صحابه

بررسی نظریه عدالت صحابه از جنبه تاریخی

انجمن: 

در برخی آیات قرآن از مهاجرین و انصار تمجید شده به صورتی که مورد رضایت خداوند هستند؟ اهل سنت مدعیتند این آیات دلالت دارد که مهاجرین و انصار همگی تا آخر عمر مورد رضایت خداوند و پیامبرصلی الله علیه واله وسلم بوده اند؟ آیا از نظر تاریخی شواهدی هست که ثابت کند برخی از این دو گروه از دایره اسلام بیرون رفته اند یا مورد غضب پیامبرصلی الله علیه واله وسلم قرار گفته اند
آیات مربوطه

وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ (100)
لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ الَّذينَ اتَّبَعُوهُ في‏ ساعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ ما كادَ يَزيغُ قُلُوبُ فَريقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحيمٌ (117)
وَ لا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبى‏ وَ الْمَساكينَ وَ الْمُهاجِرينَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ (22)
النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ في‏ كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُهاجِرينَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى‏ أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً (6)
لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرينَ الَّذينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً وَ يَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ (8)

سالم بن الحبيبة کیست؟ (صحیفه ملعونه)


سلام

الكافي، 4/ 545/ 28/ 1 العدة عن سهل عن ابن فضال عن سفيان بن إبراهيم الجريري عن الحارث بن حصيرة الأزدي عن أبي جعفر ع قال كنت دخلت مع أبي الكعبة فصلى على الرخامة الحمراء بين العمودين فقال في هذا الموضع تعاقد القوم إن مات رسول اللَّه ص أو قتل أن لا يردوا هذا الأمر في أحد من أهل بيته أبدا قال قلت و من كان قال الأول و الثاني و أبو عبيدة بن الجراح و سالم بن الحبيبة

کیفیت شهادت یاران امام حسین (علیه السلام)

[="Arial Narrow"][="DarkSlateGray"]با سلام خدمت منتظران محرم

راستش مطلبی که با دقت فراوان نسبت به کیفیت شهادت صحابه امام حسین و امام حسین پرداخته باشد کم است.

از انجایی که حوصله خوانندگان شاید همراهی نکند لطف کنید کم و کیف شهادت هر یک از صحابه را به اختصار بیان کنید.

همچنین رعایت ترتیب زمان شهادت هر یک از صحابه (تا انجایی که منبعش مشخص است و اجازه میدهد) هم شود.

البته شهادت صحابه امام حسین متعلق به کربلا نیست.
بلکه میتوان این شهادت را صحابه را از همان زمان حضور امام حسین در مدینه و بعد مکه و بعد صحابه ای که برای ارزیابی کوفیان رفتند بودند و بعد صحابه ای که در راه شهید شدند و دست اخر صحابه که در کربلا شهید شدند عنوان کرد.

البته امیدوارم بیان شهادت صحابه و خویشان امام حسین که پس از عاشورا (مثلا طفلان مسلم) کلید خورد از قلم نیافتد.

[SPOILER]از انجایی که چنین مطالبی در شبکه های اجتماعی بازخورد هم دارد لطف شود اختصار رعایت شود که در حوصله خواننده جا شود. اگر در مواردی شهادت هر یک از صحابه در منابع مختلف اختلاف داشت داستان هر منبع نقل شود . ترتیب زمان که بعدا در انتشار روزشماری این شهادت ها موثر است از قلم بزرگوار کارشناس جا نماند.[/SPOILER]

مخاطبین اینده این مطلب اجازه دهند این تاپیک فقط یک نویسنده داشته باشد ان هم کارشناس باشد.
هر سوالی به ذهنتان رسید در پیام خصوصی از او بپرسید.[/][/]

عدالت صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله)

سلام و درود

چرا اهل سنت همه صحابه را عادل می دانند؟ مانند امام علی علیه السلام -{سلمان فارسی ابوذر غفاری مقداد رحمة الله علیهم} ابوبکر ، عمر
طلحه و زبیر و بقیه.
در حالیکه عملا بعد از ماجرای ثقیفه صحابه دو قسمت شدند و در دو طرف متضاد قرار گرفتند.
یعنی امام علی علیه السلام و سلمان فارسی، ابوذر غفاری و بقیه در یک طرف و ابوبکر و عمر و بقیه در طرف مقابل.
پس از نظر من بسیار عجیب است چطور اهل تسنن هر دو طرف را عادل می دانند چطور میشود هر دو طرف را قبول کرد هم امام علی علیه السلام و همراهانش و هم آنطرف مقابل را.
این از نظر عقل بی معنی است . نمی شود دو جبهه متضاد را قبول داشت.
اگر امام علی علیه السلام را قبول داریم پس در جبهه او قرا گرفته ایم . و اگر نه پس در جبهه مقابل هستیم.

پاسخ به شبهه شهادت حضرت رسول(ص)+دانلود+به شرط چاقو!!+با سند...+تکراری نیست

انجمن: 

بدون شرح به شرط چاقو و با سند....

***** اویس یمنی ؟ *****

اویس قرنی کیست؟


سیره نویسان در اشاره به سلسله نسب اویس آورده اند: اویس، پسر عامربن جزءبن مالک بن عمروبن سعد بن عصوان بن قرن بن ردمان بن ناحیه بن مراد بن مالک بن اددبن مذحج(1) است. برای اویس چند لقب برشمرده اند: به سبب اینکه جد ششمش «قَرن» نام داشت، او را «قَرَنی» و به موجب آنکه جد نهمش، «مراد» نام داشت، «مرادی» و از آنجا که دوازدهمین جدش «مَذحج» بود، او را «مذحجی» خوانده اند.
برخی بر این باورند او را از آن روی قرنی لقب داده اند که در منطقه ای به نام «قَرن المنازل»، از سرزمین یمن زندگی می کرد.(2)
آورده اند که وقتی آیین اسلام در مکه آشکار شد، خاندان اویس به اسلام گرویدند و از دو قبیله ی این دودمان، مذحج و مراد، شخصیت های بزرگی همچون مالک اشتر و کمیل بن زیاد نخعی ظهور یافتند. خاندان مذحج، چنان از اسلام حمایت می کردند و در راه حاکمیت آن، رشادت و فداکاری نشان می دادند که رسول اکرم(ص) درباره ی ایشان فرمود: «بیشترین افراد قبایل در بهشت، مردم قبیله ی مذحج اند».(3)
به گواهی تاریخ، در یکی از روزهای جنگ صفین، حدود هشت صد تن از خاندان مذحج، به فرماندهی مالک اشتر با شهامت و شجاعت بسیار به دشمن تاختند و صفوف مشرکان را درهم شکسته، بیش از 180 شهید، به اسلام تقدیم کردند.(4)
آورده اند که گروهی از مردم یمن، در سال دهم هجری، به هنگام تبلیغ حضرت علی(ع) در این سرزمین، به اسلام گرویدند که گویا در این زمان، اویس در حدود چهل سالگی اسلام آورده است. بنابراین، سیره نویسان تاریخ تولد اویس را حدود سی سال پیش از هجرت دانسته اند.

پی نوشت ها :
1- در نام پدر او اختلاف است. برخی او را عامر و بعضی عمرو و بعضی دیگر عروه و گروهی نیز انیس خوانده اند.
2- عباس بن محمد رضا قمی، سفینه البحار، ج1، ص53.
3- محمد رضا یکتایی، زندگی پرافتخار اویس قرنی، ص18.
4- عبدالحمید بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج5، ص199.

صحت یک نقل تاریخی درباره امام علی (ع)

ایا چنین چیزی صحبت دارد که روزی خبر دادن به رسول خدا که چند نفری در خرابه ای مشغول له گناه هستند و بعد حضرت رسول حضرت علی را فرستاد به دنبالشان تا دستگیر کنند حضرت رفتند و قبل از اینکه به خرابه برسند فریاد زدند من علی هستم پیامبر دستور داده شما را دستگیر کنم و انان فرار کردند؟ بعد آمدند و گفتند پیامبر من کسی را ندیدم و پیامبر تشکر کرد؟

درخواست منبع برای دو نقل تاریخی درباره ی عبدالله بن عمر

با سلام و عرض خسته نباشید خدمت شما ...

میخواستم از شما درخواست کنم که منبع یا منابع این دو نقل تاریخی در مورد عبد الله بن عمر ( پسر خلیفه ثانی ) را بگذارید . ( از کتب شیعه یا سنی فرقی نمیکنه ! )

1) جریان نماز خواندن عبدالله بن عمر پشت سر حجاج بن یوسف لعنة الله علیه

2) کلام عایشه در مورد ابن عمر : « وَجَاءَ عَنْ عَائِشَه أَیْضًا أَنَّهَا کَانَتْ تُنْکِرُ حَدِیث اِبْن عُمَر وَتَقُول إِنَّهُ غَلَطٌ » ؛ همچنین از عایشه روایت شده است که کلام ابن عمر را رد کرد و می گفت : ابن عمر غلط می گوید . »

با سپاس فراوان از شما ...

پاسخ به مقاله «جنگ جمل» نوشته شده توسط سایت های اهل سنت



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم



السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)

السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)

السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)

==============================================

باسمه تعالی


در نظر داریم بصورت علمی و مستند و با استفاده از محتویات سایت برجسته موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عج) به نشانی الکترونیکی (www.valiasr-aj.com) و هم

چنین در کنار نظارت اساتید مرکز ملی پاسخ گویی به سوالات دینی ، سایت مذهبی_ علمی www.askdin.com

نوشته ی مندرج در سایت های برادران اهل سنت تحت عنوان

"نگاهی به جنگ جمل" را نقد علمی کنیم .

متن مقاله مزبور بدین شرح است:

نقل قول:

نقل قول:
جنگ جمل در ماه جمادى الأخرى سال ۳۶ هجری واقع شد. در یک جانب از این جنگ حضرت علی رضی الله عنه، و در جانب دیگر أم المؤمنین حضرت عایشه رضی الله عنه و به همراهی او حضرت طلحه و حضرت زبیر رضی الله عنهما ـ که از عشره‌ی مبشره‌اند ـ قرار گرفته بودند. هر دو فریق از بزرگان صحابه رضی الله عنهم هستند؛ اما این جنگ بنا به حیله‌سازی چند نفر مفسد به صورت اشتباهی رخ داد و در میانِ ایشان نه رنجشی وجود داشت و نه می‌خواستند که با هم جنگ کنند.
مفسدوں کی فتنہ پردازی ہوئی /٭/ باعث خونریزی جنگ جمل
ورنہ شیر حق سے طلحه و زبیر /٭/ چاہتے ہرگز نه تھے جنگ و جدل
ترجمه:
فتنه پردازی چند مفسد شده /٭/ باعث خون‌ریزی جنگ جمل
ورنه با شیر خدا طلحه و زبیر /٭/ کی همی خواستند کنند جنگ و جدل
در حکایت این جنگ نیرنگ‌سازی‌های زیادی به کار رفته و دروغ‌های فراوانی با آن آمیخته شده است؛ اصل واقعه به حواله‌ی تاریخ قرطبی از این قرار است:
حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما وقتی که با اکراه شورشیان بر دست مبارک حضرت علی رضی الله عنه بیعت کردند، فوراً از مدینه حرکت کردند. أم المؤمنین حضرت عایشه‌ی صدیقه رضی الله عنها در آن سال به حج تشریف برده بود و تا آن زمان در مکه سکونت داشت. حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما پیش وی رفته، تمام سرگذشت را به عرض وی رسانیدند که حضرت عثمان رضی الله عنه شهید شد و شورشیان مردم را به زور به بیعت با حضرت علی رضی الله عنه وادار کرده‌اند و این وقت در مدینه فتنه‌ی سختی برپا است؛ شما أم المؤمنین هستید و ما در پناه شما مأمون خواهیم ماند و شما سعی کنید که فتنه به نحوی دفع گردد؛ زیرا حضرت علی رضی الله عنه مصلحت را در این می‌داند که اکنون نسبت به قصاص قاتلین حضرت عثمان رضی الله عنه سکوت اختیار شود، حال آن‌که از این سکوت، نیروی شورشیان بیش‌تر می‌شود. حضرت عایشه رضی الله عنها از شرکت در مشاجرات انکار ورزید؛ حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما از قرآن پاک آیاتی تلاوت کردند که در آن دستور اصلاح بین مسلمانان داده شده، بالأخره حضرت عایشه رضی الله عنها با ایشان هم‌نظر شد و بر این امر اتفاق کردند که تا مادامی که نیروی شورشیان کم نگشته، نباید به مدینه برویم؛ بلکه بیرون از سرزمین عرب، در گوشه‌ای عافیت اختیار می‌کنیم و با تدبیری حضرت علی رضی الله عنه را از گروه مفسدان جدا کرده، با خود همراه می‌کنیم، آن‌گاه مشکل حل خواهد شد؛ قصاص حضرت عثمان رضی الله عنه هم گرفته می‌شود و مفسدان گوش‌مالی داده می‌شوند؛ چنان‌که طبق این مشورت ایشان عازم بصره شدند.
مفسدان این واقعه را با حیله‌گری عجیبی برای حضرت علی رضی الله عنه بیان کردند و به او این طور فهماندند که آن‌ها می‌خواهند تو را از خلافت عزل کنند و نگذاشتند که حضرت علی رضی الله عنه از اصل نیت آن‌ها با خبر شود؛ لذا حضرت علی رضی الله عنه هم به سوی بصره روانه شد.
حضرات حسن و حسین، عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عباس رضی الله عنهم با این لشکرکشی مخالف بودند؛ اما رأی ایشان مورد قبول واقع نشد.
وقتی که لشکر حضرت علی رضی الله عنه به نزدیکی بصره رسید، آن جناب، حضرت قعقاع رضی الله عنه، صحابی پیامبر صلى الله علیه وسلم را به عنوان قاصد نزد حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما فرستاد.
حضرت قعقاع رضی الله عنه اوّلاً با أم المؤمنین رضی الله عنها ملاقات کرد؛ ایشان صراحتاً جواب داد که مقصود من فقط اصلاح است که به یک نحوی این فتنه و فساد مرتفع گردد و امنیت برقرار شود.
باز حضرت قعقاع رضی الله عنه با حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما ملاقات نمود و پرسید: شما چه صورتی را برای اصلاح تجویز کرده‌اید؟
هر دو گفتند: بدون قصاص از قاتلین حضرت عثمان رضی الله عنه راهی دیگر برای امنیت متصور نیست.
حضرت قعقاع رضی الله عنه گفت: حصول این مقصود بدون از اتفاق تمام مسلمانان امکان پذیر نیست؛ لذا باید شما با حضرت علی رضی الله عنه بپیوندید و با هم متفق شده و برای آن تدبیری در نظر بگیرید.
این رأی مورد پسند حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما قرار گرفت. حضرت قعقاع رضی الله عنه بشارت صلح را به محضر حضرت علی رضی الله عنه آورد و ایشان بسیار خوش‌حال شد و تا سه روز بین آن‌ها تبادل نامه و پیام جاری بود. روز سوم به وقت شام چنین برنامه‌ریزی شد که فردا صبح حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما با حضرت علی رضی الله عنه طوری ملاقات نمایند که کسی از شورشیان در جلسه حاضر نباشد.
این امر برای شورشیان سخت ناگوار گذشت؛ زیرا می‌دانستند که هر گاه حضرت علی رضی الله عنه به تنهایی با طلحه و زبیر رضی الله عنهما ملاقات نماید، از توان ما خارج خواهد شد؛ لذا آنان در فکر افتادند تا به یک صورتی صلح را به هم بزنند و نگذارند ملاقات صورت گیرد!
منافق مشهور، عبدالله بن سبا، مؤسس مذهب روافض در رأس مفسدان بود و رأی داد که شما امشب جنگ را آغاز کنید و بعداً به اطلاع حضرت علی رضی الله عنه برسانید که طرف مقابل غدر کرده و به جنگ پرداخته است؛ چنان‌که همین طور واقع شد.
شورشیانِ مفسد در آخر شب خودسرانه جنگ را آغاز کردند و از جانب دیگر به آنان جواب داده شد و در لشکر حضرت علی رضی الله عنه فریاد برآوردند که طلحه و زبیر رضی الله عنهما عهدشکنی کرده‌اند و در آن طرف این صدا در هم پیچید که علی رضی الله عنه عهدشکنی کرده است.
هدف این‌که با این توطئه‌ معرکه‌ی بزرگی به پا شد و از دو طرف سیزده‌هزار مسلمان کشته شد. حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما هم در این جنگ شهید شدند؛ «إِنَّا لِلّٰهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رٰجِعُونَ».
حضرت طلحه رضی الله عنه در میدان جنگ شهید شد، اما حضرت زبیر رضی الله عنه از جنگ کناره گرفت و هنگامِ برگشت ابن جرموز در راه او را شهید کرده و به امید انعام نزد حضرت علی رضی الله عنه آمد و گفت: ای أمیرالمؤمنین! مژده باد که دشمنت را کشتم.
حضرت علی رضی الله عنه پرسید: چه کسی را؟
گفت: زبیر را.
حضرت علی رضی الله عنه فرمود: من تو را به جهنم مژده می‌دهم!
ابن جرموز گفت: انعام عجیبی دادی!
حضرت علی رضی الله عنه فرمود: من چه‌كار کنم در حالی كه رسول خدا صلى الله علیه وسلم به من فرموده است:
ـ «یَا عَلِیُّ! بَشِّرْ قَاتِلَ ابْنِ صَفِیَّةَ بِالنَّارِ»؛ ای علی! قاتل پسر صفیه را به دوزخ بشارت بده.
و حضرت زبیر رضی الله عنه پسر صفیه، عمه‌ی پیامبر صلى الله علیه وسلم بود.
ابن جرموز با شنیدن این بشارت خودکشی کرد. حضرت علی رضی الله عنه با دیدن این صحنه با آواز بلند تکبیر گفت و فرمود: ببینید گفته‌ي رسول خدا صلى الله علیه وسلم چگونه راست در آمد![۱]
پس از پایان جنگ، حضرت علی، امام حسن و عبدالله بن عباس رضی الله عنهم جهت مشاهده‌ی اجساد مقتولین به میدان جنگ تشریف بردند؛ بر یکی که رسیدند، حضرت امام حسن رضی الله عنه آواز داد: یَا أَبَتِ! وَاللهِ فَرْخُ قُرَیْش؛ ای پدر! قسم به خدا نوجوانی از قریش این‌جا افتاده است.
حضرت علی رضی الله عنه پرسید: کیست؟
او گفت: محمّد بن طلحه رضی الله عنهما.
