فلسفه

*** سرالاسرار؛ مباحثی پیرامون وحدت وجود و ملحقات و ضمائم آن ***

انجمن: 


بسم الله الرحمن الرحیم

هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِن...(الحدید، 3.)

این روزا ظاهرا بازار این مباحث تو سایت داغه، گفتم بخشی از پایان نامه ام رو بیارم شاید بکار دوستان بیاد، البته مطلب خیلی طولانی و فنیه و من برا رعایت اختصار و پرهیز از اطاله ی کلام فقط چند قطعه ی پراکنده از اون رو نقل قول می کنم، انشاءالله مفید واقع بشه...

خیلی خوشحال میشم از نظرات دوستان استفاده کنم، فقط دوستان جسارتا اجازه بدن نقل قول ابتدایی من تموم بشه، از لطفتون خیلی ممنونم:Gol:...

فلسفه ساخت کعبه و عدم جسمیت خداوند

فلسفه ساخت کعبه و عدم جسمیت خداوند؛
اگر کعبه به منزله خانه جسمی خداوند یا مکانی که خداوند در ان حلول کرده است باشد ،سازگار با جسمیت خدا بود.در حالی که قران و روایات در باره ساخت کعبه ،آن را نمادی از برکات و هدایت الهی و محل عبودیت وحضرت حق افاضه خیر در قالب "رزاقیت" خود را نمایش داده است. وبا ارائه این حقیقت که آنجا محلی برای وصول قرب الهی است چگونگی سلوک بندگی را با تشریع یک سری اعمال خاص به تصویر کشیده است.
می آموزد آدمی باید از نفس خود هجرت کرده با پاک سازی درون از هرگونه آلودگی ،تعلق،رنگ و هیئت غیر خدایی و با اخلاص ،اقبال و توبه خاص به مقام ربوبی باریاید.1. لذا خداوند دستور ساخت این خانه را داد تا به عنوان قبله در نماز و... دلهای به ظاهر متفرق را به یک سو جمع کرده تا روح توحید را در انها بپروراند.2

چرا یی استقبال(رو به قبله بودن)؛

_ کعبه زمینی و جسمی نمادی ازتوجه به کعبه حقیقی است که مرتبه ای بالاتر از عالم جسمانی است. علامه حسن زاده عاملی مینویسد:[در نماز] توجه به کعبه حقیقی می نمایی که عبارت از دل است که در عالم بدن انسان منزله "کعبه" است ، و به منزله "بیت المعمور" است و در آسمان چهارم به منزله " عرش " است.3

_ کعبه از جهت انتساب به خداوند و شهرت به بیت الله ، شرافت خاصی دارد و موجب توجه دل به اوست ،رعایت و احترام آن لازم است.لذا سفارش شده در حالتهای معنوی خوب رو به قبله باشیم.
امام باقر علیه السلام می فرماید: هرگاه نماز گزار رو به قبله می ایستد به جانب خدای مهربان رو کرده است.4
امام خمینی (ره) مینویسد:نکته باریکی در قبله است و نباید از ان غافل نبود.قبله در لغت ،اسم عمل است نه اسم کعبه، ولی چون این عمل رو به روی این خانه انجام میشود کم کم اسم خود خانه شده است.قبله بر وزن "وجهه" طرز ایستادن و روبه رو شدن با چیزی است که با حضور ذهن انجام میگیرد. که با حالت خبردار می ایستد و با نظم و احترام و با حضور ذهن کلی. اقبال به همراه گسستن از غیر و رنگ پیوستن به او، در عمل آشکار باشد.5

_ توجه به بعد سیاسی –اجتماعی؛ درهر شبانه روز نگاه تمامی مسلمین جهان در کعبه به هم میرسدکه در هیچ یک از ادیان وجود ندارد.و رمز وحدت و استقلال مسلمانان است.

گلادستون (نخست وزیر اسبق انگلیس) در پارلمان این کشور: تا زمانی که نام محمد صلی الله علیه واله در مأذنه ها بلند است و کعبه پا برجا و قران راهنما و پیشوای مسلمانان است ؛امکان ندارد پایه های سیاسی ما درکشورهای اسلامی استوار گردد.6


_ روبه قبله بودن (کعبه)؛یادآور شکنجه گاه بلال، قربانگاه اسماعیل، زادگاه علی بن ابی طالب،پایگاه قیام حضرت مهدی علیه السلام ،محل آزمایش ابراهیم علیه السلام و عبادتگاه تمامی انبیا و اولیااست.



_ همانطور که در امور مادی نیازمن نظم هستیم در عبادات نیز چنین است از جمله استقبال کعبه که نمونه عالی نظم در عبادت است.


1- محمد حسین طباطبایی، المیزان،ج1،ص 298.
2- همان،ج3،ص354.
3-حسین دیلمی،هزار و یک نکته در باره نماز،ص100،نکته103.
4-محمد فرید نهاوندی،رموز نماز ، ،ص65.
5-روح الله موسوی الخمینی،اداب الصلوة ، ،ص128-129.
6-ناصر مکارم شیرازی،تفسیر نمونه،ج4،ص438.

فلسفه و باور به خدا

«فلسفه دين» تأملي فيلسوفانه در مورد دين است. به همين دليل شايد قدمت آن به قدمت خود فلسفه برسد و بخشي مهم از فلسفه غرب در همه دوره هاي آن به شمار مي آيد. در نيمه دوم قرن بيستم رشدي چشمگير در اين حوزه به وجود آمد و اين شاخه در دل خود حوزه هاي متفاوتي را در خودش ديد.
«فلسفه دين» گاهي به دين شناسي فلسفي و الهيات فلسفي تقسيم مي شود. اين تقسيم بندي ناشي از نارضايتي فيلسوفان تحليلي دوره اوليه است كه در آن، فيلسوفان احساس مي كردند تأمل بر دين تنها وقتي قابل تكيه و احترام است كه بر خداشناسي مبتني باشد و خود را از همه اديان خاص مجزا كند. به همين دليل، امور غير از اين تأمل را الهيات و نه فلسفه مي ناميدند. اما فيلسوفان هم اكنون با احساس آرامش به هر ديني كه بخواهند توجه مي كنند. نه تنها آموزه ها و اعمال ديني در فلسفه دين مورد توجه قرار مي گيرند، بلكه پرسشهايي را در حوزه هاي ديگر فلسفه شاهديم و از اين جهت نيز سودمندند. به طور مثال، تأمل در باب تصور مسيحي امر قدسي مباحث معاصر در باب سرشت آزادي اراده را روشن ساخته است.

رابطه علم كلام با علوم دیگر

رابطه علم كلام با علوم دیگر را می‌توان به دو صورت كلی ترسیم كرد:
1. علومی كه در علم كلام تأثیر می‌گذارند، یا بدین صورت كه علم كلام از آنها استفاده می‌كند، و یا بدین صورت كه با طرح پاره‌ای پرسشها یا اشكالات علم كلام را به پاسخگویی آن پرسشها و اشكالات برمی‌انگیزد و موجب نوعی تحول در علم كلام می‌گردد.
2. علومی كه از علم كلام كمك می‌گیرند. طبعاً چنین علومی، علوم دینی خواهند بود مانند تفسیر و فقه، چنان كه توضیح آن خواهد آمد.
علوم مؤثر در علم كلام
علومی كه بر علم كلام تأثیر می‌گذارند دو گونه‌اند: دسته نخست علومی‌اند كه از مبادی علم كلام به شمار می‌روند مانند منطق و معرفت‌شناسی، و دسته دوم علومی‌اند كه از مبادی آن نیستند، ولی از طریق تأیید یا تعارضی بر علم كلام تأثیر می‌گذارند.
1. منطق و علم كلام
از آنجا كه علم منطق، قوانین تفكر صحیح و روشهای استدلال را می‌آموزد، و علم كلام نیز علمی است نظری و استدلالی، طبعاً علم منطق از مبادی ضروری علم كلام خواهد بود، از این روی، متكلمان اسلامی، در آغاز رساله ها و بحثهای كلامی خود، به طور مختصر یا مفصل، درباره منطق بحث كرده‌اند.
2. معرفت شناسی و علم كلام
در معرفت شناسی (ایستمولوژی)،[1] خود علم و معرفت، موضوع بحث واقع می‌شود و مسائلی چون: حقیقت شناخت، واقع نمایی علم، ابزار معرفت، توانایی انسان برشناخت واقعیت و ... مورد بررسی قرار می‌گیرد. گرچه این دانش، به عنوان شاخه‌أی ممتاز از معرفت، در دو سه قرن اخیر ظاهر گردیده است، ولی تأمل در بحث‌های فیلسوفان و متكلمان اسلامی نشان می‌دهد كه آنان از این بحث مهم غافل نبوده و در مناسبتهای گوناگون پیرامون آن بحث و بررسی نموده‌اند.
اگر به كتب كلامی مراجعه كنیم می‌یابیم كه آنان قبل از ورود در مباحث كلامی، اموری را به عنوان مقدمه مورد بحث قرار داده اند و از آن جمله بحث‌هایی است پیرامون فكر و نظر كه از مسائل معرفت شناسی است.
قدیم‌ترین متن كلامی شیعه، كتاب «الیاقوت» تألیف ابواسحاق ابراهیم بن نوبخت است.[2] وی در آغاز كتاب خود به بحث پیرامون مسائل زیر پرداخته است: ماهیت فكر و نظر، تعریف و اقسام علم، آیا نظر مفید علم است؟، دلیل چیست؟، آیا دلیل سمعی مفید علم است؟.
همچنین فخرالدین رازی، در كتاب «المحصل» مباحث گسترده‌ای را پیرامون علم و فكر و نظر مطرح نموده است كه بسیاری از آنها از مسائل خاص معرفت‌شناسی می‌باشد.[3]
3. فلسفه اولی و علم كلام
در فصلی دیگر به تفصیل پیرامون جهات تمایز و اشتراك علم كلام و فلسفه اولی بحث خواهیم كرد آنچه در اینجا یادآور می‌شویم این است كه بسیاری از مسائل فلسفی از مبادی استدلالهای كلامی بوده و نقش تعیین كننده‌أی در بحث‌های كلامی ایفاء می‌كنند، این اصل در مورد حكمت متعالیه صدرایی عمیق‌تر و فراگیرتر است.
هرگاه متكلم نسبت به مباحثی مانند اصالت وجود، تشكیك در وجود، وجود رابط و مستقل، ویژگی‌های هستی ممكن و واجب، وحدت و اقسام آن، علت و معلول، امتناع دور و تسلسل، ویژگی‌های هستی مادی و مجرد، اقسام سبق و لحوق و ... آگاهی كافی نداشته باشد، از عهده تحقیق پیرامون مسائل خداشناسی و توحید برنخواهد آمد، مثلاً نخستین عبارت بخش كلام (مقصد سوم) تجرید العقاید محقق طوسی كه بیانگر برهان اثبات وجود خداست، چنین است: «الموجود ان كان واجباً فهو المطلوب والاّ استلزمه لاستحاله الدور و التسلسل»: اگر موجود كه اصل واقعیت آن قابل انكار نیست، واجب (الوجود بالذات) باشد مطلوب الهیین ثابت است، در غیر این صورت مستلزم واجب الوجود است، زیرا دور و تسلسل محال است.
فهم صحیح این برهان مبتنی بر آگاهی از وجوب و امكان ذاتی و نیز براهین امتناع دور و تسلسل است كه از مباحث فلسفه اولی می‌باشند.
همچنین محقق طوسی از اصل «وجوب الوجود بالذات» به عنوان یك قاعده مستحكم و فراگیر كلامی بهره گرفته و بسیاری از صفات جمال و جلال الهی را بر مبنای آن اثبات نموده است.
یكی از مباحث بسیار مهم كلامی، علم پیشین خداوند به موجودات است و در روایات تصریح شده است كه هیچگونه تفاوتی میان علم خداوند به موجودات قبل از آفرینش و پس از آفرینش آنها نیست،[4]تبیین این اعتقاد دینی، جز بر پایه اصول و قواعد فلسفی ممكن نیست، اصولی مانند: تشكیك در حقیقت وجود، اتحاد عاقل و معقول، بسیط الحقیقه كل الاشیاء و لیس بشیءٍ منها و ...
تبیین عمیق و دقیق صغرای برهان حدوث كه از براهین مشهور متكلمان بر اثبات وجود آفریدگار است در گرو اصل حركت جوهری است كه از اندیشه‌های ابتكاری صدرالمتألهین به شمار می‌رود.
اثبات توحید ذاتی‌(بساطت و احدیت ذات خداوند) و نیز توحید صفاتی (عینیت صفات با ذات و با یكدیگر)، مبنی بر اصالت وجود و وحدت حقیقی حقَّه است. اصل احدیت و بساطت ذات در اصطلاح روایات به «احدیُّ المعنی» بودن خداوند بیان شده است. چنانكه محمّد بن مسلم از امام باقر ـ علیه السّلام ـ روایت كرده كه فرمود: «مِنْ صِفَهِ الْقَدیم اِنَّه واحِدٌ احدٌ صَمدٌ اَحِدیُّ الْمَعنی، وَ لَیْسَ بِمَعانٍ كَثیرَهٍ مُخْتَلِفهٍ».[5] از جمله صفات قدیم (خداوند) این است كه او یگانه و یكتا و بی‌نیاز، و «احدی المعنی» است و دارای معانی (صفات) متكثر و مختلف نیست، (مقصود، واقعیت صفات است نه مفاهیم آنها).
و دهها مسئله كلامی دیگر كه فهم صحیح آنها بدون آگاهی از اصول و قواعد فلسفی ممكن نیست، و بر این اساس باید گفت: فلسفه (امور عامه ) نیز ـ همانند منطق ـ از مبادی لازم علم كلام به شمار می‌رود، و درست به همین دلیل است كه می‌بینیم متكلمان، قبل از ورود به بحث‌های كلامی (مباحث مبدأ و معاد) و پس از طرح مباحث منطقی، متعرض بحث‌های فلسفی شده و پیرامون مسائلی چون: وجوب و امكان، علت و معلول، حدوث و قدم، جوهر و عرض و ... بحث نموده‌اند. مشهور است كه محقق طوسی اولین كسی است كه مباحث فلسفی را در كلام وارد نمود، و به عبارت درست‌تر قواعد فلسفی را در خدمت بحثهای كلامی قرار داد. ولی باید گفت: این كار قرنها قبل از وی توسط اساتید علم كلام انجام گرفت، از آن جمله می‌توان كتاب «یاقوت» تألیف ابراهیم بن نوبخت را نام برد، وی قبل از آنكه با اثبات صانع و توحید و صفات الهی بپردازد، پیرامون مسائلی چون: خواص قدیم و حادث، ممكن و واجب، جوهر و عرض، امتناع تسلسل و ... بحث نموده است.
از اینجا می‌توان به ناآزمودگی نظریه برخی كه احیاناً از سردلسوزی و اخلاص به دوستداران فلسفه توصیه می‌كنند كه قبل از آموختن فلسفه، علم كلام را بیاموزند، پی برد. اینان در حقیقت تحت تأثیر شایعه بی‌اساس مخالفت فلسفه با دین و عقاید دینی كه توسط اهل حدیث و اشاعره شیوع یافت، قرار گرفته و بدون اطلاع كافی از بحثهای فلسفی و كلامی و به انگیزه دفاع از حریم دیانت، یا آموختن فلسفه را تحریم نموده، و یا فرا گرفتن كلام را قبل از آن توصیه می‌نمایند!!
آری، در اینكه آراء فلاسفه در مواردی با آراء متكلمان تعارض دارد، شكی نیست، ولی به كدام حجت عقلی و نقلی فهم متكلمان صواب بوده و گزارش صحیح شریعت است، تا اینكه رأی آنان معیار حق و باطل در عرصه دیانت دانسته شود؟!
از جمله مسائل مورد اختلاف فلاسفه و اكر متكلمین، مسأله اعاده معدوم است كه متكلمان آن را جایز می‌دانند و انگیزه مخالفت آنان این است كه معاد را از باب اعاده معدوم دانسته‌اند، ولی چنانچه استاد مطهری یادآور شده‌اند، آنان در این باره مرتكب دو اشتباه شده‌اند: یك اشتباه شرعی و دینی كه موضوع حشر و قیامت را اعاده معدم دانسته‌اند، و یك اشتباه عقلی كه اعاده معدوم را جایز شمرده‌اند امّا فلاسفه معتقدند كه اوّلاً: اعاده معدوم محال است و اگر چیزی نیست و معدوم شد، آنچه كه دوباره بوجود می‌آید عین او نخواهد بود بلكه شبیه و همانند آن است و ثانیاً: معاد به معنی اعاده معدوم نیست، و اشیاء ـ خصوصاً انسانها ـ معدوم نمی‌شوند تا اینكه پس از انعدام مجدداً مخلوق شوند، بلكه معدومیت، معدومیت نسبی است، مثلاً انسانی كه می‌میرد از زندگی‌ای كه داشته است معدوم شده است، نه اینكه به كلی از صفحه وجود محو و نابود شده باشد.[6]
غالب مخالفت‌های متكلمان، با فلاسفه بزرگ الهی از این قبیل است، كه فعلاً مجال بررسی آنها نیست، البته باید حساب فیلسوفان حقیقی را از متفلسفان جدا كرد.
4. علوم تجربی و علم كلام
مقصود از علوم تجربی، صرفاً علوم طبیعی از قبیل زیست شناسی فیزیولوژی، فیزیك، شیمی و ... نیست بلكه همه دانش‌هایی است كه شیوه بحث آنها بر پایه مشاهده، تجربه و آزمایش استوار است، كه در نتیجه پاره‌ای از علوم انسانی از قبیل جامعه شناسی، روانشناسی و غیره را نیز در بر می‌گیرد، رابطه كلام با این نوع علوم را به دو گونه می‌توان ترسیم كرد:
1. تعاون و تفاهم.
2. تعارض و تصادم.
گاهی متكلم، مسئله‌ای كلامی را گذشته از این كه می‌تواند با استفاده از مبادی مستقل عقلی، تحقیق و بررسی كند، از دانش تجربی نیز بهره می‌گیرد، مثلاً یكی از راههایی كه برای اثبات علم پیشین خداوند نسبت به موجودات پیشنهاد شده است «اتقان» و «احكام» افعال خداوند است، عالم آفرینش بر پایه اتقان و نظم دقیق و شگفت‌آوری استوار است.[1]. Epistemology.
[2] . تاریخ حیات وی به طور دقیق روشن نیست، ولی از قرائن مختلف به دست می‌آید كه وی در قرن چهارم هجری می‌زیسته است، در این باره به كتاب خاندان نوبختی یا مقدمه كتاب انوار الملوك رجوع شود.
[3] . طرح این دو بحث اختصاص به دو متكلم نامبرده ندارد، بلكه اكثر متكلمان آنها را در مقدمه كتب خود آورده‌اند. (ر.ك: قواعد المرام، ابن میثم بحرانی، شرح مواقف، و شرح مقاصد).
[4] . توحید صدوق، صفحه 137، باب العلم، روایت 9.
[5] . توحید صدوق، باب صفات الذات، صفحه 144، روایت 9.
[6] . شرح مختصر منظومه، جلد 1، صفحه 176 و 177.

تشابه و تمایز علم كلام و فلسفه

مقصود از فلسفه در عنوان بحث، فلسفه الهی است كه به فلسفه اولی و فن اعلی شهرت دارد نه فلسفه مادی و نه فلسفه علمی، و مشابهت و تمایز آن را با علم كلام از سه نظر می‌توان بررسی نمود: 1. موضوع، 2. اسلوب و روش بحث، 3. اهداف و غایات.
1. موضوع فلسفه و كلام
رأی مشهور و رایج درباره موضوع فلسفه این است كه موضوع آن «موجود بما هو موجود» است. شیخ الرئیس در آغاز الهیات شفاء پس از بررسی و نقد دو نظریه دیگر كه موضوع فلسفه اولی را وجود خداوند و یا اسباب عالی هستی می‌دانند گفته است: «فالموضوع الاول لهذا العلم هو الموجود بما هو موجود».[1]فلاسفه اسلامی پس از شیخ الرئیس نیز طرفدار همین نظریه‌اند، و به گفته استاد شهید مطهری، ارسطو اولین كسی است كه پی برد یك سلسله مسائل است كه در هیچ علمی از علوم اعم از طبیعی، ریاضی، اخلاقی، اجتماعی و منطقی نمی‌گنجد و باید آنها را به علم جداگانه‌ای متعلق دانست و شاید هم او اوّل كسی است كه تشخیص داد محوری كه این مسائل را به عنوان عوارض و حالات خود گرد خود جمع می‌كند، «موجود بما هو موجود» است.[2]
درباره اینكه موضوع علم كلام چیست در فصل‌های پیشین به تفصیل بحث شد و دانستیم كه در این باره آراء مختلفی ابراز گردیده كه اجمال آنها چنین است:
1. موجود بما هو موجود.
2. معلوم، از این جهت كه در طریق اثبات عقاید دینی قرار می‌گیرد.
3. ذات و صفات خداوند.
4. اصول عقاید دینی.
5. اوضاع شریعت.
بنابر نظریه نخست، فلسفه و كلام از نظر موضوع متحد، و بر پایه آراء دیگر، موضوع آن دو متمایز می‌باشد. گفتنی است كه محقق لاهیجی در گوهر مراد، كلام را به دو قسم: كلام متقدمان و متأخران تقسیم كرده و موضوع كلام متقدمان را اوضاع شریعت و موضوع كلام متأخران را موجود بما هو موجود دانسته و نتیجه گرفته است كه كلام متقدمان با فلسفه از نظر موضوع متمایز و كلام متأخران با آن متحد می‌باشد.[3]
نامبرده در شوارق بدون اشاره به تقسیم مزبور پس از نقل و بررسی آراء پیرامون موضوع علم كلام گفته: رأی صحیح این است كه میان كلام و فلسفه الهی از نظر موضوع تفاوتی گذاشته نشود بلكه موضوع هر دو علم موجود بما هو موجود به شمار آید.[4]
2. اسلوب بحث در فلسفه و كلام
در تاریخ فلسفه اولی از دو نظام فلسفی مشائی و اشراقی بسیار یاد می‌شود. تفاوت بارز این دو نظام فلسفی در اسلوب بحث و شیوه شناخت آنها است.
شیوه بحث در فلسفه مشائی منحصر در تفكر برهانی و استدلال عقلانی است. شیخ اشراق از پیروان فلسفه مشاء به «حكیم بحاث عدیم التألَه»[5] یاد كرده است و حكیم سبزواری در وصف آنان گفته است: «این گروه در طریق معرفت به مجرد نظر و بیان و دلیل و برهان اكتفا می‌كنند و از این جهت به آنان حكمای مشاء گفته می‌شود كه عقل آنان پیوسته در مشی فكری به سر می‌برد، زیرا نظر و فكر عبارت است از حركت از مطالب به سوی مبادی به سوی مطالب».[6]
و در نظام فلسفه اشراقی تفكر و استدلال برهانی گرچه لازم است ولی كافی نبوده و بهره‌گیری از ذوق عرفانی نیز لازم می‌باشد. حكیم سهر‌وردی درباره آنان گفته است: «حكیم متوغل فی التأله والبحث»[7] و حكیم سبزواری آنان را چنین وصف نموده است: «آنان میان هر دو طریقه پیشین (تفكر برهانی و ذوق عرفانی‌) جمع كرده‌اند و به اشراقیون معروف می‌باشند و بدین جهت به این نام موسومند كه چون از عالم غرور دل بركنده و از گفتار ناصواب اجتناب نموده‌اند، از اشراقات عالم نور بهره‌مند گردیده و عنایات الهی شامل آنان شده و از اشراق قلب و شرح صدر برخوردار شده‌اند».[8]
اولین تفاوت
در هر حال در هیچیك از این دو نظام فلسفی، به مشهورات و مسلمات استناد نمی‌گردد و نیز از روش‌های ظنی استدلال، مانند تمثیل و استقراء استفاده نمی‌شود، بلكه دلایل فلسفی از نظر ماده و صورت، برهانی و یقینی می‌باشند، ولی رعایت این شرط در دلایل كلامی به عنوان یك اصل كلی لازم نیست، آری آنجا كه متكلم در مقام كسب معرفت تفصیلی و تحقیقی پیرامون عقاید دینی است، رعایت شرط مزبور برای او لازم می‌باشد ولی در جبهه نبرد كلامی با حریف، در استفاده از شیوه‌های مختلف استدلال آزاد می‌باشد و كارآمدترین شیوه در این هنگام همان شیوه «جدال احسن» است و در چنین موقعیتی نه تنها بهره‌گیری از روش جدل نكوهیده نبوده، و مایه نقصان شناخته نمی‌شود، بلكه كاری به جا و تحسین برانگیز خواهد بود چنانكه قرآن كریم پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ را به بهره‌گیری از جدال احسن توصیه نموده می‌فرماید: «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»[9] و هشام بن حكم به خاطر بهره‌گیری از این روش در مناظره با عمرو بن عبید پیرامون مساله امامت مورد تكریم امام صادق ـ علیه السّلام ـ قرار می‌گیرد.[10]
از اینجا معلوم می‌شود كه مذمت و نكوهش بزرگانی چون صدرالمتألهین از شیوه متكلمان نه بدین خاطر است كه آنان در مناظره با رقیبان خود از طریقه جدال استفاده می‌نمودند، بلكه به خاطر این است كه آنان به قدری به مجادلات كلامی دل بسته بودند كه حتی در بحث‌های تحقیقی خود پیرامون معارف و عقاید دینی نیز تفكر عقلانی و دلایل برهانی را كنار گذاشته و در مرز ظواهر توقف كرده و از درك حقایق فرو مانده بودند.
و به عبارت دیگر: نكوهش‌های امثال صدرالمتألهین، عمدتاً متوجه متكلمان اشعری است كه عقل را از مقام تفكر و تحقیق عزل نموده و برداشت‌های سطحی گرایانه خود را معیار سنجش و داوری در عرصه كلام و دین شناسی، دانسته‌اند. شاهد این مدعا، انتقاد تندی است كه وی در بحث اعاده معدوم از متكلمان نموده است، زیرا پس از آنكه اكثریت متكلمان را طرفدار اعاده معدوم دانسته و روش آنان را در شناخت معارف دینی عقیم شناخته، آورده است: مانند اعتقاد به تعدد قدماء و اثبات اراده گزافی بر خداوند، و نفی داعی در افعال الهی و ابطال حكمت در آفرینش، و اثبات كلام نفسی و ...[11]
می دانیم كه موارد یاد شده نمونه‌هایی از عقاید و آراء متكلمان اشعری است.
در هر حال یكی از تمایزهای فلسفه و كلام از نظر روش بحث این است كه در فلسفه از نظر منطق ماده استناد به مشهورات و مسلمات و مظنونات و مقبولات و شعریات مجاز نیست و فقط باید به یقینیات استناد شود، و از نظر منطق صورت نیز فقط باید از روش‌های یقین‌آور مانند قیاس استفاده شود. ولی این شرط در علم كلام، كلیت ندارد و متكلم در مواردی در بكارگیری روش‌های مختلف استدلال مجاز می‌باشد، چنانكه بیان گردید. آری فیلسوف نیز گاهی به استفاده از روش غیر برهانی ناچار می‌شود، ولی نه به اعتبار فیلسوف بودنش.
تفاوت دوّم
دومین تفاوت شیوه بحث‌های كلامی و فلسفی این است كه متكلم غالباً در بحث‌های خود موضع‌گیری دینی داشته و می‌كوشد تا عقیده‌ای را كه از قبل پذیرفته است از طریق استدلال عقلی به اثبات برساند. به عبارت روشن‌تر متكلم می‌كوشد تا بحث‌های عقلی را در استخدام اثبات عقاید دینی گرفته، و تلاش او بر این است كه اندیشه‌های عقلی با ظواهر شرعی مطابق باشد، اگر چه احیاناً برخی از متكلمان از این خط منحرف گردیده و برای اثبات اندیشه‌های كلامی خود دست به تأویل ظواهر زده‌اند، ولی فیلسوف الهی بدون موضع‌گیری قبلی و صرفاً به انگیزه حقیقت جویی، بحث‌های عقلی خود را به صورت آزاد مطرح نموده و با استفاده از نیروی عقل قله‌هایی بلند را در زمینه معارف الهی فتح می‌كند و بدین طریق عقاید دینی را اثبات می‌نماید.
البته نباید آزاد اندیشی فلسفی را به دین ستیزی و یا بی‌تقیدی نسبت به عقاید دینی تفسیر نمود، كاری كه متأسفانه از طرف برخی انجام گرفته است، بلكه مقصود این است كه فیلسوف الهی با انگیزه حقیقت جویی، عقل و تفكر خویش را به كار می‌گیرد و در عین حال عقیده دارد كه هدایت ‌های عقلی با هدایت‌های شرعی هم آهنگ می‌باشد و اگر احیاناً نتایج بحث‌های عقلی صریح و استوار، با ظواهر دینی ناهماهنگ و ناسازگار باشد، باید آن را به گونه‌ای تفسیر كرد كه با نتایج روشن و قطعی دلایل صحیح عقلی هماهنگ باشد، مانند ظواهر ابتدایی آیاتی كه بر تشبیه و تجسیم دلالت دارند و نظایر آن، از كسانی كه به گونه روشن تفاوت مزبور را یادآور شده است حكیم لاهیجی است. در اینجا شایسته است به عنوان قدرشناسی از وی كه این بحث را به گونه‌ای جامع و منقح مطرح نموده است متن سخنان او را از نظر محققان گرامی بگذرانیم:
«امّا فرق بین كلام و حكمت آنست كه چون دانسته شد كه عقل را در تحصیل معارف الهی و سایر مسائل عقلیه استقلال تمام حاصل است و توقفی در این امور به ثبوت شریعت ندارد، پس تحصیل معارف حقیقیه و اثبات احكام یقینیه برای اعیان موجودات برنهجی كه موافق نفس الامر بوده باشد از راه دلایل و براهین عقلیه صرفه كه منتهی شود به بدیهیات كه هیچ عقلی را در قبول آن توقف و ایستادگی نباشد، بی‌آنكه موافقت یا مخالفت وضعی از اوضاع یا ملتی از ملل را در آن مدخلی بود و تأثیری باشد، طریقه حكماء بود و علم حاصل شده به این طریق را در اصطلاح علما علم حكمت گویند و لا محاله موافق شرایع حقه باشد، چه حقیقت شریعت در نفس الامر به برهان عقلی محقق است، اما این موافقت را در اثبات مسائل حكمیه مدخلیتی نباشد و ثبوت وی موقوف بر آن نبود.
[1] . الشفاء، الالهیات، ابن سینا، صفحه 281.
[2] . آشنایی با علوم اسلامی «منطق، فلسفه» صفحه 133.
[3] . گوهر مراد، عبدالرزاق لاهیجی، طبع جدید، صفحه 42، 43.
[4] . شوارق الهام، عبدالرزاق لاهیجی، صفحه 11.
[5] . شرح حكمه الاشراق، انتشارات بیدار، صفحه 23.
[6] . شرح الاسماء الحسنی، حاج ملاّ هادی سبزواری، صفحه 76.
[7] . شرح حكمه الاشراق، صفحه 23.
[8] . شرح الاسماء الحسنی، صفحه 76.
[9] . سوره نحل، آیه 125.
[10] . اصول كافی، جلد 1، صفحه 129.
[11] . الاسفار الاربعه، جلد 1، صفحه 361 و 362.

فلسفه خلقت انسان

چرا خدا با اين که ميدونه ما در نهايت به جهنم ويا بهشت مي ريم بازم ما را افريده :Ealam:

نفوذ شیطان از راه فلسفه و عرفان

بسم الله الرحمن الرحیم
بسیاری از فلاسفه و عرفا پنداشتندکه راه را به تنهایی بپیمایند یکی به عقل خود و دیگری به کشف شهودش می بالد.اندکی قدرت فکری و علمی و عرفانی در خود دیده خیال کرده مرد راه شده و می توان با پای چوبین فلسفه و عرفان در همه جای عالم سیر کند روی این خیال خام به راه می افتد بدون آنکه از قیم و سرپرست عالم انسان،امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف کمک بگیرد راه را گم می کند و در بن بست ها گیر می کند و به دام شیطان می افتد که نشان آنست که انسان عاجزو ناتوان است و نمی تواند تنهایی به راه افتد و قدم در وادی خطرناک گذارد.
بنابراین یکی از راه های نفوذ شیطان در دل انسان وارد شدن افراد غیر مستعد نا آگاه از مبانی فن و استدلال از درک رموز کشف و شهود در وادی فلسفه و عرفان و سرگرم شدن با آراءو اقوال حیرت زای فلاسفه و عارفان است