مشاوره

استادم میگوید باید با کسی ازدواج کنی که از لحاظ فکری غنی باشد

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:


سلام خدا قوت

در حال حاضر دو تا خواستگار دارم که با یکی شون حرف زدم . ایشون هم سنمه .پسر پاک و سالم و بی غل و غشیه. فقط یه مشکلی هس اینکه من به مسایل سیاسی خیلی حساسم نمیتونم بی تفاوت باشم. وایشون از این نظر خیلی ساده و بی اطلاعن . میگن مرجع شون رهبره اما فوق العاده ساده و بی تحلیلن. نسبت به مطالعه داشتن حساسم و واسم مهمه اما ایشون در حد رمان اونم قبلانا مطالعه داشتن. اما بقیه شرایط شون خوبه. معلومه ازونایین که تمایل شون به نکات مثبت زیاده. اما میگه زدواج میکنم چون دیگه تو سنشم.
ولی نمی دونم چرا همش حس میکنم یه کمی بچه ان. برام ابهت مردانه نداره.
با مورد دوم هنوز حرف نزدم. ایشون هم کارای ساختمونی می کنن.
از طرفی من نیاز شدید به ازدواج دارم.
درباره مورد اولی، نظرم کاملا مثبت نیس. اما هرچی میگردم که مورد منفی داشته باشن چیزی پیدا نمی کنم.
همش میگم به چ دلیلی باید ردش کنم؟( نه اینکه دلم بخواد ردش کنم، نه . بخاطر عدم کششم به این شرایطه)
از طرفی یکم از این ازدواج احساس سرخوردگی میکنم.
من همیشه دوس داشتم با کسی ازدواج کنم که با آرمان ها و ملاک هام همراه باشه نه تنها همراه که اونم با من تلاش کنه. امامتاسفانه خواستگارام معمولا تو این شرایط نیستن و خیلی خوب باشن با آرمان هام مخالفت نمی کنن. و تو سطحی پایین تر موافقن.
روحیه من جوریه که فردی که اطلاعات خوبی داره و رو اعتقاداتش هرچند غلط باشه می ایسته و استدلال می کنه(نه کسی که عناد داره و فقط هوچی گری میکنه) و اهمیت داره براش که راهشو با منطق انتخاب کنه ، برا همچین فردی ارزش بیشتری قایلم تا کسی که هرچند خیلی مثبت اما اهمیت نده و کم مطالعه باشه. البته منظورم این نیس که این مورد هم کاملا اینجورین ولی حرفاشون این رو نشون میداد.
با استادمم که مشورت کردم با توجه به اینکه روحیات منو میشناسن گفتن یکم لفتش بدین بیشتر تحقیق و بررسی کنین. گفتن شما باید با کسی ازدواج کنی که از لحاظ فکری غنی باشه.
دقیقا این مشکل منه و احساس سرخوردگیم به همین جهت بر میگرده. اینکه دارم از آرمان هام کوتاه میام حس بدی بهم میده. همیشه میخواستم با کسی ازدواج کنم که باهام پایه باشه ، رفیق راه باشه، نه صرفا ازدواج کنم برا ازدواج.
ولی حالا همش دارم میگم اشکالی نداره میگذرم ، چون نیاز به ازدواج دارم و ازدواج به نوعی برام واجبه از طرفی سنمم داره میره بالا. بعضی اطرافیان هم میگن زیادی وسواس بخرج میدی تو انتخابو افراط می کنی و ...
واقعا نمی دونم چیکار کنم.باور کنید دیگه خسته شدم از این روندی که 11ساله همش دارم طی می کنم.
1-آیا من افراط می کنم که پای علایق و آرمان هام و خط قرمز هام موندم و پافشاری می کنم؟
2-آیا ازدواج با این حس درست نیس و باید همچنان منتظر کسی بمونم که از نظر فکری باهام همراه باشه و غنی باشه و فکر و عقیده براش مهم تر باشه؟ اگه نیومد چی؟ (اطرافیان بهم میگن از بس تو جو مخالف بزرگ شدی همش زندگی رو میدون جنگ میبینی واسه همین میخوای یارکشی کنی)
3-خود مساله ازدواج نکردن دیگه واسم خیلی مهم نیس. ینی دیگه فکر کردن بهش واسم آزار دهنده نیس. اما مشکل سر نیازم هست. سر به گناه افتادن. آیا با این وضع درسته که من خواستگاری رو به خاطر این سرخوردگی از عدم پایه بودنش ردش کنم؟ آیا این دلیل موجهی پیش خدا هست؟
4-در مقابل این روایت ها که «اگه کسی اخلاق و ایمانش مورد تایید بود ردش نکنید که ... » چیکار کنم پس؟
خواهش می کنم راهنماییم کنین. خیلی درگیری سختیه. من نمی دونم راه درست کدومه . اولویت کدومه؟

