معاویه

آیا معاویه، عایشه را در چاه انداخت؟


سلام

نحوه مرگ عایشه چگونه بوده است؟ آیا به دست معاویه کشته شد؟
گفته شده است وی را در چاه انداخته اند،تا چه حدی این موضوع صحت دارد؟

واقعا عمرو عاص اینگونه بود؟

سلام خدمت کارشناس محترم پاسخگو و دیگر عزیزان :Gol:
قرآن بر نیزه کردن و داستان حکمیت و به شهادت رساندن مالک اشتر و ... را به حیله عمروعاص نسبت می دهند. می خواستم بدانم آیا واقعا عمروعاص اینقدر حیله گر بود یا اینکه این موارد هم از تحریفات معاویه لعنه الله علیه بود که با این کار می خواست خودش را کمتر رذل جلوه دهد. یعنی معاویه علیه لعنه انسانی عادی بود که حکومتش را کسی مثل عمرو عاص می چرخانید؟ یعنی بیشتر تفکرات حکومتش بر اساس نظرات عمروعاص بود یا...؟
با تشکر از همه
:Gol:

علت و فلسفه قرآن بر سر نیزه کردن توسط لشکر معاویه‎

سلام علیکم

این تاپیک در ادامه تاپیک زیر است که بدلیل بسته شدن آن من تاپیکی جدید باز می کنم.

http://www.askdin.com/thread43980.html#post583942

در ادامه سوالاتی که دوست مسیحی که در حال تحقیق در مورد شیعه و سنی است، سوالات زیر را پرسیده که امیدورام من را در پاسخگویی به آنها یاری بفرمایید.

ترجمه سوالات او به این شرح است :
===============
1) چرا معاویه در وسط جنگ قرآنها را بلند کرد؟ این چیزی است که نویسنده این کتاب می گوید :" معاویه به سپاهش دستور داد تا قرآن ها را بلند کنند و اجازه بدهند که قرآن قاضی بین ما باشد." این به چه معنی است و چه تاثیر مهمی داشت؟

2) چرا سربازان علی (ع) بدان گونه عمل کردند؟ آنها بدین صورت عمل کردند که وقتی ما به کتاب خدا فراخوانده می شویم باید به آن گوش و جواب بدهیم.

3) چرا علی (ع) بر ضد آن بود و آن را نیرنگ و توهین به مقدسات می دانست؟چرا قرار دادن قرآن بر سر نیزه کفر و توهین به مقدسات است؟
به نظر من اولا، تصمیم معاویه به استفاده از قرآن که منجر به جدایی بین سربازان علی (ع) بر اساس تصمیم علی (ع) شد، در نهایت منجر به کشته شدن او شد. و این چیزی است که باعث ایجاد شیعیان شد.
من می خواهم مفهوم و دلیل استفاده از قرآن بعنوان یک عامل تعیین کننده در جنگ را بدانم.
===========================================================

====================

بسیار ممنون

برچسب: 

امام علی (ع) و معاویه

خسته نباشید
من یه چیزی شنیدم و سرچ هم کردم نتیجه ای نگرفتم
اونم این هستش که
در زمان خلافت امام علی معاویه منبر هایی بر علیه امام علی برگزار میکرده ولی اما علی باهاش برخورد نمیکرده
این درسته؟؟؟

آیا در صحیح بخاری و صحیح مسلم به پیامبر اسلام و اهل بیت توهین شده است؟

درود الله بر محمد نبی

اصحابهم و ازواجهم

با سلام خدمت دوستان عزیز.

همانگونه که می دانید یکی از مهمترین کتب اهل سنت صحیحین است.

لذا از دوستان می خواهیم اگر ادعایی در مورد توهین به نبی اکرم -ص- و یا خلفای راشدین و یا اهل بیت نبوت و یا... را در صحیح بخاری و یا صحیح مسلم دارند مطرح فرمایند.

خواهشمندیم به منظور پیگیری راحت بحث و به نتیجه رسیدن فقط این 2 کتاب بررسی گردند.
انشالله باشد که همگی رستگار شویم.

