شفا یافته دروغین

داستان شيادي شيطان صفت

از اين قبيل جريانات بسيار شنيده ايم وديده ايم اما براي اينكه به شخصيت ماليخوليايي اين افراد پي ببريد به اين داستان دقت كنيد:
سال گذشته به اصرار یکی از دوستان در جلسه هیئتی شركت كردم كه میگفتند كه صاحب مجلس چندی قبل بیماری كلیوی داشته و رو به موت بوده كه شفا یافته است و از آن روز بچه مذهبی شده است.من هم برای دیدن این فرد كه جوانی ۲۳ الی ۲۶ بود ؛ رفتم.فرد مورد نظر سید ابراهیم بود كه جوانی لاغرورنگ پریده بود ودر برخورد اول ؛بسیار مرا شگفت زده كرد.سید ابراهیم ؛ جوانی با موهای بلند و پشت موهای بلند و محاسن تراشیده و شبیه نوازنده های آمریكایی بود.میگفتند كه خانم فاطمه زهرا (س) اورا شفا داده است و خودش برایم گفت كه خانم لیوان آبی به دستم داد و گفت بخور و بعد از آن خوب شدم.سید ابراهیم میگفت من یك جوانی بودم كه اصلا به اسلام و هیچ دین دیگری ؛اعتنا نداشتم و موسیقی های آنچنانی و آمریكایی گوش میكردم و شبیه لاییك ها بودم و خانم در رویا به من گفت این پسرم چرا این طوریه؟ خانم گفت این آب را بخور خوب میشی ولی دیگه دنبال این كارها نرو.سید ابراهیم گوشه ای از اتاق را نشان میداد و میگفت : امام رضا (ع) هم اینجا نشسته بود و به من ماموریتی داد.وقتی میگفتم چه ماموریتی ؟ میگفت نمیتوانم بگویم.خلاصه مریدهایی هم جمع كرده بود كه برای آن اتاق دست و پا میشكستند.آن اتاق را قفل كرده بودند و مثل حرم معصومین برای زیارت باز میكردند و هر كس را اجازه ورود نمیدادند.داخل اتاق را عطرافشانی كرده بودند و تعدادی مهر و.... داخل پلاستیك برای مدعوین ؛ آماده كرده بودند و به بعضی ها میدادند.میگفتند كه كف دستش بوی عطر امام ها را میدهد و كف دستش را جلوی بینی من هم آورد و من چیز خاصی استشمام نكردم ؛ بجز بوی معمولی.خلاصه انگار كه یكی از علمای بزرگ است.همه احترام خاص و عجیبی بهش میگذاشتند.میگفتند كه وسط عزاداری ها هم بیهوش میشه و امام ها را میبینه.در آن شب كه من هم آنجا بودم و در حال عزاداری ؛ یك دفعه سید ابراهیم از مجلس خارج شد و به اتاق زنان رفت.ما تعجب كردیم.انگار دختر عمو یا دخترخاله سید ابراهیم بیهوش شده و سید ابراهیم هم وارد اتاق زنان شده است.دوستان ناراحت شدند و گفتند كه برای چی وارد اتاق زنان میشه.تازه اگر هم محارم خودش در آن جا هستند ؛زنان ما كه محرم نبودند .یكی از مریدان ؛سید ابراهیم از شاگردان من بود و به همین علت مرا هم دعوت كرده بودند كه نظرم را درباره ایشان بدهم.بنابراین من منكر شدم واظهار تعجب كردم.لذا از سید ابراهیم خواستند كه با من صحبتی داشته باشه.جوان بدی نبود ولی ادعاهای بزرگ و عجیبی میكرد كه بعید به نظر میامد.سید ابراهیم به من گفت خیلی ها مثل تو در ابتدا منكر این قضیه شدند ولی در نهایت قبول كردند.من گفتم كه آیا علمای قم مثل حضرت آقای بهجت ؛ را بعد از این ماجراها دیدی یا نه؟ گفت داریم تدارك میبینیم كه ایشان را ببینیم.من گفتم كه پس ابتدا باید آنها تایید كنند.میگفتند كه حضرت عباس (ع) كوزه آبی بهش داده و او نیز به دیگران میدهد.میگفتند كه برنجی كه برای هیئت درست میكنند ؛ بوی خاصی میدهد كه بوی دنیوی نیست.خلاصه ظاهرا بچه بدی نبود و با صبوری برخورد میكرد.بعد از عزاداری ؛من رفتم بیرون.سید ابراهیم برای مریدای خود از كربلا تعریف میكرده و بقیه گریه میكردند.برای من جالب بود كه جوان تازه مسلمان شده ؛از كربلا و عاشورا با آن حالت خاص تعریف میكند.میگفتند كه یك دختره فاسده هم بوده كه به همین صورت اعجاز شده و الان مسلمان شده و چادر وپوشیه و .... سر میكنه و جز گروه اینها هست.خود سید ابراهیم به من گفت كه با خانم فلانی جلسه دارم.من گفتم كه با نا محرم جلسه چی داری؟ بعدا بچه ها گفتند كه در حضورپدرو مادر جلسه دارند.خلاصه وضعیتی بود.در هر صورت من نپذیرفتم و منكر شدم و ایشان و مریدان او را نصیحت كردم كه دست بردارید.این حرفها چیه كه میزنید.در ابتدا باید با بزرگان مشورت میكردید و بعد قبول میكردید.من بهشون گفتم كه با یكی از شاگردان آقای بهجت چند روز دیگه میایم به دیدارتان.مریدان سید ابراهیم ؛ حول كردند و گفتند كه فعلا نیاید.من گفتم كه اگر حق باشند كه دیگه نباید باكی داشته باشند.خلاصه قرار شد كه مرا خبر كنند و الان نزدیك یكسال و نیم هست كه خبری ازشون نیست.شاگرد آقای بهجت فرموده بودند كه حضرت آقا بهجت ؛ وقتی ازشون سوال میشود كه ما در مشهد پیش چه كسی برویم؟ آقا آنقدر احتیاط میكنند كه میفرمایند كه فرقی نداره و اسم هیچ كس را نمیبرند و تایید نمیكنند.حالا این سید ابراهیم میخواد برود ؛ پیش ایشان و تاییده بگیرد. مریداش كه خیلی به كارهاش آب وتاب میدادند و بزرگش میكردند.میگفتند كه با یه دخترفاسده دیگری ؛یكبار و فقط یكبار حرف زده و دختره از این رو به آن رو شده و الان توبه كرده است.
منبع:تبيان