سلام
در آیاتی از قران درباره ی شهاب سنگا چیزایی نوشته که قابل تامله!
تفسیر المیزان(خلاصه) آیات 8 و 9 سوره ی جن! " (و انا لمسنا السماء فوجدناها ملئت حرسا شدیدا و شهبا):(و ما با آسمان تماس گرفتیم و دیدیم پر از نگهبانان قوی و شهابها گشته است ) 9) (و انا کنا نقعد منها مقاعد للسمع فمن یستمع الان یجد له شهابا رصدا):(بااینکه ما قبلا براحتی در آسمان بگوش می نشستیم ولی حالا هر کس بخواهد چیزی بشنود، شهابها را در کمین می بیند)جنیان در ادامه می گویند ما به آسمان نزدیک شده و به آن صعود کردیم و دیدیم که آسمان مملو از نگهبانان قدرتمندی است که بوسیله شهابها مانع از استراق سمع شیاطن می شوند و این مسأله اخیرا پیش آمده و قبلا چنین نبود، بلکه جنیان آزادانه به آسمان بالا می رفتند و کلام ملائکه را استراق سمع می کردند، اما بعد از حدوث یک حادثه آسمانی جدید(که همان نزول قرآن و بعثت خاتم الانبیاء است )در حال حاضر هر کسی که بخواهد اخبار غیبی را استراق سمع کند شهابهائی را در کمین می بیند. "
در کل آیات دیگه ایم هست و همینطور نهج البلاغه هم مهر تاییدی به مادی بودن این شهابا زده!(خطبه 90)
شهاب از نظر علمی اشیاء فضاییه که با سطح اتمسفر زمین برخورد میکنن! این برخورد باعث میشه که سطحشون در اثر اصطکاک داغ بشه و باعث بشه که دیده بشن! این اجرام ممکنه در اثر انفجار ستاره ها به طرفی حرکت کنه و نهایتا به زمین برسه و جذبش بشه!
اما از منظر قران، این اجرام از طرف فرشته ها به طرف جن هایی که قصد استراق سمع دارن شلیک میشه!! جدای از اینکه چرا خدا باید از استراق سمع جنا بترسه، یعنی شهاب سنگا فقط از زمان تولد تا مرگ پیامبر اسلام بودن!!؟؟
از طرفی این مطلب که شهاب چیزیه که به سطح اتمسفر زمین برخورد میکنه و این تعریف قرانو اگه کنار هم بذاریم، معنیش این نیست که بارگاه الهی همین نزدیکیاست!!؟؟
توسّل یعنی کسی را در پیشگاه خداوند شفیع قرار دادن، البته آدمی میتواند و مجاز است که مستقیماً از خداوند حاجت خود را بخواهد، ولی اگر بتواند در این مسیر دعای دیگران- به خصوص مقرّبان درگاه الهی را نیز همراه خود سازد، احتمال تأثیر فزونتری در کار خواهد بود. ولی اگر خداوند به طور کلی فراموش گردد و تنها وسایط دیده شوند، بدیهی است که این امر با آموزههای دینی و قرآنی سازگاری ندارد.
توسل به اولیای الهی موجب شرک نیست؛ زیرا کسانی که توسل به اولیای الهی پیدا میکنند، هیچ گونه استقلالی برای ایشان قائل نمیشوند .
فرق توسل به ائمه (ع) و معبودهای ساختگی آن است که: توسل جویندگان به معبودها آنها را عوامل مستقل و تصمیم گیرنده در عرض خداوند به حساب میآورند و این شرک است. ولی به اعتقاد ما نقش ائمه و انبیا (ع) و اولیای الهی شفاعت اذنی است. یعنی آنان با اذن خدا و طبق خواست او به مدد مددجویان میشتابند. چنین دیدگاهی هرگز مستلزم شرک نیست. زیرا اراده ائمه (ع) را در طول اراده خدا و مجرای همان قرار میدهد، نه مستقل از آن. از توضیح فوق اشتباه وهابیون که شیعه را در این زمینه متهم به شرک میکنند ،به خوبی روشن میشود.
به دلائل ذیل به اولیای الهی متوسل میشویم:
اولاً: خداوند در قرآن فرموده است: «وَ اِبْتَغُوا إِلَیهِ اَلْوَسِیلَةَ ؛به سوی خداوند وسیله برگیرید»،(1). این وسیله میتواند اعمال صالح باشد و میتواند شخص صالح و وجیهی باشد. زیرا انسان آلوده و گنهکار چون از ساحت قرب الهی دور است، با توسل به محبوبین درگاه خدا تضمین بهتری برای درخواست خود مییابد. در قرآن نیز آیاتی در مورد توسل به اولیا آمده است. فرزندان یعقوب هنگام پشیمانی از گناه خود گفتند: «یا أَبانَا اِسْتَغْفِرْ لَنا؛ ای پدر ! برای ما طلب آمرزش نما»،(2) در آیه دیگر میفرماید: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اَللَّهَ وَ اِسْتَغْفَرَ لَهُمُ اَلرَّسُولُ لَوَجَدُوا اَللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً ؛اگر به هنگام ستم برخویش نزد تو آیند "ای پیامبر" و استغفار کرده و تو نیز برای آنان استغفار کنی ،خدا را توبه پذیر و مهربان خواهند یافت»،(3).
دوم: خداوند عنایت دارد که در مراحل گوناگون و به راه های مختلف انسانها به افراد برگزیده و الگوهای راستین توجه یابند تا از این طریق راهی به سوی تربیت درست بیابند و توسل یکی از همان راههاست.
بنا براین متوسلان، با معرفت بر این اسبابها و وسائل، نه اصالتی قائلند و نه استقلالی، بلکه وسیله ای میاندیشند که خدای سبب ساز آنها را مجرای فیض و طریق رحمت خود قرار داده و
مومنان را بر آن امر نموده است.
پینوشتها:
1. مائده(5) آیه 25.
2. یوسف (12) آیه 97.
3. نساء (4) آیه 64.
[=&]با سلام و عرض ادب [/][=&]از دیدگاه قران کریم و همچنین ائمه معصومین [/][=&]([/][=&]سلام الله علیهم اجمعین) تدبّر در آیات قرآن کریم یک اصل مهم برای راهیابی به باطن قران کریم است، به عقیده حکما و عرفا نیز راهیابی به حقیقت قرآن، بدون تدبّر در قرآن مجید امکان پذیر نخواهد بود. [/] [=&]خداوند سبحان [/][=&]مىفرمايد: «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا» (محمد[/][=&]/24) گذشته از حجيت ظاهر قرآن و امكان استنباط معارف از آن و نيز تشويق و ترغيب به تدببر و انديشيدن در قرآن، از اين آيه بر مىآيد كه متدبر در قرآن همان قلب مجرد است، نه قالب يا حس مادّى و نيز قلب را درى است كه گاهى باز مىگردد و گاهى بسته مىشود و نيز قلب داراى قفل ويژهاى است كه با آن بسته مى شود و كفر و نفاق و امثال اين حجابهاى ظلمانى قفل هاى قلب هستند كه انسان را از تدبر در قرآن باز مىدارند.[/] [=&]در مقابل ، ايمان و خلوص و امثال آن اوصاف وجودى كمالى، كليدهاى قلباند كه آن را باز كرده، زمينهى تدبر در قرآن را فراهم مى آورند؛ به شرط آن كه پردهى گناه كه قفل قلب است، وجود نداشته باشد.[/]
سلام
با عنایت به اینکه میدانم بعد از ارسال اولین پست، جهت تآیید مطلب ارسال خواهد شد ادامهء آنرا از فردا انشاالله ارسال میکنم
ارادت
حسنعلی ابراهیمی سعید
استاد مربوطه : آقای ابراهیمی
تهیه و تنظیم : سید امید موسویانی پور
سال تحصیلی: ۹۰ – ۸۹
مقدمه: عمر دنيا و زمين و انبساط آن (بيگ بنگ) - سياه چاله ها و ستاره هاي نوتروني همگي گوشه اي از معجزات قرآن است! با اشنایی با این مطالب ارزش واقعی قرآن را میدانیم و توجه بیشتری به آن میکنیم. حال به بررسی چند مورد از این موارد می پردازیم.
نسبت عمر دنيا به عمر زمين: سوره ي 50 (ق): آيه 38:"ما آسمان ها و زمين و آنچه در ميان آنهاست در شش دوره آفريديم و هيچ گونه رنج و سختي اي به ما نرسيد" سوره ي 41 (فصلت): آيه 9: "بگو: آيا شما به آن كس كه زمين را در دو دوره آفريد كافر هستيد و براي او همانندهايي قرار مي دهيد؟ او پروردگار جهانيان است!" امروزه دانشمندان با توجه به شواهد موجود عمر زمين را 4.5 ميليارد سال پيش بيني مي كنند. اين در حالي است كه عمر دنيا 13.5 ميليارد سال برآورد شده است. در قرآن آمده كه زمين در دو روز و دنيا در شش دوره خلق شد. (عمر دنيا 3 برابر عمر زمين است). اگر اين موضوع را با شواهد عيني امروز مقايسه كنيم هيچ كمبودي ديده نمي شود! عمر دنيا (13.5 ميليارد سال) را بر عمر زمين (4.5 ميليارد سال) تقسيم كنيد. جواب 3 بدست مي آيد. اين بدان معناست كه علم امروز نيز به اين مسئله رسيده كه عمر دنيا 3 برابر عمر زمين است!
سياه چاله ها و ستاره هاي نوتروني: سوره ي 86 (طارق): آيات 1 تا 3:"سوگند به آسمان و كوبنده ي شب! و تو نمي داني كوبنده ي شب چيست. همان ستاره ي ثاقب است!" در عربي "ثقب" به معناي چاله و "ثاقب" به معناي چيزي است كه چاله را ايجاد مي كند. نسبيت عام پيش بيني مي كند كه سياه چاله ها از ستاره هاي نوتروني بوجود مي آيند. ستاره هاي نوتروني اكثرا قابل رويت نيستند و تنها با امواج راديويي (پالس ها) رصد مي شوند. امواج دريافتي از اين ستاره ها طوري به نظر مي رسد كه كسي به جايي مي كوبد! (ستاره ي كوبنده). قرآن در آسمان ستاره اي كوبنده را معرفي مي كند كه ثاقب است. (چاله ايجاد مي كند). كلام واضح قرآن در اين مورد جايي براي شك نمي گذارد!
بيگ بنگ – بيگ كرانچ و انبساط دنيا: سوره ي 55 (الرحمن): آيه ي 37:"آسمان ها روزي دوباره شكاف برمي دارند و مانند گل سرخي باز مي شوند!" سوره ي 51 (الذاريات): آيه ي 47:"و ما آسمان ها را با قدرت خود بنا كرديم و همواره آن را وسعت مي بخشيم!" سوره ي 21 (الانبيا): آيه ي 104:"در آن روز كه آسمان را چون طوماري در هم مي پيچيم هماگونه كه آفرينش را آغاز كرديم آنرا باز مي گردانيم. اين وعده اي است كه بر ماست و قطعا آنرا انجام مي دهيم!"
با بيان تئوري بيگ بنگ دانشمندان همواره در صدد گسترش آن بوده اند. مدتي بعد به كمك تحقيقات عده اي از دانشمندان مشخص شد كه علاوه بر بيگ بنگ پديده اي به نام بيگ كرانچ هم بايد وجود داشته باشد. و همانطور كه دنيا باز شده روزي به همان نقطه ي آغاز جمع مي شود. (انا لله و انا اليه راجعون). قرآن اين موضوع را در ابتدا به باز شدن يك غنچه ي گل رز تشبيه مي كند و بيان مي دارد كه با قدرت بي انتهاي خويش در حال گسترش (انبساط) دنيا است! و روزي همانطور كه اين دنيا را باز كرد دوباره مانند طوماري آنرا در هم خواهد پيچيد. (بيگ كرانچ)
پروردگارت مقرر داشت که جز او را نپرستید "" و به پدر و مادر نیکی کنید "" هر گاه تا تو زنده
هستی هر دو یا یکی از آن دو سالخورده شوند ، آنان را میازار و به درشتی خطاب مکن و با آنان به اکرام سخن بگوی.
همه میدونیم که بارداری انسان بطور معمول 9ماهه هست و اگه کمتر باشه معمولا نوزاد ناقصه و هنوز زمان میخواد تا کامل بشه!(مثلا بچه ی 8 ماهه طول میکشه تا بتونه چشماشو باز کنه و...!)
البته بعضا میشنویم که 7ماهه هم بچه بدنیا میاد ولی خب این موارد خیلی خطرناکه و کم اتفاق میوفته! کمتر از 7 ماه که دیگه عملا بچه بدون دستگاه شانس زنده موندن خیلی کمی داره و این اتفاقم خیلی کم پیش میاد! حالا بیاید نظر قرانو ببینیم!
« ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند ، مادرش او را با ناراحتی حمل می کند و با ناراحتی بر زمین می گذارد و دوران حمل و از شیر بازگرفتنش سی ماه است تا زمانی که به کمال قدرت و رشد برسد و به چهل سالگی بالغ گردد می گوید: «پروردگارا! مرا توفیق ده تا شکر نعمتی را که به من و پدر و مادرم دادی بجا آورم و کار شایسته ای انجام دهم که از آن خشنود باشی ، و فرزندان مرا صالح گردان من به سوی تو بازمی گردم و توبه می کنم ، و من از مسلمانانم!» » آیه 15سوره احقاف
« و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم مادرش او را با ناتوانی روی ناتوانی حمل کرد ( به هنگام بارداری هر روز رنج و ناراحتی تازه ای را متحمّل می شد ) ، و دوران شیرخوارگی او در دو سال پایان می یابد ( آری به او توصیه کردم ) که برای من و برای پدر و مادرت شکر بجا آور که بازگشت ( همه شما ) به سوی من است! » آیه 14 سوره لقمان
اگه دو سال(24 ماه) رو از 30 ماه کم کنیم جواب میشه 6! یعنی زمان بارداری 6ماهه!! هر جوری که نگاه کنیم این مطلب یه اشتباهه!! توجیه قابل قبولی دارید!؟؟
در ابتدا این بحث باید به چند نکته اشاره شود :
الف_ طبق آن چه در قرآن آمده جناب آدم علیه السلام با تعلیم الهی اسماء را فرا گرفت تعبیر قرآن چنین است: (( و علم آدم الاسماء کلها )) (1) خدا همه اسماء را به آدم تعلیم داد.حال این تعلیم از طریق الهام بوده ویا وحی بوده و یا تعلیم تکوینی و یا راه های دیگر دقیقا احتمالاتی است که همه آنها ممکن است (2) از دید پر فیض استاد جوادی آملی دام عزه الشریف تعلیم اسماء از طریق تکلم خداوند با بشر یعنی وحی بی واسطه تحقق یافته است.(3)
ب_ قران کریم می گوید همان اسماء را که خدا به آدم تعلیم داد بود او به فرشتگان خبر داد و آنها را از آن آگاه نمود (4) حال آن اسماء چه بوده است ؟ در باره آن بین مفسرین اختلاف نظر وجود دارد که تفیصل آن را در منبع ذیل جویا شوید (5) ولی نظر مبارک استاد جوادی آملی بر این است که مراد از آن اسماء حقایق غیبی عالم هستی است که مسمای حقیقی همه اسما ء الهی است. (6)
ج_آدم چون خلیفه خدا بود و به دلیل همین مقام بر فرشتگان برتر داشت و طبعا گستره دانش او از ملایکه بشتر بوده است چه این که بر اساس آیه یاد شده که از خبر دادن آدم اسما را به ملایکه معلوم می شود که آدم معلم فرشتگان بوده است. پس گستره دانش و معرفت او از ملایکه وسیع تر بوده است. بخصوص این که آدم چون خلفه خدا در زمین بود و خلافت الهی در واقع تعبیری دیگری از مظهریت اسما و صفات الهی است و گرنه خداوند که «بکلّ شیء محیط»(7) و«علی کلّ شیء شهید»(8)است از هیچ جا و از هیچ نشئه و عالم غایب نیست تا خلیفه جای او را بگیرد و جانشین او گردد. پس مراد از خلافت الهی انسان این است که او مظهر اسما و صفات خداوند و آیت وجود او در عالم است.(9)
به عبارت دیگر، خلافت الهی انسان امر تکوینی و واقعی عینی در نظام وجود و جهان هستی است. این امر که هیچ یک از موجودات حتى موجوداتی نظیر فرشتگان مقرب الهی که از سعة وجودی بسیار بالای برخوردارند، نتوانستند به این مقام راه یابند و ردای خلافت را دربر کنند شگفتآر و تأمل برانگیز است و این خود بر اسرارآمیز بودن مسأله دلالت دارد.
مراد از خلافت الهی انسان همان جلوه جامع بودن اوست. از طرفی فرشتگان با وجود این که آیینه شفاف صفات حقاند، از جامعیت لازم برخوردار نیستند تا همه اسما و صفات در وجود آنها متجلی گردد. از این رو انسان که از گسترده وجودی و جامعیت کامل بهره دارد، شایسته پوشیدن ردای خلافت الهی شده است.(10)
د_ در باره فراز آخر پرسش باید گفت در این باب به طور کلی چند گزینه قابل طرح است: اولاً این سخن در قرآن کریم به صراحت آمده و جای تردید در آن نیست که شیطان خطاب به آدم و حوا گفت:
«ما نهکما ربّکما عن هذه الشجرة إلاّ أن تکونا ملکین او تکونا من الخالدین؛(11) پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد. جز برای این که مبادا فرشته گردید یا از زمرة جاودانان شوید».
در روایتی آمده که آدم با شنیدن سخن شیطان در فکر فرو رفت، اما شیطان برای این که پنجههای وسوسة خود را بیشتر و محکمتر در جان آدم و حوا فرو برد، سوگندهای محکم یاد کرد که این حرف را از روی خیرخواهی به آنان گفته است.(12)
بنابر این سوگند با تمام توان موفق به فریب آدم شد. اگر غیر از آدم هر کسی دیگری هم بود، معلوم نبود از وسوسه نجات پیدا کند.
دوم: در تحلیل تأثیرپذیری از وسوسه شیطان گفته شده: آدم هنوز تجربة کافی در زندگی نداشت و گرفتار دامهای شیطان و دغدعه دروغ و نیرنگ نشده بود، و نمیتوانست باور کند کسی قسم دروغی یاد کند و چنین دامهای بر سر راه او بگذارد،از این رو تسلیم فریب شیطان شد. البته آدم میبایست با توجه به سوابق دشمنی شیطان و با علم و اطلاع از حکمت و رحمت واسعة خدا و محبت و مهربانی او تسلیم شیطان نشود. ولی هرچه بود واقع شد.(13)
پی نوشت ها :
1. بقره (2) آیه 30 .
2. ناصر مکارم، تفسیر نمونه، نشردار الکتب الاسلامیه، تهران، 1379ش. ج1، ص 179.
3. جوادی آملی، تفسیر تسنیم، نشر مرکز اسراء ، قم 1380 ش، ج3 ،ص162 .
4. بقره (2) آیه 32.
5. ناصر مکارم ، تفسیر نمونه نشر دار الکتب الاسلامیه تهران، 1379ش، ج1،ص 178.
6. تفسیر تسنیم، ج3 ،ص 169 .
7. فصلت (41) آیه 54.
8. نساء (4) آیه 33.
9. ر،ک صادقی: پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، نشر مؤسسه آثار امام، 1386ش.، ص 175.
10. همان، ص 180.
11. اعراف (7) آیه 20.
12. ر، ک ناصر مکارم : تفسیر نمونه نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1379ش، ج 6، ص 116.
13. همان، ص 117.