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

آقایان را بهتر بشناسیم! (ملاک های مهم آقایان برای ازدواج)

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:


نقل قول:

سلام

راستش من چند تا تاپیک خوندم که نگرانم کرده، برای همین خواستم مردها رو بیشتر بشناسم،یکیشون این بود که آقا بعد از عقد، در روابط خصوصی قیافه ی خانمش زده بود تو ذوقش،فک کنین یه زن اینو بفهمه غرورش چقد لگدمال میشه!
دیگه با این حساب نمیشه حتی به کسی که خودش مارو انتخاب کرده هم اعتماد کرد!از کجا معلوم بعد از عقد زده نشن!
آیا برای همه ی مردها ظاهر مهمه؟
چه قیافه ای به دل آقایون میشینه؟
چرا مردها اینقد از قیافه ایراد میگیرن؟یه نفر که سفیده بهش میگن رنگ و رخ ندری؟چشم و ابرو نداری؟یه نفر سبزه هستش یه جوری بهش گیر میدن!ما از دست این خصلت مردا کجا فرار کنیم؟آیا همه ی مردا اینطوری هستن؟
من از آینده میترسم،از این اخلاق مردا متنفرم:Ghamgin:

خوندن همین مطلبا باعث شده اعتماد به نفسم بیاد پایین!همش از خودم ایراد میگیرم،دیگه خودمو قبول نداره

میشه راهنمایی ام کنید و بگید که کلا مردا دلشون می خواد چجور زنی داشته باشن:taeed:
مثلا میبینیم طرف یه زن خوشگل داره،ولی میره زن دوم میگیره ولی زن دومش اصلا قیافه نداره،پس چی شده که این مرده رفته زن دوم گرفته؟:soal:
این راسته که میگن اگه پسرا رو محل ندی بیشتر خوششون میاد؟:chakeretim:

اولا،مثلا ظاهر و قیافش چطوری باشه،حتما خوشگل باید باشه؟یا فقط به دل بشینه؟حالا چجور دختری به دل پسرا میشینه؟

دوما:اخلاقش،چجوری باشه میپسندین؟
بعد ازدواج زنشون چطوری باشه کشته مردش میمونن؟
:khejalati:

با تشکر از شما

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

ازدواج من = ترک تحصیل!

[="Arial Narrow"][="DarkOliveGreen"]سلام
من علاقه به یک دختر داشتم. اما علاقه ی من عاقلانه نیست، چون ازدواج برای درس خواندن من به مثابه ترک تحصیل است. آدمی نیستم که اهل دوستی های قبل از ازدواج باشم. 2 سال هست که رشته ی محبتم را قطع نکردم، چون امیدوار بودم اتفاقی بیوفتد که شرایط مطلوب بشود، اما این اتفاق نیفتاده. نمی توانم این تردید را تحمل کنم. قصد دارم خودم را از این علایق فاصله دهم و همه چیز را فراموش کنم. تا انشاء الله پایان تحصیلاتم. میفرمایید اینکار را بکنم یا خیر؟
[/][/]