حضرت علی رضی الله عنه فرمود: «وَاللهِ کانَ شَاباً صَالِحاً»؛ به خدا قسم نوجوان نیکوکاری بود.[۲]
باز گذر حضرت علی رضی الله عنه بر جسد حضرت طلحه رضی الله عنه افتاد؛ آن را دیده و نشست و فرمود: ابومحمّد این‌جا به این حال افتاده است! و فرمود: کاش من بیست سال قبل می‌مردم! و دست حضرت طلحه رضی الله عنه را گرفته و بار بار بوسه می‌داد و می‌فرمود: این همان دستی است که از رسول خدا صلى الله عليه وسلم مصایب را دفع کرده است.[۳]
وقتی که آخرین رمق حضرت طلحه رضی الله عنه رسیده بود، کسی [ثور بن مجزاة] از کنار او گذشت، او پرسید: از کدام لشکری؟
گفت: از لشکر امیر المؤمنین رضی الله عنه.
حضرت طلحه رضی الله عنه فرمود: خوب است؛ دست بده تا من بر دست تو برای حضرت علی رضی الله عنه بیعت کنم. و بیعت کرد و پس از آن جان داد.
آن شخص واقعه را به حضرت علی رضی الله عنه عرض کرد؛ حضرت علی رضی الله عنه تکبیر خواند و فرمود: خداوند نخواست که حضرت طلحه رضی الله عنه را بدون بیعت با من به جنّت داخل گرداند.[۴]
از حضرت علی رضی الله عنه راجع به اهل جمل سؤال شد که آیا مشرک بودند؟
فرمود: نه؛ ایشان از شرک می‌رمیدند.
گفته شد: پس آیا منافق بودند؟
فرمود: نه؛ منافق خدا را بسیار کم یاد می‌کند.
باز پرسیده شد: آنان را چه قرار دهیم؟
فرمود: «إِخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَیْنَا»؛ آنان برادران ما بودند که بر ما بغاوت کردند [و امیدوارم من و آنان از گروهی باشیم که خداوند درباره‌ی آن‌ها فرموده است: «وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَاناً عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِیْنَ»؛ هر گونه غِلّ را از سینه‌ی آن‌ها می‌شوییم در حالی که همه برادراند و بر تخت‌های بهشت روبه‌روی یک‌دیگر قرار می‌گیرند.]
_________________________
[۱] تطهیر الجنان؛ البدایة والنهایة.
[۲] تطهیر الجنان.
[۳] تطهیر الجنان؛ البدایة والنهایة (۷/۴۲۸). در جنگ احد یک بار آن‌حضرت صلى الله عليه وسلم در ازدحام کفار واقع شد؛ در آن وقت به غیر از حضرت طلحه رضي الله عنه کسی دیگر نبود. از هر چهار طرف تیر می‌بارید و حضرت طلحه رضي الله عنه به وسیله‌ی سپر جلوی تیرها را می‌گرفت که ناگهان سپر از دستش افتاد. تصور کرد که اگر من سپر را بردارم تا آن وقت معلوم نیست که چند تیر به پیامبر صلى الله عليه وسلم اصابت کند؛ لذا به وسیله‌ی دست خود جلوی تیرها را می‌گرفت. در نتیجه دستش کاملاً شل شد که تا آخر عمر بی‌کار ماند. حضرت علی رضي الله عنه همین دست را بوسه می‌داد. (مؤلف)
[۴] إزالة الخفاء (۲/۲۸۰).
٭ سيرت خلفاي راشدين/ ترجمه مولانا حسین پور

بعد از تایید این تاپیک و انتخاب کارشناس ناظر ، مطالبی که در نقد مقاله فوق تدوین کرده ایم را در همین محل خواهیم گذاشت.

بحث ما کاملا علمی است تا حقایق تاریخ مشخص شود و در این نوشته به کتب اهل سنت استناد داشته ایم.


حق برای نویسنده و منتشران این مقاله در همین مکان(سایت مرکز ملی پاسخ گویی به سوالات دینی به نشانی www.askdin.com) محفوظ است تا پاسخ های خویش را مستند و علمی داده و پاسخ آن را بگیرند.




درخواست توضیحاتی پیرامون برخی صحابه پیغمبر صلی الله علیه و آله

با سلام

میخواستم بپرسم برخی از صحابه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم ، مانند ابن عباس ، ابن مسعود و عمار بن یاسر هم پس از بیعت غدیر پیمان شکنی کرده و مرتد شدند ؟؟؟

چون در حدیثی از امام باقر سلام الله علیه آمده که پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم همه مردم جز سه نفر (ابی ذر و سلمان و مقداد) همه مرتد شدند !!!

سپاس از شما ....:Rose: