مدارس تیزهوشان

چگونه با مجموعه ای از مشکلات دوره نوجوانی کنار بیاییم؟

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام
کمک میخوام!
خب، طبق معمول «نوجوانی و هزار دردسر»
من دخترم و 14 سالمه و تو مدرسه فرزانگان(تیزهوشان) درس میخونم
اوایل که در کتاب های مطالعات و دینی درباره روحیات خاص نوجوانی میخوندم،خوشحال بودم که بیشترشون رو ندارم و انگار که باهاش کنار اومدم
اما امان از دل غافل ،مشکلات و این روحیات نچندان جالب، همگی باهم،در من پدیدار شدند
با توجه به عادات بدی که قبلا داشتم با این روحیات شدت گرفتند
و الان تو انبوهی از مشکلات احساس «پودر شدن» بهم دست داده

فکر کنم متن طولانی بشه عذر میخوام اگه قراره سرتونو درد بیارم
(داشتم فکر میکردم کار شما مشاوران چقدر مهمه! یه مشاوره خوب و عالی ممکنه زندگی یک فرد رو تغییر بده و اون تغییر ممکنه در نسل های بعدش باعث اتفاقات بزرگ بشه)

مشکلات من که بنظرم از استرس زیاد امتحانات و عادات بدم مخلوط با ویژگی های نوجوانی نشات میگیرن
(خودم تا حدودی میدونم چجوری حلشون کنم ولی به راهنمایی هم نیاز دارم) عبارتند از:

1-تار دیدن(دکتر گفت به خاطر فشار عصبیه)،کشیدن اشکال تو در تو و زیاد داخل متن کتاب های درسی،شنوایی کم(باعث سرافکندگی و دردسرم شده هنوز دکتر نرفتم ولی فکر کنم به خاطر استرس و... است(شاید))
کلا علائم استرس شدید رو دارم ولی اصلا این استرس رو حس نمیکنم معمولا شاد و ریلکسم.
گفتم شاید شما اینجا راه حلی برای کم شدن این مثلا استرس داشته باشید


2-دقت بیش از اندازه در برنامه ریزی /کلمات و حروف(من خودم با اینجور دقت ها مشکلی ندارم اما این دقت و وسواسم دیگران رو یجورایی عصبی میکنه مثلا تو امتحانات گروهی کلی سر کلمات درست با هم گروهی هام بحثم میشه و گاهی هم اگه 5 دقیقه از برنامه ریزیم عقب بیفتم عصبی میشم)

3-معمولا موقع فکر کردن به اتفاقات بد یا عجیب و... "هعععع" یا همچین چیزی رو میگم اونم بلند مثلا فرض کنید سر جلسه امتحان ریاضی یهو بگید هععععی یا بین بحث دوستان یا تو خونه و...

واکنش سریعی هم دربرابر صدا ها و دیده ها دارم مثلا وقتی میبینم یه کیف داره از روی نیمکت یا صندلی میفته پایین هم صوت "هععععععععععی" ایجاد میکنم و هم دستم رو سریع میبرم بالا طرف سرم در صورتی که این موضوع برای دیگران عادیه

من تحت تاثیر یکی از افراد خانواده که اسامی رو جابجا میگفت، اوایل اسامی دوستام رو جابجا میگفتم البته به شوخی و... بعد شد اشیا و الان نه جمله بندی مناسبی موقع صحبت کردن دارم و نه کلمات رو درست بکار میبرم!کم کم هم از صوت به جای جمله استفاده میکنم منتها الان دیگه کنترلش دست من نیست

وقتی تو کلاس یا خونه حوصله ام سر میره یا کسی رو برای صحبت و... ندارم حرکات مسخره انجام میدم(نه زیاد ولی در حد خودش ضایع است)

و چون زیادی با بچه های مدرسمون شوخی میکردم الان با این خصوصیات من رو جدی نمیگیرند هر چند با سردی و جدی شدن خودم تا حدی تونستم وضعیت رو کنترل کنم

4-رفتنم بیرون از خونه به تنهایی !
در راه رفتنم ناخودآگاه، تند و با قدم های کوتاه حرکت میکنم و مستقیم به چهره افراد نگاه نمی کنم
در صورت برخورد و صحبت مستقیم با خانوم و آقا و یا غیر مستفیم(تو جمع و به صورت کلی) معمولا تند و دعواگونه همراه با ملایمت به ندرت با خانم ها و در 90 درصد اوقات با آقایون اینطور صحبت میکنم

5-من چطور باید شخصیت خودم رو تشخیص بدم؟چی درسته و چی غلطه؟
چطور از دیگران تاثیر نپذیرم؟
مثلا چجوری بفهمم با دوستام چقدر رابطه داشته باشم؟
دو راه هست برای این مورد
یک اینکه به حرف اطرافیانم گوش بدم و با کار های دوستام کاری نداشته باشم ، نصیحت و راهنمایی نکنم، پنهانکاری کنم و مثلا زرنگ باشم
یا اینکه بر حلاف جملات بالا رو پیش بگیرم

گفتم همه رو بگم تا اولا شاید شما بتونید منبع اصلی مشکلاتم رو پیدا کنید و راهنماییم کنید و دوما اینکه من نگرانم همین مشکلات کوچک و نوجوانانه شاید هم بچگانه موجب اخلاقیات نادرست در جوانی و بزرگسالیم بشه هر چند بیشترشون طی زمان خود به خود درست میشه
راستی اینم بگم که از لحاظ درسی و دینی(تا اونجایی که میدونم و فکر میکنم)جزو 10 درصد بچه های عالیه کلاسمونم

با تشکر و سپاس


با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol: