فیزیک، ذرات بنیادی، فلسفه اسلامی، ذرات مرکب

تاثیر علوم طبیعی بر روی فلسفه

به نام خدا
همانطور که میدانید فلسفه و علوم طبیعی با توجه به موضوعات مورد بحث اشتراکاتی دارند و طبیعتاً بر هم تاثیر میگذارند.
مسایلی نظیر تفاسیر مکانیک کوانتوم، بحث در مورد چیستی فضا-زمان و... از مسایل مورد علاقه دانشمندان علوم طبیعی هستند که تعلق خاطر فلسفی هم دارند( تقریبا شامل دانشمندان طراز اول جهان می‌باشد) و همچنین فیلسوفانی که به علم علاقه مند هستند که بیشتر در دسته فیلسوفان تحلیلی قرار می گیرند.
مسأله ای جالبی وجود دارد که ممکن است پیامدهای عجیبی داشته باشد. شرح آن را به صورت زیر توضیح میدهم.

موضع غالب دانشمندان به این صورت بوده است که ماده از بلاکهای اساسی تشکیل شده است که این بلاکهای اساسی با ترکیب هم می‌توانند سایر مواد را بسازند. مثلا دانشمندان در قرن نوزدهم اتم را آن شی بنیادی میدانستند که ساختار ندارد و مولکولها از اتم ساخته شده اند. در قرن بیستم کمی این تصویر عمیق تر شده و میدانیم بلاکهای اساسی ذراتی نظیر الکترون، کوارک، نوترینو و...هستند اما تصویر هنوز همان است که از قبل داشتم. یعنی یکسری ذرات بنیادی بدون ساختار داریم که مرکب نیستند و سایر مواد از آنها تشکیل شده‌اند.
تا اینجا همه ما فهم نسبتا سر راستی از موضوع داریم، اما پیشرفتهای نیمه دوم قرن بیستم نور تازه ای بر این نگاه انداخته است که اصل حرف من هم همین است که سعی ام بر آن است که تا جای ممکن شفاف حرف بزنم. دانشمندان فیزیک سیستمهای را کشف(نظری) کرده اند که ممکن است توسط دو نظریه کاملا متفاوت توصیف شوند.
به طور مثال فرض کنید یک سیستم در جهان واقع داریم که توسط یک نظریه توصیف می‌شود که این نظریه یکسری ذرات دارد که ما به آنها ذرات بنیادی( نظیر الکترون و کوارک) میگوییم و یکسری ذرات مرکب(مثلا پروتون که از کوارکها تشکیل شده است) که از آن ذرات بنیادی تشکیل شده‌اند، ممکن است نظریه غیر از این دو گونه ذرات دیگری هم داشته باشد که من به آنها می‌گوییم ذرات عجیب (که ذرات بنیادی نیستند).
شگفتی بسیار زیاد اینجاست که ثابت شده است که به جای این نظریه، نظریه ی دیگری وجود دارد که همین سیستم را توصیف میکند که در آنها جای ذرات مرکب با ذرات بنیادی عوض شده است.


خلاصه کلام این است که یک ذره ممکن است در یک توصیف بنیادی باشد(بدون ساختار)، اما اگر به همین ذره از نگاه توصیف دیگر نگاه کنیم یک ذره مرکب باشد
. مثلا الکترون ممکن است از نظر توصیف دیگر، مرکب باشد.

این مسأله ممکن است تبعات فلسفی زیادی داشته باشد، مخصوصا برای فیلسوفان اسلامی که به مفاهیمی نظیر مرکب، واحد و ... علاقه دارند.

استاد گرامی و دوستان محترم نظرتان در این مورد چیست ؟

پ.ن. به خاطر تصویر سازی برخی مفاهیم را من به صورت دقیق به کار نبردم، مثل ذرات عجیب که فیزیکدانها به آنها سالیتون، مونوپل و ... می‌گویند. و اگر توضیحات بیشتر لازم است در پستهای بعدی می‌گوییم.

سپاس