کارشناس بحث : صالح

تاريخ و شجرنامه امويان

انجمن: 

آغاز سلسله امويان

ابوسفیان

ابوسفیان صخر بن حرب بن امیّه از رؤسای قریش در دوران جاهلیت و پدر معاویه بنیانگذار خلافت اموی بود.(1)
او پیش از اسلام بازرگانی می‌کرد و پس از ظهور اسلام در زمره مخالفان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در آمد.
در سال دوم هجرت، کاروان تجاری قریش به ریاست ابوسفیان، تحت تعقیب سپاه اسلام قرار گرفت. ابوسفیان از خطر گریخت ولی بعد از آن نبرد بدر در گرفت.
در این جنگ قریشیان شکست خوردند، حنظله، پسر ابوسفیان، کشته شد و پسر دیگرش، عمرو، نیز اسیر سپاه مسلمین شد.
در سال سوم هجری، ابوسفیان در رأس سپاهی بزرگ، به قصد انتقام از مسلمانان، جنگ احد را به راه انداخت. او پس از آن با یاری یهودیان مدینه، جنگ خندق را بر ضد پیامبر اسلام ترتیب داد؛ امّا با تدبیر پیامبر سپاه ابوسفیان و متحدان او ناکام ماندند.

او پس از صلح حدیبیه، منافقانه در تکاپوی آشتی با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بر آمد و رهسپار مدینه شد، ولی با بی اعتنایی رسول خدا مواجه گشت. او سرانجام به هنگام فتح مکه با وساطت عباس بن عبدالمطلب، نزد پیامبر رفت و اسلام آورد. پیامبر نیز خانه او را در مکه پناهگاه اعلام فرمود.
در همان سال در جنگ حنین شرکت کرد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز غنایمی به او بخشید.
پس از رحلت پیامبر، وی نخست سعی کرد که خود را به حضرت علی علیه السلام نزدیک کند و برای رسیدن به خلافت، به امام پیشنهاد کمک داد ولی چون در اندیشه فتنه انگیزی بود، امام پیشنهاد او را رد کرد و او را طرد فرمود.
او در نبرد یرموک شرکت داشت و در این جنگ، چشمش آسیب دید. پس از رسیدن عثمان به خلافت، ابوسفیان نزد وی رفت و در جمع امویان گفت:
اینک که پس از ابوبکر و عمر، خلافت به دست شما افتاده است، مانند توپ با آن بازی کنید و نگذارید از دستتان بیرون افتد. و سوگند خورد بهشت و دوزخی وجود ندارد.

ابوسفیان در روزگار خلافت عثمان، چنین دعا می‌کرد:
خدایا دوران جاهلیت را بازگردان، حکومت را حکومتی غاصبانه ساز و ارکان زمین را برای بنی امیه قرار ده!
او در آخرین روزهای عمرش کنار آرامگاه حضرت حمزه شتافت، پا بر قبر حمزه کوفت و گفت:
برای چیزی با ما جنگیدی که سرانجام به دست ما افتاد.سرانجام ابوسفیان در سال 30 یا 33 قمری درگذشت.

توضیح (1):با وجود اینکه معاویه را پدر ابوسفیان دانسته‌اند، ولی نسب‌شناسان معروفی مانند اصمعی و کلبی گفته‌اند پدر معاویه باید یکی از این چهار تن باشند:
عمار بن ولید، مسافر بن عمرو، ابوسفیان و عباس.

امام حسن نیز به معاویه فرمود:
من نسب تو را می‌شناسم. و به طور تلویحی اشاره فرمود ابوسفیان پدر معاویه نیست.
عمار، مسافر و عباس از یاران بزم ابوسفیان بودند و هند در مجالس آنان شرکت می کرد. بیشتر مردم مکه، «مسافر» را پدر معاویه می‌دانستند. زمانی که هند باردار شد، مسافر از ترس رسوایی به حیره گریخت و هنگامی که خبر ازدواج ابوسفیان و هند را شنید، در گذشت.

منابع:
الغدیر، ج 10، صص 207و 208.
الطبقات الکبری
الاستیعاب
اسد الغابه
دایرةالمعارف بزرگ اسلامی

نگاهی به کتابت وحی معاویه

انجمن: 

