مخالف عرفان

بررسی جریان جدید مخالف فلسفه و عرفان و مکتب تفکیک

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحیم

مصاحبه خبرگزاری فارس با محمدحسن وکیلی استاد علوم فقه، اصول و فلسفه ونویسنده کتاب صراط مستقیم


تفاوت مکتب تفکیک با جریان جدید مخالف فلسفه و عرفان

*جریان جدیدی در سایت‌ها و مجلات مخالف فلسفه و عرفان به وجود آمده است. نسبت آن‌ها با مکتب تفکیک چیست؟

ـ این جریان از جهاتی از تفکیک بهتر است و از جهاتی نه.
تولّدش به گمان حقیر محصول انعکاس‌های تفکیک است. جناب آقای مهدی نصیری هم در یک جا دیدم می‌گویند ظاهراً پدرشان تحت تأثیر افکار آقا میرزا مهدی اصفهانی بوده‌اند ولی خودشان تفکیکی نیستند.

نقطه مثبت این جریان این است که عقل‌ستیز نیستند. تفکیکیان دیدگاه بسیار خطرناکی در باب عقل دارند و فعالیت‌های عقلی دقیق را کاملاً بی‌اعتبار می‌شمارند. می‌گویند واقع‌نما نیست. شرحش در کتب نقد تفکیک آمده است. بنده هم در همان صراط مستقیم عرض کرده‌ام ولی این جریان معتقد است که عقل معتبر است و تفکیکیان را سوفسطائی می‌خواند.

ولی از جهاتی نه بهتر نیست بلکه به نظر من نادرست‌تر است. یعنی از جهات عملی تفکیکیان در میان بزرگان و فضلای‌شان نوعی حیا و حجب است که تکفیر هم که می‌‌کنند با تعابیر متین تکفیر می‌کنند. فحش هم که می‌دهند فحش علمی است.

لااقل در مجالس عمومی و نوشته‌ها این‌طور است. مجالس خصوصی حسابش جداست. مثلاً وقتی می‌خواهند تکفیر کنند درباره یک عالم بزرگ که هیچ شکی نیست که ضروریات دین را کاملاً می‌داند و مفسّر بزرگ قرآن است می‌گویند فلان آقا ضروریات قرآن و دین اسلام را منکر است و اعتقاد ندارد. ولی در این جریان تعابیر بسیار زننده و زشت است. پایگاه‌های اینترنتی ایشان در بی‌ادبی و بدصحبت کردن غوغا می‌کند.

در جریان تفکیک مطالب خلاف واقع خیلی زیاد است. نقل قول‌های غلط که فلانی مخالف فلسفه بوده، فلان فقیه عرفان را رد کرده، فلان فیلسوف چه گفته.

بنده حدود 300 مورد از نقل قول‌های خلاف واقع ایشان را از مرحوم آیت‌الله شیخ مجتبی قزوینی و آیت‌‌الله نمازی گرفته تا معاصران خصوصاً‌ آقای حکیمی جمع کرده‌ام. ولی غالب آنها از سر بی‌دقّتی و بی‌اطلاعی از تاریخ و عجله داشتن در ردّ فلسفه و ... است. دروغ عمدی صریح کم به چشم می‌خورد. ولی در این جریان دروغ و تحریف عمدی به شکل عجیبی وجود دارد.

* یعنی معتقدید جریان جدید مخالف فلسفه و عرفان عمداً خلاف واقع می‌گویند. بیشتر توضیح دهید و موردی صحبت کنید.

ـ بله! اگر حمل به صحت کنیم این قدر انحراف فکری و عملی دارند که خلاف واقع گفتن به اهل عرفان را مستحب می‌دانند.

مثل بعضی از طلاب مبتدی تفکیک در مشهد. لااقل این است که تهمت زدن را جایز می‌دانند و اصلاً درباره حرفشان تحقیق نمی‌کنند. مطالبی که می‌نویسند بیش از حد خلاف واقع است.

برای خود بنده چند مورد از این قبیل پیش آمده است. بنده یک سخنرانی در اصفهان درباره تاریخ عرفان کردم. توضیح دادم شهید اول و شهید ثانی و خواجه نصیر و مجلسی اول و شیخ بهائی و ابن فهد و اینها عارف بوده‌اند و ... بعداً یکی از همین افراد یک تسلیت نامه به محضر حضرت بقیة‌‌الله الاعظم ارواحنا فداه و مراجع نوشت و به عدّه‌ای از فقها و مراجع داد؛ همراه با فحش‌های رکیک و تعابیر زشت و مجموعه‌ای اتّهامات، چهار ـ پنج اتهام برای بنده در آن نوشته بود که همگی کاملاً خلاف واقع بود و اصلاً اتفاق نیفتاده بود.

البته برخی مواردش هم محصول بی‌‌سوادی در فن بود. مثل اینکه گفته بودند که بنده به مرحوم شیخ صدوق(ره) توهین کرده‌ام. بعداً نوشتند که فلانی گفته شیخ صدوق نژاد‌پرست بوده چون گفته شیخ صدوق «قومی» بوده و هیچ کس را قبول نداشته است! چون که حقیر ضمن بحث‌های تاریخی گفته‌ بودم شیخ صدوق قمّی بوده؛ یعنی از مکتب قمّیین بوده و غیر مکتب خود را قبول نداشته‌اند. اینها قمّی را قومی فهمیده‌اند و قومی را ملّی‌گرا و نژادپرست معنی کرده‌اند و تسلیت‌نامه به مراجع نوشته‌اند که در اصفهان در یک سخنرانی به شیخ صدوق اهانت شده است. اینها هم از فرط درس نخواندن است وگرنه طلبه رسائل خوان باید معنای این جمله را که شیخ قمّی هستند بفهمد و هیچ نکته خلاف ادبی در آن نیست.

بعد از مدّتی نقدی در سمات از هیئت تحریریّه بر آن سخنرانی چاپ شد که دروغ‌هایی داشت که اگر کسی ببیند و بداند متحیّر می‌شود که آیا در روز روشن می‌شود این‌قدر راحت دروغ نوشت.

گذشته از مطالب غلط و اشتباهات علمی که آنها خلاف توقّع نیست. مثلاً بنده اشعاری را از شهید اول نشانی داده بودم که در مدح تصوّف حق و ردّ تصوف باطل بود. نویسنده از مجموع اشعار، قسمت ردّ تصوّف باطل را آورده بود و بقیه ابیات را نیاورده بود و بعد گفته بود همین‌طور که می‌بینید شهید اول تصوّف را ردّ کرده و تعریفی نکرده است و این سخنران به شهید اول نسبت خلاف واقع داده است. یعنی کاملاً معلوم است که مراجعه کرده تا جایی که به نفعش بوده جدا کرده و بقیه را حذف نموده است.

تحریف معنوی سخن امام خمینی(ره) درباره ابن‌عربی در نامه ایشان به گورباچف

یا بنده نامه رهبر فقید انقلاب حضرت امام(ره) به گورباچف و مدح و تعریف بلندشان از محیی‌الدین ابن عربی که می‌فرمایند اگر می‌خواهید از عمق لطیف باریکتر از موی منازل معرفت آگاه شوید چند نفر از خبرگان تیزهوش را بفرستید قم تا کتب محیی‌الدین را بخوانند، بنده این عبارات را در سخنرانی خواندم برای اثبات اینکه ایشان تا آخر عمر، طرفدار فلسفه و عرفان بوده‌اند.

برخی از این جریانات جدید مخالف فلسفه و عرفان در نقد این حرف نوشتند: ایشان طرفدار محیی‌الدین نیستند و علّت معرفی محیی‌الدین به گورباچف این است که محیی‌الدین هم مثل گورباچف کافر بوده و لذا گفته‌‌اند کتاب‌های وی را بخوانید تا کم‌کم زمینه مراجعه به آثار اسلامی فراهم شود!

یعنی حتی تاریخ معاصرین ما را تحریف می‌کنند. کسانی که گرایش‌های فلسفی و عرفانی‌شان از روز روشن‌تر است. متاسفانه هیچ صداقتی در کار نیست که بگویند بله ایشان اهل عرفان و حکمت بوده‌اند ولی ما قبول نداریم.
از این دست خلاف‌ واقع‌های عمدی و غیر عمدی در آثار این جریان جدید خیلی زیاد و خیلی عجیب است.


تفاوت جریان جدید مخالف فلسفه و عرفان با مکتب تفکیک

* از جهت علمی این جریان جدید را چطور تحلیل می‌کنید؟

ـ از جهت علمی مثل تفکیکیان هستند بلکه از جهتی ضعیف‌تر، چون حتی در فقه و اصول هم مجتهد نیستند.

در جریان تفکیک علمداران معمولاً یک اجتهادی در فقه و اصول داشته‌اند به جز این نسل سوّم تفکیک که آقایان حکیمی و ... باشند. ولی اینها اصلاً اهل اجتهاد نیستند. آقای نصیری کتابی نوشته‌اند به نام فلسفه از منظر قرآن و عترت. خب! کسی که مجتهد نیست به چه مجوز عقلی یا شرعی درباره منظر قرآن و عترت قضاوت می‌کند. این کار یعنی اجتهاد و شأن کسی است که لااقل مجتهد متجزّی باشد. عدّه‌ای دست به قلم و مدّعی غیر مجتهد که دائماً مشغول تبیین نظر قرآن و عترت هستند!

در مسائل فلسفی هم که مثل تفکیکیان دستشان کاملاً خالی است. مثلاً می‌گویند اگر خداوند نامتناهی باشد حتماً جسم است. خیلی عجیب است، نامتناهی وجودی که ملازم تجرد است از دید آنان حتماً جسم است!

یا می‌گویند وحدت وجود یعنی زمین و ‌آسمان همه‌اش خداست یا توحید افعالی به معنای جبر است. از این حرف‌هایی که واقعاً اسباب تأسّف است که عدّه‌ای که مدّعی مکتب تشیّع هستند از جهت علمی این‌قدر ضعیف باشند. در مجموع از جهت علمی مثل نسل سوّم تفکیکیان هستند با این رجحان که منکر ارزش عقل نیستند.



* به بحث فقها برسیم. مراجع چه مقدار از این جریان جدید مخالف فلسفه دفاع می‌کنند؟

- دفاع رسمی که ندیدم. ولی برخی از فقها که خودشان در فلسفه و عرفان تخصص لازم را ندارند و همین سوء تفاهم‌ها را دارند گاهی به شکل غیر مستقیم وسیله تأیید ایشان قرار می‌گیرند.

عظمت مقام علمی هر فقیهی در جای خود محفوظ و لازم است ولی خود فقها فرموده‌اند - در عروة هست - که فتوای فقیه در غیر از مسائل حوزه تخصّصی فقهی اعتبار ندارد و لذا فقهایی که در فلسفه و عرفان تخصص ندارند طبیعی است که مثل هر غیر متخصّصی مراجعه به ایشان در این مسائل خلاف انصاف و صداقت علمی است.

مثل اینکه درباره مسائل فقهی به یک متکلم بزرگ مراجعه کنند که در فقه، تخصص لازم را ندارد و به عنوان نظر متخصّص فقه معرفی کنند. عقل و نقل همواره انسان را دعوت به مراجعه به اعلم یا عالم می‌کند.

* مگر فقها در فهم دین تخصّص ندارند و اسلام‌شناس نیستند؟

ـ چرا، یقیناً، ولی در فهم فقه، نه در همه ابعاد دین، در مسائل اعتقادی خیلی‌ها تخصّص ندارند. معروف است که شیخ انصاری که شیخ أعظم است وقتی در مسائل اعتقادی به ایشان مراجعه می‌کردند می‌فرمودند من وزیر داخله اسلامم و وزیر خارجه حاج ملاهادی سبزواری است. به سبزوار بروید و از ایشان بپرسید.

مرحوم ثقفی هم در تفسیرشان نقل کرده‌اند. ایشان نوه مرحوم میرزا ابوالقاسم کلانتر مقرر شیخ هستند. شیخ در انسداد رسائل هم می‌فرماید برای اجتهاد در اصول دین علاوه بر اجتهاد در فروع احتیاج به عقلیّات است.

معلوم است که همانطور که شیخ فرموده‌اند کلام فقیه بماهو فقیه در این مسائل معتبر نیست. پس باید نظر فقهای متخصص در فلسفه و عرفان را مثل علامه حسن‌زاده آملی و آیت‌ ‌الله جوادی و امثال ایشان را نقل کنند. اینکه هنر نیست که در میان مراجع برخی را انسان پیدا کند که متخصّص نباشند و نظر آنها را علم کند.

عبارت جالب و تکان دهنده امام خمینی(ره) درباره اسلام‌شناس واقعی

عبارتی از امام خمینی(ره) درباره اسلام‌شناس واقعی می‌آورم که بسیار برجسته است. امام می‌فرماید: فقیه حق ندارد بگوید که من اسلام‌‏شناسم. فقیه باید بگوید من فقه‌‏شناسم، من فقه اسلام را مى‌‏شناسم؛ آنى که از همه بهتر مى‏‌داند همان است که فقه اسلام را مى‌‏داند. فیلسوف حق ندارد بگوید من اسلام‌شناسم، این بگوید من یک قسمى از مثلًا معقولات اسلام را ادراک کردم. آن هم که حکومت اسلامى را بررسى کرده و اطلاع پیدا کرده که وضع حکومت چه بوده او حق ندارد بگوید من اسلام‌‏شناسم، بگو من حکومت اسلام‌‏شناسم. ادعاى اسلام‌‏شناسى جز براى آن که همه جهات اسلام را بداند چه جورى است و همه مراتب معنویت اسلام و مادیت اسلام را بداند آن مى‏تواند بگوید من اسلام‌‏شناسم. على‌بن ابی‌طالب اسلام‏شناس بود، در عملش هم آن طور بود که عملش هم اعجاز است. (صحیفه ج 8 ص 531)

* ولی برخی از این بزرگان خودشان می‌فرمایند که متخصّص هستند. مثل اینکه یکی از بزرگان فرموده‌اند: فصوص و عرفان و مولوی و فلسفه و اسفار همه در سینه من است.

ـ بله، ولی به نظر من، سوء تفاهم پیش می‌آید. چون هیچگاه به شکل تخصّصی نخوانده‌اند، تصور می‌شود که مطالب همان‌طوری است که برداشت کرده‌اند. همین بزرگوار در زندگی علمی‌شان شاید حداکثر 4 یا 5 سال درس فلسفه ثبت شده است. اگر کسی 4 ، 5 سال اصول بخواند بعد بگوید همه اصول در سینه من است ولی همه‌‌اش کشک است باور می‌کنید یا می‌گویید سوء تفاهم شده است؟

همین بزرگوار در جای دیگری درباره مرحوم کمپانی به این مضمون می‌فرمایند که «گوشتان را در فاطمیه به آن کسی بدهید که مثل مرحوم آیت‌الله میلانی و مرحوم آیت‌الله خوئی به ریزه‌خواری خوان شاگردی او افتخار می‌کردند.»

بله مرحوم کمپانی کسی است که فهمیدن حاشیه‌اش بر کفایه نشانه علم و فضل است و نابغه بوده است. خب همین کمپانی را مرحوم مظفر در مقدمه اسفار می‌فرماید به فهم اسفار ملاصدرا افتخار می‌کرده و می‌فرمود اگر کسی پیدا شود که اسفار را بفهمد، از نجف نزد وی می‌روم تا شاگردی کنم.

آیا می‌شود اسفار کشک باشد و مرحوم کمپانی که نابغه شیعه است و به قول همین بزرگوار، مرحوم آقای میلانی و مرحوم آقای خوئی افتخار می‌کنند که ریزه‌‌خوار خوان شاگردی او هستند، درباره کشک چنین حرفی بزند؟!

می‌‌شود بزرگترین و خوش‌‌استعدادترین فقهای شیعه عمر خود را سال‌ها سر کشک صرف کنند و اسفار درس بدهند و درس بگیرند؟ مرحوم کمپانی حاشیه‌اش بر کفایه را در حدود 25 تا 30 سالگی نوشته و مرحوم آخوند خراسانی زنده بوده‌‌اند. آن وقت در آخر عمر که موقع پختگی وی است کتاب می‌نویسد و با اینکه اول مخالف بوده در آخر عمر از وحدت وجود دفاع می‌‌کند.

اگر حاشیه جوانی‌اش مایه افتخار فقهاست باید بفهمیم وحدت وجود چقدر عالی است که ایشان در سنین 40 یا 50 سالگی آن را فهمیده و از آن دفاع کرده است. معلوم است که کشک نیست و بلکه حقایقی است عالی که افرادی مثل مرحوم کمپانی بدان رسیده‌اند.

وقتی می‌بینیم یک بزرگواری 4 یا 5 سال بیشتر فلسفه ندیده‌اند و از جوانی هم تحت تأثیر میرزای اصفهانی بوده‌اند و می‌گویند کشک است ولی ده‌ها نابغه دیگر که 15 ـ 20 سال این علوم را نزد استاد فن خوانده‌اند، می‌گویند اینها درّ و جواهر است، خب هر منصفی می‌فهمد که باید به حرف کدام یک تمسّک کند.

البته این فقهای بزرگوار روی غیرت دینی این مطالب را می‌گویند ولی سوء تفاهم است.

اگر کسی می‌خواهد بگوید اینها کفر است یا کشک است یا هر چه، اول باید چند صفحه‌ای در فلسفه تألیف کند تا تخصّصش اثبات شود بعد تازه به عنوان یک متخصّص در مقابل صد متخصًص نظر بدهند. فعلاً تعارض حرف این بزرگان با موافقین فلسفه تعارض غیر متخصّص با متخصّص است؛ چون هیچ اثر تخصّصی در این مسائل ندارند.

* ولی از همین بزرگان نیز در نقد فلسفه کتاب داریم.

ـ بله عرض کردم کسی که مدت کمی فلسفه خوانده باشد با دیدن همان تألیف یقین می‌کند که ایشان غیر متخصّص هستند. با همه بزرگواری و اخلاص و غیرت دینی، تخصّص نداشتن در عقلیات هیچ نقصی برای فقاهت یک فقیه نیست. بنده خودم به منش فقهی برخی از بزرگان به خصوص در مسائل اجتماعی خیلی اعتقاد دارم؛ ولی حساب هر مسئله‌‌ای را باید در جای خودش بررسی کرد. نباید حوزه‌های تخصصی افراد را با هم خلط کرد.

* کتاب صراط مستقیم شما در حوزه مشهد انعکاس وسیعی داشت و خیلی‌ها از آن ناراحت شدند و بسیار با آن مقابله شد. علت چیست؟

- بله، بزرگان ما همیشه با مکتب تفکیک با مهربانی و عطوفت برخورد کرده‌اند و این مسئله سبب شده بود که متأسفانه از این مهربانی سوء استفاده شده و گروهی از اهل تفکیک همواره با بی‌ادبی با بزرگان برخورد کنند که توضیح عرض کردم.

این بی‌ادبی‌ها که بعد از انقلاب معمولاً پنهانی انجام می‌شد این اواخر دوباره حالت علنی پیدا کرده بود. جزواتی از سوی تفکیکیان در مدارس و مساجد مشهد منتشر می‌شد که تعابیر بسیار زشتی درباره ملاصدرا و علمای معاصر و حتی مرحوم آیت‌الله قاضی قدّس سرّه به کار برده است.

و برخی بزرگان تفکیکی مشهد نیز این کار را تأیید کرده و همراهی می‌کردند. کلاً مکتب تفکیک پس از جریانات شیخیه در حوزه‌های علمیّه شیعی به اهانت و ناسزاگویی مشهور است و خود مرحوم میرزا مهدی اصفهانی نیز که کلمات آب‌دار نثار حکما و عرفا می‌کردند و رسماً آنها را تکفیر می‌کردند و قصّه ناسزا گفتن ایشان به مرحوم قاضی در بالای منبری که فرزند مرحوم قاضی نیز پای آن بوده مشهور است و متأسفانه این روش غیر شرعی هنوز هم بین برخی ادامه دارد. البته برخی شاگردانشان اصلاً اینطور نبودند مثل مرحوم آیت‌الله مروارید و آیت‌الله میرزا جواد‌آقا تهرانی.

به هر حال بنده به این نتیجه رسیدم که برخورد با این قضیه ممکن نیست مگر اینکه با صراحت و شفّاف برخورد شده و کاملاً واضح نشان دهیم که بزرگان این مکتب اصلاً فلسفه و عرفان بلد نیستند. در کتاب «صراط مستقیم» این مسئله مثل روز روشن شد و خب برای برخی بسیار سنگین بود.

داستان تحول میرزا مهدی اصفهانی، بزرگ مکتب تفکیک

مسئله دیگر اینکه داستان تحوّل روحی مرحوم میرزا مهدی اصفهانی را از زبان استادشان مرحوم آقا سیّد جمال‌الدین گلپایگانی در کتاب آوردم که می‌فرمایند میرزا مهدی مریض شدند و چه و چه. تعابیر آقا سیّد جمال در این نقل هم برای تفکیکیان سنگین بود. برخی اصل جریان را باور نمی‌کردند و برخی می‌گفتند راست است ولی نباید به این شکل منتشر می‌شد که البته قبل از کتاب بنده چند سالی بود که منتشر شده بود.

* چرا در کتاب خود از لحنی استفاده کردید که اسباب ناراحتی تفکیکیان را فراهم کند؟
لحن بنده فقط به مقدار ضرورت نهی از منکر، تند بود نه بیشتر. به صراحت می‌گویم نقد نوشتن بر تفکیک و امثال اینها مستلزم این است که انسان دست از آبرو و آسایش خود بردارد تا اشتباه یک عده از مؤمنین را نشانشان دهد.

ادامه دارد