علم مطلق خدا

نبودن راهی برای رهایی از نقطه ی پایان

سلام.

این متن ناامیدکننده است و علاقه ای به بیانش نداشتم اما واقعا برایم سوال است.
آیا این را قبول دارید بالاخره انسان زمانی به یک نقطه ی پایانی می رسد؟
مثلا من خیلی زودتر از چیزی که فکرش را می کردم به نقطه ی پایان رسیدم. زودتر از آن چیزی که یک آدمی فکرش کند. جوری که قانون عالم ماده و هر چیزی که در آن است رحمی بر من نداشت.
اما چرا خداوند راهی برای پایان دادن قرار نداده و باید حس زنده بگور شدن را داشته باشم؟
چرا باید در حسرت سوخت و در برزخ و ترس که کی تمام می شود ماند؟
چرا خداوند وقتی می داند فردی در آینده شکست سنگین می خورد را خلق می کند؟ آیا واقعا این لطف است که از عدم به هستی آمده است؟!

سرنوشت انسان و استقلال انسان در اراده

به نام خدا، سلام.
من در استقلال انسان در اراده با وجود آگاهی خداوند از آینده او به شک افتادم. در نتیجه این شک چند پرسش مشابه را در اینترنت به طور مختصر مطالعه کردم.
خلاصه پاسخ پاسخگویان به پرسش هایی که عرض کردم به طور مختصر همین بود که علم خداوند از آینده انسان، منافاتی با ارادی بودن اعمال و افعال او ندارد و با مثال و فلسفه به توضیح آن پرداختند اما این پاسخ پرسش من نبود زیرا دلیل شک من چیزی غیر از عدم وجود اراده انسان است که در ادامه به آن خواهم پرداخت، در نتیجه تصمیم گرفتم پرسش خود را ارسال کنم.(لطفا با توجه به توضیحاتی که قبلا دادم و در ادامه میدهم تا حدامکان در خصوص نکاتی که عرض میکنم پاسخ دهید و از پاسخ هایی تکراری از قبیل آنچه عرض کردم بپرهیزید)
با توجه به آیه 63 و 64 سوره واقعه که بیانگر توحید در ربوبیت است، اگر انسان کشاورزی کند/ گیاهی را بکارد و پرورش دهد، این کشاورزی هم کار آن کشاورز است هم بنابر توحید در ربوبیت کار خداست; چون انسان با اراده و صرف وقت و نیروی خود آن گیاه را پرورش داده این کارش نشان از اراده و اینکه اینکار به او نسبت داده میشود نه کس دیگر نشان از است که مسئول و صاحب امتیاز آن کار آن فرد است. اما... همچنین به خاطر رابطه انسان با خدا مبنی بر اینکه هم خود انسان هم نیرویش از آن خداست(ریشه خلقت و پرورشش خداست) و همچنین اینکه گیاه طبق استعدادی که خدا در آن قرار داده رشد میکند در میابیم که این کارها به هردو پروردگار و آن مخلوقات(انسان و گیاه) نسبت داده میشود. اما قبل از اینکه به مخلوقات نسبت داده شود به خدا نسبت داده میشود. یعنی به خاطر این رابطه فعل و در نتیجه اراده انسان مستقل از خدا تصور نمیشود که در غیر این صورت شرک در توحید در ربوبیت است.
از این توضیحات نتیجه میگیریم که هر فعل و اراده ای از جانب مخلوقات به خدا و مخلوقات هردو نسبت داده میشود و نسبت دادن آن فقط به هریک از آنها نادرست است.اگر غیر این است مرا روشن کنید.
اگر غیر این نیست. پس شبهه من حالا مشخص است. اگر اراده انسان از خدا مستقل نیست و در نتیجه همه افعال او هم به خودش و هم به خدا نسبت داده میشود... خب اراده او از خدا مستقل نیست و افعال او هم به خودش هم به خدا نسبت داده میشود! پس این موضوع گویای خود گویای شبهه من است. اما...
توجه داشته باشد که اینرا میدانم که هدف خداوند از خلقت پرورش و نزدیک شدن به خدا/کمالات نامحدود است و اراده اش در این جهت است. پس هر کس به هر اندازه که به این کمالات نامحدود نزدیک تر شود به همان اندازه اراده اش موافق اراده جهت خداوند است.
اما... از آنجا که هر مخلوقی از مخلوقات کوچکتر تشکیل شده و هر مخلوقی از بزرگترین آنها تا کوچک ترینشان، حتی آنهایی که هنوز کشف نشده اند دارای زوجیت و مکمل مخلوقی دیگر هستند، نتیجه میگیریم که جهان و هر بخش از آن بر اساس زوجیت تشکیل شده و در بر اساس همین زوجیت بزرگترین بخش از جهان هستی یعنی خود آن دارای زوج و مکملی یعنی جهان آخرت است. و همچنین از آنجا که هر فعالیت در جهان(که خدا آنرا به سمت هدف خلقت هدایت میکند) دارای کنش و واکنشی است که به تعادل منجر میشود، میتوان نتیجه گرفت که تعادل لازمه و باعث رشد میشود و همه زوجیت ها دوطرفه و متقابل اند و یکطرفه نیستند.