برخى از مورخان قبول ندارند كه معاويه در زمره نويسندگان وحى بوده است. [1] ابن جرير طبرى ضمن بازگويى رخدادهاى سال 72 هجرى تحت عنوان «أسماء من كتب للنبى(صلى الله عليه وآله)» نام هاى كسانى كه براى پيامبر(صلى الله عليه وآله) كتابت و يادداشت مى كردند، تنها از حضرت على(عليه السلام) و عثمان ياد كرده و گفته است: «اگر آن دو نبودند، وحى را ابى بن كعب و زيد بن ثابت مى نگاشتند».[2]
خالد بن سعيد بن عاص و معاوية بن ابوسفيان تنها نامه هاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) را براى پسران قبيله ها و سلاطين، مكتوب مى كردند.
اگر هم مى بينيم كسانى چون ابن حجر[3] و ابن اثير[4] ، معاويه را كاتب پيامبر(صلى الله عليه وآله)دانسته اند، معلوم نيست كه مقصود آنان، كتابت و نگارش وحى بوده باشد; بلكه همان طورى كه محمد بن عقيل علوى يمانى، تصريح كرده است كه ادعاى كتابت وحى براى معاويه صحيح نيست و هر كس چنين ادعايى كند، بايد حداقل يك آيه را كه معاويه بعد از نازل شدن، ثبت و ضبط كرده است، نمونه بياورد. [5]
ابن بكار در الاخبار الموفقيات از مدائنى چنين نقل كرده است: مطرف بن مغيرة بن شعبه ثقفى گويد: با پدرم (مغيرة بن شعبه) به نزد معاويه اعزام شديم. پدرم كراراً نزد معاويه مى رفت و صحبت مى كرد و بعد از بازگشت، از خردمندى و خوش رفتارى معاويه سخن مى گفت. تا اين كه روزى غم زده و محزون بازگشت و از خوردن شام خوددارى كرد. ساعتى منتظر ماندم. فكر كردم پيشامد بدى براى ما و در كار دولتى پدرم رخ داده است. به همين جهت از او پرسيدم: چه شده است كه امشب غمگينى؟ گفت: پسر جان، من از پيشِ ناپاك ترين آدم ها مى آيم. پرسيدم: چطور؟ گفت: در حالى كه با معاويه جلسه خصوصى و محرمانه داشتيم، به او گفتم: تو اى اميرالمؤمنين، اكنون كه به اين مقام بلند رسيده اى، چه مى شد اگر دادگرى مى كردى و دايره احسانت را وسعت مى دادى ; زيرا تو ديگر پير شده اى. چه مى شد اگر به برادران هاشمى ات (بنى هاشم) نظر لطف مى نمودى و حق خويشاونديشان را به جا مى آوردى. به خدا امروز ديگر چيزى ندارند كه تو را به هراس اندازد. در جوابم گفت: هيهات، محال است چنين كارى كنم! آن تميمى ـ يعنى ابوبكر ـ به حكومت رسيد و داد گسترانيد و آن كارها را كرد، اما تا مرد، نامش هم از ميان رفت، مگر اين كه گاهى كسى بگويد: ابوبكر. بعد از آن عدى[6] ـ يعنى عمر ـ به حكومت رسيد و ده سال كوشيد و تلاش نمود; اما تا مرد، نامش هم از ميان رفت، مگر گاهى كسى بگويد: عمر. آن گاه هم از قبيله ما عثمان به حكومت رسيد كه هيچ كس نسبى به والايى او ندارد و آن كارها را كرد و با او آن رفتار شد; اما تا مرد، نام او و ياد هر چه كرده بود، نابود گشت. لكن آن هاشمى ـ رسول خدا ـ هر روز پنج بار نامش را به بانگ بلند مى برند و مى گويند: أشهد أن محمداً رسولُ الله. با اين حال اى بى مادر، چه كارى جاويدان خواهد ماند؟ به خدا هر كارى دفن مى شود; دفن».[7]
آيا چنين كسى كه به تصريح شيعه و سنى بغض و كينه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را در دل داشت و آرزوى محو نام و ياد آن بزرگوار را در دل مى پرواند، شايستگى ورود در جرگه نويسندگان وحى را دارد؟ برخى بر اين عقيده اند كه حقيقت حال معاويه با دستاويز قراردادن اين مطلب كه او كاتب وحى بوده، بر مردم مشتبه شده است. آنان گمان مى كنند داشتن چنين منصبى براى او فضيلت به شمار مى رفته است، در حالى كه واقع امر چيز ديگرى است. معاويه همچون عبدالله بن سعد بن ابى سرح بود. اين دو با آن كه دشمن رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بودند، ولى در نظر قريش و مشركان، ارج و اهميت و اعتبار بسيارى داشته، افرادى مطمئن به شمار مى آمدند. از همين رو پيامبر(صلى الله عليه وآله) از آن ها براى نگارش وحى استفاده كرد. فقط براى آن كه به مشركان و قريش ثابت كند آنچه بر او نازل مى شود، وحى الهى است; زيرا دشمنان اسلام باور نداشتند آياتى كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در حوادث مختلف ابراز مى كرد، وحى باشد. آنان مى پنداشتند كه پيامبر چون از پيش خود جملات و كلماتى را ساخته و پرداخته است، عين هر مطلبى را كه در ارتباط با حادثه اى گفته است، در زمان هاى بعدى نمى تواند بگويد و آن را به گونه اى ديگر مى گويد; يا لفظ و معنا هر دو را تغيير مى دهد و يا حداقل لفظ را تغيير مى دهد. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) براى اتمام حجت بر آنان، از آن دو خواست كه جملاتى را كه بر او نازل مى شود، (يعنى وحى را) بنويسند. آن دو با آن كه حتى سعى مى كردند در ثبت و ضبط دقيق كلمات وحى اخلال كنند، ولى موفقيتى كسب نكردند و وحى الهى كه از لسان شريف نبوى (صلى الله عليه وآله) تراوش مى كرد، همان گونه كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خواست، تدوين شد».[8] بر اين اساس مى توان فهميد كه كسانى چون معاويه و عبدالله، فقط مأمورانى از سوى كفار و مشركان براى امتحان پيامبر(صلى الله عليه وآله) بودند و براى همين در ليست كاتبان وحى در آمده بودند و اين نه تنها فضيلت و ارزشى براى آنان نيست، بلكه در شمار رسوايى هاى آنان است و در كنار قراين و شواهد فراوانى كه به كفر و نفاقشان دلالت مى كند، قرار مى گيرد. صرف نظر از تمامى آن قراين و شواهد كه در روايات و كتاب هاى معتبر مطرح شده، كافى است به اين نكته توجه شود كه اگر چنانچه كسى در نبوت پيامبر(صلى الله عليه وآله) يا سخنان وحيانى وى شك كند، در شمار كفار است و نحوه ورود معاويه و عبدالله در ليست كتّاب وحى بيانگر شك و ترديد ايشان در اين موضوع است و اين كفر ايشان را اثبات مى كند. در نتيجه يا معاويه اصلا كاتب وحى نبوده و يا اين كه گرچه در فهرست كاتبان وحى به حساب مى آمده است، ولى اين حضور در ميان كاتبان براى او نه تنها فضيلتى نيست، بلكه گوياى كفر و رسوايى او نيز هست.
برگرفته از سایت پژوهشکده باقرالعلوم (ع)
پاورقي
[1] شرح نهج البلاغه، ج 1، باب 25، ص 338، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، داراحياء الكتب، ابن ابى الحديد مى گويد: معاويه نامه هاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) را مكتوب مى كرد.
[2] تاريخ طبرى، ج 3، ص 533، دارالكتب العلميه، بيروت، چاپ دوم، 1408هـ و حوادث سال 72، ج 5، ص 24.
[3] الاصابة، ج 3، ص 433، داراحياء التراث العربى بيروت.
[4] أسدالغابة، ج 5، ص 209، داراحياء التراث.
[5] النصائح الكافية، محمد بن عقيل علوى، ص 265 و 266. كتاب التعجب، ملحق به كنز الفوائد، كراجكى، ص 344.
[6] عدى و تميم نام دو قبيله است.
[7] الغدير، ج 10، ص 283 ـ 284، دارالكتب الاسلاميه تهران، مروج الذهب، ج 2، ص 129 ـ 130.
[8] معانى الأخبار، شيخ صدوق، ص 346 ـ 347، باب معانى إستعانة النبى بمعاوية فى كتابه الوحى، شيخ غفارى، مكتبة الصدوق، تهران 1379.

معنای اسم "معاویه"

انجمن: 

با سلام
حافظ ابن عساكر در تاريخش مى‏گويد:
جارية بن قدامه سعدى نزد معاويه آمد.
معاويه از او پرسيد: تو كيستى؟
گفت: جارية بن قدامه.
گفت: تو مگر زنبورى بيش هستى؟!
گفت: تو مرا به گزنده‏اى شيرين دهان تشبيه مى‏كنى، بخدا "معاويه" ماده سگى بيش نيست‏ كه عوعو كنان سگهاى نر را به سوى خويش مى‏خواند، و امية (جد معاویه) جز تصغير "امة" (يعنى كنيز) نيست!(1)

شريك بن اعور به درگاه معاويه رفت و گفت: تو معاويه هستی و معاويه به ماده سگى مى‏گويند كه عوعو مى‏كند !(2)
معاویه این سخنان نیشدار و طعنه ها را می شنید و چاره‏اى هم نداشت چون مادرش او را چنين ناميده بود و نمى‏توانست مادر خويش را تخطئه نمايد.
پس حيله‏اى انديشيد و يك ميليون درهم به عبد اللّه بن جعفر طيار بخشيد تا اسم يكى از فرزندانش را معاويه بگذارد به اين گمان كه وقتى همنامى در خاندان پاك و پر افتخار هاشمى يافت بار ننگش سبكتر خواهد گشت!(3)

اسناد:

(1) "والله ما معاویه الّا کلبة تعاوی الکلاب و ما امیّة الّا تصغیر امة" مختصر تاریخ دمشق ابن عساکر ج5ص365، تاریخ الخلفاء سیوطی ص133، العقد الفرید ج2ص143، المستطرف ج1ص73. لسان العرب نیز کلمه "معاویه" را اینگونه معنا می کند: المُعَاوِيَة: الكَلْبَة المُسْتَحْرِمَةُ تَعْوي إِلى الكلاب: لسان العرب ج15ص108

(2) المستطرف ج1ص72.

(3) تاج العروس ج10ص260.

معاویه از نسل شجرة ملعونة در قرآن!

انجمن: 

با سلام

به موجب نقل بزرگترین حفّاظ حدیث و اعلام تاریخ و مفسران اهل تسنن پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در خواب دید تعدادی میمون بر فراز منبر او جست و خیز می کنند و چون بیدار شد افسرده خاطر و ناراحت گردید که تا پایان عمر به حال اول باز نگشت, پس این آیه شریفه نازل شد:

وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآن‏

آن خوابى را كه به تو نشان داديم و نيز درخت لعنت شده در قرآن را جز براى آزمايش مردم قرار نداديم. (اسراء/60)

خداوند از این دسته زمامدار بعد از پیامبر و اطرافیانش تعبیر به شجره ملعونه فرمود و رؤیای پیامبر صلی الله علیه واله درباره میمون ها, با روی کار آمدن متصدیان خلافت از دو خانواده نامیمون بنی سفیان و ابی العاص تعبیر عملی گردید.(1)

مفسر بزرگ اهل سنت فخر رازی در تفسیر کبیر خود در بیان این آیه از قول ابن عباس می نویسد: مراد از شجره ملعونه بنی امیه هستند و تایید این معنی گفته عائشه است در لعن مروان و اسلاف او که می گوید: تو یک جزء آن لعنت هستی.(2)

ابن جوزی نوشته است: عثمان نیز از شجره ملعونه در قران است که مشمول لعن قرانی می باشد. زیرا او هم به شرحی که قبلا نوشتیم از شجره بنی امیه و پسر عموی مروان و پدر زن وی و آغازگر خلافت بنی امیه بود.(3)

بدین ترتیب شکی نیست که به موجب اسناد حدیثی، تفسیری و مشهودات تاریخی، بنی امیه مصداق بی چون و چرای شجره ملعونه در قرآن اند و مقصود اصلی از این تعبیر قرآنی خاندان اموی بوده و هست.
معاویة نیز از خاندان اموی می باشد، زیرا پدر وی ابوسفیان و پدر ابوسفیان حرب و پدر حرب امیة می باشد.(4) لذا معاویه از نسل همان شجره ملعونه در قران می باشد که خداوند آنها را لعن و نفرین کرده است!

معاویه از همان نسلی است که ابن عساکر از ابوذر روایت می کند که حضرت رسول صلی الله علیه واله درباره آنها فرمودند: هرگاه عدد بنی امیه به چهل نفر رسید بندگان خدا را برای خود برده خواهند گرفت! و اموال مسلمین را هم در اختیار خود قرار خواهند داد و کتاب خداوند را هم دور خواهند انداخت! همچنین ابن منده و ابونعیم از سالم حضرمی روایت می کنند که حضرت رسول صلی الله علیه و اله فرمودند: وای بر بنی امیه، وای بر بنی امیه، وای بر بنی امیه! و نیز نعیم بن حماد گوید: ابن مسعود گفت: هر دینی آفتی دارد و آفت این دین بنی امیه می باشند!


اسناد:

(1) تفسیر طبری 11/356, مستدرک حاکم 4/480, تاریخ بغداد خطیب 3/343, کنزالعمال متقی هندی 6/40و 90, درالمنثور سیوطی 4/191, تفسیر آلوسی 15/107, تفسیر شوکانی 3/230, سیره حلبی 1/337 و...

(2) تفسیر کبیر فخر رازی ج20ص237، الدر المنثور ج5ص309.

(3) زاد المسیر فی علوم التفسیر ابن جوزی: چ مصر؛ تاریخ طبری ج8ص138، تاریخ الخلفاء ص203، درالمنثور سیوطی ج4ص191، تفسیر شوکانی ج1ص231، تفسیر حلبی ج1ص337، تفسیر قرطبی ج10ص286 و.... .

(4) معاویة بن ابی سفیان بن حرب بن امیة.