روایت

عواقب قضا شدن نماز صبح

با عرض سلام و ارادت به محضر دوستان و اساتيد

اخيراً حديثي از حضرت امام صادق در فضاي مجازي منتشر شده که

بنده يه مقدار در حدّ وسع خودم جستجو کردم ولي به منبعش نتونستم دست پيدا کنم و حديث چنين است :

عواقب قضا شدن نماز صبح

مردی به خدمت امام صادق(ع) آمد و عرضه داشت : من مرتکب گناهی شده ام.

امام صادق(ع) فرمود :خدا می بخشد

آن شخص عرضه داشت :گناهی که مرتکب شده ام خیلی بزرگ است.

امام فرمود: اگر به اندازه ی کوه باشد خدا می بخشد.

آن شخص عرضه داشت: گناهی که مرتکب شده ام خیلی بزرگتر است.

امام فرمود : مگر چه گناهی مرتکب شده ای؟وآن شخص به شرح ماجرا پرداخت.

پس از اتمام سخن امام صادق(ع) رو به آن مرد کرد و فرمود: خدا می بخشد ، من ترسیدم که نماز صبح را قضا کرده باشی

کسي از بزرگواران اگر منبعش را لطف کند دعاگو خواهيم بود.

أجرکم عند الله.

کم استفاده کردن از نعمت های خدا

سلام و عرض ادب خدمت شما.یه سوالی داشتم.حدیثی داریم که بخشی از آن این است که:افضل العباده الصوم و الصمت.بهترین عبادت روزه و سکوت است.متاسفانه گاهی اوقات انسان کسایی رو میبینه که بیشتر روزهای عمرشون رو روزه هستن و وقتی بهشون میگی چرا.میگن مومن باید زیاد از نعمت های خدا استفاده نکنه و بیشتر روزه باشه و یه جورایی انگار استفاده نکردن از مواهب و نعمتهای خدا براشون ارزش داره نه استفاده کردن.بعضی از افرادم با توجه به این حدیث زیاد حرف نمیزنن و بیشتر سکوت میکنن و علیرغم اینکه اطرافیانشون و عزیزانشون به صحبت با اونها نیاز دارن ولی بیشتر سکوت میکنن و حرف نمیزنن و بسیار کم حرف میزنن.سوالم در مورد این دو موضوعه.یکی اینکه در قران و روایات و احادیث آیا مواردی داریم که به استفاده از نعمتها و مواهب خدا توصیه کرده باشند؟اگر هست چندتا برام مثال بزنین یا اینکه توصیه به استفاده نکردن از نعمتهای خدا کرده اند؟یکی هم اینکه ایا ایه و حدیثی داریم که مومن اصلا نباید حرف بزنه و باید بیشتر سکوت کنه یا نه؟این دومورد رو اگر با ایه و حدیث برام جا بندازین ممنون میشم.مرسی.خدانگهدارتون

این حدیث واقعی است ؟(اگر کسی به وزن کوه ابوقیس طلا در راه خدا انفاق کند٬جای حج را نمی گیرد)

با سلام خدمت شما
میخواستم ازتون درخواست کنم که بگید این حدیث اعتبار داره یا نه
با توجه به اتفاقاتی که در حج رخ داد واقعا این حرف امام صادق منو ناامید کرد
متن حدیث اینه
:اگر کسی به وزن کوه ابوقیس طلا در راه خدا انفاق کند٬جای حج را نمی گیرد.
آدرسش هم کتاب المحاسن جلد 1 صفحه 62
ممنون میشم

برتری جاهل سخاوتمند بر عالم بخیل ؛ چرا؟

در احاديث آمده است که « جاهل سخاوتنمند ، نزد خداوند محبوبتر از عالم بخيل است ».

با توجه به مقام و ارزش علم ، چرا سخاوتمند باید از عالم بخیل مقام بالاتری داشته باشد؟ به چه استدلالی؟

حدیث «جساسه» چیست و میزان اعتبار آن چگونه است؟

سلام

توی اینترنت داشتم میچرخیدم و برخوردم به یه روایت در خصوص دجال.

1 - آیا این روایت معتبر است.
2- اگر معتبر است لطفا توضیح دهید یعنی چی؟ آیا دجال هم همانند امام زمان(عج) در غیبت به سر می برد؟

از فاطمه دختر قیس روایت است که گفت: صدای منادی پیامبر( را شنیدم که بانگ بر میآورد: الصلاه جامعه، من به سوی مسجد رفتم، همراه پیامبر( نماز خواندیم، من در صف زنان بودم که پشت سر مردها صف کشیده بودند، هنگامی که پیامبر( نمازش را خواند، برمنبر نشست در حالی که میخندید فرمود: ((هریک از شما در جایگاه نمازش بنشیند)) سپس فرمود: ((آیا میدانید به چه علت شما را جمع کردهام؟)) گفتند: خدا و پیامبرش بهتر میدانند.
پیامبر( فرمود: ((قسم به خدا شما را به خاطر تشویق کردن یا ترساندن از چیزی جمع ننمودهام، بلکه شما را به این خاطراینجا دعوت کرده ام که تمیم داری که قبلاً نصرانی بود مسلمان شده و چیزی را به من خبر داده که با آنچه من آن را به شما خبر دادهام در مورد دجال موافق است، او میگوید: همراه با سی تن از افراد لخم و جذام به سفر دریایی رفتهاند که موجهای دریا یک ماه تمام آنان را درگیر خود کرده است سپس کشتی آنان به ساحل رفته و به جزیرهای در میان دریا رسیده وداخل آن شدند، سپس جانوری پر مو به آنان میرسد که به خاطر فراوانی موهایش سر و دمش را از هم تشخیص نمیدادند، پس به او گفتند:
وای برتو! شما چه چیزی هستی؟
گفت: من جساسه هستم.
گفتند: جساسه چیست؟
گفت: به سوی مردی که در این دیر است بروید، همانا او با شوق وعلاقه منتظر خبر شما میباشد.
گفت: هنگامی که او از مردی سخن گفت، از آن ترسیدیم که شیطان باشد.
گفت: با سرعت رفتیم تا اینکه به داخل دیر رفتیم، ناگهان مردی عظیم الجثه و قوی هیکل را دیدیم که دو دستش به گردنش بسته شده و در میان دو زانو تا قوزکهایش با آهن محکم شده است.
گفتیم: وای برتو! تو چه چیزی هستی؟
گفت: شما توانستی خبرم را به دست بیاورید، پس به من بگویید شما چه کسانی هستید؟
گفتند: ما مردمی از عرب هستیم، سوار بر کشتی شدیم، درگیر موجهای دریا شدیم تا اینکه ما را به این جزیره رسانید، درنزدیکترین محل آن فرود آمدیم، سپس داخل این جزیره شدیم، جانوری پر مو که براثر فراوانی موهایش سرش را از دمش تشخیص نمیدادیم، به ما رسید، گفتیم: وای برتو! شما چه چیزی هستی؟ گفت: من جساسه هستم. گفتیم: جساسه چیست؟ گفت: به طرف مردی که در دیر است بروید که او منتظر خبر شما میباشد، پس با سرعت به سویت آمدیم، از آن ترسیدیم که شیطان باشد.
پس گفت: از درخت نخل بیسان برایم بگویید.
گفتیم: از چه چیزش میخواهی اطلاع پیدا کنی؟
گفت: از اینکه آیا میوه میدهد؟
گفتیم: آری.
گفت: اما نزدیک است که روزی میوه ندهد.
گفت: از دریاچه طبریه خبرم دهید.
گفتیم: از چه لحاظ؟
گفت: آیا در آن آب وجود دارد؟
گفتیم: آب فراوانی دارد؟
گفت: اما نزدیک است که آبش خشک شود.
گفت: از چشمه ی زُغَر خبرم دهید.
گفتیم: از چه لحاظ؟
گفت: آیا در آن چشمه آبی باقی مانده است؟ و آیا مردم با آب آن زمین کشاورزی را آبیاری میکنند؟
گفتیم: آری، آب فراوانی دارد، و مردم آن منطقه از آب آن جهت آبیاری زمین های کشاورزی استفاده مینمایند.
گفت: از پیامبر امیین [درس نخوانده ها] خبرم دهید چه کرده است؟
گفتیم: در مکه به پیامبری رسیده و به مدینه هجرت کرده است.
گفت: آیا عربها با او به جنگ برخاستند؟ گفتیم آری.
پرسید: با آنان چه کرد؟ به او اطلاع دادیم که بر آنان پیروز شد و همه از او فرمانبرداری کردند.
پرسید: آیا چنین شده است؟ گفتیم: آری.
گفت: اما اگر از او پیروی کنند برایشان بهتر است، و من شما را از خودم با خبر میکنم. من مسیح دجال هستم، نزدیک است که اجازه خروج به من داده شود پس بیرون آمده و بر روی زمین به راه بیفتم، شهر و روستایی را نمیگذارم مگر اینکه در طول چهل شبانه به همه آنها سر میزنم به جز مکه و مدینه که داخل شدن در آن دو بر من حرام شده است، هرگاه بخواهم وارد یکی از آن دوشوم، فرشته ای به جلویم می آید که شمشیری در دست دارد و مرا از وارد شدن به آن منع میکند و بر هر یک از دروازه های آن فرشته ای قرار دارد که از آن محافظت میکند.))
راوی (فاطمه دختر قیس) گفت: پیامبر( با عصایش بر منبر کوبید و سه بار فرمود: ((هذِّهِ طیبَهٌ)) یعنی این شهر مدینه پاک است. آیا این خبر را به شما گفتم؟ مردم گفتند: بله. ((بی گمان مرا به تعجب انداخت حدیث تمیم داری که با آنچه من در مورد دجال و مکه و مدینه به شما خبر داده بودم یکی در آمد، آگاه باشید او در دریای شام یا یمن است، نه؛ بلکه از جانب مشرق است. از جانب مشرق، آن چیست از جانب مشرق و با دستش به سوی مشرق اشاره میکرد. فاطمه دختر قیس گفت: این حدیث را از پیامبر( شنیده و حفظ کردهام [مسلم[ ۲۹۴۲/ ۱۱۹) و ابوداود [۴۳۲۶] و لفظ حدیث از روایت مسلم است. ].

زوراء نفرین شده، قطعا تهران نیست!!!

بسم الله الرحمن الرحیم

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا إِن تَتَّقُوا اللَّهَ يَجعَل لَكُم فُرقانًا وَ يُكَفِّر عَنكُم سَيِّئَاتِكُم وَيَغفِر لَكُم وَاللَّهُ ذُو الفَضلِ العَظيمِ

باسلام خدمت کاربران عزیز

تو اینترنت سایتها و وبلاگهای زیادی هست که اوضاع ایران در آخر الزمان را براساس روایات جعلی ذکر کرده اند. بنابراین جهت روشنگری در این خصوص، این تاپیک را ایجاد کردم تا همه بدانند این روایات جعلی است و تهران در روایات همان شهر ری هست نه زوراء!

روایات جعلی این موارد است:

روایت اول: نقل كرده مفضّل بن عمر ازحضرت صادق (ع) كه فرمود: ای مفضل! آيا مي داني كجا واقع مي شود دار زوراء؟ عرض كردم: خدا و حجت خدا بهتر مي داند. فرمود: اي مفضّل! بدان به درستي كه در حوالی ری، کوهي است سیاه، بنا مي شود در ذيل آن كوه شهري به اسم طهران که داراي قصرهايي است مانند قصرهاي بهشت و زن هاي آن شهر مانند حورالعين مي باشند.
بدان اي مفضّل! آن زن ها ملبس به لباس كفار و مزين به زينت جبّارين مي شوند و سوار مي شوند به زين و تمكين از شوهر نكنند و وفا نكند كسب شوهرها بر مخارج آن ها، پس طلاق بخواهند از شوهرها و ... شبيه مي شوند مردها به زن ها و زن ها به مردها، پس اگر خواستی دینت را حفظ کنی، در آن شهر سکني مکن، و منزل و خانه در آن جا اختيار منما. براي خاطر آن كه آن جا محل فتنه استو فرار کن از آن شهر به سوي قله هاي كوه و از سوراخ كوهي به سوراخ كوهي مثل روباه و بچه هاي روباه
....
روایت دوم : معاویة بن وهب روایت کرده است: یک وقتى امام صادق(ع) به شعر «ابن ابی عَقِب» مَثَل آورد که گفته است :وَ یُنْحَرُ بِالزَّوْراءِ مِنْهُمْ لَدَى الضُّحَى * ثَمانونَ أَلْفاً مِثْلُ مَا تُنْحَرُ الْبُدْن؛ یعنی ‏هنگام ظهر در «زوراء» هشتاد هزار تن از آنها چون شتر قربانى شوند.سپس به من فرمود: «زوراء را می‌شناسى؟

من گفتم: قربانت! می‌گویند: زوراء همان بغداد است! امام(ع) فرمود: «نه»، سپس فرمود: «آیا به "رى" رفته‌اى؟ گفتم: آرى، آن‌حضرت فرمود: «بازار چهارپایان رفته‌اى؟» عرض کردم: آرى. امام(ع) فرمود: «آن کوه سیاه را که در طرف راست جاده است دیده‌اى؟ همان زوراء است که هشتاد هزار از ایشان - که هشتاد نفرشان از فرزندان فلان هستند و همه آنها شایسته خلافت هستند- در آن‌جا کشته شوند». پرسیدم: به دست چه کسى کشته خواهند شد؟ آن‌حضرت فرمود: « پسران عجم آنها را خواهند کشت» کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ‏8، ص 177


بنظر بنده هر دو روایت بالا قطعا جعلی است چون:

1- اولا روایات بالا به احتمال زیاد از روی مطالب روایت شرح دار الفاسقین و برخی احادیث درباره زوراء اصلی، جعل شده.

روایت شرح دار الفاسقین : مفضل از امام صادق(ع) پرسید: ای آقای من! هنگام ظهور، «دار الفاسقین» چه وضعى دارد؟ آن‌حضرت فرمود: «مشمول لعنت و غضب خداوند است. فتنه‌ها و آشوب‌ها آن‌را ویران می‌سازد و به کلى متروک می‌ماند. اى واى بر مردم آن از خطر لشکرى که با پرچم‌هاى زرد، و لشکرى که با پرچم‌هاى خود از مغرب زمین می‌آیند و کسى که جزیره را جلب می‌کند (جزایری در عراق نه تهران) و لشکرى که از دور و نزدیک به آن‌جا می‌رود

به خدا قسم همه گونه عذاب که بر امت‌هاى مُتمرّد و سرکش از اول خلقت تا آخر عالم رسیده بر آن فرود مى‏آید. عذاب‌هایى به آن‌جا می‌رسد که هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده است، طوفان شمشیر، آنها را فرو گیرد. واى بر کسى که آن‌جا را مسکن خود قرار دهد؛ زیرا هر کس در آن‌جا مقیم شود با حالت شقاوت باقى می‌ماند و هر کس هجرت کند در پرتو خدا بسر بَرد.

به خدا مردم آن چنان غرق در ناز و نعمت و عیش و نوش می‌شوند که می‌گویند: زندگى حقیقى دنیا همین است. خانه‌ها و کاخ‌هاى آن، قصرهاى بهشت است و دختران آن [در زیبائى] حور العین و جوانان آن، جوانان بهشت است. چنین پندارند که خداوند تمام روزى بندگانش را به آنها ارزانى داشته است! افترا به خداوند و پیامبر خدا(ص)، حکم کردن بر خلاف قرآن، شهادت دروغ، شراب‌خوارى، زناکارى، خوردن پلیدی‌ها و خونریزى، چنان در آن‌جا شیوع یابد که فجایع تمام دنیا بپاى آن نرسد. آن‌گاه خداوند همین مکان را به وسیله آن آشوب‌ها و آن لشکرها چنان ویران می‌سازد که وقتى رهگذرى از آن‌جا می‌گذرد؛ می‌گوید: آیا این‌جا همان زوراء است. بحار الأنوار، ج ‏53، ص 14 – 15؛

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم در توصیف شهر زوراء فرمود: شهری است در مشرق که در بین رودها واقع شده که در این شهر شرورترین انسانها ساکن می شوند و عدّه ای از ستمکاران امّت من هم در آنجا سکنی می گزینند. «عقدالدّرر»، ص 81

امیرالمومنین علیه ‏السلام در حدیثی از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل می‏کند که آن حضرت درباره‏ شهری بنام «زوراء» که در آینده مقر فرمانروائی «بنی‏ عباس» خواهند بود، فرموده است: در آینده شهری بین دو رود فرات و دجله ساخته خواهد شد که محل فرمانروائی بنی عباس خواهد بود، و آن (زوراء) است. در آنجا جنگی سخت و شکننده روی خواهد داد که زنان بسیاری به اسارت خواهند رفت و مردان فراوانی همچون گوسفند قربانی خواهند شد.
کنزالعمال ج 11 ص 260

2- هشتاد هزار نفری که در روایت جعلی فوق گفته شده کشته میشوند، در سخنان دیگر ائمه نازنین ذکر شده که کاهنان و جادوگرانی از زوراء (بغداد) با سفیانی درگیر میشوند و در این جنگ هشتاد هزار نفر کشته میشوند!

حتی در این روایت آمده که حاکم شهر زوراء یک جادوگر زورگو و حق ستیز است و لشکری از جادوگران دارد. خب با چنین حاکمی، معلوم است مردمش چگونه است و وضعش چیست؟!

اَصْبَغ پسر نُباتَه گفت که شنیدم امیر مؤمنان علی (علیه السّلام) به مردم می فرمود:

...شورش سفیانی با پرچم سرخی که فرماندۀ آن مردی از بنی کلب است ... و صد و سی هزار تن را سوی کوفه می فرستد، و در رَوْحاء و فاروق فرود می آیند. شصت هزار تن از آنان می روند تا آنکه در کوفه، جایگاه قبر هود(علیه السّلام) در نُخَیْلَه فرود آیند. پس یورش برده می شود بر آنان در روزِ آرایش در حالی که فرمانروایِ مردم بسیارزورگوی حق ستیزی است که به او کاهن جادوگر گفته می شود، و فرمانروا میان پنج هزار تن از کاهنان از شهر زورا سوی آنان می رود، و بر پل آنجا هفتاد هزار تن کشته می شوند، به گونه ای که مردم، برای خونها و بوی بد بدنها، سه روز از فرات دوری می جویند، و از کوفه هفتاد هزار دوشیزگانی که پوشش و روبندشان برداشته نمی شود، اسیر می گردند.

تا آنکه در کجاوه ها گذاشته و به ثَوِیَّه برده شوند، و آن [نزدیک] غَرِی است، ... پس، هنگامی که ایشان در آن حال اند، ناگهان سوارانِ یمانی و خراسانی روی می آورند، در حالی که مانند دو اسب همدوش در پیشتازی بر یکدیگر پیشی می گیرند.
بحار الأنوار، ج 52، ص 4-272، ب 25، ح 167، با نقل از: سرور أهل الإیمان

حدیثی دیگر که موارد نقض دارد: چهل خورشید پشت خورشید

بعد از حدیثی که راجع به اسماء خاص و رفع فقر بود حدیثی دیگر دیدم که آن هم با واقعیت مطابقت ندارد که در ذیل میاورم

امام باقر (ع):« همانا پشت این خورشید چهل خورشید وجود دارد (چهل گویا به معنای کثرت) که ما بین هریک از آن خورشیدها چهل سال راه باشد ، در آن عوالم آفریدگاران بسیار ند که از آفرینش انسان بی اطلاع و بی خبر ند .» (بحارالانوار جلد 27صفحه 45)

در پشت خورشید 40 خورشید به ترتیبی که فاصله همه مساوی و برابر 40 سال نوری باشد وجود ندارد اما از قسمت دوم حدیث خبری نداریم و بی اطلاعیم لیکن قسمت اول را علم نجوم رد می کند و چنین ترتیب یکسانی پشت خورشید نیست. آیا باز هم برای این حدیث می خواهید منظور دیگری قائل شوید؟!

چگونه می توان به احادیث اعتماد کرد؟(کارشناس:مجید)

ما چگونه می توانیم احادیث را باور کنیم و بدانیم این احادیث صحت دارند طبق چه ادله ای باید احادیث را باور داشت؟
کارشناسان نظر دهید لطفا:chakeretim::taeed: