شبهه

شبهه: استدلال قرآن به کلام الله بودنش

سلام.در قرآن آمده، اگر که از جانب غیر خدا بود، در آن اختلاف فراوان می یافتید.
سوال اول اینکه، مگر در هر کتابی ولو به صورت تدریجی نازل شده باشد، و از جانب بشر و غیر خدا باشد، حتما اختلاف پیدا می شود؟چطور این امر به عنوان یک جکم کلی و بدون استثناء ثابت می شود؟؟
و از طرفی از کجا می توانیم یقین حاصل کنیم که در قرآن اختلافی نیست؟این سوال وقتی مطرح و پر رنگ می شود که مخاطب این آیه کسانی باشند که منکر و شکاک هستند...چون با این مخاطب، آیا این استدلال گفتنش فایده ای دارد؟شکاکان و منکران اعقاد دارند که در قرآن اختلافی نیست؟؟آنها که شاید ده ها و ده ها مورد تناقض و شبهه از قرآن در ذهن داشته باشند.پس سوال دوم در درجه اول اینکه مخاطب این آیه چه کسانی هستند؟؟

شبهه ی ملاقات رسول اکرم (ص) با تعدادی از انبیاء در واقعه ی معراج

سلامٌ علیکم.

بسم الله الرّحمن الرّحیم،
الحمد الله ربّ العالمین،
و صلّ الله و علی سیّدنا محمّدٍ و آله طیّبینَ طّاهرین؛
سیّما بقیه الله فی الارضین؛
و للعنة الله علی اعدائهم اجمعین، الی یوم الدّین.

در داستان مربوط به واقعه ی معراج رسول اکرم (ص) میخوانیم که آن حضرت به همراه جناب جبرئیل (ع)‌ در آسمان دوم (بنا بر روایاتی چهارم) حضرت عیسی و یحیی و ادریس (سلام الله علیهم)‌ را ملاقات کرد و سپس به آسمان سوم بالاتر رفته و حضرت یوسف (ع) را ملاقات کرده و با آنان احوال پرسی کرد و سپس به آسمان پنجم رفته و جناب هارون (ع) را ملاقات کرد و سپس به آسمان ششم رفته و حضرت موسی (ع) را ملاقات کرد و بالاخره در آسمان هفتم حضرت ابراهیم (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) را ملاقات کرد و دید که آن حضرت در حال غذا دادن به نوزادان شیعیان هستند. و در نهایت جناب جبرئیل (ع) می ایستند و رسول اکرم (ص) به عرش و نور خدا بسیار نزدیک میشوند.
و اینکه همه ی آن انبیاء بزرگوار در مورد جانشینی از رسول اکرم (ص) پرسیدند و آن حضرت با اشاره کردن به علی بن ابیطالب (ع) آنان را خشنود میکند.

حال سؤالاتی که مطرح هست برای بنده از این قسمت:

1: آیا اصلاً چنین مطلبی با این کیفیت صحت دارد یا خیر و اینکه سندش چقدر معتبر بوده و مورد اجماع علمای شیعه در چه حد است؟

2: مگر نه اینکه هریک از انبیاء یا بوسیله ی مرگ طبیعی از دنیا رفتند و یا شهید شدند و بایستی در عالم برزخ باشند و طبق آیات و روایات، انسان های صالح معمولی هم میتوانند آنان را در برزخ زیارت کرده و در کنار آنان باشند و باز بر طبق آیات و روایات، تنها حضرت عیسی (ع)‌ (و احتمالاً حضرت ادریس (ع)) بودند که به آسمان چهارم بالا رفته و منتظر ظهور حضرت ولی عصر (عج) ماندند؟
پس چطور است که انبیاء دیگر مانند یحیی،یوسف،هارون،موسی و ابراهیم (صلوات الله علیهم اجمعین) هم آنجا هستند و به دیدار نبی اکرم (ص) می آیند؟!
درصورتی که رسول اکرم (ص) می بایست تنها حضرت عیسی (ع) را در آن آسمان ها ملاقات میکرد. اینطور نیست؟

3: در مصاحبه ی "ناگفته هایی از معراج پیامبر اکرم توسط آیت الله العظمی مبشر کاشانی" میخوانیم که رسول اکرم (ص) مانند حضرت عیسی (ع) با جسمی بسیار لطیف (بخاطر خوردن غذاهای بهشتی و تقوای زیاد و ...) به معراج رفتند و دلیل ارزشمند بودنش هم همین است که با جسم بوده نه با روح چرا که با روح برای دیگران هم ممکن است و اگر تنها با روح بود، حالت خاص بودن آن از بین میرفت.
و حضرت مریم (سلام الله علیها) غذاهای بهشتی میل میفرمودند و حضرت عیسی (ع) هم همینطور از آن غذاها استفاده میکرد و به علاوه ی زهد زیاد؛ اما بدن مبارک ایشان به همراه روحشان در نهایت تنها توانست به آسمان چهارم بالا بیاید، اما رسول اکرم (ص)‌ تا آسمان هفتم، بلکه تا عرش الهی بالا رفت و جسم مبارک حضرت خاتم (ص) لطیف تر از کل انبیاء و مرسلین بوده و هست.
حال سؤالی که مطرح میشود این هست که پس اگر اینطور است؛
باقی انبیاء هم که در بالا اشاره شد،‌ بعد از وفاتشان به جای رفتن به بهشت برزخی، با جسم به آسمان های ملکوتی رفتند و از این طبقه بندی اینطور برداشت میشود که حضرت ابراهیم و موسی (صلوات الله علیهم) که به ترتیب در آسمان هفتم و ششم سکونت داشتند، بعد از 14 معصوم (سلام الله علیهم) افضل از باقی انبیاء مانند حضرت عیسی و نوح (علیهم السلام) میباشند. آیا این درست است؟

از پاسخ شما نهایت تشکر را خواهم داشت.

والسلام و علیکم و رحمة الله و برکاتة.

آیه ۷ سوره مومنون: «فمن ابتغی وراء ذلک»

با سلام و عرض خسته نباشید

سوال بنده راجبه ایه ۷ سوره مومنون است من کمی در مورد این ایه تحقیق کردم شبهه بنده در فمن ابتغی وراء ذلک میباشد

و بیشترین مشکلم رو کلمه وراء میباشد که در تمامی تفاسیر و ترجمه ها از ان به عنوان به جز به غیر فراتر از یاد شده

اما کارشناسان محترم این کلمه معنی پشت ، نشیمن گاه رو هم میده از کجا معلوم که خداوند منظورش این بوده که هر کس خواستار امیزش از طریق نشیمن گاه یا پشت را بخواهد متجاوز است و منظور خدا اینجا اصلا به زنا و لواط و اسمناء و ..... نبوده

ممنون میشم بررسی بشه و پاسخ بدید

علی ولی الله

انجمن: 

آیا علی ولی الله شرک است ؟

میگن معنی "علی ولی الله " میشه این :
حضرت علی (ع) سرپرست امت اسلام است از جانب خداوند .
میگن "ولی" یعنی کسی که امات مسلمین را به عهده میگیره ،اما اون که امامت هستش کاری به معنی کلمه "ولی" نداره !!!!
و "ولی" معانیش مشخصه ، تو اکثر جاها معنی جانشین و خلیفه میده، معنی علی ولی الله نمیشه علی جانشین خداست ."؟؟؟
توحید در ولایت را میشه توضیح بدید ؟ اون منافاتی با "علی ولیالله " نداره ؟؟؟!!!!

برچسب: 

حج عبد الجبار و کمک به فقرا

سلام خدمت همه دوستان مومن :hamdel:

داستانی به این صورت در کتاب ها نقل شده:Narahat az:

آورده اند که روزى یکى از بزرگان به سفر حج مى رفت . نامش عبد الجبار بود و هزار دینار طلا در کمر داشت…چون به کوفه رسید، قافله دو سه روزى از حرکت باز ایستاد.عبد الجبار براى تفرج و سیاحت ، گرد محله هاى کوفه بر آمد. از قضا به خرابه اى رسید.

زنى را دید که در خرابه مى گردد و چیزى مى جوید. در گوشه مرغک مردارى افتاده بود، آن را به زیر لباس کشید و رفت…!
عبد الجبار با خود گفت : بى گمان این زن نیازمند است و نیاز خود را پنهان مى دارد. در پى زن رفت تا از حالش آگاه گردد.
چون زن به خانه رسید، کودکان دور او را گرفتند که اى مادر! براى ما چه آورده اى که از گرسنگى هلاک شدیم !
مادر گفت : عزیزان من ! غم مخورید که برایتان مرغکى آورده ام و هم اکنون آن را بریان مى کنم .

عبد الجبار که این را شنید، گریست و از همسایگان احوال وى را باز پرسید.
گفتند: سیده اى است زن عبدالله بن زیاد علوى ، که شوهرش را حجاج ملعون کشته اند .
او کودکان یتیم دارد و بزرگوارى خاندان رسالت نمى گذارد که از کسى چیزى طلب کند.

عبد الجبار با خود گفت : اگر حج مى خواهى ، این جاست .
بى درنگ آن هزار دینار را از میان باز و به زن داد و آن سال در کوفه ماند و به سقایى مشغول شد…
هنگامى که حاجیان از مکه باز گشتند، وى به پیشواز آنها رفت . مردى در پیش قافله بر شترى نشسته بود و مى آمد.

چون چشمش بر عبد الجبار افتاد، خود را از شتر به زیر انداخت گفت : اى جوانمرد! از آن روزى که در سرزمین عرفات ، ده هزار دینار به من وام داده اى ، تو را مى جویم . اکنون بیا و ده هزار دینارت را بستان !
عبد الجبار، دینارها را گرفت و حیران ماند و خواست که از آن شخص حقیقت حال را بپرسد که وى به میان جمعیت رفت و از نظرش ناپدید شد.

در این هنگام آوازى شنید که : اى عبد الجبار! هزار دینارت را ده هزار دادیم و فرشته اى به صورت تو آفریدیم که برایت حج گزارد و تا زنده باشى ، هر سال حجى در پرونده عملت مى نویسیم ، تا بدانى که هیچ نیکوکارى بر درگاه ما تباه نمى گردد!

نظر کارشناسان چیست ؟ :Gol::Gol:



شبهاتی در باب معرفت شناسی، حجیت عقل و حجیت علوم حضوری

بسم الله الرحمن الرحیم
شبهاتی در باب حجیت عقل و علم حضوری
ما از کجا به درستیِ عملکرد عقل اطمینان داریم و از کجا هر چه را عقل تأیید کند، درست و صحیح می‌دانیم؟ در واقع حجیت عقل چگونه اثبات می شود؟ ما برای استفاده از عقل، باید قبلا حجیت آن را ثابت کرده باشیم و به طریقی بدانیم که مجاز به استفاده از عقل در زندگی هستیم. این حجیت با چه ابزاری اثبات می شود؟ با خود عقل؟! این که دور است و محال. (توی پرانتز: اصلا چرا دور محال است؟!) یا مثلاً ممکن است بگوییم حجیت عقل، بدیهی است. اولاً- چرا بدیهی است؟ ثانیاً- همین گزاره‌ی "بدیهی است" را با چه معیاری می‌توانیم بسنجیم که آیا درست است یا غلط؟ یا شاید حجیت عقل را حواله بدهیم به مبحث علوم حضوری. بسیار خوب! برویم سراغ علوم حضوری:
به نظرم (صرف نظر از بحث در باب عقل و حجیت آن)، علوم حضوری پایه های سستی دارد. علم حضوری را چگونه تعریف می‌کنند؟ مثلاً می‌گویند علم حضوری، علمی است که در آن، واقعیت عینی، بدون واسطه (مفهوم یا صورت ذهنی) شهود می‌گردد، و ذات و واقعیت درک شونده (معلوم)، نزد درک کننده (عالم) حاضر می‌شود. این علم خطاناپذیر است و راز خطاناپذیری آن این است که: به علت انطباق علم و معلوم، خطا در این علم غیرممکن و بی‌معناست.
خب هر شبهه‌ای که راجع‌به عقل مطرح است، در مورد علوم حضوری هم قابل طرح است:
اولاً- تعریف و استدلال و اصلاً حرف زدن راجع‌به علوم حضوری با چه معیاری انجام می‌گیرد؟ از کجا معلوم این حرف‌هایی که درمورد علوم حضوری می‌گوییم درست باشد؟ آیا با عقل می‌سنجیم؟ این که نمی‌شود. سؤال‌های زیادی مطرح است: این گزاره‌ی "در علوم حضوری واسطه وجود ندارد" از کجا آمده است؟ معیار سنجش صحت و سقمش چیست؟ چرا امکان دارد واقعیتی بدون واسطه توسط ذهن ادراک شود. وقتی هنوز ساختمان معرفت شکل نگرفته، ما با چه اطمینانی از وجود ذهن و وجود عین صحبت می‌کنیم؟ اصلا چرا مدعی هستیم یک نوعی علم در جهان وجود دارد به نامِ علم حضوری؟
اما سؤال مهم‌تر اینجاست: فرضا که یک همچنین علمی در جهان وجود داشته باشد، روی چه حسابی یک سری از معرفت ها و دانسته‌ها را جزء علوم حضوری طبقه‌بندی می‌کنیم؟ مثلاً می‌گویند "اصل علیت" یا "اصل امتناع تناقض" حضوری است. اگر کسی بپرسد "چرا اینها حضوری است؟" جوابی نداریم. شاید دو اصل ذکرشده، با واسطه ادراک شوند. اینجا واقعا هیچ معیاری وجود ندارد. شاید بگوییم "علوم حضوری خود-معیارند". آیا همین ادعا نیاز به اثبات ندارد؟
ثانیاً- می‌گوییم "در علوم حضوری واسطه وجود ندارد" و بعد نتیجه می‌گیریم که "پس خطایی وجود ندارد". این چه نوع استنتاجی است؟ استنتاج عقلی است؟ چرا این استنتاج معتبر است؟
ثالثاً- به فرض معتبر بودن استنتاج فوق، ما چرا امکانِ خطا در علوم حضوری را فقط به وجود یا عدم وجودِ واسطه ربط می‌دهیم؟ ممکن است هزار و یک دلیل دیگر وجود داشته باشد که باعث بروز خطا بشود. مثلاً ممکن است یک علم حضوری تا بخواهد توسط ذهن ما ادراک شود، تغییر ماهیت بدهد و ما آن شکلِ تغییریافته را حضوراً درک کنیم. مثلاً یک واقعیتی در عالم وجود داشته و وقتی که آمده در ذهن ما نشسته، تغییر ماهیت داده و خودش را مثلاً به عنوان "اصل علیت" جا زده است. در صورتی که واقعیت، چیز دیگری بوده. یا مثلاً ممکن است واقعیتی از طریق یک واسطه و صورت ذهنی، توسط ما ادراک شود ولی ما حواسمان به آن واسطه و صورت ذهنی نباشد و اشتباها فکر کنیم که با یک علم حضوریِ بی‌واسطه مواجهیم. اشکال دیگر: ممکن است یک علم نه صددرصد حضوری و نه صددرصد حصولی باشد؛ بلکه ترکیبی از این دو باشد؛ ولی ما اشتباها آن را صددرصد حضوری فرض کرده باشم. یا بدتر: آن علم صددرصد حصولی باشد و ما صددرصد حضوری در نظرش گرفته باشیم. باز نیاز به معیار داریم. ممکن است آن قسمتی که حصولی است، مولد خطا باشد.
اشکال دیگر: ممکن است یک علمِ حضوری بیاید در ذهن ما؛ و ما هم به درستی ادراکش کنیم. اما به اشتباه درباره‌ی آن حکم صادر کنیم. مثلا علم حضوری "الف" بیاید در ذهن ما؛ ولی ما اشتباه حکم کنیم که این، علم حضوری "ب" است. مثل حرفی که راجع‌به احساس گرسنگی می‌زنند. ما بعضی وقت‌ها احساس گرسنگی می‌کنیم و این احساس را حضوراً درمی‌یابیم؛ در حالی که واقعا گرسنه نیستیم. آن احساسی که در ما به وجود آمده است، واقعا وجود دارد و خطایی در آن نیست. ولی ما اشتباه حکم به گرسنگی کرده ایم. در علوم حضوری دیگر هم، همین روال ممکن است. مثلا ما اشتباهاً حکم به اصل علیت کرده ایم. (و همه‌ی ما –جامعه‌ی بشری- همزمان در حال اشتباه کردنیم. مثل اتفاقی که برای نجوم بطلمیوسی افتاد و همگان تا مدت ها فکر می‌کردند که این هیئت نجومی درست و صواب است.)
نهایتاً انسان کم‌کم به این نتیجه می‌رسد که چون بشر چاره‌ای نداشته است و در برابر توجیه عالم، عاجز بوده است، بالاجبار تن به عقل یا علوم حضوری یا رئالیسم داده است، تا بتواند راحت‌تر زندگی کند و عالم را توجیه کند. شاید این روش در عمل هم جواب داده باشد؛ ولی این توجیه مناسبی نیست و همه‌ی اشکالاتی که بر عمل‌گرایی وارد است، بر این توجیه هم وارد است. به‌راستی چه اجباری وجود دارد که انسان حتما باید به معرفت دست یابد؟ شاید این، عملا غیرممکن باشد. اصلا همه‌ی این حرف‌هایی که نوشته شد، با چه معیاری بود؟ به نظر می‌آید که همه‌ی حرف‌هایی در آشفته‌بازارِ معرفت‌شناسی گفته شده و گفته می‌شود، متأسفانه سه چیز را به طور ضمنی فرض گرفته اند: عقل، علوم حضوری و رئالیسم. خنده‌دار است؛ نه؟!

كمك به فقرا يا خرج کردن در هيئت

انجمن: 

سلام

همونطور كه مي دونيد تا نزديك محرم و يا روز هاي ديگه اي از سال كه مجالس روضه و برگزار ميشه ، ميان شبهه اي رو راه ميندازن كه اين همه فقير هست ، به آونها كمك كنيد ، چرا خرج الكي مي كنيد براي هيئت و عزاداري و ...
متاسفانه اين مسئله در بين مذهبي ها هم رواج پيدا كرده ،

مي خواستم يه جواب خوبي براي اونها داشته باشيم ...

و البته يك سوال ديگه در همين مورد، تو برنامه سمت خدا ، آقاي فرحزاد يه حديثي گفت كه مي خواستم ببينم منبع معتبري داره؟...
البته عين حديث رو يادم نيست ولي فك كنم اين بود: اطعام دادن در راه ما 70 برابر از كمك به فقر نزد ما برتري دارد (فك كنم امام صادق بودن)

پ ن: البته خودم مطالبي رو جمع آوري كردم كه اگه لازم شد ، اينجا مي نويسم كه ببينم قانع كننده هست يا نه

لطفا متقاعدم کنید (شک در اعتقادات و باورهای دینی)

انجمن: 

سلام خدمت شما بزرگوارانمن همه عمرم به اصول پایبند بودم تا این که در سال های اخیر کم کم با بیشتر شدن اطلاعاتم نسبت به اوضاع و احوال دنیا و دیدن، خوندن و شنیدن باور های ملت های دیگه، فرهنگ های دیگه، سبک زندگی های دیگه و خدایان دیگه (به خصوص ملل شرقی) ابتدا دچار تردید نسبت به باور های پیشین خودم شدم، و سوال برای من پیش اومد که چرا زنان ملل دیگه (حدودا چهار پنجم جهان) انقدر ساده تر از مسلمونا زندگی می کنن؟ (لطفاً از آثار سوء بی حجابی نفرمایید، بحث من آثار نیست، زندگیست. کمااینکه آمار تعدیات در کشور هایی که حجاب در اونها اجباریست بسیار بیشتر از دیگر کشور هاست.) چرا با این که از حرام خوراک می خورند، حرام انجام می دهند و حرام درآمدزایی می کنند همچنان سیر صعودی پیشرفت خودشون رو طی می کنن. (مثلاً کره جنوبی و چین) اگر از بالا به کره زمین نگاه کنیم، متوجه می شیم که هر ملت، دین و فرهنگی خودش رو برتر از بقیه میدونه و هر باوری خودش رو تنها راه نجات (چه از آتش جهنم، طبق ادیان ابراهیمی، چه از شیطان و زندگی بدِ بعدی روی زمین در ادیان شرقی) چطور می تونم با وجود این همه نشانه علیه باور های پیشینم، هنوز هم به اونها اعتقاد داشته باشم؟ متقاعدم کنید، خواهش می کنم.بسیار ممنونم

اشاره به تناسخ در سوره واقعه (آیات 60 و 61 سوره واقعه)

با سلام وادب
آیه های 60 و 61 سوره واقعه اشاره به تناسخ نمی توانند داشته باشند؟ لطفا راهنمایی بفرمایید متشکرم

▃ ▄ ▅ ▆ ▇ بیا تحریمشون کنیم، میفهمی؟ ▇ ▆ ▅ ▄ ▃

انجمن: