عرفا

سؤالاتی در مورد عزاداری

انجمن: 

سلام. سؤالاتی در مورد عزاداری و با توجه روایات مربوط به اهمیت نگه داشتن عزای امام حسین دارم:

1.در سیر و سلوک عرفانی، آیا عزای امام حسین و سایر معصومین اهمیتی دارد؟

2.آیا عزاداری باید به این شکل باشد که صورت مجلسی باشد که بنشینیم و فقط به سخنرانی و ذکر مصیبت توجه کنیم؟ آیا ایرادی دارد که مثلاً با صدای ضبط شده و از طریق گوشی در حین راه رفتن و قدم زدن، به سخنرانیها و عزاداریهای ضبط شده گوش بدهیم؟ آیا این موارد هم می توانند مصداق عزاداری باشند؟

3.آیا عزاداری باید چند نفره باشد و نمی شود یک نفر خودش، مثلاً با خواندن مقاتل، به تنهایی عزاداری کند؟

کلیدهای سلوک (نکات کلیدی و مهم برای طالبان سلوک)

انجمن: 

بسمه تعالی

در این تاپیک به یاری خداوند نکات کلیدی از اولیاء خدا و عرفا و علمای ربانی برای سالکان مطرح خواهد شد:

(حُسن مطالب در متقن و مستند و موثر بودن آنهاست إن شاء الله)


از صدای سخن دوست ندیدم خوشتر / یادگاری که در این گنبد دوار بماند

عرفای زن

سلام

تفاوتی بین زن و مرد وجود ندارد...

اما چرا همه یا اغلب عرفا، سالکان و صاحب نفسان (بجز پیامبران و امامان -علیهم السلام- که منتصب از جانب خدا هستند) مردان هستند...؟ مانند شیخ رجبعلی خیاط، آیت الله بهجت، آیت الله قاضی و ...

جایگاه انسان از دیدگاه عارفان

باسمه تعالی
باسلام
مقام و جایگاهی که عارفان برای انسان در عالم هستی قائل اند منبعث از آیات قرآن و احادیث است در بیان قرآن انسان مخلوق خداست و خداوند از روح خود در او دمید(1)
اسماء را به او آموخت و از فرشتگان خواست او را سجده کنند(2)
خدا انسان را خلیفه خود در زمین قرار داد و بار امانت را که آسمانها و زمین از برداشتن آن سر باز زده بودند بر عهده او نهاد(3)
از نظر عارفان مسلمان خداوند انسان را به صورت خود آفرید (خلق الله آدم علی صورته)و بر این اساس انسان اشرف موجودات و اکمل آنها است حلاج گوید:
ملک و ملکوت در صورت ادم و ذریت او پیداست و خداوند جل و جلاله ظاهر کرد به صنایع و اسما خود ،نزد نزول سبحات او ،از پیدا شدن ملک نزد قرآن کبریا که او را راست قدر وحسنات(4)
غزالی در فهرست کتاب کیمیای سعادت عنوان اول مسلمانی را این می داند که حقیقت خود بشناسد(5)از نظر وی انسان تا خود را نشناسد چیز دیگری را نخواهد شناخت
بدان که کلید معرفت خدای تعالی معرفت نفس خویش است و برای این گفته اند :من عرف نفسه فقد عرف ربه و برای این گفت باری سبحانه و تعالی سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتیین انه الحق ،گفت نشانه های خود در عالم و در نفوس با ایشان نماییم تا حقیقت حق ایشان را پیدا شود و در جمله هیچ چیز به تو نزدیکتر از تو نیست چون خود را نشناسی دیگری را چون شناسی؟(6)
ادامه دارد.....
پی نوشت:
1-سوره ص:72-71 ،سوره حجر 29
2- سوره بقره 31-34
3- سوره احزاب 72
4- حلاج ،روایت 10 از کتاب روایت ،در مجموعه آثار حلاج
5- غزالی کیمیای سعادت ج1 ص7
6- همان ص 13

زیبابینی عرفا از واقعه عاشورا

انجمن: 


بسم الله الرحمن الرحیم



ای خوش آن عاشق سرمست که در پای حبیب

سر و دستار نداند که کدام اندازد



یکی از درس هایی که از واقعه کربلا می توان گرفت و باید در آن تامل کرد؛ همین است که کجا می ارزد که آدمی جان خود را ببازد؟

آنچه تاکنون از تحلیل واقعه کربلا گفته شده؛ این است که آزادی و ذلت ناپذیری آدمی حکم می کند که جان خود را بر سر حریت خود بگذارد، این درست است، آدمی شریف تر و عظیم تر از آن است که خود را به متاع حقیر و بی ارزشی بفروشد، این مساله، جنبه روان شناسی شخصی دارد، اما وقتی ظلم شکل اجتماعی پیدا می کند، وقتی که با سست شدن ظلم مواجه می شود و آن ظلم بتدریج شیوه و روش همگانی پیدا می کند، در اینجاست که شورش و قیام، جواز بلکه حکم وجوب پیدا می کند و حال این شورش و شوریدن هم عنصری عقلانی دارد هم عنصری عاشقانه، در آن هم سیاست درج است هم شهادت، هم عاشقی و هم عاقلی.

و اینجاست که سخن از نگاه جلال الدین رومی (مولانا) ، نسبت به حادثه کربلا موضوعیت پیدا می کند؛ جناب مولانا، یکی از کسانی بود که به طور مشخص نسبت به شخص امام حسین(ع) و حرکت او ارادت می ورزید و یاد و نام ایشان را محترم نگه می داشت.

وی در دو جا به طور مشخص درباره حادثه کربلا سخن گفته است، یک بار در مثنوی و دیگری در دیوان شمس. مولانا در مثنوی ضمن آن که به شرح داستانی می پردازد، در فحوای داستان، این پرسش را مطرح می کند که آیا کربلا فقط یک چهره داشته است و آن هم چهره غم و اندوه و درد و رنج، یا آن که چهره ها و بواطن دیگری هم داشته است سپس پاسخ می دهد آری، از یک طرف حضرت را کشتند و این درست است و غم انگیز است اما از سوی دیگر، او رها شد، به شکستن قفس نظر کنید، به آزاد شدن مرغ جان این سلطان از این زندان نظر کنید، می بینید که او با این رهیدن، شاد است

جان سلطانی ز زندانی بجست******جامه چون دریم و چون خائیم دست

چون که ایشان خسرو دین بوده اند*****وقت شادی شد چو بشکستند بند

درس دیگری که می شود از این شور و حماسه آموخت، درس زیبا دیدن جهان است، آموختن این که آدمی در زشت ترین زشتی ها همواره می تواند یک چهره زیبا ببیند و چه زیبا چشمان زیبابین حضرت زینب(س) ، زیبایی ها را دید و فرمود «ما رایت الا جمیلا» لذا جناب مولانا اشاره می کند که اگر این عالم پر از زشتی و پلیدی شود، پاکان فقط از او پاکی نصیبشان خواهد شد.

گر جهان را پر در مکنون کنم****چون نصیب تو نباشد، چون کنم؟

گر شود عالم پر از خون مال مال*****کی خورد مرد خدا الا حلال

حادثه ای اینچنین پر از زشتی و قساوت، چهره دیگری پیدا می کند، تصویری از ایثارگری و عاشقی و گذشت تام و تمام.

در طبق اخلاص نهادن همه هستی خویش و حقیقتا زیباترین حادثه عالم انسانی است و هر چه این گذشت وسیع تر و عمیق تر باشد، آن زیبایی وسیع تر و عظیم تر خواهد بود و جناب مولانا به واقعه عاشورا و کربلا و امام حسین(ع) به چشم یک پاکبازی مطلق می نگریست.

این غزل مولوی را که از سر ارادت در وصف یاران و شهدای کربلا گفته است، بارها شنیده ایم؛

کجایید ای شهیدان خدایی*******بلاجویان دشت کربلایی

کجایید ای سبکبالان عاشق*******پرنده تر ز مرغان هوایی

کجایید ای ز جان و جا رهیده***کسی مر عقل را گوید کجایی؟

این چند بیت اندک، تصویر کامل و غنی از یک ارادت ورزی صمیمانه است که می توان در وصف عاشقان واقعی ابراز کرد.

این هم یک چهره است، یک تصویر است و این هم یک چشم است که آدمی می تواند به حادثه کربلا باز کند و درس تازه ای از آن بیاموزد، مهم ترین علامت عاشقی، ایثار و گذشت است و هیچ چیز دیگر به پای آن نمی رسد، این عاشقی یا ایثارگری به زبان و سخن نیست بلکه به عمل است.

امام حسین(ع) تنها از جانش نگذشت از همه برخورداری هایش گذشت. او یک بار شهید نشد، هزار بار شهید شد، با سلب هر حقی، با شهادت هر یاری و با خوردن هر تهمتی و به عوض هزار بار هم عروج کرد و معراج یافت. آری حادثه کربلا برای کسی چون جلال الدین مولوی عبارت بود از حادثه در زندان را شکستن، حادثه به نوا رسیدن یا به نوا رساندن بینوایان و حال پس از گذشت سال ها از آن حادثه چه بسیار تابلوها و تصاویر و بواطن دیگر است که هنوز مکتوم مانده و باید مکشوف شود.



✿▫╔ چندی با اندیشمندان (صوتی) ╗▫✿ قسمت دوم: حضرت عبدالعظیم الحسنی

:Gol: چندی با سید رضی :Gol:
........................................................



ابوالحسن محمد بن‌الحسین بن‌موسی، معروف به سیدرضی و یا شریف‌رضی، از علمای قرن ۴ (قمری) شیعه و گردآورنده نهج‌البلاغه است. او نهج‌البلاغه را حدوداً چهارصد سال پس از زندگی علی‌بن ابی طالب گردآوری و تدوین کرده‌است.

وی در سال ۳۵۹ در شهر بغداد به دنیا آمد. پدر و مادر سید رضی هر دو از سادات علوی و از نوادگان حسین بن علی بودند. نسب وی از جانب پدر با پنج واسطه به موسی کاظم، امام هفتم شیعیان، می‌رسد. از این رو گاهی شریف رضی را «رضوی» می‌خوانند و از طرف مادر نسب وی با شش رابطه به علی بن حسین، امام چهارم شیعیان، می‌رسد.

شیخ مفید «کتاب‌النساء» را برای مادر سید رضی نوشته و در مقدمه کتاب از او به بانویی محترم و فاطمه یاد کرده‌است.

سید رضی از نظر مقامات بلند علمی و فضیلت‌های ارزشمند اخلاقی خود را به مرحله‌ای رساند که گوی سبقت از دیگران ربود تا بدان حدّ که خاص و عام، دوست و دشمن و عالم و عامی به دیده احترامش می‌نگریستند و زبان به تعریف و تمجیدش می‌گشودند. دانشمندان و بزرگان اهل سنّت درباره عظمت همیشه درخشان سید رضی سخنان جالب توجهی دارند. عبدالملک ثعالبی، شاعر معاصر سید رضی در کتاب تحقیقی و ادبی خویش «یتیمة‌الدهر» در وصف سید می‌نویسد: «تازه وارد ده سالگی شده بود که به سرودن شعر پرداخت. او امروز سرآمد شعرای عصر ما و نجیب‌ترین سروران عراق و دارای شرافت نسب و افتخار حسب، و ادبی ظاهر و فضلی باهر و خود دارای همه خوبی‌هاست.»

سیدرضی زیباترین، پرمغزترین و در عین حال روان‌ترین مرثیه‌ها را در شهادت امام حسین علیه‌السلام و شهدای کربلا سروده است؛ به طوری که از روانی و سادگی ابیات، نوحه‌خوانان در بغداد و کربلا از این مرثیه‌ها استفاده می‌کردند. سوزناک‌ترین مرثیه‌ای که سروده درباره کربلا و شهادت امام حسین علیه‌السلام است. ترجمه قسمتی از آن چنین است:

کربلا پیوسته اندوه و بلا بوده‌ای از آن‌چه خاندان پیامبر در نزد تو دیدند. چه بانوان پرده‌نشینی که به هنگام کشته‌شدن شهیدِ تشنه، اشک چشمان‌شان گونه‌های آنان را سیراب کرد؛ چهره‌هایی چون چراغ تابان بودند که برخی مانند ماه غروب کردند و برخی چون ستاره فرو رفتند.

سیدرضی برای این که بتواند تدریس را به‌خوبی انجام دهد، مدرسه‌ای در نزدیکی خانه خود تأسیس کرد و آن را «دارالعلم» نامید و خود شخصاً امور مدرسه و کتابخانه بزرگی را که باارزش‌ترین و مهم‌ترین مراجع و منابع عربی و اسلامی را دارا بود، عهده‌دار شد. تلاش پیوسته او بر این بود که خیال دانشجویان از جهت نیازهای زندگی راحت باشد. تمام امکانات رفاهی را برای آنان ایجاد کرده بود تا بتوانند با آسایش خاطر به تحصیل بپردازند. از این مدرسه مشهور که آوازه‌اش در سراسر عراق و دیگر سرزمین‌های اسلامی پیچیده بود، دانشمندان بسیاری فارغ‌التحصیل شدند.

ایشان دانشمندی است که در تمام رشته‌های علوم روزگار خود و در همه آنها از فقه و اصول و علوم و فلسفه و تفسیر و حدیث گرفته تا علوم بلاغی و ادبی، کم‌نظیربود. اما شعر او بر سایر جهات او غلبه داشت. ایشان حتی پیش از تألیف نهج‌البلاغه سخت تحت تأثیر سخنان امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام قرار داشت و در برخی از اشعارش از کلمات حکمت‌آمیز امام علی علیه‌السلام استفاده کرده‌است.

وی در میان شاعران عصر خود به عفت کلام ممتاز است و این ویژگی در همه اشعار او وجود دارد. در شعر سیدرضی کلمه زشتی مشاهده نمی‌شود. این ویژگی در اشعار او چنان برجسته است که نظر «آدام متز» خاورشناس را جلب کرد‌ است. او می‌گوید:

«از دهان این مرد فرهیخته یک کلمه از سخنان زشت بیرون نیامده‌است.»

یکی از ادبا از کنار خانه سید رضی در سامرا می‌گذشت و نمی‌دانست که این خانه سید بوده‌است. چون آثار ویرانی را مشاهده کرد که گویای آبادانی و شکوه روزگار گذشته‌اش بود، شگفت‌زده از پیشامدهای دگرگون سازنده زمان و شبیخون این جهان، بر خرابه‌هایش ایستاده، اشعار سید رضی را زمزمه می‌کرد: «در کنار آثار ویران خانه‌شان ایستادم که به دست فرسودگی و خرابی غارت شده بود. آن چنان گریستم که از فریاد زاری من، شترم به ضجه افتاد و کاروان به سرزنشم فریاد برآورد. چون حرکت کردم با ناپدیدشدن ویرانه‌ها چشمم از آن روی برگردانیده ولی، قلبم به سوی آن برگشت.» شخصی از کنارش گذشت و پرسید: می‌دانی این خانه متعلق به چه کس بوده‌است؟ گفت: نه. گفت: این خانه متعلق به گوینده آن ابیات است که خواندی.

دکتر عبدالغنی درباره سید رضی گفته‌است: نیکی بسیار سید رضی به استادان خود و بزرگ‌داشت یاد آنان در نگاشته‌هایش دلالت بر صفت عرفان جمیل و قدرشناسی شایسته و پاس‌داشتن زحمات آنان از سوی سید رضی دارد. خداوند او را به ادب نبوی و خلق و خوی علوی در برابر استادانش آراسته است. او در هنگام دلیل‌آوردن از اندیشه‌ها و آرای آنان جز با «رحمت‌اللّه علیهم» از ایشان نام نمی‌برد و مقام بزرگان را پاس می‌داشت.

سید رضی همان گونه که در شعر و ادب سرآمد همگان و شخصیتی برجسته و بی‌مانند بود، در کارهای سترگ و مسئولیت‌های اجرایی بزرگ نیز شایستگی چشم‌گیری از خود بروز داد. یکی از این مسئولیت‌ها، «نقابت» یا سرپرستی علویان بوده‌است.

