عبدالقادر گیلانی

"فرقه قادریه "

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر حضرت ولیعصر (عج) و منتظرانش



فرقه قادريه دنباله رو جنيد بغدادي و شيخ عبدالقادر گيلاني، صوفي مشهور اهل سنت و جماعت مي باشد. از اين سلسله، شاخه هايي بسيار بوجود آمده است. شيخ محي الدين ابو محمد عبدالقادر بن ابي صالح به روايتي در شب اول رمضان 471 هـ.ق در روستاي بشتير متولد شده است و وفات او را در سال 561 هـ.ق ذکر کرده اند.

وي در آغاز تحصيل نزد ابو زکرياي تبريزي، علوم ادبي را فرا گرفت و در سن هجده سالگي به بغداد رفت و نزد علماي آن سامان علم حديث و فقه را آموخت. استاد وي در فقه حنبلي ابوالوفاء بن عقيل بوده و مباني تصوف را نزد ابوالخير حماد الدباس کسب کرده است. او در طول اين مدت به رياضت و عزلت نشيني روي آورد. از طرف علي بن ابي سعد مخرمي به تدريس در مدرسه خود ايشان پرداخت و بدين ترتيب، در پي ارشادات وي شهرتش گسترش يافت. وي خرقه مشايخ را از ابو سعيد مخرمي گرفته است.

از القاب او شيخ کل، شيخ مشرق و محي الدين مي باشد. وي سني مذهب است و فقه حنبلي را از ابن عقيل آموخته است.
دراويش قادري امروز بيشتر در ناحيه کردستان حضور داند، هرچند اين فرقه در ولايات سند و بلوچستان و کشور مغرب نيز طرفداراني دارد.
دراويش قادري عمدتاً داراي گيسوان بلند هستند و شارب (سبيل) بلند مي گذارند و در هنگام ذکر موهاي خود را باز نموده و پريشان مي کنند.
پيروان اين طريقت، درک حقيقت و روشني روح و وصول به حق را در قيل و قال و سماع مي دانند و معتقدند که لذّت جسم موجب شادماني روح مي شود.

ذکر دراويش قادري بر دو نوع است: يکي به نام « تهليل » و ديگري ذکر ايستاده به نام « هره » است. در ذکر نخست، حلقه وار مي نشينند و شيخ يا خليفه، رهبري ذکر را بر عهده مي گيرد. او در حلقه مريدان قرار مي گيرد و در حالي که تسبيحي در دست دارد، به رهبري ذکر دراويش مي پردازد. براي ذکر ايستاده « هره » دراويش به طور ايستاده حلقه اي تشکيل مي دهند و خليفه در وسط ايستاده و رهبري ذکر را بر عهده مي گيرد. اين ذکر با آهنگ طبل (طاس)، دف و شمشال همراه است.

اين طريقت تأثير زيادي از يوگي هاي هندي پذيرفته و پيروان آنان در هنگام ذکر و سماع دست به اعمال خارق العاده مي زنند.
براي عبدالقادر کرامت ها و داستانهاي دروغ زيادي از سوي پيروان او نقل شده که در تاريخ تصوف بي سابقه است.

شعراني در طبقات الکبري نوشته : شيخ عبدالقادر گيلاني (رض) مي گفت : مدت بيست و پنج سال تمام، در بيابانهاي عراق تنها و بي کس اقامت کردم. نه کسي را شناختم و نه کسي مرا شناخت. طوايفي از مردان غيب و جن نزد من مي آمدند و راه خدا شناسي را به آنها تعليم مي دادم و خضر در آغاز ورودم به عراق با من همراهي و رفاقت کرد در حاليکه من او را نمي شناختم و شرط کرد که با او مخالفت نکنم. او به من گفت : در اينجا بنشين! و من سه سال در همان جا که او گفته بود نشستم. هر سال مي آمد و مي گفت : در همين جا باش تا من نزد تو بيايم. مي گويد : يک سال در خرابه هاي مداين ماندم و در اين مدت به انواع مجاهده با نفس مشغول بودم ؛ آب مي نوشيدم و از چيزهاي دور ريخته مي خوردم، يک سال نه مي خوردم و نه مي نوشيدم و نه مي خوابيدم. يک شب که هوا خيلي سرد بود، در ايوان کسري خوابيدم و محتلم شدم و برخاستم و رفتم در شط غسل کردم. سپس خوابيدم و محتلم شدم و رفتم در شط غسل کردم و اين عمل در آن شب چهل بار تکرار شد که من غسل مي کردم. سپس بالاي ايوان صعود کردم که مبادا خوابم ببرد.
(طبقات الکبري/ج1/ص110)
در جاي ديگر عبدالقادر گيلاني مي گويد :
آنگاه که جدّم (ص) در شب مرصاد معراج کرد و به سدره المنتهي رسيد، جبرئيل امين عقب ماند و گفت : اي محمد! هر گاه به قدر انگشتان نزديک شوم، آتش مي گيرم. خداي تعالي، روح مرا در آن مقام پيش او فرستاد تا مگر از سيد امام عليه و علي آله السلام استفاده بکنم. من به حضور او مشرف شده و نعمت بزرگ وراثت و خلافت را نيکو داشتم. آنجا که حضور رساندم منزلت براق را ديدم تا اينکه جدّم رسول الله (ص) بر من سوار شد و جلو من در دست او بود تا اينکه به مقام قاب قوسين يا کمتر رسيد. به من گفت : اي فرزند و اي نور چشمم ! اين قدم من بر گردن تو قرار گرفته و قدم هاي تو بر گردن همه اولياء خدا قرار مي گيرد.
بعد مي گويد : به عرش با شکوه خدا بار يافتم و پرتو هاي آن بر من نمايان شد و خدا اين مقام را به من بخشيد. قبل از تخلق به اخلاق الهي به عرش خدا نگريستم و ملکوت او بر من آشکار شد و خدا مرا بر کشيد و تاج وصال را با نظر در احوال من بر من کرامت کرد و او است که شرافت مي دهد و مرا جامه تقرب مي پوشاند.
(الغدير/ج21/ص276)- پایگاه تحقیقاتی الزهراء