محبت به همسر

جز خدا میتوان به فرد دیگری دل بست؟

انجمن: 
سلام.  آیا این درسته که ما نباید به هیچ کس جز خدا دل ببندیم؟ من شنیده بودم که غیر از خدا نباید به کسی دل بست، و اگر به غیر خدا دل ببندیم کار اشتباهی کردیم و نتیجه اش فقط برهم خوردن آرامشه. درحالی که اگر به خدا دل ببندیم سرشار از آرامش میشیم. حالا اگه اینطور باشه، حکم کسی که مثلا به مادرش دل بستگی داره، به دوستش، به همسرش و...  چیه؟ کسی که فکرش رو یک فردِ خاص اشغال کرده، باید سعی کنه رها بشه و به خدا دل ببنده؟ اگه اینطوره،  پس این عشق و علاقه ای که به والدین میگن قضیش چی میشه؟ یا علاقه به همسر؟ یا حتی کسی که عاشق یه نفر دیگه میشه، یعنی کارش اشتباه بوده؟ چجوری اینا رو تفکیک میکنیم؟ غیر از اینه که دل بستگی شدید به هر آدمی، آرامش رو به هم میزنه؟

چرا خیلی از دختران مذهبی ابراز محبت رو بلد نیستند؟

سلام
به نظرم یکی از دلایلی که ازدواج دختران مذهبی کمتره اینه که فکر می کنند همه چیز در زندگی به اعمال عبادی روزانه خلاصه میشه
و بنابراین کمتر دنبال فراگیری اصول همسر داری و ... هستند.
که اگر این اصول و مهارت ها رو یاد بگیرند به نظرم ازدواج و زندگی موفقی خواهند داشت

««»»««»» راهکار برای اینکه بفهمیم چقدر همسرم مرا دوست دارد؟ ««»»««»»

سلام و عرض ادب

از دوستان و کارشناسان تقاضا دارم راهکاری پیشنهاد بدن که بفهمیم همسر چقدر به شریک زندگی خود بها و ارزش میدهد ؟؟

تفاوت عشق و ازدواج!

یک روز پدر بزرگم برام يه کتاب دست نويس آورد، کتابي که بسيار گرون قيمت بود، و با ارزش، وقتي به من داد، تاکيد کرد که اين کتاب مال توئه مال خود خودته، و من از تعجب شاخ در آورده بودم که چرا بايد چنين هديه با ارزشي رو بي هيچ مناسبتي به من بده، من اون کتاب رو گرفتم و يه جايي پنهونش کردم،
چند روز بعدش به من گفت کتابت رو خوندي ؟ گفتم نه، وقتي ازم پرسيد چرا گفتم گذاشتم سر فرصت بخونمش، لبخندي زد و رفت،
همون روز عصر با يک کپي از روزنامه همون زمان که تنها نشريه بود برگشت اومد خونه ما و روزنامه رو گذاشت روي ميز، من داشتم نگاهي بهش مينداختم که گفت اين مال من نيست امانته بايد ببرمش،
به محض گفتن اين حرف شروع کردم با اشتياق تمام صفحه هاش رو ورق زدن وسعي ميکردم از هر صفحه اي حداقل يک مطلب رو بخونم.
در آخرين لحظه که پدر بزرگ ميخواست از خونه بره بيرون تقريبا به زور اون روزنامه رو کشيد از دستم بيرون و رفت. فقط چند روز طول کشيد که اومد پيشم و گفت ازدواج و عشق مثل اون کتاب و روزنامه مي مونه
ازدواج اطمينان برات درست مي کنه که اين زن يا مرد مال تو هستش مال خود خودت، اون موقع هست که فکر مي کني هميشه وقت دارم بهش محبت کنم، هميشه وقت هست که دلش رو به دست بيارم، هميشه مي تونم شام دعوتش کنم اگر الان يادم رفت يک شاخه گل به عنوان هديه بهش بدم، حتما در فرصت بعدي اين کارو مي کنم حتي اگر هرچقدراون آدم با ارزش باشه مثل اون کتاب نفيس و قيمتي، اما وقتي که اين باور در تونيست که اين آدم مال منه، و هر لحظه فکرمي کني که خوب اين که تعهدي نداره، مي تونه به راحتي دل بکنه و بره، مثل يه شيء با ارزش ازش نگهداري مي کني و هميشه ولع داري که تا جايي که ممکنه ازش لذت ببري، شايد فردا ديگه مال من نباشه، درست مثل اون روزنامه حتي اگر هم هيچ ارزش قيمتي نداشته باشه...
و این تفاوت عشق است با ازدواج