روحانیت و مبارزه با استبداد پهلوی

روحانیت و مبارزه با استبداد پهلوی

روحانیت و مبارزه با استبداد پهلوی (2) در تحلیل حركت براندازانه روحانیون شیعه باید بدین نكته توجه داشت كه اگر چه اعتراض و مخالفت نسبت به برنامه های شاه به گونه‎ای عام در میان روحانیون دیده می‎شد از یك سو خطی كه در میان روحانیون، آرمان براندازی را دنبال می‎كرد یك خط مشخص بود و این همان خطی بود كه هماهنگ با اعتراضها و مخالفت‎های خود، به یك حكومت جایگزین اسلامی نیز می‎اندیشید، و از سوی دیگر برخی در مجموع می‎خواستند حكومت، رویه‎های غیر اسلامی خود را تغییر دهد یعنی در فكر تأسیس یك حكومت نبودند و یا حداقل نظریه‎ای درباره ایجاد یك حكومت جایگزین در آثار آنها مشاهده نمی‎شود.

در میان مجموعه علما و روحانیونی هم كه در براندازی حكومت پهلوی حركت می‎كردند با وجود دیدگاههای متفاوتی كه در بحث‎های گوناگون داشته‎اند هیچ كدام راهبردهای مستقلی از خط براندازی مورد پذیرش امام خمینی ارائه نكرده‎اند.

هر چند از مجموعه اندیشه‎هایی كه ارائه داده‎اند و اسلام را بصورتی مكتبی و ایدئولوژیك ارائه نموده‎اند می‎توان استنباط كرد كه آن‎ها در پی ایجاد یك حكومت دینی بوده‎اند، اما هیچكدام تئوری مستقلی را به نام حكومت اسلامی طراحی نكرده‎اند. از این رو توجه بیشتر ما در بحث براندازی به دیدگاهها و اقدامات امام خمینی به دلیل نمایان ساختن اصلی‎ترین خط سیر براندازی است كه از سوی علمای شیعه پیموده شد و مجموعه فعالان و نظریه پردازان روحانی انقلاب را نیز درون خود جای داد. از نظر امام خمینی شاه به عنوان یك مجرم دیگر نمی‎توانست بماند زیرا بر خلاف قانون اساسی موجود: «شاه رسماً در اداره امور كشور و تنظیم خطوط اصلی سیاسی ایران در زمینه اصلاحات، در شئون مختلف كشور دخالت كرده است و این خود جرم است زیرا شاه در سلطنت مشروطه مقام غیر مسئول است.»[1] یعنی شاه از این نظر كه پاسخگو نیست نمی‎تواند حكومت كند. از این رو باید او را سرنگون كرد و «كسانی كه لیاقت سرنگون كردن این رژیم را داشته باشند، البته با این كار خود ثابت می‎كنند كه توانایی اداره كشور را نیز دارند.»[2]