نقش روح در حیات و زندگی ما
ارسال شده توسط آرین دزفولی در پنجشنبه, ۱۳۹۵/۱۰/۲۳ - ۱۳:۰۰بزار اینجوری برات توضیح بدم
ما با استفاده از مغزمون داریم فکر میکنیم،تصمیم میگیریم یا کاری رو انجام میدیم
روح این وسط هیچ وظیفه ای نداره
یعنی ما کاری رو انجام نمیدیم که منبع انجام اون کار توسط مغز ما نباشه و عملیات رو پردازش و تحلیل نکنه
این وسط ما هیچ قطعه ای از مغز رو سراغ نداریم کع یه کاری انجام بدیم ولی توی این قضییه بمونییم که این کاری که ما انجام دادیم عملیات پردازشش رو توسط کدوم قسمت از بدن داریم؟!!!قطعا میدونیم
اما برای در بدن هیچ تعریفی نداریم ..مثلا زمانی که انسان دچار مرگ مغزی میشه اگه روح جز و قسمتی آگاه کننده جسم انسان باشه باید بتونه کاری کنه یا به وسیله ی روح اعمال حیاتی انسان درک و حس بشن،،در صورتی که وقتی انسان دچار عارضه ی جسمی میشه در واقع روح هیچ غلطی رو نمیتونه بکنه یا اصلا در طول چندین سال زنگی ما اصلا روح خودمون رو حس نمیکنیم یا اتفاقی نمییفته که بر ما ثابت بشه که روح وجود داره...قدرت تخیل و تفکر انسان اونقدر بالاس که سعی میکنه برای سوال هایی که جوابشون رو نداره ، جواب در خور خودش پیدا کنه شاید با خلق یه موجود یا خلق یه چیزی درون یا اطرافش تا بتونه جواب سوالش رو پیدا کنه
مثلا سوالایی مثل من کی هستم؟
چرا مثل خود من در هیچ جای جهان نیست؟
انسان خیلی اوقات احساس میکنه که خاصه و از خودش میپرسه که این منه من از کجا اومده تو چه زمانی؟مگه من با این سطح هوشیاریم میشه قبلا زنده نبوده باشم یا بعدا همه از منه من از بین بره
اینجاست که با طرح این سوالا به وجود موجودی درون ظاهر خودش پی میبره که خیالییه و از تخیلش اونو ساخته چون نمیخاد درک کنه که همه ی آینده و گذشتش از بین میره و نمیتونه خودش رو به عنوان یک من که زنده هست تصور کنه،همیشه فکر میکنه که من باید کمتر از این میبودم اگه چیزی درون من نبود و چون فکرش از درونش میاد،این فکر به ذهنش خطور میکنه که شاید منه واقعی یه چیزی باشم که توی این جسم باشم و دارم فقط ازاین جسم استفاده میکنم تا زندگی کنیم...در واقع این جسم رو تسخیر کردم
اما اگه واقع بینانه بخایم فکر کنیم میبینیم همه اینا ساخته ی تفکر و ذهن ما هستش چون دنبال جوابیم،جواب سوالامونو ما منطقی داریم ولی چون نمیخایم واقعییت رو بپذیریم هیچوقت حتی یه نصف روز کامل بهشون فکر نمیکنیم