خلیفه الطائع، نقابت و نظارت بر امور مساجد بغداد و جانشینی پدر سید رضی در دیوان مظالم (معادل دادگستری امروز) و سرپرستی امور حج را به عهده او گذاشت. بهاءالدوله دیلمی او را جانشین خود در بغداد کرد و لقب «الشریف الجلیل» را به وی خلعت داد. در سال 403 ق نقابت سادات سراسر کشور به عهده او نهاده شد. سید رضی علاوه بر مناصب مذکور نظارت بر حرمین (یعنی مکه و مدینه) را هم بر عهده داشت و بیشتر «حجازیات» خود را آن جا سرود.

تألیفات :

مشهورترین تألیف او که تلاش ادبی بسیاری در راه آن بذل کرد، کتاب بی مانند نهج‌البلاغه است. از بهترین آثار سید رضی سه کتاب ارزشمند به زبان عربی‌‌ست که به‌حق می‌توان گفت که سید رضی با این سه کتاب سازنده ستون‌های بلاغت عربی است. این سه کتاب عبارتند از:

ـ تلخیص‌البیان فی مَجازات‌القرآن؛ این کتاب از رازهای نهفته در دل غیب بود که حدود ده قرن گم شده بود و با تلاش استاد سیدمحمد مشکات از گرد و غبار زمان خارج شد.

ـ مَجازات‌الآثار‌النبویة که مجموعه سخنان پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله وسلم است.

ـ نهج‌البلاغه.

از دیگر آثار وی حقایق‌التأویل فی متشابه التنزیل، خصائص‌الائمه علیهم‌السلام، دیوان شعر و اخبار قضاة بغداد را می‌توان نام برد.



استادان :

از استادان سید رضی می توان به این شخصیت‌ها اشاره کرد:

• شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان

• ابو بکر، محمد بن موسی خوارزمی

• ابو الحسن، علی بن عیسی ربعی

• ابو الفتح، عثمان بن جنی موصلی

• ابو سعید، حسن بن عبدالله سیرافی


شاگردان :

سید رضی به سبک جالب و بی‌نظیر حوزه‌های علمیه، در حین فراگیری و قبل از فارغ‌التحصیلی، اقدام به پرورش طالبان علم و جویندگان معرفت کرد. وی در بوستان معرفتش به پرورش شاگردانی پرداخت که خود به آنان افتخار می‌ورزید. به طوری که هر یک از آنان مانند قمری در فلک علم و فرهنگ می‌درخشند. نام آن وارستگان :

• سید عبدالله جرجانی، مشهور به ابوزید کیابکی

• شیخ محمد حلوانی

• شیخ جعفر دوریستی

• شیخ طوسی

• احمد بن علی بن قدامه مشهور به ابن قدامه

• ابوالحسن هاشمی

• مفید نیشابوری

• ابوبکر نیشابوری خزاعی

• قاضی ابوبکر عکبری

• مهیار دیلمی.


رحلت :

سید رضی پس از سال‌ها تلاشِ خستگی‌ناپذیر و پیگیر و تحمل انواع رنج‌ها و دردها در بامداد یکشنبه شش محرم 406 ق در خانه‌اش در بغداد، زندگی کوتاه و پرثمر و پرحادثه خود را در 48 سالگی بدرود گفت. برادر بزرگش سید مرتضی این مصیبت باورنکردنی و غیرمنتظره را تاب نیاورد و برای گریه و زاری به حرم جدّش حضرت امام موسی کاظم علیه‌السلام پناه برد. در آن روز دردناک تمامی بزرگان شهر گرد آمدند و انبوه مردم جنازه سید رضی را تشییع کردند و پس از غسل و دفن، آن روح بزرگ را وداع کردند و فخرالملک وزیر بر جنازه وی نماز خواند.

پیکر مطهر آن سید بزرگوار را در منزلش ، در محله کَرخ به خاک سپردند و به روایتی، پس از خراب‌شدن خانه‌اش، سید مرتضی او را به کاظمین برد و در جوار حرم جدّش امام موسی کاظم علیه‌السلام دفن کرد.


تحریف کتب عرفا (لطفا کارشناسان در این بحث شرکت کنند)

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحیم

باسلام خدمت کاربران عزیز

لطفا کارشناسان، نظرشان را در خصوص این موضوع اظهار نمایند!

در خصوص تحریف سخنان و کتب الهی مانند انجیل و تورات یا روایات جعلی از ائمه و پیامبر و مسائلی از این دست زیاد بحث شده! اما تا بحال بنده جایی بحث یا تحقیقی راجع به تحریف کتب اولیای الهی ندیدم!

همیشه تا روایتی مخالف قرآن و عقل باشد سریع واکنش نشان می دهیم و فقها و علما دلیل و سند می آورند که این سخن نمیتواند از ائمه باشد!
اما اگر مطلبی از محی الدین در کتبش بود کسی واکنشی نشان نمی دهد و برعکس تصدیق هم میکند که این سخن وی هست!

چند نمونه از تحریفات:

1-از سعدی قصاید،غزلیات، بوستان و گلستان موجود است و کسیکه این کتب را خوانده باشد نحوه بیان و ادب سعدی را می فهمد و درک میکند!

اما اشعاری هزل گونه که میگویند از وی است و در پایان بوستان آمده را به وی نسبت میدهند که بنده مطالعه کردم تمام هزلیات است و نکته اخلاقی یا عرفانی که در دیگر کتب سعدی موجود است را ندارد و با دیگر کتب وی در تضاد کامل است! و برخی آنرا از سعدی نمیدانند!
خوب این اشعار از کجا آمده؟ و از کیست؟

2-در غزلیات مولانا، اشعاری در منقبت و مدح حضرت علی و... آمده که میگویند بعضی از مریدان مولانا که تعصبات شیعی داشتند اشعاری را به آن اضافه کردند!

3-در سخنان شمس تبریزی، هم مواردی موجود است که شاید تحریف هم نشده باشد!
چون برخی مریدان مولانا و دیگر افراد جاهل، به دشمنی با شمس تبریزی میپرداختند از این حیث میتوان گفت امکان دارد سخنان وی هم تحریف شده باشد!

یا اگر هم تحریف نشده، سخنانش در برخی موارد به عمد و برای دور کردن برخی افراد از اطرافش بوده یا دلیل دیگری داشته وگرنه عجیب است که چنین شخصی که آن همه نکات که مولانا از وی در مثنوی آورده و پیر و مرشد مولانا بوده چنین سخنانی بر زبان راند!!!

و دلیل دیگری که میتوان گفت اینست که اکثر نکات و سخنان شمس را مولانا در مثنوی آورده اما سخنانی از شمس که بر آنها ایراد وارد است را مولانا به شعر در نیاورده و حرفی از آنها نزده است؟! یعنی یا چنین سخنانی را شمس نگفته یا شمس به عمد چنین سخنانی را گفته که مورد قبول حتی خود مولانا هم نبوده!!!

4-در خصوص کتب محی الدین عربی نیز :

شعرانى مى‏ گوید: « هنگامى که در صدد تلخیص کتاب فتوحات برآمدم با عباراتى مواجه شدم که به گمانم با عقاید مسلم کافه مسلمین تعارض داشت بنابراین پس از اندکى شک و تردید آنها را حذف کردم و روزى این مطالب را با شیخ شمس الدین (متوفاى سال ۹۵۵ ه. ق) که نسخه ‏اى از فتوحات را به خط خود نوشته و با نسخه مؤلف در قونیه مقابله کرده بود در میان گذاشتم، و پس از خواندن آن دریافتم که هیچ یک از عباراتى که حذف کرده بودم، در آن نسخه موجود نیست. شعرانى نقل مى‏ کند که براى وى مسلم گردید که نسخه‏ هاى فتوحات که در زمان وى در مصر رواج داشت، شامل قسمتهایى مى ‏شد که به نام مؤلف جعل شده بود و در مورد کتاب فصوص و دیگر آثار وى نیز چنین کارى صورت گرفته بود»

منبع:-م م شریف -تاریخ فلسفه در اسلام- ج۱- ص۵۶۴- انتشارات حکمت چاپ اول به نقل از شعرانی عبد الوهاب الیواقیت والجواهر ص۲

محیی الدین از منظر علامه حسن زاده آملی

شواهد شیعه بودن محیی الدین
حضرت استاد میفرمایند: « جناب شیخ تصریحا ًگوید که خاتم ولایت مطلقه مربوط به مقام منیع ورفیع حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه و سلام الله علیه است و دراین امر مهم اعتقادی شیعی جناب شیخ اکبر در مقابل عامه خیلی پافشاری دارد و همان اعتقادی را که اهل تشیع در مورد حضرت مهدی دارند را اعمال میکند ... و در باب 366 فتوحات راجع به حضرت بقیة الله سخن گفته است و در چند جای فتوحات هم میگوید که به حضور انور آن جناب ( یعنی حضرت امام مهدی علیه اسلام ) تشرف حاصل کردم و از امحضر نورانی او سئوالهایی کرده ام...و در کتاب الدر المکنوون و السر المکتوم که بزررگترین کتابش در علم حروف است نیز میگوید ک بعد از حضرت رسول کسی که وارث او در همه جهات به نحو کمال بود حضرت امیر المونین امام علی علیه السلام است و بعد از او حضرت امام حسن ؛ و بعد از او حضرت امام حسین و تا یک یک را میشمارد تا به حضرت بقیة الله میرسد.
دروس شرح فصوص الحکم ج1 ص 34

سخن بزرگان در مورد محیی الدین از زبان استاد
حضرت علامه در این باره می فرمایند: « جناب استاد علامه طباطبایی میفرمود که شیخ اکبر حقایق ومعارف را در فصوص الحکم مشت مشت آورده است و در فتوحات دامن دامن . .. جناب سید اجل آیة الحق حاج میرزا علی آقای قاضی در مورد شیخ اکبر معتقد است که برای شیخ اکبر در بین آحاد رعیت عدیلی پیدا نمیشود یعنی بعد از معصوم وی را عدیل(مثل ؛ همانند؛ همطراز ) نیست ... شیخ بهایی در اواخر جلد سوم از کشکول خود در مورد محی الدین میگوید :العارف الواصل الصمدانی الشیخ محیی الدین بن عربی. وجناب صدر المتألهین در فصل 28 از مرحله ششم اسفار شیخ اکبر را بدین صورت وصف نمود : الشیخ الصمدانی الربانی محیی الدین العربی الحاتمی .»
مآثر آثار ج2 ص210



تحریف کتابهای محیی الدین
حضرت استاد معتقدند که معاندین تحریفاتی را در فصوص الحکم وفتوحات مکیه انجام داده اند و دلایل ومستنداتی را ذکر میکنند که در موثر 163 در کتاب مآثر آثار ص 222 ودر کتاب دروس شرح فصوص الحکم ص 36 موجود است .

همچنین این نوشته ها جزو شطحیات هم نیست چون شطحیات در گفتار سالکان بوده نه در نوشتارشان!

شَطْح عبارت است از گفتارى كه در آن بوى سبك مغزى و شتابزدگى و لغزش در سخن و ادّعاى نابجا موجود است، و آن از جمله لغزشهاى محقّقين است؛ چرا كه ادّعا بحقّى است كه عارف بدون إذن إلهى كه از طريق مشعر به ارزش و شرف و كرامت و توجّه باشد، پرده برميدارد

و شيخ محيى الدّين خود گويد: الشَّطْحُ عِبارَةٌ عَنْ كَلِمَةٍ عَلَيْها رآئِحَةُ رُعونَةٍ وَ دَعْوًى؛ وَ هىَ نادِرَةٌ أنْ توجَدَ مِنَ الْمُحَقِّقينَ.
«شطح عبارت است از كلمه‏ اى كه بر آن بوى سبكى و شتاب و ادّعاى بيجا موجود است؛ و كم اتّفاق مى ‏افتد كه از محقّقين پيدا شود.»

و در اصطلاح متأخّرين اين جماعت، شَطَحيّات كلماتى را گويند كه از سالك مجذوب در حين استغراق مستى و سُكْرِ وَجْد و غلبه شوق صادر مى‏شود كه ديگران طاقت شنيدن آن نكنند؛ و او خود نيز اگر از حالت مَحْو به هوشيارى صَحْو آيد از آنگونه گفتار ناهنجار اظهار كراهت و انكار نمايد.

کارشناس بحث : استاد

قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند...⌛ علما و استفاده از وقت

بســــــم الله الرحمـــــن الرحیـــــم

العاقِلُ من لا یُضَیِّعُ لَهُ نَفْسا فیما لا یَنْفَعُهُ و لا یَقْتَنی ما لا یَصْحَبُهُ؛
عاقل کسی است که لحظه ای را در آنچه به سودش نیست تباه نمی سازد و آنچه را با او نمی ماند ذخیره نمی سازد.

حضرت امام علی علیه السلام

آنان که انکار مقامات عارفان و منازل سالکان کنند

ای زده بر بیخودان تو ذوالفقار

بر تن خود میزنی ای جان گوش دار


گوشه ای از نامه اخلاقی عرفانی امام به فاطمه طباطبایی


دخترم! سعى کن اگر اهلش نیستى و نشدى، انکار مقامات عارفین و صالحین را نکنى و معاندت با آنان را از وظایف دینى نشمرى، بسیارى از آنچه آنان گفته ‏اند در قرآن کریم به طور رمز و سربسته، و در ادعیه و مناجاتِ اهل عصمت بازتر، آمده است و چون ما جاهلان از آنها محرومیم با آن به معارضه برخاستیم.

گویند صدر المتألّهین دید در جوار حضرت معصومه- سلام اللَّه علیها- شخصى او را لعن مى‏کند، پرسید: چرا صدر را لعن مى‏ کنى؟ جواب داد: او قائل به وحدت واجب الوجود است، گفت: پس او را لعن کن!
این امر اگر قصه هم باشد حکایت از یک واقعیت دارد. واقعیت دردناکى که من خود قصه‏ هایى را دیده یا شنیده‏ام که در زمان ما بوده است.

من نمى‏ خواهم تطهیر مدعیان را بکنم که: «اى بسا خرقه که مستوجب آتش باشد».
مى‏ خواهم اصل معنى و معنویت را انکار نکنى، همان معنویتى که کتاب و سنّت نیز از آن یاد کرده ‏اند و مخالفان آن یا آنها را نادیده گرفته و یا به توجیه عامیانه پرداخته‏ اند. و من به تو توصیه مى‏ کنم که اول قدم، بیرون آمدن از حجاب ضخیم انکار است که مانع هر رشد و هر قدم مثبت است. این قدمْ کمال نیست، لکن راهگشاى به سوى کمال است چنانچه «یقظه» را که در منازل سالکان اول منزل محسوب شده است از منازل نتوان شمرد،بلکه مقدمه و راهگشاى منازل سالکین است. در هر صورت با روح انکار نتوان راهى به سوى معرفت یافت.

آنان که انکار مقامات عارفان و منازل سالکان کنند، چون خودخواه و خودپسند هستند هر چه را ندانستند حمل به جهل خود نکنند و انکار آن کنند تا به خودخواهى و خودبینى‏ شان خدشه وارد نشود «مادر بُتها بُتِ نفس شماست» تا این بت بزرگ و شیطان قوى از میان برداشته نشود راهى به سوى او- جلّ و علا- نیست، و هیهات که این بت شکسته و این شیطان رام گردد. از معصوم نقل شده که: شَیْطانى‏ آمَنَ بِیَدى‏ از این نقل معلوم شود که هر کس را هر چه بزرگ مرتبت باشد شیطانى است و اولیاى خدا موفق شده‏ اند به مهار کردن بلکه مؤمن نمودن آن.

لینک منبع نامه عرفانی امام


به کسانی که از خدا نترسیدند و داستان ساختگی و دروغین آیت الله بروجردی و مثنوی مولوی و.... را نقل کردند توصیه میکنم به لینک منبع این نامه مراجعه نکنند و آن نامه را کامل نخوانند!!!
وگرنه از حیرت اینکه نامه شاگرد آیت الله بروجردی با اشعار مولانا جلال الدین بلخی عجین شده، دهانشان وا ماند و در خود فرو روند!

خدایا از این جماعت معاند عاشقانت که تا آنجا پیش رفتند که کور دلی در وبلاگش به علامه ذوالفنون حسن زاده آملی توهین کرد فقط و فقط بخاطر اینکه اشعار مولانا را حفظ است و در سخنانش میخواند!

بتو پناه میبرم و با وجود همه کج فهمی ها و عنادشان، برای آنها، طلب هدایت و فهم و درک صحیح میکنم!


یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