زندگی در خارج از کشور و ازدواج

چگونه ازدواج موقت موفقی داشته باشم؟

سلام :Gol:
بدون مقدمه برم سر اصل مطلب
من تقیدات دینی در حد خوبی دارم
یک مدتی برای یک کاری به یکی از کشور های خارجی مسافرت کردم،تقریبا موقتا سه سالی اینجا هستم و بر می گردم ایران
من تاحالا ازدواج نکردم و 25 سالمه در این مدت کوتاهی که اینجا هستم با توجه به محیط و ... احساس نیاز جنسی رو بیشتر در خودم حس می کنم چند باری خواستم با چند نفر ارتباط برقرار کنم که به دلیل اعتقادی و ... منصرف شدم،اما حقیقتش با این اوضاع زیاد نمی تونم تحمل کنم و ازدواج هم چون مدت موقتی اینجام و یکسری شرایط دیگه دارم که نمی خوام توضح بدم فعلا چنین قصد و امکانی ندارم
اما به فکر ازدواج موقت افتادم در اینترنت در این مورد و احکامش و ... سرچ کردم در سایت های مختلفی به این موضوع پرداخته بودند و یکی از این سایت ها هم همین سایت ASKDIN.COM بود و مطالب نسبتا خوبی در این باره در این سایت وجود داشت و اطلاعاتم هم زیاد شد و تاحالا نمی دونستم ازدواج موقت مستحبه و حتی بعضی وقتا واجبه (که برای من طبق اون چیزی که گفته شده واجبه ازدواج موقت) و در این سایت خوندم و مشتاق تر هم شدم که هم کار خلاف شرعی نمی کنم و هم به نیازی که دارم در مسیر صحیح پاسخ می دم و هم ثوابی کردم:khaneh: برای همین عضو شدم تا سوالم رو بپرسم...
راستش خیلی ها آدم رو از ازدواج موقت می ترسونن که ممکنه در زندگی آینده تاثیر خوبی نذاره و مشکلاتی ایجاد کنه.
سوال من این بود که بالاخره این یک حکم شرعیه و حتما وقتی خدا این حکم رو قرار داده یک چیزی می دونسته و اون رو قرار داده و کسی هم مثل من ممکن نیاز داشته باشه به این ازدواج و براش واجب باشه حالا باید چه کار کنیم که ازدواج موقت موفقی داشته باشم؟ منظور از موفقیت اینه که وقتی که ازدواج کردم و مدت عقد هم تموم شد در این مدت هم به نیاز جنسی از طریق صحیح پاسخ گفته باشم و کار حرام نکرده باشم و هم بعدا مشکلاتی برای من وجود نداشته باشه یا به حداقل برسه!
ممنون :Hedye: :hamdel:

زندگی در خارج از کشور و فراهم نبودن زمینه ازدواج!

انجمن: 

سلام به همه اونایی که این متن را میخوانند.
مهدی، دیگه 22 را دارم پر میکنم و میرم که برم توی 23.مجرد. حدود 6 ماه هست که واسه تحصیل به سیدنی_استرالیا امدم. مثل همه بچه های انجمن مذهبی نبودم اما خوب مسجدی بودم،هیئتی بودم 7-8 سال.
نماز؟ بگیر نگیر داشت، راستش کارم گیر میکرد میخوندم.
امام زمان؟ نه، زیاد نمیشناختمش،البته همیشه توی مسجد بهترین برنامه های مهدویت و .. را داشتیم راستش شرکت نمکردم اما یه چیزای میدونستم.
نماز شب؟ وقتی غم و قصه داشتم، چیزی میخواستم زیاد میخونم.
امام رضا؟ عاشقش بودم.
دوست دختر؟ عمرا.زیر بارش نرفتم هیچ وقت.
چرا؟ اعتقاداتم.
خانواده ام؟ بر عکس خودم. با مسجد رفتن،هیئت رفتن، گریه شب زنده داریم مخالف نبودن، اما حال هم نمیکردن.
این موضوع را درست کردم فقط فقط واسه اینکه بدونید به حال بچه مذهبی ها چی میاد خارج از کشور و در خانه شیطان. و مشاوران با تجربه رهنمایی کنن که خیلی بهش نیازمندم.
اقا اینجا خیلی قشنگه، خیلی مرتبه، همه تمیز، اختلاف طبقاتی نیست، همه ماشین و خونه دارن همه خوش بختن، همه مهربون، کسی دروغ نمیگه، همه به هم اعتماد میکنن، کار فراوان، جوان بی کار نیست، فقر نیست، کار شکنی نیست، فرار از کار نیست خلاصه که توی دنیاشون همه چی هست، همه چی دارن، اما، امــــا خیلی بدبختن، خیـــــلی. معنویت صفر .
به هرکی میرسم میگم دینت چیه؟ میگه دین یعنی چی،
میگم خدا را قبول داری؟ میگه خدا چیه؟ یعنی چی خدا، نمیفهمم من، هرچی توضیح میدی که بابا خدا همونی هست که من و تو را افرید،دنیا را افرید کسی که همه برمیگردیم پیش اون. اصلا اینگار که نه انگار، هیچی اصلا کوچکترین معنایی براشون نداره.
بعد میری توی زندگی هاشون که سرک میکشی میبینی وااااااای چه خبره!!! دختره دوست پسرش را میاره خونه، پسره میاره، امروز با اینن، فردا با اون. کلی دختر زیر 15 حامله شده توی خیابان میبینی.
این حالا حالت عادیش هست.
زن به مرد خیانت میکنه، مرد به زن.
کوچکترین پای بندی به هیچی ندارن.
جواناشون توی سیگار،مشروب دارن خفه میشن، سیگار کشیدنشون از دبستان شروع میشه،
با الکل خیلی مشکل دارن خودشون اعتراف میکنن که بده، اما باز میخورن.
حالا جالبیش اینه، خدا را قبول ندارن اما شیطان را چرا.
واقعا درسته که میگن فرشته خدا،از دری تو بیاد، شیطان از اون در بیرون میره،باور کنید اینجا خود خود خود خانه شیطانه، فکر کنم اینقدر که شیطان پرست اینجا هستا، خدا پرست نیست.
تا نبینید باور نمیکنید من چی میگم. این حرف ها را به کسی نمیشه زد، به یه نفر یه ذره گفتم بهم خندید... اما اینجا جایی خوبیه.
چند وقت پیش مرکز شهر رژه همجنسباز ها بود... نمیدونید چه وضعی بود...
فکر کنم به طور قطع میشه گفت که بیشتر از 90% اینا حرامزاده هستن...
خلاصه اینکه ما امیدم اینجا حدود 1 سال قبل اینکه بیام ایجا از وضع جامعه،فقر،گرانی و.... دیگه سرد شده بودم به دین برامم هیچی مهم نبود میگفتم میرم اونجا عشق و حال صفا.
خوب ما امدم،ماه های اول کمی شل بودم،بعدش یواش یواش دیدم بله،یه چیزی کم دارم، فقر معنوییت توی وجودم داد میزنه.
هی فکر کردم، فکر کردم فکر کردم به همه اون چیزای که میدونستم، هر روز شب ایات قران،حدیث ها همه و همه جلو چشمم عبور میکرد،روانی شده بودم حس میکردم یه چیزی کم دارم، نمیدونستم چی، همه چی داشتم، ارامش، درس،خونه،موفقیت همه و همه اونم توی این سن کم اما تهه تهه دلم یه چی کم بود، نگاه به عکس حرم امام رضا میکردم اشک میریختم. دیگه دیوانه دیوانه شده بودم.
هرچی بیشتر فکر میکردم به صحت قران،احادیث و ... بهتر و بیشتر پی میبردم.
قشنگ میشد لمسش کرد،کتاب خوندم،سخنرانی گوش دادم تا که به این نتیجه ی رسیدم که واقعا واقعا اونی که خدا را نداره،چی داره؟ و اونی که خدا را داره چی نداره؟
شروع کردم به نماز، نمازی که 1 ساعت بین دو رکعت گریه داشت.
گفتنش اسونه،اما اینجا انجام دادنش خیلی سخته . شما نمیدونید اینجا چه جور جایی که! خود لانه شیطانه.
نماز خوندم نه واسه این که مشکلی داشتم، واسه اینکه دوستش داشتم خدا را دوست داشتم، با عشق خوندم. با عشق میخونم. بعد از 23 سال زندگی امروز لذت نماز را درک کردم، واسه یک لحظه حس کردم اصلا روی زمین نیستم،شیرین ترین چیزی که ممکنه وجود داشته باشه.
من تا تهه دنیا رفتم، بهترین جاهای دنیا را دیدم، اما خدا شاهده که یک کاشی صحن امام رضا به تمام دنیاشون می ارزد، نمیدونید چیه. وقتی دور میشی میبینی که بله حرم بچه های علی اگر تیکه ای از بهشت نیست،دری از درهای بهشته.
واقعا دوستان شما که مثل من نیستید،ندیده و تحربه نکرده را خریدید، اما واقعا محبت اهل بیت خیلی کمک ادم میکنه از هلاکت نجاتت میده، دستت را میگیره و خودت هم میفهمی.
حقیقت اینه که خدا جز به شیعه نگاه نمیکنه،خدا را شکر کنیم که شیعه هسیتم...بهترین دین،ارامش واقعی، زیبایی واقعی.حقیقت حق و سعادت و معنویت تو اسلامه و بس.
ادم زورش از این میگیره که اینا که یکی در میان بچه پدر مادرشون نیستن واسه خاک مقدس ما نقشه میریزنند، جنگ جنگ میکنند، دستتون را قطع میکنیم، چشمتون را کور میکنم.مطمئن باشید اگر خدای نکرده جنگی هم بشه این جنگ بین مسلمانان هست و شیاطین.
اینا را گفتم،اینا رو خوندید، حالا راهنمایی کنید که منی که توی همچین محیطی هستم چی کار کنم که خودم را حفظ کنم و به لطف خدا به برکت وجود اهل بیت به هلاکت نرم و بتونم به یاری حق سر بلند از این امتحانه الهی بیرون بیام؟ دوستان،مشاوران واقعا سخته، راهنمایی کنید؟ میدونم که بهترین راه ازدواجه، خوب من خیلی از خدا خواستم اما نمیده؛ شاید صلاح نیست چون نه کار دارم، نه خونه، نه ماشین نه اینده ام روشنه با این شرایط واسه چی باید بده که اون دختر هم بدبخت بشه با من.؟ حالا همه اینا به کنار من میخوام همسرم را امام زمان و خود خدا بهم بده، ما ادما سلیقه نداریم، چیزی هم نمیفهمیم اینجا کو دختر با تقوا و با ایمان؟؟؟؟؟؟ پس خودشون باید بدن.
واسه حل مشکلم یه صلواتی بفرست
:khandeh!: