سخن

.•¤ زندگی نامه و گزیده های کوتاه و پربار از سخنان شیخ رجبعلی خیاط ¤•.

ولادت

عبد صالح خدا « رجبعلی نكوگويان » مشهور به « جناب شيخ » و « شيخ رجبعلی خياط » در سال 1262 هجری شمسی، در شهر تهران ديده به جهان گشود. پدرش « مشهدی باقر » يك كارگر ساده بود. هنگامی كه رجبعلی دوازده ساله شد پدرش از دنيا رفت و رجبعلی را كه از خواهر و برادر تنی بی بهره بود، تنها گذاشت.
از دوران كودكی شيخ بيش از اين اطلاعاتی در دست نيست. اما او خود، از قول مادرش نقل می‌كند كه:

« موقعی كه تو را در شكم داشتم شبی [ پدرت غذايی را به خانه آورد] خواستم بخورم ديدم كه تو به جنب و جوش آمدی و با پا به شكمم می‌كوبی، احساس كردم كه از اين غذا نبايد بخورم، دست نگه داشتم و از پدرت پرسيدم....؟ پدرت گفت حقيقت اين است كه اين ها را بدون اجازه [از مغازه ای كه كار می‌كنم] آورده‌ام! من هم از آن غذا مصرف نكردم. »

اين حكايت نشان می‌دهد كه پدر شيخ ويژگی قابل ذكری نداشته است. از جناب شيخ نقل شده است كه:

« احسان و اطعام يك ولی خدا توسط پدرش موجب آن گرديده كه خداوند متعال او را از صلب اين پدر خارج سازد. »

شيخ پنج پسر و چهار دختر داشت، كه يكی از دخترانش در كودكی از دنيا رفت.

ولایت فقیه در کلام شهدا

[="palatino linotype"][="red"]یاحبیب

سپهبد شهید علی صیاد شیرازی :

عظیم ترین نعمت خدا را نعمت ولایت می دانم و استحکام در پیوند با ولایت را ضمانت بخش و عافیت بخیری می پندارم و لذا نه تنها با قلب و زبان بلکه در عمل کوشیده ام ارادتم را به ولایت به ثبوت برسانم و از خداوند متعال مسئلت دارم مرا در این مهم یاری فرماید.
[/][/]

همه چیز درباره کلمه الله(الله شناسی)

کلمه الله در اصل الاله بوده است و همزه به خاطر کثرت استعمال حذف گردیده است.
درباره ریشه لغت الله چند نظر وجود دارد. بعضی گفته اند این کلمه از اله مشتق شده است و بعضی دیگر گفته اند این کلمه از وله گرفته شده است. و اله فعال به معنای مفعول است مانند کتاب به معنای مکتوب.

اگر از اله مشتق شده باشد یعنی عبد پس الله یعنی ذات شایسته پرستش که کامل از جمیع جهات است. چون موجودی که خودش مخلوق دیگری است و یا دارای نقص است، شایسته پرستش نخواهد بود، پس همینکه گفته می شود الاله یعنی آن ذاتی که به گونه ای است که او را باید پرستش کرد و قهرا این معانی در این کلمه نهفته است، ذات مستجمع جمیع صفات کمالیه و مبرا (بری شده) از هر گونه سلب و نقص.
و اگر از وله مشتق شده باشد، وله یعنی تحیر، و اله یعنی حیران و یا به معنی عاشق و شیداست و از این جهت خداوند را الله گفته اند که عقل ها در مقابل ذات مقدسش حیران و یا متوجه و عاشق او و پناهنده به اویند.

سیبویه از علمای صرف و نحو ادبیات عرب از طرفداران این نظر است که ریشه کلمه الله «ولد» به معنای حیرت در مقابل عظمت و یا وله و عشق است؛ مثنوی مولوی نظر او را نقل کرده و می گوید:
معنی الله گفت آن سیبویه *** یولهون فی الحوائج هم لدیه
گفت الهنا فی حوائجنا الیک *** و التمسناها وجدناها لدیک
ترجمه: سیبویه درباره معنی الله گفت: الله کسی است که مردم در حوائج خود به حالتی واله به سوی او می روند. گفت خدای ما در نیازهایمان به سوی تو روی می آوریم و از تو می خواهیم و آنها را نزد تو می یابیم.
مولوی آن حالتی را یادآوری می کند که انسان دردی پیدا کرده و بیچاره گشته و بی اختیار به سوی نقطه ای روی می آورد و پناهنده می شود، او الله است.
احتمال قوی دارد که اله و وله دو لهجه از یک لغت باشد، یعنی اول وله بوده و بعد آن را به صورت اله استعمال کرده اند؛ و وقتی آن را به صورت اله تلفظ نمودند معنی پرستش هم پیدا کرده؛ بنابراین معنی الله چنین می شود: آن ذاتی که همه موجودات ناآگاهانه واله او هستند و او تنها حقیقتی است که شایستگی پرستش دارد.

می توان گفت که در فارسی لغتی مترادف کلمه الله که بشود جای آن گذارد نداریم، و هیچکدام رساننده تمام معنی الله نیستند.
زیرا اگر به جای الله «خدا» بگذاریم رسا نخواهد بود، چون خدا مخفف «خودآی» است و رساننده تعبیری است که فیلسوفان می کنند، یعنی واجب الوجود و یا شاید به کلمه غنی که در قرآن آمده است نزدیک تر باشد تا به الله.
و اگر خداوند استعمال شود باز رسا نخواهد بود زیرا خداوند یعنی صاحب، و اگرچه الله خداوند هم است ولی مرادف با خداوند نیست؛ خداوند یک شأن از شؤون الله است.

پدیده سخن گفتن

تکرارهای زندگی شگفت انگیز نیست، هر چند شگفتی آورترین پدیده جهان باشد. جنگل برای کسی که در جنگل زندگی می کند، دریا برای جزیره نشین و شتر برای صحرا نوردان عرب فرح انگیز نمی باشد. هوا برای انسان ها عادی ترین پدیده می باشد و بسیاری از انسان ها هوا را لمس نکرده و آگاهی از آن نداشته اند و ندارند. سخن، نیز چنین است، یعنی شگفت انگیز نیست؛ زیرا که در زمره تکرارهای زندگی انسان قرار دارد. سخن چیست؟ چرا در میان سلسله جانداران تنها انسان سخنگو شد؟ چرا بقیه حیوانات این قوه را ندارند و چرا انسان دارد؟ این ویژگی برای وی از کجا پیدا شد؟!

پاره ای از دانشوران را نظر این است که نیاز و احتیاج به اظهار مقصد، این پدیده را برای انسان پدید آورده است. ولی این نظریه را تجربه ای باطل کرد. دانشمندان میمونی را در ویترینی قرار دادند و آن را گرسنه نگاه داشتند و در برابرش خوراکیهائی را که دوست می دارد، نهادند، مانند موز و نارگیل. میمون چند روز در این قفس شیشه ای در حال گرسنگی بسر برد و به سخن نیامد و نظریه احتیاج باطل شد. اگر این نظریه درست بود، بایستی انسانی لال، در جهان یافت نشود، چون بطور قطع، به اظهار خواسته خود، نیاز دارد. اگر این نظر، درست باشد بایستی جانورانی که دارای هوش سرشار هستند و هزاران سال از عمر آنها می گذرد، مانند اسب، فیل، میمون و دولفین تاکنون به زبان آمده باشد و سخنگوئی را برای خود میراث گذارده باشند؛ چون همه آنها نیازمند هستند و به اظهار خواسته خویش احتیاج دارند. احتیاج نمی تواند عامل سخنگوئی انسان باشد. بایستی بدنبال عاملی دیگر رفت و آن عامل، انسانیت انسان است. موجودی که انسان را پدید آورد، همو، سخنگوئی را بوی ارزانی داشت. عقل حکم می کند که این ویژگی را کسی به انسان داده است که دارای دانشی بی پایان، قدرتی بی پایان و حکمتی بی پایان بوده و می باشد. پدید آورنده انسان پیش از آنکه انسان پای در نردبان علم بگذراد، از قوانین فیزیکی آگاه بوده و آنها را پیاده گرده و نتیجه گرفته است و انسان را از بند محرومیت خاموشی نجات داده است و هر انسانی را در هر زمانی، در هر مکانی از آن بهره مند کرده است. حیف که انسان نمک می خورد و نمکدان را می شکند.

منبع=نشانه هایی از او، جلد 2، صفحه 194-192