شفای بیماری

تأثیر امید و باور قلبی در زندگی و جهان تا چه حد است؟

انجمن: 

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان ضمن حفظ امانت، جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم، با نام کاربری "مدیر ارجاع سؤالات" درج می شود:

نقل قول:


سلام

میگن به هر چی باور قلبی داشته باشید همون رو وارد زندگیتون میکنید.این گفته شاید تداعی گر قانون جذب باشد .

مثلا در مورد شفای بیماران در حرم امام رضا ع و اینکه چگونه چنین چیزی با قانون طبیعت سازگاره چنین میگن که اگه یکی واقعا باور داشته باشه که اینجور جاها شفا پیدا میکنه این اتفاق براش میفته چون اعتقاد قلبی داره و از صمیم قلب درخواست میکنه و چون فضای همچین جاهایی مثبت و گرم هست پس فرکانس مثبت همراه با خواسته قلبی باعث میشه که قانون در موردش جواب بده

در ایران مردم از امام رضا شفا میگیرند …… در هند مردم در معبدی به نام معبد سکوت شفا میگیرند ………. مسیحیان در کلیسا شمع روشن میکنند و شفا میگیرند ………….. بعضی مردم از ادیان دیگه میان مشهد از امام رضا شفا بگیرند و میگیرند چون باور کردند….
به هر حال برای هر کس ، ایمان قوی به یک چیز ، موجب ایجاد اتفاقات شگفت انگیز در زندگی اش میشود

یعنی همه چیز باوره. هیچ معجزه و اتفاق خارج از چهارچوبی رخ نمیده.

به هر حال واقعا ایمان و باور قلبی تا این حد در زندگی تاثیر میگذاره؟
لطفا با دلیل توضیح دهید.متشکر




با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

از قوز قرنیه تا ذکر یونسیه !

این داستان واقعی است . داستان خودم هست.پسری 27 ساله ناشکر.
من ناشکر شده بودم گناه کار شده بودم با اینکه نماز خون و مذهبی بودم.یه روز دکتر بهم گفت چشمات قوز قرنیه داره و ممکنه روز به روز ضعیف تر بشه .پیش خودم گفتم چرا من؟؟؟ خیلی ناراحت بودم.تا حدی ناشکری و گناهکاری خودم رو دلیل بیماری میدونستم.رفتم نماز خوندم استغفار کردم.بعد قرآن رو باز کردم.چشم ام به اسم حضرت یونس خورد.برام این سوال پیش اومد که راستی چرا پیامبر خدا باید در شکم ماهی زندانی بشه !؟ برام سوال شده بود و کنجکاو بودم.میدونستم حضرت یونس در شکم ماهی زندانی شده ولی علت رو نمیدونستم.تو اینترنت داستان حضرت یونس رو خوندم و علت رو فهمیدم.پیش خودم گفتم خدا بهم میگه یونس پیامبرم بود اون همه مقام و منزلت داشت گناهی هم نکرد و فقط قومش رو ترک کرد و قومش رو نبخشید.من اون رو به دهن ماهی (نهنگ) انداختم.حالا تو سر تا پا تقصیر رو به خاطر ناشکری و ناسپاسی ات نباید آگاه میکردم !؟ نباید بهت تلنگری میزدم تا از مادیات فاصله بگیری و مثل قبل ها شاکر باشی !؟ این افکار رو به مادر و خواهرم گفتم.مادرم چیزی نگفت ، ولی خواهرم گفت تو خودت رو با پیامبر خدا مقایسه میکنی!؟ تو توهم زدی.تو کجا و یونس پیامبر کجا !!!؟؟ من هم چند روز بعد دوباره به این اتفاق فکر میکردم.ولی یه حس درونی میگفت من توهم نزدم خدا خواسته به من بفهمونه آره من خودم مقصرم و خودم به خودم ظلم کردم.یه شب اتفاقی از سایت شهید آوینی استخاره آنلاین با قرآن گرفتم.خدا شاهده ،صفحه 207 یعنی انتهای سوره توبه و ابتدای سوره یونس برایم اومد!!! اینجا بود که واقعا شوکه شده بودم.من خودم مهندس نرم افزارم.چه طور ممکنه کامپیوتر سرور عدد تصادفی که تولید میکنه عددی باشه که به صورت سر تیتر و بزرگ جلوی چشم ام بنویسه «یـــــــــــونــــــــس»!؟ من این رو معجزه میدونم.و هیچ وقت این موضوع و اون شب رو فراموش نمیکنم.
من آدم ناشکری شده بودم.و کفران نعمت داشتم.علت هم این بود که خودم رو با دیگران و خصوصاً ایده آل ها مقایسه میکردم.به اشتباهم الان پی بردم.توی مادیات هیچ وقت نباید خودت رو با ایده آل ها یا از خودت بالاتر قیاس کنی.چون نهایت مثل من کافر میشی.و همون طور که خدا خودش در قرآن گفته " انا هدیناه سبیل اما شاکراً اما کَفورا" من شاکر نبودم.پس کافر شده بودم.کافری فقط این نیست خدا رو قبول نداشته باشی و ازش اطاعت نکنی.کفران نعمت و ناشکری هم کافریه.من الان به اشتباه ام پی بردم.نمیدونم چرا اینجا درد و دل کردم.ولی دوست داشتم این موضوع رو با هموطنای ایرانی ام در میون بزارم.برام دعا کنید بیماری ام پیشرفت نکنه.چون من برای کارم و ادامه تحصیل چشم هام رو خیلی نیاز دارم.کسایی هم که مثل من بیمار هستند ذکر یونسیه رو فراموش نکنند.در مورد این ذکر در اینترنت حتما مطالعه کنید.برای بیمارها و معنوی شدن ذکر خیییییییییلی خوبیه.ذکر یونسیه : «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»

دوست دارم نظرات شما رو راجب این موضوع بدونم ...

ختم صلوات جهت شفای پدر یک شهید

[="Tahoma"][="Navy"]باسلام
یک پدر شهیدی هست که چندین سال هستش که مریضن اما این چند ماه خیلی حالشون بد شده و در حال حاضر در icu بستری هستند...(و یک هفته در icu بستری شدند و به منزل آمدند اما این سری هشیاریشون کم بود برای همین ساعت 12 شب به بیمارستان منتقل شدند.)
از شما دوستان در اسک دین می خوام که اگر علاقه مند هستید ختم صلوات رو شروع کنیم
در ضمن این مطلب شایعه نیست و من با مریض نسبت خیلی نزدیکی دارم
بسم الله هرچه زود تر شروع کنیم که موضوع بسته نشه لطفاا
جرکم عندالله
[/][/]

دعای مشلول و آثار و خواص آن

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحیم

امام حسين عليه السلام مى فرمايد: من با پدرم در شب تاريكى خانه خدا را طواف مى كرديم. كنارخانه خدا خلوت شده بود و زوار به خواب رفته بودند كه ناگهان ناله جانسوزى به گوشمان رسيد. شخصى رو به درگاه خدا آورده و با سوز و گداز خاصى ناله و گريه مى كرد.
پدرم به من فرمود: اى حسين! آيا مى شنوى ناله گنهكارى كه به درگاه خداوندپناه آورده و با دل شكسته اشك پشيمانى فرو مى ريزد. برو او را پيدا كن و نزد من بياور.

امام حسين عليه السلام مى فرمايد: در آن شب تاريك دور خانه خدا گشتم. او را در ميان ركن و مقام در حال نماز يافتم.

سلام كردم و گفتم: اى بنده پشيمان گشته! پدرم اميرالمؤمنين تو را مى خواهد. با شتاب نمازش را تمام كرد. او را محضرپدرم آوردم حضرت ديد جوانى است زيبا و لباس هاى تميز به تن دارد. فرمود:

- توكيستى؟

عرض كرد: من يك عربم.

پرسيد: حالت چطور است ؟ چرا با آهى دردمند وناله اى جانگداز گريه مى كردى؟

عرض كرد: يا اميرالمؤ منين! گرفتار كيفر نافرمانى پدرم گشته ام و نفرين او اركان زندگيم را ويران ساخته و سلامتى و تندرستی را از من گرفته است. پدرم فرمود: قضيه تو چيست؟

گفت : من جوانى بى بند و باربودم. پيوسته آلوده معصيت و گناه بودم و از خدا ترس و واهمه نداشتم. پدر پیری داشتم كه نسبت به من خيلى مهربان بود. هر چه مرا نصيحت مى كرد به حرف هايش گوش نمى دادم.

هر وقت مرا نصيحت و موعظه مى كرد، آزرده خاطرش نموده و دشنام مى دادم وگاهى كتك مى زدم. يك روز مقدارى پول در محلى بود، به سويش رفتم تا آن پول رابردارم و خرج كنم. پدرم مانع شد و نگذاشت. من هم از دستش گرفته او را محكم به زمين زدم. دست هايش را روى زانو گذاشت. خواست برخيزد، اما از شدت درد و كوفتگی نتوانست از زمين بلند شود. پول ها را برداشتم و به دنبال كارهاى خود رفتم و در آن لحظه شنيدم كه همه آمال و آرزوهايش نسبت به من بر باد رفته و در آخر به خدا سوگندخورد كه به خانه خدا رفته و درباره من نفرين مى كند. به خدا قسم! هنوز نفرينش به پايان نرسيده بود كه اين بدبختى به سراغم آمد و تندرستى از من گرفته شد.

