لا اکراه فی الدین

شبهه جنگ در اسلام

با سلام و تشکرِ  خلاصه پرسش: آیا حدیث اسیاف(شمشیرها) و احادیث مشابهی که جنگ و جهاد را تا وقتی که همه مسلمان شوند واجب میدانند، صحیح است؟ آیا با آیه لا اکراه فی الدین تناقض ندارد؟ تفصیل: از جمله روايات[ اسياف] كه در متون روائى شيعه ذكر شده است . حدیث صحیحی از امام صادق هست که در خصوص آیه 39 انفال هم مورد استناد علمای مذهب تشیع قرار گرفته و به شرح زیر است Sad متن عربی روایت در لینک مدرسه فقاهت در زیر موجود میباشد)) http://lib.eshia.ir/12015/2/320/%22%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%B3%DB%8C%D9%81 امام صادق در حدیث مى گوید; + شخصى از پدرم درباره جنگهاى اميرالمومنين سوال كرد پدرم در پاسخ فرمود: خداوند محمد را با پنج شمشير به تبليغ و ترويج دين اسلام برانگيخت . +_[ اولين شمشير]: شمشيرى است كه بر مشركان عرب آخته شود چون خداوند فرموده است : در هر جا مشركان را يافتيد آنان را بكشيد و بگيريد و بندشان زنيد و در كمينشان بنشينيد.اگرايمان آوردند و پس از توبه كردن نماز بپاى داشتند و زكات دادند برادران دينى شما هستند. +اينان يا بايدايمان آورده و مسلمان شوند و يا آن كه كشته شوند!!.+بعد مى فرمايد: +_[دومين شمشير]: براهل كتاب كشيده مى شود به دليل آيه مباركه اى كه مى فرمايد: آنان كه به خدا و روز قيامت ايمان نمى آوردند و به حرام خدا پاى بند نيستند و تعهدى نسبت به دين خدا ندارند وازاهل + كتابند با آنان قتال كنيد تا آن كه جزيه دهند و به زير سلطه اسلام  در آيند.+ اينان نيز چنانچه مسلمان نشوند و يا جزيه نپردازند مورد شمشير جهاد واقع مى شوند. +_[سومين شمشير]: بر مشركان عجم يعنى كفار ترك و ديلم و خزر و ... كشيده مى شود. خداوند فرموده است : گردنهايشان را بزنيد تا آنجا كه اسيرشان كنيد. بدان هنگام بندهايشان را محكم كنيد. مى توان آنان را بخشيد و يا عوض گرفت و آنگاه آزادشان ساخت + اينان يا كشته مى شوند و يا بايداسلام قبول كنند+ تهذیب الاحكام ج 6.136 باب 59 (باب اصناف من يجب جهاده ). تفسير القمي نویسنده : علي بن ابراهيم القمي    جلد : 2  صفحه : 320 2- واما از طريق اهل سنت به روايت ذيل از پیامبر اسلام که در صحيح مسلم و بسیاری دیگر مجامع روائى اهل سنت هم آمده است استدلال شده است http://library.islamweb.net/newlibrary/display_book.php?flag=1&bk_no=81&ID=37 [قال رسول الله[ ص] امرت ان اقاتل الناس حتى يقولوا لااله الاالله فمن قال لااله الاالله فقد عصم من ماله و نفسه  من از جانب خدا مامورم كه با مردم تا آنجا به جنگ و قتال بپردازم كه توحيداستقرار يابد و مردم مسلمان شوند. طبق این حدیث علمای مذهب تسنن چنین استدلال كرده اند كه روايت فوق نظير آيه[ سيف] بوده و همان شرائطى كه در برداشتن شمشيراز سرمشركين (مثل ايمان و انجام نماز و دادن زكات ) مطرح بود دراينجا نيز مطرح است .  +تا زمانى كه اين شرائط تحقق نيافته است قتال و نبرد با مشركين همچنان ادامه خواهد يافت .+ +در کتاب های اهل سنت به وفور این استدلال مطرح گشته است که در کتاب ((بدایه المجتهد ج1ص381)) و ((فتح القدیر ج5 صفحه 193)) چنین میخوانیم بدایه المجتهد: [فاماالذین یحاربون فاتفقوا علی انهم جمیع المشرکین لقوله تعالی قاتلوهم حتی لاتکون فتنه و یکون الدین لله]... الاماروی عن مالک انه قال:[ لایجوزابتداءالحبشه بالحرب و لاالترک]...  اتفاق فقهاء بر این است که با همه مشرکان باید جنگید به دلیل آیه شریفه: (و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه. ..) فتح القدیر: قتال الکفار واجب وان لم یبداونا] جنگ با کفار واجب است اگر چه آنان شروع کننده جنگ نباشند شاید در ذهن دوستان مسلمان سوالی مطرح شود که ایا ایه [لا اکراه فی الدین] موجب رد ایات جهاد نمیگردد... پاسخ;خیر است آلوسى از مفسرين اسلامی در کتاب تفسير روح المعانى ج /11/3 ذيل آيه [لااکراه] چنين مى گويد: جمله[ لااكراه] را مى توان خبر گرفت . به اعتبار معناى حقيقى كه در مورد تحميل بر پذيرش دين اساسااكراه متصور نيست زيرااجبار واداشتن كسى به چيزى است كه مطابق ميل وى نبوده وخير و خوبى بر آن وجود ندارد و +دين كه اساسش بر خير و صلاح بشريت پى ريزى شده است نمى تواند مورد[ اكراه] واقع شود. و +واداشتن انسانها براو را نمى توان ابجار واكراه ناميد.+ و ممكن است جمله[ لااكراه] را خبرى بگيريم به معناى نهى .[ لانكرهوا فى الدين]  يعنى مردم را وادار بر پذيرش دين نكنيد. دراين صورت اين قانونى است عام كه به آيه+[ جاهدالكفار والمنافقين] #نسخ شده است و دستور جنگ بااينها را صادر مى كند.+ فلذا در هر دو صورت آیه موجب رد سخن ما نیست+ همچنین در کتاب #ناسخ.ومنسوخ این منوج صفحه 125 آيه[ سيف] را ناسخ آياتى دانسته اند كه دلالت بر نوعى از صلح و یا نفى اكراه و معاشرت بااهل كتاب نفى سيطره بلاغ تقيه صبر براذيت دشمن مسوليت حفاظت از جانب پيامبر اعراض ميثاق و پيمان با دشمن انتظار ترقب مداراة املاء عفو سلم و ... مى كند. +پس مشخص شد طبق نظر علمای اسلام ایه [لااکراه] اولا;در رد استدلال ما نیست و طبق منطق اسلامی تضادی را موجب نمیشه ثانیا;در صورت بیان تضاد نسخ شده است..

بالاخره «لا اکراه فی الدین» یعنی چه؟

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و عرض ادب

بنده بعضی وقت ها با برخی مسائل در اسلام روبرو میشوم که برایم قابل هضم نیست ، مثلا گاهی یک امر واضح و روشن را به کسی میگویی بعد به شما میگویند لا اکراه فی الدین ، و ادعا میکنند هیچکس نمیتواند آنها را مجبور به انجام آن کار کند در حالی که آن کار آنها برای دین ما مضر است ، مثلا بد حجابی ، لباس های تن نما میپوشند و برجستگی های بدنشان را نمایان میکنند بعد که میگویید اینکار را نکنید تبلیغ بی حجابی و بی دینی میشود میگویند هیچ کس حق ندارد به ما دستور دهد چون خدای شما گفته لا اکراه فی الدین و عده ای افراد ظاهرا مذهبی هم قبول میکنند !

اصلا این جمله معنیش چیست ؟ اینجا چه میکند ؟ چرا تفسیر درستی از آن توسط ائمه ارائه نشده ؟ بنده گاهی شک میکنم که قرآن تحریف شده و این هم شاید از آن موارد تحریف است .

اصلا این آیه ظاهرا با آیات قبل و بعد خودش هم سازگاری ندارد ، چون آیات بعد میگوید شما را اینچنان و آنچنان عذاب میکنیم پس اعمال بد عقوبت دارد و نمیتوانیم بگوییم هیچ اجباری در عمل به دین نیست ! مگر میشود حرف حق را نپذیرفت ؟ این کفر است ، چطور خداوند جواز کفر میدهد ؟

بیشتر تفسیر های موجود در کتاب های مختلف را خواندم و به نظرم قانع کننده نبودند ، بلاخره لا اکراه فی الدین یعنی چه ؟

حتی یک تفسیر از خودم در آوردم ، گفتم اکراه یعنی زشتی و لا اکراه فی الدین یعنی در دین هیچ زشتی نیست ، اما متاسفانه کسی قبول نکرد و به بنده گفتند اکراه فارسی با اکراه عربی فرق میکند و همه اتفاق نظر دارند که اکراه در عربی یعنی اجبار ( یک نفر در اینستاگرام گفت ) !

اگر لا اکراه فی الدین به معنای این باشد که هیچ اجباری داخل دین نیست پس واجبات چیستند ؟ اگر لا اکراه فی الدین به این معنی است که ورود به دین اجباری نیست پس کفر هم جواز دارد !

اگر لا اکراه فی الدین یعنی ورود به دین برای اهل کتاب اجباری نیست با خود قرآن نمیشود آن را قبول کرد زیرا دین نزد خدا اسلام است ، اگر اهل کتاب مسلمان هستند که پس دیندار هستند و اصلا خارج از دین نیستند ، اگر مسلمان محسوب نمیشوند مانند بی دین ها میشوند چون دین نزد خدا فقط اسلام است . ( ان الدین عند الله الاسلام )

در کل این جمله چیست ؟ چه می گوید ؟ اصلا لزوم نازل شدن آن چه بود ؟ این چطور با اعجاز قرآن سازگار است ؟

تعارض جنگ مسلمین با عدم اکراه در دین

سلام
خسته نباشید
به نظر شما با توجه به آیه لا اکراه فی الدین می توان جنگهای صدر اسلام رو توجیه کرد؟
آیا این جنگها مورد تایید است؟
اگه ممکنه از نظر تاریخی هم بررسی کنید
ممنون

آيا حكم ارتداد با آزادي عقيده سازگار است؟

در اين بحث بايد به چند نكته توجه شود

1-اجراي حدود الهي بعد از اثبات در دادگاه صالحه صورت مي گيرد.
بديهي است اگر دادگاه صالحه بناشد يا قاضي آن مجتهد و عادل نباشد يا از طريق صحيح اثبات نشود مثلاً دو نفر عادل به ارتداد او نزد قاضي شهادت ندهند يا خودش نزد قاضي اقرار نكند، حد الهي بر او جاري نمي شود.

2-اجراي حدود الهي در نظام اسلامي اجرا مي شود، يعني در يك نظام ولايي كه تمام احكام و اجرائيات آن زير نظر امام يا فقيه عادل جامع الشرائط انجام شود.

به تعبير ديگر فقيه كه حاكم اسلامي است مبسوط اليد باشد، يعني بتواند حدود الهي را اجرا كند و طاغوت و ظالمي مزاحم او نباشد.

اجراي حدود در نظام طاغوتي (نظامي كه حاكم آن غير مشروع باشد يعني فقيه جامع الشرائط نباشد يا زير نظر او نباشد) طبيعتاً ممكن نخواهد بود.

3-بر اساس آية شريفة "لا اكراه في الدين" و بر اساس حكم عقل و عقيده، مطلبي را نمي شود با زور به كسي تزريق كنند.
هر كس بايد بر اساس مقدمات و پيش درآمدهاي صحيح، عقيده و جهانبيني صحيحي انتخاب كند.

پس آزادي عقيده به اين معنا كه هر انساني آزاد است عقيدة صحيحي را انتخاب كند امّا هر كس هر چه دلش خواست و از راه مقدمات غير عقلي و غير معتبر براي خود عقيده اي انتخاب كند، آزاد نيست و نزد عقل و وجدان معذور نمي باشد.

اگر خداوند در روز قيامت از او سؤال كند چرا اين عقيده را انتخاب كردي، حجّت و دليلي ندارد.
انسان از نظر عقلي آزاد نيست كه هر عقيده اي براي خود انتخاب نمايد، همان طور كه آزاد نيست هر غذايي را بخورد.
چه بسا غذا مسموم باشد و يا آزاد نيست هر دارويي را مصرف كند يا هر صدايي را بشنود

انسان آزاد مطلق نيست واین را به حکم عقل و وجدان درک میکندو هیچ انسانی ازآزادی مطلق سود نمی بردوهیچ کس خواهان آزادی مطلق نیست.

در هر صورت ازادي عقيده به معنايي كه گفته شد صحيح است، و اسلام مخالف آن نيست

4- آزادي عقيده حق همه است (به دليل اين كه عقيدة مطلبي است دروني و قلبي و اگر آن را بيان يا ابراز نكند چندان براي ديگران خطري ايجاد نمي كند و باعث انحراف و فساد نمي شود)

امّا آزادي بيان و قلم همچون ازادي عقيده نيست زيرا اگر سخني يا نوشته اي مطابق حقّ نباشد، چه بسا جامعه اي را به انحراف و فساد بكشاند يا چهره هايي را مشوّه كند يا باعث جنگ و نزاع شود. سخنراني ها و نوشته ها اگر درست و مطابق حق و واقعيت نباشد بايد از آن جلوگيري كرد.

با اين توضيحات اگر كسي بر اساس تشخيص صحيح و همراه با تحقيق، به اين نتيجه رسيد كه از اسلام بر گردد و به دين ديگري روي آورد

اگر اين كار بازتابي در جامعه نداشته باشد و بين خود و خدا اين كار صورت گيرد، مانعي ندارد و مصداق آزادي عقيده و "لا اكراه في الدين" است و كسي هم مزاحم او نيست
و حاكم اسلامي دخالتي در عقايد كسي ندارد و تجسس در عقايد افراد حرام است

اگر مرتد بخواهد در جامعة اسلامي، عقيدة خود را ابراز كند و عقايد خود را به اين و آن بگويد و عليه دين تبليغ بكند، جامعة اسلامي به او اين اجازه را نمي دهد.

وي بايد با عالمان ديني به مباحثه و مناظره بپردازد تا ديدگاه هاي اسلام برايش روشن شود اگر قانع نشد، بر مسلك خود باقي مي ماند و اگر قانع شد به اسلام بر مي گردد و توبه مي كند.

در صورت اول تا وقتي كه در جامعة اسلامي زندگي مي كند حق ندارد عقايد خود را ابراز كند چون عقايد مسلمانان تضعيف مي شود. اگر مي خواهد ابراز عقيده كند بايد به ميان همكيشان خود برود و در آن جا ابراز عقيده كند.