مثنوی مولوی

آیا مثنوی نجس یا کثیف است؟

سلام
بنده چند وقت پیش از یک سخنران شنیدم که((مثنوی مولوی کتابی است که باید آن را با انبر جابجا کرد)). از شخص دیگری شنیدم که بعضی از علمای قدیم هم این حرف را قبول داشته اند و زده اند . می خواستم اولا علمایی که به این حرف معتقد بودند چه کسانی بودند؟ علمایی که امروز به این حرف معتقدند چه کسانی هستند؟ آیا اون کسانی که این حرف را زده اند قائل به نجاست مثنوی و تکفیر مولانا بودند و هستند یا منظور دیگری از این حرف داشته اند؟

شرط امام برای شارح مثنوی مولوی

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحیم

ایشان بر این مطلب بارها تأکید نموده اند که باید از خلط مسائل اختصاصی هر علم با دیگر علومی که از لحاظ موضوع دارای تفاوت جوهری هستند دوری کرد:

به کلی باید احکام و خواص نظام وجودات حقیقیه را از قبیل: «الواحد لا یصدر منه الّا الواحد و لا یصدر الّا من الواحد» و لزوم تقدم اجزاء بر معلول و تأخر معلول از علت را از این گونه اعتبارات دور کرد؛ چون آن قواعد، بر اساس میزان خارجیت و فعل و انفعال حقیقی و تأثیر و تأثر واقعی است. پس باید در اصول و فقه باب این گونه احکام را مسدود نمود اصلاً این گونه اعتبارات از احکام واقعیات حظّ و نصیبی ندارند.

در هر فنی اگر خلوص و تمحض کلمات در آن نباشد اختلاط حاصل می گردد، هر مذاق و هاضمه ای با هر فنی که آشنا می شود، باید از مسائل آن فن تغذیه نماید والّا اگر به هاضمه ای غیر آنچه به او عادت کرده، چیزی وارد شود، نمی تواند آن را تحلیل نماید.

لذا عرفایی که مطالب عرفان را از غیر راه کشف و شهود و ذوق و سیر عملی، به صورت استدلال درآورده اند، هم با عرفان محض و هم با فلسفه محض، مخالفت کرده اند. بنابراین، اگر هر یک از عارف و فیلسوف مسلک خالص خود را در پیش گیرند، دیگر بین آنها خلافی نخواهد بود؛ زیرا هر کدام از آنها، از اول مشرب خود را جدا کرده و گفته است: (قُل کُلّ یعمَلُ عَلَی شَاکِلَِتِهِ).

ولی اگر عارف متفلسف، یک قدم از راه خود بیرون رفته و از فلسفه استقبال نماید، یک پای خود را بر روی عرفان و پای دیگر را بر روی فلسفه گذاشته است و در این صورت با عرفان و فلسفه، هر دو مخالفت کرده است.

همچنین هر دانشی، روش و ابزار متناسب خود را طلب می کند و بدون آن، وارد شدن به این جرگه مفید فائده نخواهد بود:

البته قول عرفا باطل نیست، ولی ما نمی توانیم قول ایشان را هضم کنیم؛ زیرا فهم قول آنها ذوق عرفانی لازم دارد.
چنانکه کثیری از ناس، شعر مثنوی را جبر می دانند و حال آنکه
مخالف با جبر است و علت آن این است که آقایان معنای جبر را نمی دانند. و چنانکه مرحوم حاجی نیز در شرح خود بر مثنوی نتوانسته در شرح و تفسیر، مرام مولوی را برساند؛

زیرا حکیمی قول عارفی را بیان نموده بدون اینکه حظ وافر از قریحه عرفانی داشته باشد و بلا تشبیه مثل این است که ملحدی، مرام نبی مرسلی را شرح کرده باشد.

بیان مرام شخصی قریب الافق بودن با اعتقاد او را لازم دارد، برای شرح قول عارف رومی، مردی صوفی که یک نحوه کشف ذوقی داشته باشد لازم است که آن هم نه با نثر بلکه با نظمی که از روی ذوق عرفانی برخاسته باشد مانند نسیمی که از سطح آبی برمی خیزد، به شرح آن بپردازد.

گرچه حضرت امام، در عرصه عرفان از سرآمدان عصر است، ولی در مقام بحث فلسفی مطالب اختصاصی عرفانی را در مباحث عقلی صرف دخالت نداده و از چهارچوب استدلال عقلی به وادی دیگر در نمی غلطد و اگر به ناچار و به پیروی از متن مورد تدریس مطالبی غیر فلسفی را مطرح نموده اند، به صراحت مرزها را مشخص کرده و از درهم آمیختگی مباحث جلوگیری می نمایند:

مطالب عرفا فوق برهان بوده و برهان وافی به آنها نیست. و اهل تصوف گویند: تا شهود و کشف حاصل نشده و بارقه الهی در قلبی متنفذ نگردد، نمی توان فهمید که عرفا چه می گویند و اگر کسی بدون ذوق عرفانی چیز گفت، مثل حکم پینه دوز محله است در بحث ترتب، که حکمش بدون تصور موضوع و
طرفین قضیه است. این است که چون ما عارف نیستیم از روی براهین فلسفی به مراتب علّی و معلولی قائل هستیم.


احترام به آراء و تلاش های فکری صاحبان اندیشه از هر قوم و ملت و نقادی خردمندانه و منصفانه آن از دیگر عناصر برخاسته از مشی فلسفی امام است:

البته نباید از شنیدن لفظ صوفیه فرار کرد که ما با آنها نیستیم؛ چون اگر قومی با ما موافق نشدند، نباید اگر یک جهت حقی را هم قائل شدند، ما به مناسبت احراز عداوت کلی، زمزمه مخالفت کلی با آنها سر داده و حرف حق را هم به جهت مخالفت با آنها، قائل نشویم. و الّا اگر بنا بر این باشد باید ما با تمام الهیین عالم بنای مخالفت گذاشته و اعتقاد به وحدانیت و توحید را هم از دست بدهیم. بلکه لازم است انسان طریقی که حق است با هر آشنایی مشی کند و تا وقتی که مقصد یکی است با آنها همراه باشد و هر جا مقصد او با مقصد آنها تفاوت کرد و راه او از راه آنها جدا شد، او راه منزل خود را پیش گرفته و آنها را در راه خودشان واگذارد.

منبع: سیری در کتاب تقریرات فلسفه امام خمینی
پدید آورنده : محمّد حسین ساعی ، صفحه 208