در اين هنگام پيراهنش را بالا زد و يك طرف بدنش را فلج ديديم. جوان سخنانش را ادامه داد و گفت: پس از اين قضيه از رفتار خود سخت پشيمان شدم. پيش پدرم رفته، معذرت خواستم، ولى او نپذيرفت و به سوى خانه خود حركت كرد. سه سال با اين وضع زندگى كردم تا اينكه سال سوم موسم حج درخواست كردم به خانه خدا مشرف شده، در آن مكان كه مرا نفرين كرده، براى من دعاى خير نمايد. پدرم محبت كرد و پذيرفت. به سوى مكه حركت كرديم تا به بيابان سياه كه رسيديم. شب تاريك بود. ناگهان پرنده اى از كنار جاده پرواز كرد. براثر سر و صداى بال و پر او شتر پدرم رميد و او را به زمين انداخت.
پدرم روى سنگ­ها افتاد و جان به جان آفرين تسليم كرد. بدن او را در همان مكان دفن كردم و آمدم. میدانم اين بدبختى و بيچارگى من به خاطر نفرين و نارضايتى پدرم است. اميرالمؤمنين پس از شنيدن قصه دردناك جوان فرمود: اكنون فريادرس تو فرا رسيد. دعايى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به من آموخت به تو مى آموزم و هر كس آن دعا كه (اسم اعظم) الهى در آن است بخواند خداوند دعاهايش را مستجاب مى كند و بيچارگى، غم، درد، مرض، فقر و تنگدستی از زندگى او برطرف مى گردد و گناهانش آمرزيده مى شود....

سپس فرمود: در شب دهم ذى حجة دعا را بخوان. سحرگاه نزد من آى تا تو را ببينم.

امام حسين عليه السلام مى فرمايد: جوان نسخه را گرفت و رفت. صبح دهم ماه، با خوشحالى پيش ما آمد. ديديم سلامتى اش را بازيافته است.

جوان گفت: به خدا اسم اعظم الهى در اين دعا است. سوگند به پروردگار! دعايم مستجاب شد و حاجتم برآورده گرديد.
چند روز روزه گرفت و نمازها خواند. سپس وسايل مسافرت را تهيه كرد و به سوى خانه خدا حركت نمود و خود را به اينجا رسانيد. من شاهد رفتارش بودم. پس از طواف دست بر پرده كعبه انداخت و بادلى شكسته و آهى سوزان نفرينم كرد.

حضرت امير عليه السلام او خواست كه چگونگى شفا يافتنش را توضيح دهد.

جوان گفت: در شب دهم كه همه در خواب رفتند و پرده سياه شب همه جا را فرا گرفت، دعا را به دست گرفتم و به درگاه خدا ناليدم و اشك ريختم. همين كه براى بار دوم چشمانم را خواب گرفت، آوازى به گوشم رسيد كه اى جوان! كافى است. خدا را به اسم اعظم قسم دادى و دعايت مستجاب شد. لحظه اى بعد به خواب رفتم. در خواب رسول خدا صلى الله عليه و آله را ديدم كه دست مباركش را بر اندامم گذاشت و فرمود: به خاطر اسم اعظم الهى سلامت باش و زندگى خوشى راداشته باشد. من از خواب بيدار شدم و خود را سالم يافتم.

منبع: داستان های بحار الانوار جلد 2 و مفاتیح الجنان

**** درخواست دعای تضمینی برای ثروت حلال و سلامتی****


سلام عزیزان

چند وقتی هست دنبال کار هستم کار ندارم و از لحاظ مالی هم ضعیفم ولی تحصیلاتم خوبه

دعا یا سوره و آیه ای یا دستور عملی هست که انجام بدم و خدا مال حلال زیادی به من بده؟
فقط لطفا این موضوع رو در نظر بگیرید که توی اینترنت و کتاب ها از این دعاها و نقل ها زیاد هست. اما نمیشه که همه شو انجام داد
دلیل اینکه اینجا سوالمو پرسیدم ، تا اون عزیزانی که خودشون یا اساتیدشون دعا ، سوره و ... که خیلی معتبر و دقیق باشه رو بگن

نمیدونم منظورمو رسوندم یا نه. .. خلاصه یه چیزی میخوام که صد در صد تضمینی باشه

همینطور برای شفای بیماری که درمان ندارد ( ولی کشنده نیست ) همان درخواست بالا را دارم

التماس دعا