مقاله علمی

اعتبار كتاب بخاري و مسلم و راويان آن‌ها، از ديدگاه علماي اهل سنت!!

[=arial black][=&amp]بسم الله الرحمن الرحيم[/]
[/]


[=arial black][=&amp]از ديدگاه اهل سنت، كتاب‌هاى روائى از نظر اعتبار به چند دسته تقسيم مى‌شوند كه از اين ميان، شش كتاب كه با عنوان «صحاح سته» مشهور شده است، اعتبار بيشترى نسبت به ساير كتاب‌هاى روائى دارد.[/][/]
[=arial black][=&amp]از ميان صحاح سته، دو كتاب صحيح بخارى و صحيح مسلم اعتبار بيشترى دارد و اهل سنت معتقد هستند كه تمام روايات اين دو كتاب قطعى الصدور هستند و هيچ اشكالى در سند حتى روايت از روايات آن وجود ندارد.[/][/]
[=arial black][=&amp]عبد الحق دهلوى در باره كتب سته مى‌نويسد:[/][/]
[=arial black][=&amp]الكتب الستة[/][=&amp] المشهورة المقررة في الإسلام التي يقال لها الصحاح الستة هي: [/][/]
[=arial black][=&amp]1 صحيح البخاري 2 وصحيح مسلم 3 والجامع للترمذي 4 والسنن لأبي داود 5 والنسائي 6 وسنن ابن ماجه وعند البعض الموطأ بدل ابن ماجه.[/][/]

[=arial black][=&amp]كتابهايى ششگانه مشهورى كه در اسلام ثابت شده‌اند، كه به آنها صحاح سته مى‌گويند، به قرار ذيل است:
[/]
[/][=book antiqua][=&amp]1. صحيح بخارى. :Sham:
2. صحيح مسلم :Sham:
3. جامع ترمذى :Sham:
4. سنن ابو داود:Sham:
5. سنن ابن ماجه[/]
[/]. سنن ابن ماجه و برخى به جاى سنن ابن ماجه موطأ مالك را گفته‌اند.:Sham:
[=arial black][=&amp]البخاري الدهلوي، عبد الحق بن سيف الدين بن سعد الله (متوفاي1052هـ)، مقدمة في أصول الحديث، ج1، ص96، تحقيق: سلمان الحسيني الندوي، دار النشر: دار البشائر الإسلامية - بيروت – لبنان، الطبعة: الثانية1406هـ - 1986م [/][/]
[=arial black][=&amp]سيد صديق حسن قنوجى نيز در كتاب «الحطة فى ذكر الصحاح الستة» يادآور مى‌شود كه صحاح سته از منابع دست اول و داراى برترين رتبه در ميان جوامع روايى اهل سنت بوده و از شهرت و قبول تغيير ناپذيرى در ميان امت اسلام (از گذشته تا كنون) برخوردار هستند:[/][/]
[=arial black][=&amp]كتب الحديث وإن كانت في نفسها كثيرة ولدى أهل العلم شهيرة لكن الطبقة العليا منها هي الصحاح الستة التي خصت بمزيد الصحة والشهرة والقبول وتلقتها الأمة المرحومة جميعا من السلف والخلف تلقيا لا يحول ولا يزول واعتنى بروايتها عصابة أهل الحديث عناية تامة وأذعن لضبطها ونشرها في كل عصر خاصتهم والعامة بل عليها اقتصروا في قراءة كتب الحديث وتدريسه.[/][/]
[=arial black][=&amp]كتابهاى روايى هرچند كه بسيار و در نزد اهل علم مشهور هستند؛ اما برترين ‌آنها «صحاح ششگانه» است كه ويژگى‌هاى منحصر به فرد آنها صحت، شهرت و قبول روايات آنها است و امت مرحومه (منظور امت اسلام است) همگى از گذشته تا كنون رواياتشان را قبول داشته و دارند به گونه‌اى قابل تغيير و برطرف شدن نيست و گروهى از محدثان به روايات اين كتابها عناويت ويژه‌اى دارند و اعتقاد به حفظ دارند و اين روايات آن را در تمام عصرها منتشر كرده‌اند؛ بلكه بر قرائت كتابهاى روايى و تدريس آنها اهتمام ورزيده‌اند.[/][/]
[=arial black][=&amp]القنوجي البخاري، أبو الطيب السيد محمد صديق خان بن السيد حسن خان (متوفاى1307هـ)، الحطة في ذكر الصحاح الستة،[/][=&amp]ج1، ص12، [/][=&amp]نا[/][=&amp]شر: دار الكتب التعليمية - بيروت، الطبعة: الأولى 1405هـ/ 1985م.[/][/]
[=arial black][=&amp]و گاهى در باره برخى از اين كتابها نيز ستايش‌هاى حيرت انگيزى به چشم مى‌خورد. به عنوان مثال، ابو عيسى ترمذى در باره مسندش گفته‌است: اگر كسى اين كتاب را در خانه‌اش داشته باشد گويا يك پيامبرى با او سخن مى‌گويد. [/][/]
[=arial black][=&amp]متن سخن ترمذى را ابوبكر بغدادى اين‌گونه نقل كرده‌است:[/][/]
[=arial black][=&amp]أخبرنا أبو سعد البناء أنبا علي بن حمزة الموسوي إجازة أنبأ نجيب بن ميمون الواسطي الأصل الأديب الهروي عن أبي علي منصور بن عبد الله بن خالد بن أحمد بن خالد بن حماد الذهلي قال قال أبو عيسى محمد بن عيسى الترمذي رحمه الله:[/][/]
[=arial black][=&amp]صنفت هذا الكتاب يعني المسند الصحيح فعرضته[/][=&amp] على علماء الحجاز فرضوا به وعرضته على علماء العراق فرضوا به وعرضته على علماء خراسان فرضوا به ومن كان في بيته هذا الكتاب فكأنما كان في بيته نبي يتكلم.[/][/]
[=arial black][=&amp]احمد بن خالد ذهلى مى‌گويد: ابو عسى ترمذى گفته‌است: من اين كتاب (يعنى كتاب مسند صحيح) را تصنيف كردم و آن را بر علماى حجاز عرضه داشتم و آنان از اين كتاب راضى بودند.
بار ديگر اين كتاب را بر علماى عراق عرضه داشتم و مورد رضايت آنان نيز واقع شد. بار سوم بر علماى خراسان عرضه كردم آنان مورد پسند آنان نيز واقع شد آنگاه مى‌گويد: هركه در خانه‌اش اين كتاب باشد و آن را بخواند گويا پيامبرى با او سخن مى‌گويد.[/]
[/]
[=arial black][=&amp]البغدادي، محمد بن عبد الغني أبو بكر (متوفاي629هـ)، التقييد لمعرفة رواة السنن والمسانيد، ج1، ص97، تحقيق: كمال يوسف الحوت، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت،‌ الطبعة: الأولى 1408 [/][/]

برچسب: 

*توسعه‌ آراء سیاسی- کلامی شیعه در عصر عباسی *

سلام

تشیع در دو قرن اول عصر عباسیان بدرستی بررسی نشده است.
این امر تا حدی معلول آن است که موضوع حقیق بسیار دشوار است. بسیاری از رویدادهای واقعی «زیرزمینی» بوده اند و داستانهای مختلف چندی شایع شده اند که هیچیک از آنها الزاما درست نیستند.
در این زمینه، هم روایات اهل تسنن وجود دارد و هم روایات اهل تشیع. گرایش روایات اهل تسنن این است که همه چیز را در تاریکی و ابهام نگه دارد؛ ولی گزارشهای شیعی، به مورخ امروزی، شاید از روایات سنیان نیز کمتر کمک کند.
در بین شیعه این تمایل شدید، که در بین فرق دیگر اسلامی نیز بی سابقه نیست، وجود دارد که در واقع وقتی از سیاست معاصر گفتگو می کنند چنین به نظر آید که بحث از تارخی گذشته در میان است. از قرار معلوم، بحثهای بی پایان در مورد وقایع سال (11هـ) هنگام رحلت پیامبر (ص) یا در (35هـ) هنگام رسیدن علی (ع) به خلافت وجود دارد، ولی آنچه مرود علاقه بحث کنندگان است اصولی سیاسی است که در (قرن دوم و سوم هجری) می بایست از آنها پیروی می شد.
به دلایلی، تنها با حدس و گمان می توان گفت این شکلی بود که بحثهای سیاسی در زمان عباسیان به خود گرفته بود. آنچه بیشتر موجب پیچیدگی مسائل شد اینکه نویسندگان کتب ملل و نحل ارزش ظاهری بسیاری از این ادعاهای مربوط به گذشته را گرفته با الگویی تاریخی که در وجود امامان یا پیشوایان متمرکز بود مطابقت دادند.
از این امر، چنین احساسی پدید می آید که یک نهت واحد بزرگ تشیع در نقاط گوناگون به دسته های جداگانه ای تجزیه شده است، در صورتی که درست آن است که نهضتهای محلی متعددی بی ارتباط با همدیگر وجود داشته و مولفین ملل و نحل آنها را به هم مربوط ساخته اند. بدین سان، معلوم می شود که چرا در گشودن کلاف تو در توی جزئیات فراوان، پیشرفت کمی حاصل گردیده است.

الف. امامان شیعه و فعالیت سیاسی
مهمترین نمونه بعضی از خصوصیات مذکور، مربوط است به قبول دوازده امام در شاخه امامیه از شیعه. نویسندگان شیعه و حتی ملل و نحل نگاران سنی این احساس را در ما پدید می آورند که این امامان در طی حیات خود مورد قبول گروه وسیعی از پیروان خویش، و در واقع قسم اعظم نهضت تشیع بوده اند.
با این همه، مداقه در روایات شیعه درباره امامان روشن می سازد که چنین نبوده است. امام جعفر صادق (ع) (وفات: 765م. / 148هـ) ظاهرا پیش از سقوط امویان، گاه به سیاست پرداخته با این امید که تغییری در حکومت پدید آورد؛ با این همه، پس از استقرار خلافت عباسی، امام جعفر صادق (ص) متوجه خطرات و فتنه های آشکار فعالیت سیاسی گردید و از آن خودداری کرد و فرزندش، امام موسی (ع)، نیز همین راه را اختیار کرد. لیکن پسر دیگرش، اسماعیل، فعالیت سیاسی را دنبال کرد و به ادغام چند نهضت انقلابی زیرزمینی پرداخت که نتایج آن عنقریب بررسی خواهد شد.

اسلام‌ در ايران‌

دين‌ اسلام‌ در سال‌ 7/628 توسّط‌ شخص‌ پيامبر اكرم‌(ص‌)، و از طريق‌ نامه‌اي‌ خطاب‌ به‌ خسرو پرويز ، پادشاه‌ وقت‌ ايران‌ - كه‌ طّي‌ آن‌ خود وي‌ و اتباعش‌ به‌ پذيرفتن‌ دين‌ اسلام‌، يگانگي‌ خداوند و رسالت‌ محمّد(ص‌) و نيز عمل‌ به‌ معروف‌ و پرهيز از منكر دعوت‌ شده‌ بودند - به‌ ايران‌ عرضه‌ گرديد. در آن‌ ايّام‌ اگر شخص‌ گمنامي‌ هر يك‌ از شاهان‌، و به‌ طريق‌ اولي‌ فرمانرواي‌ مقتدر ايران‌، را مستقيماً مورد خطاب‌ قرار مي‌داد همواره‌ اقدامش‌ بر گستاخي‌ و جسارت‌ او حمل‌ مي‌شد و ايشان‌ را به‌ خشم‌ مي‌آورد. لذا، خسروپرويز نيز نامه‌ي‌ پيامبر اكرم‌(ص‌) را پاره‌ كرد و رسولان‌ ايشان‌ را با توهين‌ و تحقير از دربارش‌ راند. پيامبر اكرم‌(ص‌) كه‌ از شنيدن‌ اين‌ خبر مكدّر و رنجيده‌ خاطر شده‌ بود، بنابر الهامات‌ پيامبرانه‌ اعلام‌ كرد كه‌ امپراتوري‌ خسروپرويز قريباً سقوط‌ خواهد كرد. در زمان‌ خلافت‌ خليفه‌ي‌ اول‌، نيروهاي‌ مسلمان‌، به‌ رهبري‌ سعدبن‌ ابي‌ وقّاص‌ در جواب‌ توهين‌ و تحقيري‌ كه‌ نسبت‌ به‌ نامه‌ي‌ پيامبر اكرم‌(ص‌) و رسولان‌ ايشان‌ روا شده‌ بود، به‌ ايران‌ تاختند و در نبرد قادسيه‌ شكست‌ سختي‌ بر سپاهيان‌ ايراني‌ وارد كردند. اين‌ نبرد مقدمه‌ي‌ شكستهاي‌ پي‌ در پي‌ ديگري‌ بود كه‌ به‌ دست‌ اعراب‌ بر ايرانيان‌ وارد شد، و در مدّتي‌ كوتاه‌تر از ده‌ سال‌ بعد از اعزام‌ رسولان‌ پيامبر اكرم‌(ص‌) به‌ دربار خسروپرويز، طومار امپراتوري‌ شاهنشاهان‌ ايراني‌ را در هم‌ پيچيد. يزدگرد ، كه‌ ] هنگام‌ نشستن‌ بر تخت‌ شاهي‌ [ جواني‌ هجده‌ ساله‌ بود، آخرين‌ شاه‌ ايراني‌اي‌ بود كه‌ نوميدانه‌ و به‌ عبث‌ كوشيد تا در مقابل‌ مسلمانان‌ بايستد. اما سربازان‌ مزدور ترك‌ و چيني‌ او در همان‌ نخستين‌ يورش‌ مسلمين‌ از معركه‌ گريختند، و خود وي‌ نيز آخرالامر از صحنه‌ي‌ نبرد گريخت‌ و بعد از پناهنده‌ شدن‌ به‌ كلبه‌ي‌ مردي‌ روستايي‌ توسط‌ همو، به‌ طمع‌ ربودن‌ زر و زيورهايي‌ كه‌ با خود داشت‌، به‌ قتل‌ رسيد.
در قرن‌ اوّل‌ / هفتم‌ امپراتوري‌ ايران‌ نيز، همچون‌ امپراتوري‌ بيزانس‌، زير فشار شكننده‌ي‌ استبداد، خود رو به‌ تلاشي‌ واز هم‌ پاشيدگي‌ داشت‌. نفاقهاي‌ مذهبي‌ به‌ تعقيب‌ و آزار مردم‌ راه‌ گشوده‌ بود. زردشتي‌ دين‌ حكومتي‌ بود و متولّيان‌ و موبدان‌ آن‌ كه‌ به‌ اقتدار روحاني‌ ناشي‌ از مقام‌ ديني‌ شان‌ قانع‌ نبودند، مقامات‌ و مناصب‌ پراختيار و پرمسئوليتي‌ را نيز در اداره‌ي‌ امور كشور در قبضه‌ي‌ خود گرفته‌ بودند. موج‌ گسترده‌اي‌ از تخفيف‌ و تشنيع‌ نسبت‌ به‌ پيروان‌ اديان‌ كهن‌تر در ايران‌، از جمله‌ يهوديان‌، مسيحيان‌، بوداييان‌، صابئيان‌، غنوصيان‌، و مانويان‌، و به‌ دنبال‌ آن‌ تعقيب‌ و آزار آنان‌ آغاز گرديده‌ بود. همه‌ي‌ پيروان‌ اين‌ اديان‌ و آيينهاي‌ قديمي‌تر آروزمند آن‌ بودند كه‌ بتوانند آزادانه‌ و با نشاط‌ در فضايي‌ از رواداري‌ و همدلي‌ تنفّس‌ كنند، و چنين‌ فضايي‌ را سرانجام‌ در تعاليم‌ اسلام‌ يافتند. در حالي‌ كه‌ اسلام‌ مقرّر مي‌داشت‌ كه‌ با مسيحيان‌ و يهود به‌ عنوان‌ «اهل‌ كتاب‌» با رفق‌ و مدارا رفتار شود، تعاليم‌ صريح‌ پيامبر اكرم‌(ص‌) زردشتيان‌ را نيز بر «اهل‌ كتاب‌» افزود، و لذا آنان‌ نيز از همان‌ حقوق‌ و امتيازاتي‌ كه‌ خود مسلمانان‌ داشتند، برخوردار شدند. همه‌ي‌ آنچه‌ بر ذمّه‌ي‌ غير مسلمانان‌ ] از اهل‌ كتاب‌ و مجوس‌ [ بود آن‌ بود كه‌ ماليّات‌ سرانه‌اي‌ را كه‌ ] تحت‌ عنوان‌ جزيه‌ [ بابت‌ برخورداري‌ از امنيّت‌ در سايه‌ي‌ حكومت‌ مسلمانان‌ مقرّر مي‌شد، بپردازند. در عوض‌، ايشان‌ نه‌ تنها از پرداخت‌ زكوة‌، يعني‌ ماليّات‌ مرسومي‌ كه‌ هر مسلماني‌ مي‌بايست‌ بپردازد، بلكه‌ از خدمت‌ در زمره‌ي‌ نيروهاي‌ نظامي‌ و دفاعي‌ كشور نيز معاف‌ بودند. آن‌ عدّه‌ از غيرمسلمانان‌ ] اهل‌ كتاب‌ [ كه‌ خدمت‌ در زمره‌ي‌ نيروهاي‌ نظامي‌ كشور را مي‌پذيرفتند، از پرداخت‌ ماليّآت‌ سرانه‌ (= جزيه‌) معاف‌ مي‌شدند.

فتح‌ ايران‌، گشايشي‌ در زندگي‌ مسيحيان‌ ايجاد كرد. پيش‌ از آن‌، شاهان‌ ساساني‌ آتش‌ نزاعهاي‌ سختي‌ را ميان‌ يعقوبيان‌ و نسطوريان‌ مي‌تافتند؛ و علاوه‌ بر آن‌، در مقابل‌ هر حمله‌ و تجاوزي‌ كه‌ از خارج‌ توسّط‌ مسيحيان‌ به‌ قلمرو ايشان‌ مي‌شد نيز پيروان‌ فِرَق‌ مختلف‌ مسيحيان‌ را در داخل‌ كشور مورد تعقيب‌ و آزار قرار مي‌دادند. خسرو دوم‌ ساساني‌ به‌ سبب‌ شكستي‌ كه‌ از هراكليوس‌ (= هرقل‌)، فرمانرواي‌ مسيحي‌ ] بيزانس‌ يا روم‌ شرقي‌ [ يافته‌ بود، فرمان‌ داد تا عرصه‌ را بر همه‌ي‌ مسيحيان‌ ايران‌ تنگ‌ كنند. عامّه‌ي‌ زردشتيان‌ نيز از اين‌ آيين‌ جديد ] يعني‌ اسلام‌ [ با رويي‌ گشاده‌ استقبال‌ كردند. موبدان‌ زردشتي‌ طبقات‌ كارگر- يعني‌ افزارمندان‌، ابزارسازان‌، كارگران‌ ساده‌، و كشاورزان‌ - را كه‌ ] به‌ زعم‌ آنان‌ [ آتش‌ و آب‌ و خاك‌ را در جريان‌ كارشان‌ مي‌آلودند، خوار و حقير مي‌شمردند. طبقات‌ كارگر در جامعه‌ي‌ زردشتي‌ ] ايران‌ [ همان‌ سرنوشت‌ رقّت‌ انگيزي‌ را داشتند كه‌ سودره‌ها در جامعه‌ي‌ كاست‌ زده‌ي‌ هندو. اينان‌ نيز در آيين‌ جديدي‌ كه‌ فاتحان‌ به‌ ارمغان‌ آورده‌ بودند، درمان‌ بسياري‌ از دردهاي‌ اجتماعي‌ را كه‌ آن‌ چنان‌ بي‌امان‌ بر پيكر ايشان‌ تازيانه‌ مي‌كشيد، يافتند. اسلام‌ هيچ‌گونه‌ تمايز و تبعيضي‌ را در ميان‌ افراد بر پايه‌ي‌ طبقه‌ و حرفه‌ نمي‌پذيرد؛ هيچ‌ طبقه‌اي‌ از افراد را، جز به‌ لحاظ‌ فضايلشان‌، از طبقه‌ي‌ ديگر برتر نمي‌داند؛ و مبلّغ‌ و منادي‌ نظريّه‌ي‌ اخوّت‌ انساني‌ است‌ كه‌ گستره‌ي‌ آن‌ از محدوده‌ي‌ مرزهاي‌ جغرافيايي‌ و سياسي‌ فراتر مي‌رود.
با زوال‌ سلسله‌ي‌ ساساني‌، آيين‌ زردشتي‌ حامي‌ نيرومند خود را از دست‌ داد. در اوضاع‌ اساساً ديگرگون‌ شده‌اي‌ كه‌ پيش‌ آمده‌ بود، حفظ‌ بقاي‌ اين‌ آيين‌ در مقابل‌ نيروهاي‌ مخالفي‌ كه‌ تفوّق‌جويانه‌ با يكديگر رقابت‌ كردند، بي‌نهايت‌ دشوار بود. علاوه‌ بر اين‌، آشفتگي‌ اجتماعي‌ كه‌ عمدتاً موبدان‌ زردشتي‌ باعث‌ آن‌ بودند، نيز مزيد بر ورشكستگي‌ معنوي‌ اين‌ آيين‌ گشته‌ بود. اين‌ چنين‌ بود كه‌ زردشتيان‌ نيز از اين‌ دين‌ جديد، كه‌ تسامح‌ و پويايي‌ داشت‌ و از تنگ‌نظري‌ فارع‌ بود، استقبال‌ كردند. البتّه‌ شباهتهاي‌ زيادي‌ كه‌ ميان‌ آيين‌ خود ايشان‌ و اين‌ دين‌ جديد وجود داشت‌ نيز عامل‌ ديگري‌ بود كه‌ آنان‌ را به‌ استقبال‌ از اين‌ دين‌ جديد تشويق‌ مي‌كرد. آنان‌ اللّه‌ و ابليس‌ اين‌ دين‌ جديد را مقابل‌ و مشابه‌ اهورَمزدا و اهريمن‌ خود مي‌يافتند؛ و مي‌ديدند كه‌ آنچه‌ در اين‌ دين‌ جديد راجع‌ به‌ فرشتگان‌ و شياطين‌، و خلق‌ و بعث‌ انسان‌، و بهشت‌ و دوزخ‌، و بسياري‌ مسائل‌ ديگر گفته‌ مي‌شود، با آنچه‌ ايشان‌ بنابر آيين‌ خود بدان‌ معتقد بوده‌اند بسيار شباهت‌ دارد. و علاوه‌ بر همه‌ي‌ اينها، مي‌ديدند كه‌ اصول‌ اخلاقي‌ اسلام‌ نيز چندان‌ تفاوتي‌ با اصول‌ اخلاقي‌ خود ايشان‌ ندارد: در سايه‌ي‌ حكومت‌ مسلمانان‌ با زردشتيان‌ با رفق‌ و مداراي‌ قابل‌ ملاحظه‌اي‌ رفتار مي‌شد؛ آداب‌ و اعمال‌ ديني‌ ايشان‌ نيز مورد احترام‌ و آتشكده‌هاي‌ ايشان‌ از تعرّض‌ مصون‌ بود.

بر همه‌ي‌ عوامل‌ مذكور در بالا كه‌ موجب‌ توسعه‌ي‌ اسلام‌ در ايران‌ شد، بايد ازدواج‌ شهر بانو، دختر يزدگرد ] سوم‌ [ - آخرين‌ شاه‌ ساساني‌ - با حسين‌بن‌ علي‌(ع‌) را نيز افزود. در نتيجه‌ي‌ اين‌ پيوند، ايرانيان‌ مي‌توانستند در ذّريه‌ و اعقاب‌ حسين‌بن‌ علي‌(ع‌) و شهربانو به‌ ديده‌ي‌ وارثان‌ شاهان‌ قديمي‌ خود بنگرند. ضمناً بخشي‌ از علّت‌ ظهور تشيّع‌، به‌ عنوان‌ يك‌ فرقه‌ي‌ مذهبي‌ علي‌ حده‌، در ايران‌ و هواخواهي‌ و وفاداري‌ ايرانيان‌ نسبت‌ به‌ آل‌ علي‌(ع‌) نيز همين‌ امر بوده‌ است‌. با برقراري‌ چنين‌ علقه‌ و پيوندي‌، اسلام‌ سرشت‌ بيگانه‌ي‌ خود را براي‌ ايرانيان‌ از دست‌ داد و با احساسات‌ وطنخواهانه‌ي‌ عامّه‌ي‌ ايشان‌، بدان‌گونه‌ كه‌ خود احساس‌ مي‌كردند، در هم‌ آميخت‌، و مآلاً ايشان‌ توانستند از رهگذر همين‌ ازدواج‌، كه‌ ثمرات‌ ديگري‌ نيز برايشان‌ داشت‌، ارزشها و سنّتهاي‌ بومي‌ خود را نيز ديگر باره‌ به‌ نحوي‌ ابراز نمايند.

ايران‌ قرنها پيش‌ از ظهور اسلام‌ از فرهنگي‌ ممتاز و تمدّني‌ بسيار پيشرفته‌ برخوردار بود. در اعصار كهن‌تر، اين‌ سرزمين‌ مهد انديشه‌ها و عقايدي‌ بود كه‌ آبشخور اديان‌ و فلسفه‌هاي‌ ايراني‌ و غيرايراني‌ را تشكيل‌ مي‌داد. سرزمين‌ ايران‌، علاوه‌ بر اين‌، مركز سازمان‌ و تشكيلات‌ سياسي‌ نيرومندي‌ نيز بود، و نظريّاتي‌ كه‌ در زمينه‌ي‌ كشورداري‌ و حكومت‌ در اينجا شكل‌ گرفته‌ و قوام‌ يافته‌ بود، بعدها مورد تأسّي‌ تركها قرار گرفت‌. جنبه‌ي‌ فكري‌ فرهنگ‌ ايران‌ قبل‌ از اسلام‌ در فلسفه‌هاي‌ زردشت‌، ماني‌ و مزدك‌ - كه‌ علي‌رغم‌ داشتن‌ صبغه‌هايي‌ از توحيد، كمابيش‌ ثنوي‌ بودند - مشخص‌ مي‌شد. در انديشه‌ي‌ ] ايراني‌ [ پيش‌ از ساسانيان‌، و خصوصاً در انديشه‌هاي‌ زردشت‌، گرايشي‌ به‌ توحيد مشهود بود، اما تنها بعد از فتح‌ اين‌ سرزمين‌ توسّط‌ مسلمانان‌ بود كه‌ اين‌ گرايش‌، تقريباً به‌ صورت‌ يك‌ حقيقت‌ غير قابل‌ ترديد، به‌ عامل‌ مسلّطي‌ در انديشه‌ي‌ ايرانيان‌ بدل‌ گرديد. و ثنويّت‌ خير و شرّ جاي‌ خود را به‌ ثنويّت‌ خداوند و مادّه‌ داد.
خلافت‌ عبّاسيان‌ مساعدترين‌ شرايط‌ را براي‌ پيشرفت‌ فلسفه‌ در ايران‌ فراهم‌ كرد، و ايرانيان‌، به‌ بركت‌ تأثيري‌ كه‌ از اسلام‌ يافته‌ بودند، به‌ پيشگامان‌ انديشه‌ي‌ عصر خود بدل‌ گرديدند. از جمله‌ بزرگ‌ترين‌ انديشمندان‌ ايراني‌ (بعد از اسلام‌) مي‌توان‌ از ابن‌مسكويه‌ ، ابن‌سينا ، غزالي‌ ، فخرالدّين‌ رازي‌ ، نصيرالدّين‌ طوسي‌ و ملاّصدرا ياد كرد. علاوه‌ بر اينان‌، در اين‌ ميانه‌ بايد از اخوان‌الصّفا كه‌، گرچه‌ آرايشان‌ اصيل‌ و ابتكاري‌ نبوده‌ اما، از متقدّمان‌ دائرة‌المعارف‌ نويسان‌ اسلامي‌ بوده‌اند، نيز نام‌ برد. علماي‌ برجسته‌اي‌ همچون‌ زيدبن‌ رفاعه‌، ابوسليمان‌ بُستي‌، علي‌ زنجاني‌، ابواحمد مهرجاني‌، و عوفي‌ از زمره‌ي‌ ايشان‌ بوده‌اند. بر تارك‌ تصوّف‌ ايراني‌ نيز نام‌ مشاهير و مشايخ‌ بلندآوازه‌اي‌ همچون‌ ابوسعيد ابي‌الخير ، عطّار ، جلال‌الدّين‌ رومي‌ ، سعدي‌ ، حافظ‌ ، عبدالقادر جيلي‌ و جامي‌ مي‌درخشد.
دين‌ اسلام‌ از طريق‌ ايران‌ به‌ چين‌، تركيه‌، افغانستان‌، هندوستان‌، و اندونزي‌ راه‌ يافت‌. (1)
پانوشتها
1- م‌.م‌.شريف‌، تاريخ‌ فلسفه‌ اسلامي‌ ، جلد 2، تارخ‌ تأثير تفكر اسلامي‌ در شرق‌ - تهران‌، نشر دانشگاهي‌، 1365، صص‌ 551-548
ادامه دارد...........

مستنداتی از اهل سنت بر جواز زیارت، بوسیدن قبور

بلال ، موذن پيامبر، رسول خدا را در خواب ديد كه به او مى فرمايد: اى بلال ، اين چه جفايى است ؟
آيا وقت آن نشده كه به زيارت من آيى؟
بلال بيدار شد و ندوهگين و ترسان گشت .
بر مركب خود سوارشده به زيارت قبر پيامبر در مدينه آمد و شروع كرد به گريستن و صورت بر قبر پيامبر ماليدن.
چون حسن و حسين عليهم‌السلام آمدند، آن دو را درآغوش كشيد و بوسيد.

تاريخ طبرى، ج ۱ ص ۱۶۱ و ۱۶۹ - معجم البلدان، ج ۳ ص ۲۰۸ - تاريخ ابن كثير،ج ۱ ص ۱۷۴ و ۱۹۷

مستدرك حاكم، ج ۴ ص ۵۱۵ - وفاء الوفاء، ج ۲ ص ۴۱۰

-مروان روزى مردى را ديد كه صورت و پيشانى بر قبر پيامبر نهاده است .
گردن او را گرفت و گفت : مى دانى چه مى كنى ؟
وقتى سربلند كرد،
ديد ابوايوب انصارى است .
ابوايوب گفت : آرى ! من سراغ سنگ نيامده ام ، سراغ رسول الله آمده ام .
از آن حضرت شنيدم كه مى فرمود: بر دين گريه نكنيد وقتى كه شايستگان عهده دار آن شوند، بلكه زمانى بر دين گريه كنيد كه نااهلان عهده دار و والى آن گردند!

مستدرك حاكم، ج ۴ ص ۵۱۵ - وفاء الوفاء، ج ۲ ص ۴۱۰

الفقه على المذاهب الاربعه، ج ۱ ص ۴۲۱

المنهاج، محيى الدين نورى شافعى ، ج ۱ ص ۳۵۷ چاپ شده در حاشيه شرح مغنى.

تاريخ طبری، ج ۱ ص ۸۰ – العرائس ثعلبى ، ص ۲۹/

حاشيه ابى الاخلاص حنفى ، ج ۱ ص ۱۶۸ در حاشيه دررالحكام.

تاريخ طبرى، ج ۱ ص ۱۶۱ و ۱۶۹ - معجم البلدان، ج ۳ ص ۲۰۸ - تاريخ ابن كثير، ج ۱ ص ۱۷۴ و ۱۹۷/

- ابن منكدر (از تابعين ، متوفاى ۱۳۰) همراه اصحابش مى نشست و گاهى كه تشنگى سراغش مى‌آمد، درهمان لحظه برخاسته صورت برقبر پيامبر مى‌نهاد و درمقابل اعتراض همراهانش ،
مى‌گفت : از قبر پيامبر شفا مى‌گيرم .:Sham:
وى گاهى به صحن مسجد مى‌آمد و در جاى خاصى بر زمين مى‌خوابيد، علت را كه مى‌پرسيدند، مى‌گفت : خودم ديدم كه پيامبر در همين جا خوابيده بود.

وفاء الوفاء، ج ۲ ص ۴۴۴

المغنى، ج ۱ ص ۴۹۵، درباره چاه‌هاى مدينه - الوفاء الوفاء، ج ۲ ص ۱۱۹ تا ۱۴۹

الفقه على المذاهب الاربعه، ج ۱ ص ۴۲۱

تاريخ طبرى، ج ۱ ص ۱۶۱ و ۱۶۹ - معجم البلدان، ج ۳ ص ۲۰۸ - تاريخ ابن كثير، ج ۱ ص ۱۷۴ و ۱۹۷/

عبدالله بن احمد حنبل مى گويد از پدرم درباره حكم كسى كه به منبر رسول خدا دست مى كشد و تبرك مى جويد و آن را مى بوسد و با قبرنيز همين كار را مى كند تا ثواب ببرد، پرسيدم . گفت : اشكالى ندارد.

مستدرك حاكم، ج ۴ ص ۵۱۵، - وفاء الوفاء، ج ۲ ص ۴۱۰

عبدالله بن عمر، هنگام زيارت قبر پيامبر، دست راست را روى قبر مى‌نهاد و بلال حبشى چهره برآن مى‌نهاد.
روشن است كه علاقه زياد و عشق و محبت به اين كار فرمان مى‌دهد و اين نوعى احترام و بزرگداشت است و مردم به تناسب شوقشان حالات متفاوتى دارند.
بعضي‌ها وقتى قبر را مى بينند، بى اختيار به سمت آن مى شتابند، برخى هم با تاخير و درنگ ، و همه محل خيرند.

تاريخ بغداد، خطيب بغدادى ، ج ۱ ص ۱۴۶ - تاريخ الشام، ابن عساكر، ج ۶ ص ‍ ۱۰۸

المنتظم، ابن جوزى ، ج ۵، ص ۹۹

سنن ابن داود، ج ۲ ص ۷۲ - صحيح بخارى ، ج ۲ ص ۲۴۷

-محمد بن احمد رملى ، از بزرگان شافعيه در «شرح منهاج» گفته است : سايه‌بان گذاشتن روى قبرو بوسيدن صندوق قبر و لمس كردن آن هنگام زيارت ، مكروه است ، مگر آن كه به قصد تبرك باشد، هم‌ چنان كه فتوا داده‌اند اگر كسى در اثر ازدحام نمي‌تواند حجرالاسود را لمس كند، با عصا به آن اشاره كند، آن گاه عصا را ببوسد.

-مناقب خوارزمى، ص ۲۵۲، - فرائد السمطين، باب اول - مستدرك حاكم، ج ۳ ص ۱۵۱/ (اين مطلب از الغدير، ج ۱ ص ۳۰۰ نقل شده است).

- فتواي ابن حنبل : ابن جماعه شافعي مي گويد : عبد الله بن احمد حنبل اين روايت را از پدرش نقل كرده است : « از پدرم در باره مردي كه منبر و قبر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) را براي ثواب مس مي كرد و تبرك مي جست و مي بوسيد پرسيدم ، در جواب گفت : اشكالي ندارد.
(وفاء الوفاء ، ج ۴ ، ص ۱۴۱۴)

-عبدالله، فرزند احمد بن حنبل مي گويد: از پدرم پرسيدم: مسّ منبر رسول الله و تبرّک با مس کردن آن، و بوسيدن و يا مسّ و متبرّک شدن به قبر شريف و يا بوسيدن آن به قصد ثواب، چه حکمي دارد؟
پدرم گفت: هيچ اشکالي ندارد.
(الجامع في العلل و معرفة الرجال، ج۲، ص۳۲ - وفاءالوفا، ج۴، ص۱۴۱۴)

-رملي شافعي مي گويد: تبرّک جستن به قبر پيامبر و يا عالم و يا اوليا جايز است و بوسيدن و استلام آن ايرادي ندارد. (کنز المطالب، ص ۲۱۹)

-محب الدين طبري شافعي گويد: بوسيدن قبر و دست گذاشتن روي آن جايز است و سيره و عمل علما و صالحان بر آن است. (اسني المطالب، ج۱، ص۳۳۱)

- زرکشی: تربت قبر حمزه از حکم منع برداشتن خاک حرمين، استثنا شده است، زيرا اتفاق همگان بر جواز نقل آن براي معالجه صداع است. ،وفاء الوفا، ج۱، ص۶۹)

- سُبکي مي گويد: مردم سمرقند به قدري از خاک قبر بخاري برداشتند که قبر ظاهر شد به طوري که نمي شد جلوي مردم را گرفت تا اين که ضريح مانندي را بر روي قبر گذاشتند! (طبقات الشافعيه، ج۲، ص۲۳۳ - سير اعلام النبلاء، ج۱۲، ص۴۶۷)

- ابن کثير مي گويد: تشييع کنندگان دستمال و عمامه‌هاي خود را به عنوان تبرک روي جنازه ابن تيميه انداختند... و آب غسل او را به عنوان تبرک نوشيد! (البداية و النهايه، ج۱۴، ص۱۳۶)

- محمد بن مؤمل شاگرد ابن خُزيمه که شيخ بخاري و مسلم و به اصطلاح شيخ الاسلام است مي گويد: به همراه استادم ابن خزيمه و جمعي از اساتيد به زيارت بارگاه قبر علي بن موسي الرضا(ع) در طوس رفتيم، استادم ابن خزيمه چنان در برابر آن بقعه متبرکه تعظيم و تواضع کرد که همگي در شگفت مانديم. (تهذيب التهذيب، ج۷، ص۳۳۹)

-ابو علي خلال، شيخ حنابله، مي گويد: هرگاه مشکلي بر من عارض شود، قبر موسي بن جعفر(ع) را زيارت مي کنم و به ايشان متوسل مي شوم و خداوند مشکل مرا آسان مي کند. (تاريخ بغداد، ج۱، ص ۱۲۰)

-محمد بن ادريس شافعي به قبر ابو حنيفه ، و احمدبن حنبل به قبر شافعي متوسل مي شد. (مناقب ابي حنيفه، ج۲، ص۱۹۹)

مسلمانان، به قبر ابو ايوب انصاري متوسل مي شدند و براي طلب باران به قبر او پناه مي بردند. (مستدرک حاکم، ج۳، ص ۵۱۸)
..
..

ضرورت شناخت تاریخ اسلام

پس از آن كه انقلاب فرهنگی صورت گرفت و در سطح دانشگاه ها عملی گردید و برنامه هایی با در نظر گرفتن نیازهای كشور و با رعایت نظام جمهوری اسلامی تدوین گشت، یكی از مواد درسی كه فرا گرفتن آن برای همه دانشجویان لازم دانسته شد، تاریخ اسلام بود. آن روزها، هم برنامه ریز و هم دانشجو با شور و شوق از چنین درسی استقبال كردند، امروز نیز همان گرمی را در می یابیم. لیكن گاهگاهی می پرسند: دانشجوی رشته شیمی یا فیزیك یا معدن شناسی چه لزومی دارد تاریخ اسلام را بداند. گاهی هم پرسش دیگری را مطرح می كنند كه مگر دانستن تاریخ هم نیازی به فرا گرفتن از معلم دارد؟

چنان كه گفته شد، پرسش نخست در اخیرا به میان آمده، اما پرسش دوم از روزی به میان آمد كه تاریخ، جزء برنامه درسی مدرسه های عالی كشور گردید.

در پاسخ به سؤال اول باید بگوئیم تاریخ اسلام برای ما ایرانیان جزئی از تاریخ كشورمان به حساب می آید، پس بهتر است پرسش چنین طرح شود: دانشجویان رشته های علوم تجربی چه نیازی به فراگرفتن تاریخ كشور خود دارند؟ كه البته پرسشی است بجا، و پیش از پاسخ دادن بدان بهتر است دو نكته را روشن كنیم: یكی این كه تاریخ چیست؟ دیگر این كه مقصود سؤال كننده از تاریخ كه فراگرفتن آن نیاز به معلم ندارد كدام تاریخ است؟ ولی نخست مناسب است ببینیم تاریخ را چگونه شناسانده اند.

هر لغت نامه و یا دائره المعارفی را بگشائید، در ذیل كلمه تاریخ برای آن معنایی خواهید یافت، به اجمال یا به تفصیل، دقیق و یا در خور ایراد. در این میان بعضی تعریف ها نیز با آن كه از جانب آشنایان به فن و یا استادان تاریخ عنوان شده است، از طنز و بذله گوئی حكایت می كند. اما مفهومی كه می توان آن را پذیرفت این است كه تاریخ، مجموعه اطلاعاتی است از گذشته ملت ها و آن چه در طول زمان دیده اند ـ پیروزی یا شكست، پیشرفت یا عقب ماندگی، خوشبختی و یا نكبت ـ نه بر سبیل قصه و داستان سرائی آمیخته به افسانه، بلكه بر اساس آن چه رخ داده است، نه بخاطر سرگرمی، بلكه جهت بهره گیری و چاره جوئی از بررسی آن حادثه ها برای حوادثی همانند و گریز از تكرار اشتباه.

هر چند در این تعریف، ماهیت علم و فایده آن به هم آمیخته است، لیكن به گفته منطقیان، گاه این دو با هم یكی می شود. حال اگر بپذیریم كه تاریخ چنین موضوعی است و نیز بپذیریم كه هر حادثه در هر زمان كه رخ می دهد، مولود علت یا علتهای پیش از آن حادثه است و نیز آن حادثه، خود انگیزه ای برای سلسله حادثه های بعدی است، بدین نتیجه می رسیم كه زندگانی ملتها چون رشته ای دراز است و ملتها نیز مانند دانه هایی بدین رشته آویخته اند و استواری و نااستواری هر مهره وابسته به چگونگی پیوند آن مهره به مهره پیشین و پسین است. نتیجه آن كه زندگانی هر ملت را در هر مقطع از زمان نمی توان از زندگانی مردم گذشته و مردم آینده آن جدا كرد. و برای دانستن علت هر حادثه نامطلوب ـ كه مثلاً در زمان ما رخ می دهد ـ و یافتن راه چاره آن باید هم گذشته آن را خوب دانست و هم تدبیری به كار برد كه در آینده چنان مشكلی پیش نیاید.

این جا است كه ضرورت آشنایی با تاریخ ملتها ـ به طور عموم ـ و یا لااقل تاریخ ملت خود برای كسانی كه كارهای اجرائی را در سطحی گسترده به عهده می گیرند روشن می شود. آن كه برنامه ای را در محدوده ای معین برای مدتی دراز طرح می كند، باید تا آن جا كه لازم است گذشته آن محدوده را بداند و نیز از زندگانی مردم و اجتماعی كه در آن بسر می برند، آگاه باشد، تا برنامه ای متناسب روحیه آنان بریزد، و اجرای برنامه وی در آینده با مشكل روبرو نگردد.

ادامه دارد....

انواع روش های تاریخنگاری

تاریخ و تاریخ نگاری یکی از مواردی بوده که در تمدن اسلامی به آن اهمیت داده می‌شده است. عده‌ای تاریخ را برای عبرت آموزی و عده‌ای برای ثبت جنگها و فتوحات می‌نوشتند اما در هر حال از روشهایی متفاوت برای نوشتن تاریخ استفاده می‌کردند. عده‌ای تاریخ را به روش روایی و عده‌ای به روش ترکیبی و عده‌ای به روش تحلیلی نگاشته‌اند.

روش روایی
در روش روایی روایات مختلف درباره یک حادثه و واقعه تاریخی با درج اسناد در کتاب تاریخ آورده می‌شود. روش روایی تاریخ نگاری از همان اوایل تاریخ اسلام آغاز گردید. زمانی که می‌خواستند سیره و احکام پیامبر را بنویسند تاریخ نگاران روایات مختلف را ضبط کردند بدون آنکه در آن دخل و تصرفی داشته باشند. بنابر این روایان و اخباریان اولین مورخان عصر اسلامی محسوب می‌شوند که روایاتی متناسب با موضوع مورد بحث گرد آورند.

