شعر

پاسخ شاعرانه آیت الله العظمی مکارم به یک استفتای شاعرانه

آیت الله مکارم شیرازی در پاسخ به استفتایی درباره حکم سیگار جواب خود را با زبان شعر بیان نموده است.
ضمن عرض سلام به محضر مبارک فاضل و دانشمند و فقیه و مجتهد زمان، حضرت آیة الله العظمى مکارم شیرازى، از جهت کسب آگاهى و اعلام نظر، سروده زیر تقدیم مى گردد.

از کرمانشاه غلامحسین توانا

آیت الله مکارم، اى فقیه نیک نام
اى همه عزّ و کمال و رفعت و جاه و مقام
اى سراپا علم و عرفان، زاهد عصر و زمان
وى همه نورت کلام و وى همه نغزت پیام!
مکتب اسلام دارد چون تو مردى سرفراز
فاضل و عادل به گیتى، حاذق فقه و کلام
متن «تفسیر نمونه» منحصر شد در جهان
آفرین بر ذوق و طبع و مرحبا بر آن مرام
هر پیامش بى نظیر و هر بیانش دلپذیر
متنِ شیرین و روانش دل برد از خاص و عام!
ضمن تقدیم ارادت زان سپس، عرض سلام
محضر آن پاک مرد گوهر فرخنده نام
آنچه اکنون گشته سنگین، حلّ این معضل بود
این گِره بگشاى و واکن باب رحمت روى عام
نیک دانى آنچه دارد بهر انسان ها ضرر
طبق فتواى فقیهان مصرفش باشد حرام
مصرف «سیگار» دارد بس ضررها را ز پى
گر ندارد آن زیانى، پس ضرر باشد کدام؟
این سموم بس کشنده روز و شب بیع و شرا
مى شود اینجا و آنجا با کمال اهتمام
فرض آنکه عایداتش باشد از انجم فزون
مى نیارزد آنچه دارد مرگ و بیمارى مدام!
مى نیارزد تا که انسان جان خود سازد فدا
عقل سالم کى پسندد این غُل و زنجیر و دام؟
این چنین چیزى که دارد پاى تا سر شور و شر
از چه حاضر گشته دولت بهر توزیعش مدام؟
سالیانه صدهزاران مرده اند از این طریق
این ستم، گر نیست نقمت، پس چه باید داد نام
چیست فتواى شما در محو این «امّ الفساد»؟
یا چه دستورى نماید منع آن را تا قیام؟
اى فقیه بافضیلت! رأى خود کن آشکار
هر که گردد روسیاه و یا که گردد شادکام!
طول عمرت خواهم از درگاه حَىِّ لایزال
در سلامت پایدار و در سعادت مستدام!

پاسخ استفتاء
جناب آقاى توانا

مى کنم با نام حق آغاز، اکنون این کلام
مى فرستم بر جنابت صد درود و صد سلام!
نامه ات خواندم که بد از هر نظر «فصل الکلام»
دلنشین و جامع و زیبا و جالب خوب و تام
از محبتها و ابراز ارادتهاى ناب
گشته ام ممنون و دارم از برایت یک پیام:
راست گفتى، مصرف «سیگار» دارد صد ضرر
بهر شیطان شد سلاح و بهر دیوان، هست دام!
شعله اى از نار دوزخ، آتشى از قهر ربّ
در فسادش شک نکن از مذهب خیرالانام!
آن که دل بندد به این «امّ الخبائث» در جهان
از حقیقت دور باشد، در طریقت هست خام!
گر بخواهى همچو «مِىْ» نامش بنه «امّ الفساد»
این به شکل «دود» باشد وان یکى «زهرى» به جام
گر بزرگى از بزرگان جایزش بشمرده است
بر بنى آدم خطا ممکن بُوَد از خاصّ و عام!
آنچه گفتم یک اشارت بود در این مسأله
عاقلان را یک اشارت هست کافى، والسّلام
منبع

اشعار با عنوان توبه ،بازگشت به سوی خدا

[="blue"]به نام خدا
عرض سلام ودرود

[="darkgreen"]الان مدتی است که این عنوان و درج چنین اشعاری به ذهنم خطور کرده[/]
منتهی از آنجایی که معتقدم برخی عناوین باید در جای خودش مطرح بشه
برای زدن این تاپیک هم شب جمعه را انتخاب کردم
استارت این تاپیک در آخرین شب جمعه محرم الحرام 1433 زده شد
باشد که مورد استفاده توبه کنندگان ، دلسوختگان ،
مادحین اهل بیت علیهم السلام واقع گردد
[="darkgreen"]التماس دعای فرج[/][/]

سیدحمید برقعی-شعری در مورد مردم بحرین

انجمن: 

سروده جدید شاعر جوان قمی سید حمید برقعی درباره کشتار مردم بحرین(۱۳۹۰/۱/۱۷)
دشمن از وادی قرآن و نماز آمده است /
لشکر ابرهه از سوی حجاز آمده است

هان بترسید که این لشکر بسم الله است /
هان بترسید که طوفان طبس در راه است

دریافت فایل صوتی

حجم:۱،۹۱۲مگابایت
سلامتی آقا امام زمان(عج)وامام خامنه ای صلوات

منبع:مبارزکلیپ

شعر آیینی -هر دلنوشته خطبه ي زينب‌(ع) نمي‌شود

هر دلنوشته خطبه ي زينب‌(ع) نمي‌شود // مدح حضرت زینب(س)

هر دلنوشته خطبه ي زينب‌(ع) نمي‌شود
يا هر غزل به عشق مرتّب‌ نمي‌شود

هر عاشقي فدايي مذهب نمي‌شود
هر خطبه‌اي مخاطب مكتب نمي‌شود

هر ضجّه‌اي ‌كه يارب و يا رب نمي‌شود
هر سر سپرده‌اي كه مقرّب نمي‌شود...
...
زينب زني نبود كه با ظلم سَر كند
راحت، ز روي حقّ و حقيقت گذر كند

زينب زني شجاع و سياست مدار بود
بانو زبانزد همه‌ي روزگار بود

زينب كسي نبود كه حبس ابد شود
يا بي‌تفاوت از پُل تقدير رَد شود

بنت نجيب حضرت ياس الرسول بود
بانوي آسماني نسل بتول بود

شخصيّت نمونه‌ي ممتاز بانوان
گلچين جاودانه‌اي‌ از بهترين زنان

يك زن ولي به هيبت مردانه‌ي علي
روح علي به كالبد اوست منجلي

داغ دلِ بنفشه‌ي حيدر شبي تپيد
با خطبه‌اي نهيب برآورد بريزيد...
مریم پارساخو
منبع

··▪▪••●●:مشاعره (درمورد امام زمان (عج)):●●••▪▪··

یک شب سر جانماز خود یادم کن*** با گوشه چشم خویش آبادم کن

تا از نگرانـــی به در آیــد دل مــن*** این جمعه سر آمدنت شـادم کن

«ن»

๑۩๑ پیامک و اشعار شهادت امام سجادعلیه السلام ๑۩๑

در سوگ زين العابدين زهرا نشسته، تير غم از داغش بر اين دلها نشسته

متن کامل شعر غمنامه حضرت رقیه سلام الله علیه + صوت ( از دست ندهید)

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحیم

متن کامل شعر غمنامه حضرت رقیه سلام الله علیه

طولانی هست اما ارزش شنیدنش رو داره


این نوحه سینه زنی حدود ده سال پیش توسط مداح اهل بیت یونس حبیبی اجرا شد که با استقبال بی نظیر عاشقان اهل بیت همراه بود .


از جمله خصوصیات این شعر این است که مصائب حضرت رقیه را در قالب شعر بیان نموده و از همان ابتدای غارت خیمه های حسینی تا بعد از شهادت دختر سه ساله امام حسین(ع) وقایع را متذکر می شود از دیگر دلایل محبوبیت این شعر ، شیوه اجرای بسیار زیبای برادر یونس حبیبی بوده است که ایشان با صدای محزون خود قلبهای عاشقان حریم حسینی را محزون می ساخت.


شهادت حضرت رقیه در روز پنجم صفر سال 61 هجری قمری در شهر شام اتفاق افتاد.




یا ابا عبدالله الحسین



حسین فاطمه سلام



حسین مصطفی سلام



حسین مظلوم علی



شهید کربلا سلام



اون که می گفت تو کربلا



خیمه هاتو آتیش زدند



نگفت کجا به بچه ها



زخم زبون و نیش زدند



اون که می گفت یه دختره



آتیش به دامن رودیده



نگفت تو اون صحرا چرا



راه نجف رو پرسیده



اون که میگفت زینب تو



رگ بریدت رو بوسید



نگفت میون نیزه ها



فقط سر تو رو می دید



اون که می گفت دینمونه



گوش یکی خون می چکید



نگفت کجا سیلی زدو



گوشوارشو گرفت کشید



اون که می گفت انگشت تو



از بدنت جدا شده



نگفت که انگشترتو



غنیمت کیا شده



اون که می گفت یه زنجیری



به گردن علی دیده



نگفت کجا با خطبه هاش



بساط زلم و کوبیده



اون که می گفت بچه هاتو



با تازیانه می زدند



نگفت دلیلشون چی بود



با چه بهونه می زدند



می خوام بگم که ماجرا



ازاونجایی آب می خوره



که ظالم اولی گفت



علی باید کنار بره



اون روزی که حسین من



مادرتو کتک زدند



کینه خیبری رو با



قباله فدک زدند



اون روزی که آتش کین



بر در خونتون نشست



برادرت قربونی شد



پهلوی مادرت شکست



اون روزی که دست علی



بسته بود و تو کوچه ها



فاطمه شو کتک زدند



جلوی چشم بچه ها



اون روزی که خونتونو



به شعله ها در کشیدند



تخم نفاق و کینه رو



میون امت پاشیدند



می خوام بگم بعد تو باز



خیل خوارج اومدند



اونایی که مادرتو



زدند دوباره اومدند



دلم می گه راضی نشو



دست خالی پا بکشی



اونی که زینب کشیده



یه خوردشم ما بچشیم



زینبی که تو ازدواج



می گفت یه شرط خوب دارم



هرجا حسین من بره



منم باید باهاش برم



زینبی که بعد دو روز



اومد پی تو قاصدش



حق داره بعد مرگ تو



شوهرشم نشناسدش



اون که وصیت تو رو



همش به جون و دل خرید



یه دخترت گم شده بود



میگن تا صبح پی اش دوید



میخوام بگم خواهر تو



خیلی مصیبت کشیده



بطوریکه همه میگن



قامت زینب خمیده



زینبی که هرجا می رفت



تا هرکجا پا می گذاشت



جبرئیل هم می یومد و



بالهاشو اونجا می گذاشت



زینبی که اگه یه روز



میخواست پیش بابا بره



هاشمی ها جمع می شدن



دخت علی تنها نره



زینبی که می رفت بقی



سر بزنه به مادرش



مدینه رو قرق می کرد



ابو فاضل با لشکرش



زینبی که اگه یه روز



اراده سفر می کرد



حسین شو صدا می زد



عباس شو خبر می کرد



زینبی که اگه یه وقت



سوار مرکبی می شد



زانوی عباس علی



رکاب زینبی می شد



حالا باید خطر کنه



با بچه های بی پناه



گاهی می ره تو علقمه



دور میزنه تا قتلگاه



شاید می خواد برای تو



پیراهنی پیدا کنه



شاید می خواد داد بزنه



عباسشو خبر کنه



اگه یه روز نمی دیدت



مریض می شد تو میخونه



بی تو کجا داره بره



می خواد همینجا بمونه



دلش می خواست جاش بزارن



تنها تو اون دشت بلا



ولی یهو یه دختری



داد می زنه عمه بیا



می خوام بگم دختر تو



درد و بلا کم ندیده



تو بچه ها هیچ کسی رو



مثل رقیه ندیده



میگن یه جا خرابه بود



خرابه ای تو شهر شام



گریه می کرد و هی می گفت



عمه بریم پیش بابام



آخه می خوام حرف بزنم



درد و بلا مو بش بگم



شکایت این مردمو



پیش بابا جون ببرم



با التماس به خواهرت



میگفت بگو بابا بیاد



گفتم باید کاری کنی



دیگه دلش بابا نخواد



سر تو رو تو ظرفی که



یه پارچه روش کشیده بود



بردن جلوش گذاشتنو



رنگ همه پریده بود



هی می گفت من نمی خوام



عمه گرسنه ام نیست



وقتی یه خورده بو کرد



فهمید که ماجرا چیست



سرو گذاشت رو دامنش



ناز غریبونه می کرد



با دستاشون کیسوهاتو



یکی یکی شونه می کرد



می بوسید هی نازت می کرد



با دستای ناز لطیف



قصه رنجشو می گفت



از اون جماعت کثیف



بابا همین که رفتی و



اسب تو بی تو باز اومد



یهو دیدیم از هر طرف



یه عالمه سرباز اومد



این بار به جای شمشیرا



با نیزه حمله ور شدند



وقتی که دور شدند دیدیم



خیمه ها شعله ور شدند



خیمه ها که آتیش گرفت



تو داشتی ما رو می دیدی



وقتی منو سیلی زدند



تو هم صداشو شنیدی



خیمه ها رو سوزوندن و



هرکی یه جا فرار می کرد



طفلکی عمه مون بابا



نمیدونی چیکار می کرد



هر بچه ای به یه طرف



از ترس دشمن می دوید



عمه به دنبال همه



بیشتر پی من می دوید



یه بار که رفت تو خیمه ها



داداش علی رو بیاره



فریاد کشید رباب بیا



علی دیگه نا نداره



یه زنجیری آوردند و



بستند به گردن داداش



از بچه ها هرکی که بود



این زنجیرو بستن به پاش



تو کاروان جلو جلو



سرها رو نیزه ها می رفت



پشت سر داداش علی



جلوی بچه ها می رفت



اگه می خواست که تند بره



بچه ها ناله می زدند



طفلکی تا یواش می کرد



با تازیانه می زدند


ادامه شعر در پست بعدی ...

▓•• پیامک و اشعار ویژه سیدالشهداء ابا عبدالله الحسین علیه السلام •• ▓

ارباب ، صداي قدمت مي آيد
هنگامه اوج ماتمت مي آيد
ما ،در تب داغ و غم تو مي سوزيم
ده روز دگر محرمت مي آيد

•●❁ نور هـل اتـی ❁●• ویژه روز مباهله

[="blue"][="darkgreen"]سیدعلی اصغر موسوی[/]

در هاله ای از نور، آرام آرام پیش می آمدند و زمین زیر پایشان از تواضع، مثل حریر نرم می شد.

عده ای سایه نشین، که همیشه در تاریکی به سر برده بودند، گویی قصد مقابله با نور دارند؛ با صلیب های به ظاهر آراسته، با ناآرامیِ تمام و با گیسوان چلیپایی، بازی می کردند و تمام ذهنشان سرشار از شکّ بود؛ شکّ به آن چه در دست و دلشان بود.

امّا آنان که در هاله ای از نور پیش می آمدند، تبلور وجودشان مثل آب زلال و صداقت حضورشان، مثل خورشید، آشکار بود.

هستی، چنان غرق تماشایشان بود که انگار خداوند، بهشت را به معرض تماشا گذاشته است. تواضع خورشید در آسمان و کُرنش خاک در زمین نشان می داد که آن «پنج تن»، آیینه ی جمال الهی اند؛ برگزیدگان راستین خداوند در زمین. و عنایت الهی، آنان را زیر چتری از حمایت گرفته است. عطر «کسای» حقیقت از وجودشان می تراوید و نگاهشان آکنده از تبسّم مِهربانی بود.

پنج تن، پنج کهکشان و پنج اقیانوس که وجودشان نشانه ی عظمت الهی و سر چشمه ی زلال معرفت است.

چه کسی می تواند به انکار برخیزد؛ وقتی که آدم علیه السلام بگوید: اِلهی یا حَمیدُ بِحَقّ مُحَمّدٍ صلی الله علیه و آله وسلم ...؟

وقتی که نوح بگوید: ...، وقتی ابراهیم و موسی و عیسی بگوید: ... چه کسی می تواند انکار کند!

محمّد صلی الله علیه و آله وسلم یعنی: قرآن، یعنی: لَوْلاک لَما خَلَقتُ الْاَفْلاک؛ علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام ، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام یعنی: محمد صلی الله علیه و آله وسلم ، یعنی: اِنَما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجسَ اَهْلَ البَیْتِ و یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا.

چه کسی می تواند سخاوت خورشید، شرافت ماه، صداقت آب، کرامتِ درخت و نجابت گل را نادیده بگیرد.؟!

رنگ از رخسار «ابو حارثه» و نصارای نجران پریده بود و لرزش دست هایشان، نشان از ضعف و پشیمانی داشت. نجوایی در ضمیر ناخودآگاه ابو حارثه جریان گرفت او که عطر پیامبران دارد، او که مثل پیامبران می نشیند، او که آسمان و زمین می ستایندش. از آن لحظه که دست هایش بوی قنوت بگیرند، توفان خشم الهی، همه ی دشت ها و کوه ها را متلاشی خواهد کرد. از جا می خیزد و سر بر آستانِ کبریایی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می گذارد: ای ستوده ترین خلقت الهی، ای آسمانی ترین آیینه ی خلقت و ای حقیقت محض! رضای ما، در رضایت تو است و رشته ی جان ما در دست های آسمانی ات.

[="blue"]در دایره ی قسمت، ما نقطه ی تسلیمیم [/]

[="#0000ff"]لطف، آنچه تو اندیشی، حکم، آنچه تو فرمایی[/][/]

"سنگ قبر شکسته" ₪ آی قصه قصه قصه * نون و پنیر و پسته ...

انجمن: 

آی قــصــــه قــصــــه قــصــــه *نــــون و پنیـــــــر و پسـتـــــه

یــــک زن قـــد خـمـیــــــــــده * روی زمیـــــــن نشـسـتــــــه

یــــک زن قـــد خــمیــــــــــده * یـــــــــک زن دلشــکسـتـــــه

کـــه چــادرش خــاکیـــــــه * روی زمیـــــــن نــشسـتـــــه

:Gol:

دست میذاره رو زانــــــــوش * زانـــــوشــــو هی میمالــــه

تندتند میـگه یا علــــــــــــی * درد میــــــکشـــــه مینالــــه

شـکسـتــــه و تـکیـــــــــــده * صــــورت خیــس و گلفـــــام

دست میکشه روی قبــــــــر*قبـــــــر شهیـــــــد گمنـــــام

:Gol:

آب میـــــریـــزه روی قبــــــــر *با دستـــــــــای ضعیـفــــش

قبـرو مـیشــــــــوره و بـعــــد* دست میکنه تـــو کیفـــــش

از تـــــو کـیفش یـه جـعبــــه *خــــرما میـــــاره بیـــــــــرون

میـــــــذاره روی اون قبــــــــر* بــهش میگه مادرجـــــــون

:Gol:

به قربـــون بـی کسیـــــــــت *چـــــــــرا مــــــادر نـــــداری؟

پنج شنبـــــــه هـا بــــه روی*پــای کــــی سر میــــذاری؟

بابات کجاســـت عزیــــــزم؟ *بــــــــــــرادرت خـــــــواهرت؟

حــرفــــی بزن عــزیــــــــــزم *منــــــم جـــــــای مـــــــادرت

:Gol:

نیـــگا نــکن کــــه پیـــــــــرم * نیــــــگا نــــــکن مریضــــــــم

تو هم عین بچّــــه مــــــــی* راســـــت می گــــــم عزیزم

تو هم عین بچّــــه مــــــــی* بچـــــــــه بــــــی نشونــــــم

همون که رفت و با خـــــــود* بــــــــرده گرمــــــی خونـــــم

میـــــــزنه زیــــــر گریـــــــــــه *ســـــرش رو تکون میـــــــده

درمیـــــــاره یــه عکســــــی*از کیفش نشــــــون میــــده

:Gol:

عکســـــو میبوسـه و بــــــعد* میــــــــذاره روی ســـــرش

عکـــــــس بچـه خوبــــــــش* عــــکس علــــــــــی اکبرش

تو هم عین بچّــــه مــــــــی * بچـــــــــه بــــــی نشونــــــم

هــــمــون که رفـــــت و با خـــود * برد گرمـــــی خونـــــه ام

همون که آخرین بــــــــــــــار* وقتــــــی که ترکـــــم می کـرد

نذاشت بـــرم دنبالـــــــــــش *گفت که مامان تــو برگـــــرد

:Gol:

بــــــــــرو کنــــــــــــــار بـابـا * نمــــــی تونــــــه راه بیـــــاد

من خودم دارم میـــــــــــــرم * اونــــــه که تو رو مـــی خواد

گریه ش یهــــو بند میــــــــاد* فکـــــــر میکنــــه و با مکـــث

بغض میــــکنه دوبـــــــــــــاره* خیـــره میشه به اون عکس

:Gol:

دلــم رضــــــا نمـــــــــــی داد*ولـــــــــی بـــــه خـــاطـر اون

دیگه پی اش نـــــرفتــــــــــــم* گفتـــــــم برو مــــــادرجــــون

صورت مـــــن رو بوســــــــــید * بـــــرگشتـــــش و دویــــدش

لبخنـــد زدم زورکـــــــــــــــــی *ســـــــر کــــــوچه رسیــدش

:Gol:

تحملـــــــم تـموم شــــــــــــــد *بــــــه دنبالـــــــش دویــــــدم

ولـــــــــی دیــگه بچـــــــــــه مو* ندیـــــــــــدم و ندیـــــــــــــدم

وقتــــــی رسیدم خونــــــــــــــه* بــابــای پیــــــــــرمــــــــردش

یواشــی زیــــــــر پتــــــــــــــــــو* داشتـــــش گریه میــکردش!

:Gol:

چه شبــــــــــها که به یــــــادش*با گریـــــــــه خوابم می بــرد

باباش چقــــــــدر زورکــــــــــــی *بغضشــــو فرو مـــی خــورد

لـبخنـــــــــدهای زورکــــــــــــــی* اون بغض هــــــای پیرمــــــرد

کارشـــــــو آخــرش کـــــــــــــــرد* مــرد خونـــــم سکتـــه کــــرد

:Gol:

الهـــــــــــــی که بمیـــــــــــــــرم* چشماش به در سفید شــد

آخر نفهمیـــــــــد علـــــــــــــــی* اسیــــــــره یا شهیــــد شـــد

ســــــــــــــــرت رو درد آوردم؟ *بگـــــــم بــــــازم یا بســـــــه؟

آخ الهـــــــــی بمیــــــــــــــــــرم* سنگــــــت چـــــرا شکستـــه؟

:Gol:

عـــــــــیب نـــداره مــــــــــــادرم *یــه کار نـــــــــــــو دستمــــــــــه

دنـــدون رو جیـــــــگر بــــــــذار* سرویســـــــه نــو عروســــــــــه

دختـــــــــر عـــــــذرا پیــــــــــره *تمــــــــــوم بشه ، یه پولـــــــی

دســــــت منــــــو میگیــــــــره* یـــــه سنگ قبر خوشـــــــــــگل

:Gol:

خــــــــودم بـــرات میــــــــــارم*یه کمــی طاقــــــــت بیـــــــــار

با فاطمـــــــــــه میــــامــــــــــــو *رو قبـــــــــر تـــــــو میـــــــذارم

گفتم راستـــــــی فاطـــــــــــمه * رفتـــــــــه به خونـــــه بخـــــت

خیلـــــــــی خونــدم توگوشش*راضــی شدش خیلی سخت

:Gol:

اون نامـــــزدعلـــــــــــــی بــــود *همیـــــــــن علــــــــی اکبــرم

عینهـــــــو دختـــــــــرم بــــــــود *صـــــــدام میـکرد مـــــــــادرم

راستــــــــــــی تو زن گرفتـــــی؟*یا که هنـــــــــوز نامـــــــزدی؟

کاشکی مــــــادرت مـیگفـــــــت *هیچ وقت بهش قـول نـــــدی

:Gol:

راستــــــــی یادم رفت بگـــــــم*از دختــــــــــــرم بهــــــــــــاره

اونم شـــــوهر کرد و رفــــــــــت * شوهرشـــــــو دوســــت داره

خواســـــــتگارکه زیاد داشـــــت* ولـــــی جـــــواب نمــــی داد

میگفت عروســی باشــــــــــــه * وقتــــــــی داداشــــــم بیــاد

:Gol:

بـــــــــــــرای ازدواجـــــــــــــــش * داشتـــش خیلی دیر میشد

به پــــای باباش و مــــــــــــــــن * اونــــــم داشت اسیر میشد

همسنگــــــــر علــــــــــی بـــود * دامــــــــاد و میـــــــــگم ننــه

بــــرای مــــــن از علــــــــــــــی* یــــــــه حرفهایـــــــی میزنـه

:Gol:

میــــــــــگه شــــب حـمله بــود *تــــــــو خیبــــر و تو مجنــون

میــــــــــون تیـــــر و تـــرکــــــش*تــــــــو اون گلولــــــــه بارون

یــــــــه ترکــــــــــش خمپـــــــاره *خــورده تـــــــوی گردنــــــش

دیگه تــــــــــو اون شلوغـــــــــی *بچـــــــــــه ها ندیدنـــــــــش

:Gol:

همه اش چــــرا تو حرفـــــــــــام *یاد علــــــــی می افتــــــــم

کجا بودیــــــــــــم عزیــــــــــــــزم * دختـــــرمــــــــو می گفتـــــــم

کنــــــــار ســـــــــفره عقـــــــــــد* وقتــــــــی اونو نشــــونـــدن

یادم نمیره هــــــــــیچ وقـــــــــت * وقتـــــــی خطبـــه رو خوندن

:Gol:

وقتــــــــــی که گفتــــــــن عروس * رفتـــــــــــه که گل بچینـــــــه

با گریــــــــه گفت که رفتــــــــــــه* داداششـــــــــــو ببینــــــــــه

دوبـــــــــــاره و ســــــــــــه بــاره*جلـــــــــوی چشـــــم دامـاد

تمــــــام جبهـــــه رو گشـــــــت * گریـــــــه کرد و جـــــواب داد

:Gol:

رویـــــــــــم سیــاه مـــــــــــادرم* ســــــــــــــــرت رو درد آوردم

آخ آخ ، راستــــــــــــی ببینــــم *قـــــــــرص قلبمـــــو خــوردم

بغضــی کـرد و دستــــــــــــــای* لرزونـــــــــو کرد تو کیفــــش

دســـتـــــــــای پینــه بستـــش * اون دستــــــــای ضعیفـــش

:Gol:

دست هایــی که جــــــــــا داره * آدم بــــــــــراش جـــــون بده

اون دستـــــای ضعیفـــــــــــــش * کـــــــه عرشـــو تکــون میده

اون دستـــــــای ضعیفــــــــــــی* کــــــــه پرشـــــــده ز پینـــــه

اون دستــــــای ضعیفــــــــــــی * کـــــــــــه مـــــــرد آفرینــــــــه

:Gol:

دســـــت گذاشت رو زانـــوش* همـــــون کوه عشق و صبـــر

با یاعلــــــــــــــــــی بلند شـــد * بلنــــد شــــــد از روی قبــــر

گفت دیـــــگه بــاید بــــــــــــرم* قرص هامــــــــو نخـــــــوردم

حـــــلال بکـــــــن عزیــــــــــــزم* ســــــــــــــــرت رو درد آوردم

:Gol:

بازم مــــــــــــــیام کنـــــــــــارت * عزیزکـــــــــم شنیـــــــــدی؟

تــــــو هم عین بچه مـــــــــــی * بـــــــــوی اکبــــــرو میــــدی

هــــــــی اشــــــــکهای پیــرزن * زصورتـــــــــش میچکیـــــــد

دور شــــــــد از ســــــر قبــــــــر*ســــــــر قبــــــــر اون شهید

:Gol:

شهیدی که سکتـــه کــــــــــرد* بـــابـــای پیرمــــــــــــــردش

خواهر اون وقت عقــــــــــــــد * همـــــــه ش گریه میکردش

اون که تا حــــالا غیـــــــــــر از * فاطمــــه مــادر نداشـــــــت

تیرخــــــورده بود گردنـــــــــش * روی تنـــــش سر نداشــــت

:Gol:

دستـــــهای اون شهیــــــــــد* بــــه پشــت مــــادرش بـود

مـــــادر نفهمیــــــــــــد که اون * علــــــــی اکبـــرش بــــــود

مـــــادرو همراهــــــــــــی کرد* گفــــــــت که مهربونــــــــم

غصـــه نـــــخور مـــــــــــــادرم * تمامشــــــو مـــی دونـــــم

:Gol:

آی قــصـــه قــصـــه قــصـــه * نــــون و پنیـــــــر و پسـتــــه

خواهــــــری که با گریـــــــــــه* ســــــــر سفره نشستـــــه

یــــــک زن قـــد خمیـــــــــــده *ســــنگ قبــــر شکستـــــه

گریــــــــه هـــای پیرمــــــــــرد* بگـــــــــم بازم یا بســـــــــه؟