زبان حیوانات ، علم غیب

بحثهای فلسفی: داستان آموختن زبان حیوانات

سلام
در کتب دینی داستانی نقل شده است:
[SPOILER]مرد جوانی نزد حضرت موسی ( ع ) آمد و گفت : ای موسی من می خواهم زبان حیوانات را بیاموزم و از گفت و شنود حیوانات عبرت بگیرم .حضرت موسی ( ع ) رو به آن جوان کرده ، گفت : این کار به صلاح تو نیست ، زیرا که خطراتی برایت دارد.جوان گفت : ای موسی در شأن تو نیست که مرا محروم از آرزویم نمایی . از خداوند بخواه که به من زبان خروس و سگ را بیاموزد . که اگر همین دو زبان را بیاموزم راضی می شوم.حضرت موسی ( ع ) رو به خدا کرده گفت : ای خداوند بزرگ ، اگر من زبان حیوانات را به او بیاموزم بسی زیان دارد و اگر نیاموزم سخت دلگیر و ناراحت می شود.خداوند به موسی ( ع ) گفت : زبان حیوانات را به این مرد بیاموز ، چون ما از هر که پیش ما دعایی کند و آرزویی نماید ، رو نمی گردانیم.حضرت موسی ( ع ) به آن مرد گفت : برو که خواهشت برآورده شد. مرد شاد و خوشحال به خانه رفت ، صبح زود بیدار شد و به انتظار ایستاد تا هر چه زودتر زبان مرغ و سگ را بشنود.وقتی خدمتکار صبحانه آورد ، یک تکه نان از دستش افتاد و خروس جست و آن را برداشت تا بخورد ، سگ غرولند کرد و گفت : عجب خروس بدی هستی ، تو می توانی گندم ، جو ، ارزن بخوری و من نمیتوانم ، آن وقت یک تکه نان را هم نمی گذاری من بخورم ؟خروس گفت : غصه نخور ، عوضش فردا روز خوشحالی است ؛ برای تو گوشت از همه چیز لذیذتر است ، فردا اسب صاحبخانه خواهد مرد و تو می توانی هر چه دلت خواست گوشت اسب بخوری . صاحب خانه تا این را شنید اسب را به بازار برد و فروخت و خوشحال بود از این که ضرری به مالش نخورده است .روز دیگر ، وقت صبحانه صاحبخانه یک تکه نان پیش سگ انداخت و خروس پیش دستی کرده آن را برداشت . سگ گفت : دیروز گفتی اسب می میرد ولی نشد و ارباب اسب را فروخت . خروس گفت : من دروغ نگفتم ، قرار بود بمیرد ولی صاحب خانه آن را فروخت و اسب در خانه خریدارش مرد. در عوض امروز خرش می میرد و تو گوشت فراوان می خوری.مرد جوان چون این سخن را شنید ، خر را به بازار برد و فروخت .روز سوم ، وقت صبحانه سگ به خروس گفت : تو هر روز حرفی می زنی و مرا به وعده ای دلخوش می کنی ؛ دیروز گفتی خر می میرد ولی نشد و ارباب خر را برد و فروخت.خروس به سگ گفت : ولی فردا غلام ارباب خواهد مرد و نانهای زیادی در جلوی سگ خواهند ریخت.ارباب این سخن را شنید و غلام را نیز فروخت و بسیار خوشحال بود از اینکه زبان مرغ و سگ را می داند و توانسته است از سه واقعه جلوگیری کند .روز دیگر سگ به خروس گفت : این دروغهایی که می گویی چیزی جز مکر و فریب نیست . دیروز گفتی غلام ارباب خواهد مرد ، ولی نشد و ارباب غلام را برد و فروخت .خروس گفت : برحذر باش از این که بگویی من دروغ می گویم ؛ زیرا ما خروسان اذان گو راستگو هستیم ، طلوع آفتاب صادق و وقت بیداری را می گوییم . آن غلامی را که ارباب فروخت نزد خریدار مرد.او جلوی ضرر به مالش را می گیرد و بی خبر از آن است که جانش را بر سر این کار خواهد گذاشت.خیلی به زرنگی ارباب امیدوار مباش ، زرنگی زیاد عاقبت ندارد. در عوض امروز ارباب خواهد مرد و بستگان او گوسفندان زیادی را می کشند و تو به حق خودت می رسی.مرد جوان به مجرد اینکه این سخن را از زبان خروس شنید به طرف خانه حضرت موسی ( ع ) راه افتاد و گفت : ای موسی به دادم برس ، روزگارم سیاه شد. من یقین دارم که بلایی به سرم خواهد آمد. حال چه کنم من نمیخواهم بمیرم.حضرت موسی ( ع ) گفت : من به تو گفتم زبان حیوانات برایت ضرر دارد ولی تو به حرف من گوش نکردی.آن ضرری که می خواست به مالت بخورد ، سپر بلای تو بود و چون تو جلوی آن را گرفتی ، خودت سپر بلا شدی . در این موقع حال آن مرد بد شد و لحظه ای بعد بمرد.حضرت موسی ( ع ) رو به خداوند کرده گفت : ای خدای بزرگ به دانایی و بزرگی خودت او را ببخش .خداوند به حضرت موسی ( ع ) گفت : ما به خاطر تو او را بخشیده و زنده اش می کنیم.[/SPOILER]

اگر این داستان صحیح باشد ، بحثهایی فلسفی به دنبال خود می آورد:
1- آیا حیوانات علم غیب دارند؟ (اگر بتوانین خبر دهی حیوانات در داستان فوق را همان علم غیب یا قسمی از آن بدانیم). حداقل در این حد که بفهمند در چند روز آینده چه اتفاقی می افتد.

الف- شاید دانستن علم غیب برای انسانها ضرر داشته باشد. در این صورت این ضرر داشتن ، دلیلی دارد و این دلیل در مورد حیوانات (غیر انسان) منتفی است و لذا داشتن اطلاع از غیب ، برای حیوانات ضرری ندارد.

همانگونه که حدیث زیر در مورد نحوه دیدن حیوانات که انسانها فاقد آن هستند نقل شده است:

نقل قول:
جابر می گوید: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: قبل از آن که به مقام پیامبری برسم، شتر و گوسفند می چراندم، هیچ پیامبری نیست مگر این که چوپانی کرده است، گاهی دیدم شتر و گوسفند در جای خود مستقر هستند هیچ چیزی در اطراف آنها نبود، که آنها را بترساند، ناگهان می دیدم آنها یکباره، هراسان از جای خود حرکت می کردند و به هوا می جستند، با خود می گفتم: راز هراس و جست و خیز ناگهانی این حیوانات چیست؟، هنگامی که به مقام پیامبری رسیدم جبرئیل برای من چنین گفت:
وقتی که کافر بمیرد، آنچنان ضربه ای به او می زنند که تمام مخلوقاتی که خدا آفریده است از آن ضربه وحشت زده می شوند، مگر طایفه جن و انس، گفتم، پس این اضطراب ناگهانی حیوانات، به خاطر ضربت خوردن کافر است، فنعوذ باللَّه من عذاب القبر: پس پناه می بریم به خدا از عذاب قبرفروع کافی، ج 3، ص 233

همانطور که طبق حدیث فوق ، حیوانات چیزهایی را می بیینند که انسان نمی بیند ، چه منعی دارد حالت محدودی از علم غیب را هم دارا باشند؟

ب- همانطور که بینایی انسان ، مرزی دارد ، مثلا تا 25 متر را واضح می بیند و از 25 متر تا صد متر را با وضوح کمتر و ... و مثلا بالاتر از پانصد متر را نمی بیند ، آیا میتوان گفت علم غیب هم دارای حالات مختلفی است؟ در مواردی ممکن است موجودی تا حوادث چند روز آینده را بداند، در مواردی هم موجود دیگری ممکن است تا حوادث هزار سال بعد را بداند).
آیا این نحو تقسیم بندی ، امکان دارد؟

سئوالات در این زمینه ادامه دارد ان شاء الله