پس بر این دو اساس زوجیت و تعادل، برای اینکه مفهوم کار نیک یا بد وجود داشته باشد باید مخالف آن یعنی کار بد یا نیک وجود داشته باشد. اما وجود انسان خوب به انسان بد نیاز ندارد بلکه به وجود کار بد نیاز دارد و علت این حقیقت همان وجود اراده و حق تصمیم و انتخاب در انسان است و تنها توانایی که میتواند تعادل را در این جهان خم کند همین قدرت اختیار و انتخاب است که البته نتیجه آن در آخرت باعث جبران شدن این خمیدگی میشود.
پس همه اینها را خودم میدانم و هیچکدام از اینها مشکل من نیست.
بلکه با همه اینها نکته و مشکل من اینجاست که حتی با اینکه برای رسیدن به کمال به انجام کار بد احتیاج ندارد و آنرا با اختیار خود انجام میدهد (و اینگونه آن فعل به او نسبت داده میشود) اما همچنین اراده انسان به اذن خداوند است و خداوند نیز هنگامی که جهان را خلق میکرد میدانست که در هر لحظه تاثیر هر نقطه از جهان بر نقطه های دیگر در لحظه بعد چه تغییری در جهان به وجود می آورد پس در نتیجه دقیقا میدانست که اگر به انسان قدرت انتخاب دهد، با توجه به تاثیر تمام نقاط دیگر جهان بر هم و سلسله تاثیرات تا اینکه به شخص برسد، آن شخص در فلان لحظه فلان کار را انجام خواهد داد. یعنی اینرا از قبل میدانسته و موقع خلقت میتوانسته آنرا طور دیگری رقم بزند که در آن لحظه شرایط طور دیگری باشد که آن شخص آنکار را انجام ندهد. پس این فعلی که انجام شده درسته به اراده انسان انجام شده و به او نسبت داده میشود ولی به خداوند نیز نسبت داده میشود زیرا خداوند نیز همان طور که گفتم اراده و انتخاب این را داشته که موقع شرایط را طور دیگری رقم بزند که آن فرد آن موقع آن کار را انجام ندهد. پس این فعل نیز مناسب با اراده خداست و هر چیزی در باره آن هم به خدا و هم به انسان نسبت داده میشود پس در نتیجه نمیتوانیم بگوییم که چون انسان اینکار را با اراده انجام داده تقصیر خودش است و خدا در آن نقشی نداشته بلکه به اراده مستقیم خداوند بوده است.
همین موضوع شبهات گوناگونی را برای من ایجاد کرد و باعث شد در باره آن فکر کنم و به این نتیجه برسم که چون خدا حکیم و عادل مطلق است با توجه به جهانی که خلق کرده، بهترین سناریو ممکن را انتخاب کرده و رقم زده که آن افعال بد توسط آن اشخاص در آن زمان و مکان ها نیز شامل آن سناریو مشوند و برای این خداوند آن فعل را تغییر نداده که در این صورت با بهترین سناریوی موجود فرق میکرد. همچنین با توجه به اینکه جهان بر اساس عدالت خداوند نیازمند تعادل است و همان طور که گفتم انسان با قدرت اختیارش تعادل این جهان دنیا را به سمت خاصی خم میکند، این خم شدگی باید در جهان دیگری یعنی جهان آخرت جبران شود و انسان هایی که آنرا به سمت کمال بیشتر خم کردند به همان اندازه پاداش و آنهایی که آنرا در خلاف جهت رشد خم کردند مجازات شوند. پس اگر این مسئله صحیح باشد کسی که به این مسائل فکر میکند به این نتیجه میرسد که اینکه کار بدی را انجام میدهد به خاطر تقدیری بوده که خدا برایش رقم زده و اینکه پاداش میگیرد و مجازات میشود نیز به خاطر این است بر اساس عدل خداوند، تعادل در خلقت لازم است و نتیجه میگیرد که هردو، کار خدا و دلیلش اول خداست نه خود او(انسان).
این موضوع نه اراده انسان نه مسئولیتش در برابر فعل نه هدف از زندگی اش و آخرتش را زیر سوال نمیبرد بلکه هدف از خود خلقت انسان را زیر سوال میبرد که چرا خداوند جهانی آفرید که به سمت کمالات حرکت کند؟ و تنها چیزی که این خلقت و را توجیه میکند همان دانش خداوند است.
اگر اشتباه میکنم مرا روشن کنید. انسان با تمام دانسته هایی که میتواند داشته باشد نمیتواند دلیل هدف وجود خدا از خلقت را دریابد(دقت کنید که میگویم دلیل وجود نه هدف و مقصد وجود) زیرا این دلیل را فقط خداوند میداند و ما نمیدانیم و فقط بر اساس همین دلیل است که این شیوه خلقت و این فعل و انفعالات و اتفاقات را قبول میکنیم چون این دلیل را خداوند میداند و از آنجایی که حکیم است در هیچ کار او حتی دلیلش بیهودگی راه ندارد و با اینکه میتوانست چیزی را خلق نکند بر اساس دلیل حکیمانه ای آن را خلق کرد و هدف حکیمانه ای برا آن قرار داد.

شبهه من: نه تنها انسان های گناهکار، تمام افعالی که خلاف جهت هدف حرکت هستی هستند، قربانی حکمت، تقدیر و عدالت خداوندند.

حد آگاهی خداوند

اکثریت کسانیکه به وجود خداوند معتقدند برای قدرت، علم و آگاهی خداوند حد و مرزی قائل نیستند و او را قادر مطلق، عالم مطلق و دانای مطلق میدانند
از طرفی خلقت را دارای هدف و مقصود میدانیم
اما خداوند بدلیل آگاهی مطلق از تمام آینده و انتخابهای بشر آگاه هست پس چه نیازی به طرح افکندن داستان خلقت بوده
خداوند بدون شک تمام آنچه را که در زمین وآسمانها میگذرد بدقت می بیند و اینکه انسان را مختار و آزاد آفریده نشاندهنده این است که دیدن انتخابهای بشر و ساختن سرنوشتش بست خودش برای خدا اهمیت داشته و جالب بوده که کمال انسانها هدف خلقت شده
اما در نظر بگیرید برای کسیکه تمام جریان و پیش آمدهای یک فیلم را میداند چقدر نشستن به پای فیلم و نگاه کردنش میتواند برایش جالب باشد و علاقمند به دنبال کردن آن فیلم باشد یا همینطور است دیدن یک مسابقه فوتبال
وقتی خداوند همه چیز را از قبل میداند پس خلقت برای او چه لطفی داشته یا وقتی از کلیه تصمیمات و انتخابات انسانها باخبر است چگونه در انتظار دیدن انتخاب انسان است که از آن خوشنود یا خشمگین شود و در نتیجه می بینیم که خود آگاهی خداوند از تمامی وقایع آینده دیگر انگیزه ای برای خلقت در خداوند ایجاد نمی کند
اما اگر خداوند هم از آینده و انتخاب بشر اطلاع نداشت آنوقت هدف از خلقت قابل درک تر بود
آیا صفاتی که بطور مطلق برای خدا قائلیم خود باعث بوجود آوردن تضادهایی نمیشود
و بطور کلی علم داشتن به هر چیزی باعث عدم کنکاش و حرکت پیرامون آن چیز میشود و کل حرکتها بی معنی میشود، انتخاب های انسان تا وقتی برای خدا اهمیت دارد که خدا از آن بی اطلاع باشد و اگر خدا تمام انتخابها را بداند دیگر چه حاجتی به خلق انسان است
لطفا درین خصوص توضیح دهید.
با تشکر

علم خدا به اعداد گنگ

انجمن: 

سلام
همه با اعداد گویا و گنگ آشنا هستید.عددی که بتوان آنرا بصورت کسری که صورت و مخرج آن اعداد درست (صحیح)باشند.را گویا می نامیم.مثلا عدد 2.5
گویا است چون بصورت کسر 5/2 (پنج دوم)نوشته می شود که هم 5و هم 2 اعداد صحیح هستن.
بعضی اعداد گویا هستن که صورت اعشاری آنها بی نهایت رقم دارد.مثلا 1/3 (یک سوم) را می توان بصورت اعشاری ...1.333 نوشت که رقم 3 بی نهایت تکرار می شود.(نقطه چین به معنای این است که تعداد ارقام تمامی ندارد)در اینجا ما علم داریم که عدد فوق برابر یک سوم است چون می دانیم که بعد ممیز همه ارقام 3 هستند.اگرچه بی نهایت تکرار می شوند.اما خارج از علم ما نیستند.

اعدادی هم هستن که نمی شود انها را بصورت کسری که صورت و مخرج هردو صحیح باشند را نوشت.مثلا عدد رادیکال 2 را می توان بصورت ...1.414213 نوشت. اما در اینجا ارقام بعد ممیز هیچ نظمی ندارند.در نتیجه اگر ارقام را تا هزاران رقم بعد از ممیز هم حساب کنیم بازم ارقام تمومی ندارند و هیچ نظمی هم بر تکرار انها حاکم نیست.در نتیجه ما به همه ارقام هیچ علمی نداریم چون علم ما محدود است.و در نتیجه نمی توان این عدد را بصورت کسری نوشت این عدد را واسه ما گنگ است و ما انها را اعداد گنگ مینامیم.
حال با این توضیحات سوال این است که:
آیا این عدد و اعداد گنگ دیگر واسه خدای عالم مطلق و نامحدود هم گنگ هستند؟ آیا خدا تمامی ارقامی که بعد ممیز رادیکال 2 وجود دارند را می داند؟
با تشکر