چه مقدار از رازهای خصوصی زندگی را باید در جلسات خواستگاری گفت؟

با سلام و احترام
در جلسات خواستگاری تا چه حد باید در مورد راز های زندگی خود حرف بزنیم ؟میدونیم که در بسیاری از مواقع خواستگاری ها به ازدواج ختم نمیشه آیا گفتن راز های شخصی نمیتونه بعدا مشکلات زیادی رو برای فرد ایجاد کنه؟
به عنوان مثال چند مورد از راز های خصوصی:
- بیماری خاصی که در مدت زمان معینی در گذشته وجود داشته و حال بر طرف شده
- روابط جنسی قبل ازدواج چه خود ارضایی چه رابطه با جنس مخالف و موافق!!!
- بیماری خاص پدر و مادر که هنوز وجود داره
- معتاد بودن یکی از اعضای خانواده مثل برادر یا پدر
- خیانت مادر یا خواهر به همسر خود(بی آبرویی های درون خانوادگی!)
- ازدواج موقت داشتن قبل خواستگاری(چه دختر چه پسر)
- زندانی بودن یکی از اعضا خانواده یا سابقه دار بودن یکی از اعضای خانواده یا خود فرد
- اینکه فرد توسط خانواده ای غیر خانواده خودش بزرگ شده باشه(سر راهی بودن)
و کلا هر مسئله ای که میتونه خصوصی باشه
اگر حتما هر یک از موارد فوق باید قبل ازدواج گفته بشه آیا در جلسه اول بیان بشه یا جلسات بعدی؟ آیا باید مستقیم بگیم یا غیر مستقیم و از طریق فرد سوم(چون گاهی بیان رازها ساده نیست مثلا شاید فردی خجالت بکشه در مورد بیماری خاصی که داشته صحبت کنه یا بگه پدرش معتاده و...)
و البته میدونیم عدم بیان برخی از موارد فوق میتونه مشکل آفرین باشه
نکته بعد اینکه کیفیت سوال پرسیدن درمورد رازهای فرد مقابل چطوری باید باشه؟ مستقیم بگیم راز هات رو بگو؟یا با تحقیق بریم در زندگی مردم تجسس کنیم ورازهاشون رو پیدا کنیم؟!!!
لطفا دوستانی که متاهل هستند در بحث شرکت کنند به صورت فعال!
با تشکر

چرا بعد از چند سال زندگی مشترک عشق و علاقه ها کم میشه؟

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحيم
باعرض سلام و خسته نباشید.من از خیلی ها شنیدم که مبگن یه مدت بعد ازدواج دیگه عشقی وجود نداره و فقط نوعی وابستگی ایجاد میشه.واقعا اینطوره؟ چرا بعد از ازدواج به جای پررنگ شدن عشق ، عشق کمرنگ میشه و حتی از بین میره؟ در حالی که خداوند ازدواج رو مایه ی آرامش قرار داده و فرموده که بعد از ازدواج بین زن و مرد، مودت و رحمت وجود خواهد داشت.مثلا من به عنوان یک دختر مجرد فکر میکنم که بعد ازدواج زندگی سرشار از عشق خواهم داشت ان شاءالله. یعنی وقتی در کنار همسرم باشم از زندگی لذت خواهم برد.از حرف زدن با همسر، از گردش رفتن با همسر، حتی از چای خوردن با همسر.آیا واقعا در زندگی های مشترک اینطور نیست؟ اگر هست لطفا متاهل های محترم جواب بدن و اگر نیست بازهم جواب بدن.راه عشق همیشگی به همسر حتی بعد از گذشت 30 سال از ازدواج چیه؟ البته همان عشق آتشین اول ازدواج.همچنین علت کمرنگ شدن عشق چیه و باید چه کرد؟ لطفا موضوع رو باز کنید تا از تجارب متاهلی استفاده شه.کارشناس بحث هم لطفا پاسخ بدن.باتشکر

من به هیچ دردی نمیخورم!

انجمن: 

سلام یه سوال دارم تو خدا فقط نصیتم نکنید ..من به دردهیچ چیز نمیخورم..به خدا راسته ..چرا من زنده موندم...من امروز امتحان داشتم اون هم دوتا توی یه ساعت ...یکیش رو بد دادم ...دیگه حالم از خودم به هم میخوره...من دانشگاه ازاد درس میخونم ترمی بالایی 1میلیون هزیته میکنم پدرم کارگر هست ..خودم بیکار هستم میرم سر کار ولی چند روز ..عاشق فوتیالم ولی خوب نمیتونم بازی کنم..دینم ضعیف شذه..احلاقم با پدر مادرم مثل سگه..

دیگه هیچی ندارم...درس هم بلد نیستم بخونم الان ترم چهارم هستم معدلم 12هستش .پاییز درسم تمام میشی باید معدل 12مدرکمو بگیرم...
به فران قسم این ترم تصیم گرفتم درس بخونم بالایی 10روز وفت گذاشتم برای این درس ها که نمره خوب بگیرم ولی امروز یکش رو شاید 12 اون رو هم شاید 9یا 7..
الان من به چه دردی میخورم چرا زنده موندم...فقط خیلی اشغالم...
سوال من از خدا اینه که خدایا من چی دارم که موندم اینجا..فقط داره گناهام زیادتر میشه
تو رو خدا کمکم کنید ..4تا از امتحانم مونده؟؟؟؟؟؟؟؟
نصیحتم نکن..خسته ای کاش بمونم راحت بیشم اینجور برای خانواده هم خوبه اونها باید کار کن من کثفت باید حرجش کنم بره بالا....
فقط سوالم از خدا این بود .
مثل ..... از خودم بلدم میاد خسته شدم از خودم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به نظرتون من آدم هستم؟ :Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin:

راه های مقابله با آزار جنسی در مدرسه

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:


نقل قول:

سلام و خسته نباشید.
بنده پسری هستم 14 ساله و در کلاس مدرسه و جامعه مشکلات زیادی برای نوجوانان است سوال من هم درباره یکی از این مشکلات است.
بعضی ها در کلاس ما به علت داشتن قد و جسه کوچک و نداشتن قدرت بدنی نمیتوانند از خود دفاع کنند هم در بحث دعواهایی که پیش میاید و هم بعضی ها با این افراد شوخی های بیشعورانه و منحرفانه میکنند و اگر شخص خودش هم سالم باشد به علت این اعمال ممکن است گمراه شود.
میخواستم بدانم اینگونه افراد چرا باید اینطوری باشند؟ و چه کار های باید برای مقابله با این اعمال بکنند؟
چون واقعا روی روحیه این اشخاص تاثیر دارد.
من خودم اینطوری نیستم و جسه بزرگی دارم و یکی از دوستانم اینطور است که من از او مراقبت میکنم و افراد دیگر از ترس من با او کاری ندارند ولی بعضی از اوقات که من حواسم نیست یا مدرسه نیامدم او باید چه کار کند؟
لطفا چیز هایی هم بگویید که من به صورت غیر مستقیم به او بگویم تا متوجه شده واز این اعمال جلوگیری کند.
با تشکر

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

ازدواج با فردی که دارای مشکل یا بیماری خاصی است

با سلام و خسته نباشيد يكي از دوستانم 30سال سن دارد و قصد ازدواج با دختري را دارد كه 3 سال از خودش بزرگتر مي باشد ولي از لحاظ ظاهري اين خانم يكي از پلكهايش افتاده مي خواستم نظر بزرگواران را بدونم كه در اين ازدواج مشوق او باشم يا از مخالفين ؟ آيا به خاطر اين مشكل ظاهري به مرور زمان اين آقا از خانم زده نميشه ؟ كلا در مورد اين ازدواجها كه يك طرف مشكل خواستي جسمي داشته باشه چه جور مشاوره مي شوند كه زندگي پايدار تري داشته باشند
در مشكلات مادرزادي به فرزند آينده منتقل مي شود يا خير؟
ممنون از لطفتون

چرا من باید عاشق بشم؟

انجمن: 

سلام.مدتیه پسری خیلی دوسش دارم اما اون هیچ عکس العملی به من نشون نمیده
دیوونش شدم
هردوتامونم از خانواده مذهبی هستیم.این قدرم حیا دارم که چیزی نگم .محیط کار باهاش اشنا شدم .یک سالو نیمه هرکاری میکنم نمیتونم فراموشش کنم .پسر خوبیه.فراموشش نمیتونم کنم .تمام روشا امتحان کردم اما شدنی نیس
ایمان و اعتقادمم خوبه اما کم اوردم .حالم از خودم .زندگیم بهم میخوره.چرا من باید عاشق بشم/میدونم هم منو نمیخوادو بهم نمیرسیم.دعای اول واخرم شده خوشبختی اون

تقلب! چه واژه گناه آلودی

انجمن: 

[="Tahoma"][="Navy"]با سلام...
یکی از افراد خیلی نزدیک به من تقلب فراوان میکند و چون بنده سنم از ایشون پایین تر هستش به حرف های من گوش نمیکنند و میگویند که وقتی همه افراد کلاس تقلب می کنند دیگر تقلب گناهی ندارد.
من مطمئن هستم که این حرف کاملا غلط هستش.
از آنجایی که من خیلی به ایشان نزدیکم و خیلی دوستشان دارم؛می خواهم که گناهی از ایشان سر نزند.
به بنده راهکاری میدهید که بتوانم او را از این گناه نجات بدهم؟
[/][/]