیم ،بعد دوستش بداریم.بگوییم که حداقل چهار ماه او را می‌شناختیم و بعد به او علاقمند شدیم.

عامل هشتم ،تشابهات مذهبی است .
من اعتقاد راسخ دارم که شیعه فقط باید با شیعه زندگی و ازدواج کند ،مسیحی با مسیحی ،کلیمی با کلیمی و … چون ما هر‌اندازه بینش زندگی با فردی از یک مذهب دیگر را داشته باشیم ولی بالاخره یک مادربزرگی داریم که طبق اعتقادات و سنتها و باورهای خودش عمل میکند.
ممکن است متوجه نشود که اینها کتاب دارند . ممکن است در کلام خود گاهی بد و بیراههایی بگوییم که مثلاً داماد یا عروس خانه ما که از یک دین و مذهب دیگری است بدش بیاید . تفاوت زبان چندان مهم نیست ،اغلب زن و شوهر‌ها زبان یکدیگر را یاد می‌گیرند ولی مذهب را نمی‌توانند .

عامل نهم ،از نظر ظاهری تقریباًُ شبیه هم باشند .
دو نفر که می‌خواهند ازدواج کنند باید ظاهری داشته باشند که بتوانند پنجاه سال همدیگر را تماشا و تحمل کنند .اغلب ما انسانها آینه‌های خود را گم کرده ایم.مثلاً آقا دنبال زیباترین زن است ،در حالی که خودش یک چیز بد ترکیب و زشتی است.باید به او بگوییم تو خجالت نمی‌کشی زیباترین خانم که نمی‌آید با تو ازدواج کند.اگر ما آینه‌هایمان را پیدا کنیم ،یک کسی را که شبیه خودمان باشد پیدا می‌کنیم .عیب و ایرادهای چهره و ظاهر‌اندام در طولانی مدت معنی دار و مساله ساز می‌شود.اما در کوتاه مدت کسی متوجه نمی‌شود.
به هر حال یک ظاهر متعادل مورد درخواست است.درمورد هیچ یک از عواملی که تاکنون درباره اش صحبت شد ،ما دیدگاه ایده آلیستی نداریم .ما دنبال ایده آل نیستیم ،ما همین زندگی معمولی را بچرخانیم هنر کرده ایم .ما برای ازدواج یک آدم معقول و متدین می‌خواهیم که سواد و سن او هم معمولی باشد ،خانواده معقولی هم داشته باشد.اصلاً ایده آل گرا نیستیم .
با کمال جسارت بگویم بسیاری از آقایان و خانمهایی که ازدواج نکرده‌اند یا اینکه دیر ازدواج می‌کنند علتش این است که ایده آلیستی فکر می‌کنند.
مثلاً دختر خانم بدنبال آقایی است که هنوز در تاریخ نیامده و باید بسازیم و برعکس.من به عنوان مشاور خانواده‌ها اعتقاد دارم که با همان چیزهایی که داریم باید قناعت کنیم .این همه خانم و آقای خوب و اهل زندگی در این مملکت وجود دارند که شایسته ازدواج هستند .حالا چه فایده ای دارد که ما بخواهیم یک فردی را با فلان شرایط بدهیم برایمان طراحی کنند !ما با چشم و ابروی دیگری که زندگی نمی‌کنیم ،ما با شخصیت یک آدم زندگی می‌کنیم .
در مورد تشابهات ،شناخت بعدی ما در مورد چیزی به نام شخصیت است.
شخصیت مجموعه خصوصیات سرشتی و اکتسابی ما است.مثلاً یک فردی را می‌بینید که خیلی منزوی و درون گراست.بعد فرد دیگری را می‌بینید که خیلی شاد و برون گراست .این دو نفر نمی‌توانند با هم ازدواج کنند .چون هر کدام ساز خودش را میزند .یک کسی که از نظر ویژگیهای شخصیتی ،حد وسط باشد بسیار مناسب است .آیا درون گرایان می‌توانند با هم ازدواج کنند ؟شاید بد نباشد چون هر دو ساکت یک گوشه ای می‌نشینند و ممکن است خودشان راضی باشند .ولی آدم احساس می‌کند که چه خانه ساکت و سردی .برون گرایان چطورند ؟اینقدر حرف دارند که هیچکدام حاضر به ساکت شدن نیستند .ولی مردم متعادل و عادی چه کانی‌اند ؟آدمهایی که حد وسط این دوتا ویژگی هستند :درون گرایی و برون گرایی .
دکتر مجد
منبع : پرتال ساوه
[=&quot]http://www.farsika.ir/?article=1017[/]