از اولین گروه محدثانی که به سیره پیامبر پرداختند، روایات آنرا گرد آوردند و نوشتند و آثارشان طیعه تاریخ نگاری روایی به شمار می‌رود می‌توان به «ابان‌بن‌عثمان ، عروﺓ‌بن‌زبیر، شرحبیل‌بن‌سعد و محمد‌بن‌مسلم زهری» اشاره کرد که بنیان گذاران مکتب تاریخ نگاری مدینه و هم آغاز کنندگان روش روایی به شمار می‌روند. اما برجسته‌ترین نماینده روش تاریخ نگاری روایی ، محمد بن ‌جریر طبری است که در تاریخ نویسی بر سلسله روات تاکید می‌ورزید و از نقادی روایات خودداری می‌کرد. روش تاریخ نگاری روایی بیشتر در آثار مورخان دوره اسلامی به چشم می‌خورد در واقع آنها باور نداشتند که یکی از وظایف آنها در تاریخ نگاری علاوه بر روایت بررسی و تحلیل عقلانی آنها نیز هست.

روش ترکیبی
مراد از روش ترکیبی آن است که مورخ به جای ذکر روایات مختلف از راه مقایسه و ترکیب و ایجاد سازگاری میان آنها واقعه مذکور را طی یک روایت توضیح دهد. در حقیقت روش ترکیبی مربوط به دوره تالیف تاریخی است. البته کار مورخ در روش ترکیبی بسیار مشکل است و مورخ باید بر مسائل تاریخی احاطه داشته باشد تا بتواند از ترکیب روایات به حقیقت و واقعیت نزدیک گردد و این باعث می‌شود تا بعضی روایات حذف گردند.

آغاز این روش تاریخ نگاری مشخص نیست اما در سال 279 هجری کتاب فتوح البلدان بلاذری به این روش نگاشته شده است. از دیگر کتابهایی که به روش ترکیبی نگاشته شده می‌توان به «اخبار الطوال دینوری ( 282 هجری )، تاریخ یعقوبی ، تاریخ دمشق ابن قلانسی ، المنتظم ابن جوزی ، تاریخ الکامل ابن اثیر و تاریخ طبرستان ابن اسفندیار» اشاره کرد.

روش تحلیلی
در این روش مورخ در کنار نقل روایات غالباً ترکیبی ، به تحلیل ، تبیین و بررسی علل و نتایج آن می‌پردازد. اگر چه در تاریخ نگاری اسلامی نمی‌توان تاریخی تحلیلی که کاملا مصداق این تعریف باشد پیدا کرد اما بعضی تواریخ را می‌توان یافت که دیدگاه‌های تحلیلی در آنها دیده می‌شود. از جمله آثاری که می‌توان در زمره آثار تحلیلی قرار داد می‌توان به «تجارب الامم ابو علی مسکویه»
اشاره کرد آنچه کتاب تجارب الامم را ممتاز کرده دیدگاه مسکویه نسبت به تاریخ و هدف از آن و نیز روش استدلال و نگرش فلسفی اوست.

دیدگاه او در تاریخ عملی و اخلاقی بوده و تاریخ بشر را آزمایشگاهی برای تحصیل تجربه می‌دانسته است. کتاب تاریخ بیهقی هم در زمره آثار تحلیلی قرار می‌گیرد. بیهقی به تحلیل جزئیات بعضی حوادث توجه داشته و آگاهانه بدان پرداخته است. از جمله در داستان بر دار کردن حسنک وزیر ، بیهقی به تحلیل اوضاع و احوال دربار غزنویان و مقایسه آن با احوال برمکیان و قتل آنان پرداخته است.

منابع جهت مطالعه:
تاریخ نگاری در ایران؛جمعی از نویسندگان ، ترجمه یعقوب آژند، نشر گستره
تاریخ نگاری در اسلام ؛ سید صادق سجادی ، انتشارات سمت
تاریخ تاریخ نگاری در اسلام ؛ فرانسس روزنتان ، ترجمه اسدالله آزاد ، انتشارات آستان قدس رضوی
تاریخ در ترازو ؛ عبدالحسین زرین کوب ، انتشارات امیر کبیر

روشمندی و شرایط تحقیق در تاریخ اسلام

تعریف تاریخ و علمی بودن آن

واژه تاریخ از ریشه سامی گرفته شده، به معنی كره ماه یا ماه به معنی گردش آن آمده است. این واژه در زبان اكدی «ارخو» و در عبری «یرخ» و در عربی «تاریخ» استعمال شده است.

به نظر می رسد، اعراب آن را به عنوان تعبیری فنی استعمال كرده باشند. احتمال این كه این لغت بنا به نظر پاره ای از محققان از زبان حبشی وارد عربی شده باشد، به دلیل فقدان اصل آن در این زبان، ضعیف به نظر می رسد.

پاره ای از پژوهشگران برآنند كه این واژه از عربستان جنوبی (یمن) وارد زبان عربی شده، شكل فرضی و اصلی آن توریخ بوده است. ابو ریحان بیرونی و حمزه اصفهانی بر این باورند كه این كلمه از ماهروز (ماه + روز) فارسی وارد زبان عربی شده است.

مرحوم استاد محیط طباطبایی، درسمیناری تاریخی طی سخنانی به پارسی بودن لفظ تاریخ اشاره كرده اند و آن را مأخوذ از لفظ یار و یاره فارسی دانستند. این نظر را می توان در عداد نظرات ابو ریحان و حمزه مبنی بر پارسی بودن لفظ، آورد جز این كه در نفس ماده مأخوذ بین دو دسته اختلاف هست نه اصل آن.

با عنایت به آن چه درباره واژه تاریخ بیان شد، در میراث اسلامی، تاریخ دارای شش معنی است:
1. سیر زمان و حوادث به معنی تطور تاریخی معادل «The history of» انگلیسی كه مراد از آن مفهوم، تاریخ اسلام، تاریخ ایران است.
2. مرزبندی زمان حادثه بر حسب روز، ماه و سال معادل «The date»
3. علم التاریخ و تعریف آن، كتب تاریخی و فهم آن چه در آن آمده است، معادل «The history».
4. تدوین تاریخ، توصیف تطوّر تاریخی و تحلیل آن «Historiography».
5. تاریخ رجال و تراجم، معادل «The biography».
6. میراث اقوام و امتها و بیان شمایل اصلی آنان، آن سان كه گویند: «فلان تاریخ قومه» فلان كس در علم، جود، سیاست، حلم، فداكاری، بیان شمایل، تبلور تجسم ملت خود است.

ادامه دارد....

دانلود: روزه، باشگاه خودکنترلی ( Fast, Club of self-control )

با سلام و عرض ادب

و تشکر از انجمن مشاوره

این فایل را از دست ندهند...