صفات

مخلوق یا تجلی؟

انجمن: 

بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَلِیُّ اعظم یا الله
سلام.
سوالی دارم و به دنبال اون هستم این هست که عالم مخلوق است و از مرتیه فعل خداوند یا تجلی و در مرتیه ذات؟
طبق مطالعاتی که کردم گویا متکلمین بر این باورند که خدا قدیم هست . عالم حادث .یعنی در مرتیه اول ذات خدا بوده و بعد حق اراده کرده و به علت فیاض بودن فعل انجام داده و خلق صورت گرفته.
و فلاسفه میگوییند هم خدا و هم عالم قدیم هستند بطوری نمیشود خدا را بدون فیضش فرض کردن همانجور که نمیشود خورشید را بدون نورش فرض کرد.با این فرق که عالم نیازمند خدا هست
اگر گفته متکلمین درست باشد و عالم حادث باشد و در مرتیه بعد از ذات قرار گیرد.در نتیجه ما مخلوق خدا هستیم .چراکه در مرتیه فعل خدا صورت گرفته ایم . پس همانجور که جیر و اختیار در مقام فعل تعریف میشود باید سوال کرد که ایا خداوند در انجام این فعل مختار بوده یا نه؟
اختیار یعنی توانایی در انجام یا عدم انجام فعلی
از انجا که خدا جمیع الکمالات است فیاض است . بر طیق این صفت درخواست ممکن الوجود مبنی بر بوجود امدن را رد نمیکند و به او وجود میخشد. حال اگر خدا در این امر مختار باشد میتواند و باید بتواند به هیچ ممکن الوجودی وجود نیخشد.که در این صورت خداوند به ممکن الوجود بخل ورزیده چرا که او را خلق نمیکند.پس او بخیل است
از انجا که نمیتواند بخیل باشد چرا که بخل متضاد tفیض است در نتیجه نمیتواند خلقی نداشته باشد .پس او باید و باید خالق باشد و اختیاری در انجام فعل خلق ندارد .
اما اگر گفته فلاسفه رو در نظر بگیریم .که عالم و خدا هر دو قدیم هستند .باید گفت در این صورت عالم در مرتیه فعل خدا صورت نگرفته بلکه از ازل و در مرتیه ذات خدا با او بوده همانند نور خورشید با خورشید.پس در این صورت فعلی صورت نگرفته .(البته فلاسفه میگویند برخی چیزها قدیم هستن و برخی حادث)پس ان چیز که قدیم هست (جز خدا) با این که نیازمند خدا هست اما به اراده خدا متصل نیست.چرا که اراده در مرتیه فعل تعریف میشود.وجود چیزی که قدیم هست دست خدا نیست و خدا در معدوم کردن ان عاجز.همانجور که نمیشود خورشید را بدونه نورش فرض کرد خدا را هم نمیشود بدون تجلی خود فرض کرد.در نتیجه وقایع و حقایقی هستند که وجودشان تحت اختیار خداوند نیست .
از پاسخگو درخواست دارم مطلی رو یرام روشن کنه.ممنون

ایا خدا نیازمنده؟

انجمن: 

ایا خدا برای اینکه صفت روزی دهنده رو داشته باشه نیازمند موجوداتی غیر از خودشه؟

چرا صفات خوب وجودی هستند و صفات بد عدمی

با عرض سلام و خسته نباشید.
بنده قبول دارم که خداوند عین وجود و بی‌عیب و نقص است و هیچ عدم و کاستی‌ای در وجودش راه ندارد.
سؤالم این است که چه دلیلی داریم که صفات خوب (مانند علم، قدرت، رحمت، عدل، رزّاقیت و ...) وجودی هستند و صفات بد (مانند حسد، دروغ، ظلم و ...) عدمی هستند؟

مثال های قدرت خدا و صفات برای بالارفتن یقین وایمان ...حتما بخوانید

سلام
به نام رزاق

تو این تاپیک قصد داریم برای درک بهتر قدرت و صفات خدا مثال بیاریم از دوستان میخوام شرکت کنن مثال بزنیم با هم>>>:Nishkhand:

هدف ما ایجاد یقین قلبی نه لفظی و عمومی در دلهای شما عزیزان است

یقین قلبی با یک مثال زیبا:Cheshmak:

اگر کسی نام کشوری را که تا به حال ندیده ای و به آنجا نرفته ای به تو بگوید مثلا بگوید روی زمین کشوری به نام مکزیک است درحالی که تو تا حالا بدان جا نرفته ای و درباره ای هیچ نشنیده ای اما گمان میکنی این مرد راست می گوید بنابراین نوعی یقین بوجود داشتن سرزمینی به نام مکزیک در تو ایجاد میشود ولی اگر شخصی دیگر بیاید و به تو بگوید:نه این مرد دورغ گفته است کشوری به نام مکزیک وجود ندارد اینجاست نوعی شک و تردید در تو بوجود می آیدولی اگر ده نفر به تو بگویند کشوری به نام مکزیک وجود دارد یقینت بیشتر می شود و احساس می کنی این سخنان درست تر است اما اگر ده نفر بیایند و به تو بگویند هیچ کشوری به نام مکزیک وجود ندارد یقینت به گونه ای به لرزه در می آید و اگر صد نفر بیایند و به تو بگویند که مکزیک وجود دارد یقینت نسبت به قبل افزون تر می گردد و اگر ویزایی جهت سفر به مکزیک بدست بیاوری یقینت بیشتر و بیشتر می شود و اگر شخصا به مکزیک رفتی و در شهرهایش به گردش پرداختی . یقین به این کشور در قلبت به مانند کوه ها استوار خواهد شد تو یقینی بدان دست یافتی و در قلبت رسوخ کرده است دفاع خواهی کرد و اگر یک میلیون نفر بیایند و همگی به تو بگویند کشوری به نام مکزیک وجود ندارد هرگز این سخنان را باور نخواهی کرد این همان یقینی است که مقصود ماست.

بسم الله نور علی نور و الحمدلله الذی خلق نور و کلم موسی علی جبل الطور

خداوند آن قادری که دنیا را از نیستی به هستی آورد!!!!:Moteajeb!:

الله قادر است

در میلیون ها قطره ی باران، قطره ای است که برایش مقدر شده توسط چه کسی نوشیده شود بنابراین آن قطره مسیرش را می داند بر فلان دشت فرود می آیداز وسط فلان دره عبور کند وارد فلان تحته سنگ شود،و به فلان رود می پیوندد به فلان شیر آب می رسد سپس خارج می شود به شیشه ای بسته بندی شده و به دست تو می رسد تا به همان اندازه که برایت مقدر شده بنوشی سپس به شخص دیگری می رسد تا به همان اندازه برایش مقدر شده بنوشد پس پاک ومنزه است آن ذاتی که فراموش کار نبوده و نیست! :Gol:

(پروردگارت فراموش کار نبوده و نیست مریم/64)

منزه است آن خدایی که یک قطره باران را از آسمان به دل زمین سوق می دهد تا درآن سر دنیا به وسیله ی آن یک دانه گندم از دل زمین برویدسپس در سرزمینی که فلان شخص برایش مقدر شده است تا غذایی به کف آرد می رسد سپس آرد شده و خمیر می شود و به او می رسد!پاک و منزه است خدایی که این امر را از آسمان تا زمین تدبیر می نماید:hamdel:

دوستان منتظر پست هاتون هستیم مثال بزنید حقیقتش هی میگن فطری ملکوتی جبری شرعی وفلان و فلان ساده بگید همه بفهمیم :Gig:

یا علی

آیا اسماء خداوند توقیفی است؟


مسأله ای میان فقها از یک طرف و متکلمین و فلاسفه از طرف دیگر مطرح است که آیا اسماء الله توقیفی است یا توفیقی نیست؟ ''توفیقی است'' یعنی ما فقط آن اسمائی را می توانیم بر خدای متعال اطلاق کنیم که در قرآن یا سنت اجازه داده شده است. مثلا اگر به خداوند می گوییم ''متکلم'' از باب این است که در قرآن کریم به او گفته اند ''متکلم''. یا اگر ما به خدا بگوییم ''شافی''، چون در سنت مثلا آمده است. اما اگر اسمی در کتاب و سنت نیامده باشد آیا ما می توانیم به خداوند اطلاق کنیم یا نه؟ قرآن ضابطه به دست می دهد و آن همین است که هر چه که صفت کمالیه باشد به نحو اکملش بر خدای متعال اطلاق می شود. اگر هم اجازه ندهند نه از باب این است که اسماء الهی محدود است بلکه از آن جهت است که احیانا انسانها تشخیص نمی دهند، یک چیزی را نمی داند که این صفت کمال نیست، خیال می کند صفت کمال است، به خدا نسبت می دهد. می گویند این کار را از پیش خود نکنید چون احیانا اشتباه می کنید. مثلا ممکن است انسان از باب قیاس به نفس، چون یک چیزی را برای خودش کمال می بیند - نمی داند که این، کمال نسبی است نه کمال مطلق، کمال یک انسان می تواند باشد ولی برای غیر انسان نمی تواند کمال باشد - می آید آن را به خدای متعال نسب می دهد.

اگر گفته اند ''توقیفی است'' از این جهت است نه اینکه بعضی از اسماء حسنی بر خدا اطلاق می شود و بعضی اطلاق نمی شود، همه اسماء حسنی بر او اطلاق می شود ولی در تشخیص، لااقل افرادی که از نظر فکری و معرفت مجرب نیستند اشتباه می کنند. از احادیث مربوط به این مسأله بر می آید که چون در آن زمان (قرن دوم هجری) افرادی پیدا شده بودند که حرفهای عجیب و غریبی درباره خداوند می زدند ائمه نسبت دادن هر اسمی به خداوند را منع کردند، گفتند چیزی را که نشنیده اید از پیش خود نگوید چون احیانا اشتباه می کنید.

امام باقر علیه السلام فرمود: «کل ما میزتموه باواهامکم فی ادق معانیه فهو مصنوع لکم مردود الیکم... و لعل النمل الصغار یزعم ان لله زبانیتین» یعنی شما یک چیزی در وهم خودتان تصور می کنید و بعد برایش شاخ و برگ می سازید، خیال می کنید اینها توحید و معارف است، نمی دانید که اینها لایق شماست نه لایق خدا. بعد حضرت می فرماید: از کجا می دانید، شاید این مورچه های کوچک هم که از این دو شاخکشان خیلی استفاده می کنند (امروز می گویند که این شاخکها حکم آنتن را برای اینها دارد و اصلا مبادلات، فهم و ارتباطشان با دنیای خارج به وسیله همین شاخکهاست) خیال می کنند خدا دو شاخک دارد. چون برای او دو شاخک خیلی ارزش دارد خیال می کند خدا هم باید دو شاخک داشته باشد. این قیاس است. این که در اواخر سوره حشر، آیه کریمه می فرماید: «له الاسماء الحسنی» برای این است که ما اسماء حسنی را محدود نکنیم به آنچه اینجا ذکر شد بعد از ذکر سیزده اسم می فرماید: همه اسماء حسنی از اوست اعم از آنچه اینجا ذکر شد یا ذکر نشد.