دوست

تجربه و مهارتهای کاربردی!

انجمن: 

گاهی استفاده از تجارب به قدری مفید و ارزشمند است،
که می تواند در زندگی انسان تحول و پیشرفت فوق العاده ای را ایجاد کند.
از اتلاف وقت گرفته تا هزینه های مادی، یا ضربه های روحی و جسمی و...
پس اگردلسوز همدیگر هستیم،
موفقیت و سلامتی همدیگر را خواهانیم،
بیایید، با بیان تجارب خوب و مفید همدیگر را یاری کنیم.

عشق در دوران نوجوانی باز هم حادثه آفرید!

سلام
خخخخخخ موضوع رو کف کردین :khandeh!:
بنده 17 سالمه، کلاس سوم ریاضی، پسری ایده آل و اجتماعی که البته موضوع به من ربطی نداره!
بلکه به دوست من که 16 سالشه ربط داره:ok:
راسنش یکی از دوستای بنده البته صمیمی و بهترینشون ، عاشق شده:Ghamgin:

چه کاری از دست من بعنوان داداش متهم برمیاد؟

پ.ن:لدفن مسئولین زود پاسخگو باشن یا حداقل تاپیکو باز کنن ملت جواب بدن
با تشکر

آیا رفت و آمد با دوستی که همجنس گرا هست حرام هستش ؟؟؟

انجمن: 


سلام

سوال یکی از کاربران که تمایل نداشتند با مشخصات و آیدی خودشون مطرح بشه

با حفظ امانت در این تاپیک طرح می شود و جهت پاسخگویی به کارشناس محترم ارجاع داده می شود.

سوال ایشون:

نقل قول:

با عرض سلام خدمته کارشناس محترم سایت ...


امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشین ....

من با برادرم زندگی میکنم و برادرم به خاطر کارهاش بعضی شبها خونه نمیاد ... و من اون شبها تنها هستم ... از طرفی در درون آپارتمانی که من زندگی میکنم ( واحد روبرویی ) خانومی هستند که همجنس گرا هستن ( ایشون همجنس گرا هستند ... تقریبا 3 سالی هست که ایشون رو میشناسم و مطمئن هستم با هیچ مردی در ارتباط نیستند . و واقعا هم از پسرها بدشون میاد و تا حالا با پسری ایشون رو ندیدم )

من شبهایی که تنها هستم ... معمولا میرم خونه اینا ... یا اینکه اون میاد خونم ... خانوم بسیار شاد و سرزنده ای هست و واقعا اون مدت زمانی که باهاشون هستم شاد هستم ... معمولا شبها میرم خونشون یا اون میاد خونم و با هم فیلم میبینم ... غذا میپزیم ... بازی میکنیم و خیلی شبها هم تو خونه همدیگه میخوابیم ... گاها زیر یه پتو ...

حالا مشگلم این هستش که ...
1- من واقعا تو خونه تنهام ... خیلی موقع ها نمیتونم تنهایی رو تحمل کنم ... یک سری هم مشگلات افسردگی و ... دارم که باید کسی باشه تا کنارش افسردگیم اوت نکنه ... واقعا اگر نرم پیشه ایشون یا باید بشینم و گریه کنم ... یا مریضی هایه فکریم سراغم میان ...

2- از طرفی این خانوم همجنس گرا هست و دو سه تا دوست داره و هز از چندی ... حتی صدای خنده هاشون تو خونه ما هم میاد .... هر از چندی هم به من هم پیشنهاد رابطه میده و ... ولی من مطمئن مطمئن مطمئن هستم که چنین عملی رو انجام نمیدم .

از یک طرف اگر این خانوم نباشه ... واقعا افسردگیم رو نمیتونم تحمل کنم ... و از طرفی مشگل گناهان ایشون هست ...

سوالم از کارشناس سایت این هست که ...

برای من وجود داشتن و بودن این خانوم حیاتی هست ... بهم مهربونی میکنه و مراقبم هست مثله یه خواهر .مادر و یه دوست خیلی خوب ... و اگر ایشون نبود میتونم بگم شاید تا حالا از تیمارستان سر درآورده بودم ...

میخواستم از کارشناس سایت بپرسم بودن در کنار ایشون آیا حرام هست ؟؟؟گناه داره ؟؟؟ آیا باید حتما باهاشون قطع رابطه کنم ؟؟؟ اگر از ایشون قطع رابطه کردم و یهو فکر یه گناه خیلی بزرگ ( مثلا خودکشی ) به سرم زد آیا خدا منو میبخشه ؟؟؟

یا اینکه بابته شرایط زندگیم و با توجه به اینکه مطمئن هستم مشکل ایشون به من هم سرایت نمیکنه ... میتونم در کنارشون باشم ...

ممنون از پاسخگویی شما ...




پاسخ به مقاله "نگاهی به حدیث غدیر از منظر اهل سنت" منتشر شده توسط سایت های اهل سنت



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم




السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)

السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)

السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)

==============================================

باسمه تعالی


در نظر داریم بصورت علمی و مستند و با استفاده از محتویات سایت برجسته موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عج) به نشانی الکترونیکی (www.valiasr-aj.com) و هم چنین در کنار نظارت اساتید مرکز ملی پاسخ گویی به سوالات دینی ، سایت مذهبی_ علمی www.askdin.com نوشته ی مندرج در سایت های برادران اهل سنت تحت عنوان "

نگاهی به حدیث غدیر از منظر اهل سنت
" را نقد علمی کنیم .

متن مقاله مزبور بدین شرح است:

نقل قول:

نقل قول:
اگر علي رضى الله عنه به امر خدا و رسول خليفه شد، چرا از امر خدا و رسول تخلف نمود و همه جا از قبول خلافت گريزان بود؟ چرا او وزارت را بر خلافت ترجيح مي داد؟! چنانچه درخطبه 91 نهج البلاغه مي فرمايد: من را رها کنيد وبراي خودتان امير انتخاب کنيد. من براي شما وزير باشم بهتر است ازاينکه امير باشم . مگر نه اين که كسي كه به امر خدا و رسول او خليفه شده حق ندارد از امر خدا و رسول او تخلف نمايد( يعني به وزارت غير خليفه تن در دهد؟!). از اين دلايل روشن مي شود كه قضيه‌ی غديرخم به هيچ وجه ارتباطي با امر خلافت نداشته و مقصود پيامبر(ص) فقط ترغيب دوستي علي بوده كه خشم و سوء ظن

نقل قول:

واقعه‌ي غدير از ديدگاه اهل سنتالحمد لله رب العالمين و الصلواه و السلام علي رسوله محمد و علي آله و أصحابه أجمعينمقدمه :حکومت ايرانيان در يمن:مدت زماني يمن تحت سلطه‌ي ايران بود . زماني که رسول اکرم (ص) به پادشاهان دنيا نامه نوشت هر پادشاه، عکس العملي خاص نشان داد که در اين ميان بدترين عکس العمل از جانب پادشاه ايران بود . پادشاه ايران نامه‌ي رسول خدا (ص) را پاره کرد و طي نامه‌اي به حکومت يمن اين گونه نوشت :"اين مرد عرب را که جرأت کرده اسم خود را قبل از نام من بنويسد دستگير کنيد و به نزد من بفرستيد".وقتي خبر به رسول خدا (ص) رسيد ایشان پادشاه مغرور ايران را نفرین فرمود. پادشاه يمن نيز وقتي دستور پادشاه ايران را دريافت کرد دو نفر را به مکه فرستاد تا پيامبر را جلب نموده و با خود به يمن ببرند. دو مأمور ايراني به مکه آمدند اما متوجه شدند پيامبر(ص) قبلا به مدينه رفته است و لذا آن‌دو نيز رهسپار مدینه شدند. بسياري از ياران پيامبر که تا آن زمان قيافه‌ي ايرانيان غير مسلمان را نديده بودند با شگفتي به آنها نگاه مي‌کردند. آنان سبيلهايي بلند داشتند و ريشهاي خويش را تراشيده بودند . پيامبر اکرم (ص) با مشاهده‌ی آنها به ياران خویش دستور داد که با آنان مخالفت کنند يعني سبيل‌ها را کوتاه و ريش‌ها را بلند بگذارند. وقتي آن دو مأمور دستور را ابلاغ نمودند، پيامبر اکرم (ص) به آنان فرمود: شما خسته هستيد،امشب استراحت کنيد من فردا جواب شما را خواهم داد. فرداي آن روز وقتي آنان به محضر رسول خدا (ص)آمدند آن‌حضرت فرمود: برويد به پادشاه يمن بگوييد که ديشب خداوند متعال جان پادشاه ايران را گرفته است. آن دو مأمور ايراني با تعجب برگشتند و گزارش خود را تقديم داشتند . پادشاه يمن با تعجب گفت : بسيار خوب ! در اين صورت ما اين شخص را محک خواهيم زد. اگر اين خبر واقعا درست باشد و پادشاه ايران از دنيا رفته باشد پس حتما او پيامبري از جانب خدا است و ما نبايد با او بجنگيم و به او ايمان خواهيم آورد اما اگر حقيقت چيزي غير از اين باشد پس وي دروغگويي است که لازم است با او به نبرد برخيزيم . چند روزي نگذشته بود که از طرف پادشاه جديد ايران نامه‌اي رسيد که پادشاه قبلي در فلان روز از دنيا رفته و از اين پس بايستي از من اطاعت کنيد. به اين ترتيب يمن بدون جنگ اسلام را پذيرفت .حجه الوداع(حجي که پيامبر با اصحاب وداع نمود) :پيامبر اکرم (ص) از حضرت علي خواست تا به يمن برود و فرماندهي مسلمانان را در آن جا بر عهده گيرد. حضرت علي عازم یمن شد و در آن‌جا حکم پيامبر را ابلاغ نمود . مسلمانان پذيرفتند اما نحوه‌ي فرماندهي حضرت علي با فرمانده قبلي که مسلمانان با آن خو گرفته بودند خيلي تفاوت داشت . حضرت علي در امور دینی بسیار سخت‌گير بود و به همین خاطر روز به روز بر تعداد ناراضيان از ایشان افزوده مي‌شد تا جاييکه فرمانده قبلي نامه‌اي خدمت پيامبر ارسال نمود و از حضرت علي شکايت کرد . وقتي نامه را نزد پيامبر (ص)آوردند پيامبر به همان نامه‌رسان که سخت بغض علي را در سينه داشت امر نمود نامه را بخواند . او در همان حال که نامه را مي خواند، هريک از اعتراضات مطرح شده در آن را تاييد مي‌کرد. پس از پايان يافتن نامه‌، پيامبر خدا به آن شخص فرمود : فلاني!آيا تو از علي بدت مي‌آيد؟ او گفت: آري ! پيامبر(ص) فرمود : نبايد این‌گونه باشد زيرا من علي را دوست دارم . آن شخص مي‌گويد از آن لحظه به بعد بغض علي از دلم بيرون رفت و دیگر کینه و دشمنی علی را در دل نمی‌پروراندم.پيامبر خدا (ص) تصميم گرفت آن سال به حج برود و لذا به همه‌ي مسلماناني که توانايي حج داشتند دستور داد همراه ايشان به سوي مکه حرکت نمايند و به همه‌ي نمايندگان خويش در شهرهاي مختلف نيز امر فرمود خود را به مراسم حج برسانند.به اين ترتيب حضرت علي نيز همراه با يمني هاي ناراضي عازم مکه شد. حضرت علي تعداد زيادي شتر و مقدار زيادي پارچه با خود مي‌آورد که در مکه تحويل رسول خدا (ص)بدهد تا ايشان آنها را میان مسلمانان مستحق تقسيم نمايد. بين راه همراهان علي از ايشان تقاضا نمودند که اجازه دهد از شترهاي صدقه براي سواري استفاده کنند. حضرت علي فرمود : اين کار جايز نيست و لذا به شما اجازه نخواهم داد . باري ديگر تقاضا کردند اجازه دهد از چادرها و پارچه هايي که همراه داشتند موقتا تا مکه استفاده نمايند.اين بار نيز حضرت علي فرمودند: اين کار جايز نيست. به اين ترتيب خشم و ناراحتي آنان نيز خيلي بيشتر شد . نزديکيهاي مکه، حضرت علي نتوانست طاقت بياورد زيرا مشتاق بود هر چه زودتر حضرت پيامبر را ببيند و به همين خاطرهم به يکي از افرادش گفت تو جانشين من و فرمانده اينها باش. حضرت علي هنگام محرم شدن گفت: خدايا من نمي دانم که پيامبرت چه نيتي براي احرام نموده ولذا من نيز با همان نيت پيامبر احرام مي‌بندم .حضرت علي با سواري تيزرويي خود را به مکه رسانيد و با پيامبر خدا ملاقات نمود. وقتي داستان احرام بستن خودش را گفت پيامبر خدا فرمود من نيت حج"قران"نموده‌ام.در این زمان پيامبر(ص)از علی (رض) پرسيدند: همراهانت کجا هستند؟ حضرت علي جواب داد: همراهانم در راه هستند؛ من چون مشتاق زيارت شما بودم زودتر به خدمت شما آمدم. پيامبر خدا فرمودند: نبايد آنها را تنها مي‌گذاشتي، شايد مسأله‌ای براي آنها پيش بيايد . حضرت علي با شنیدن سخن پيامبر مجددا به نزد همسفران خویش بازگشت. کسي که جانشين حضرت علي شده بود خيلي آسان‌گير بود. مردم گفتند : اجازه هست بر شتران سوار شويم ؟ گفت بله! گقتند: اجازه هست از اين پارچه هاي نو به صورت موقتی استفاده کنيم؟ گفت : آري!همراهان حضرت علي با شور و شوق فراوان هر کدام جامه اي و لباسي مطابق سليقه‌ی خود پيدا کرده و پوشيدند و هر کدام هر شتري را که خود دوست داشتند سوار شدند. داشتند با شور و شوق به سوي مکه مي‌رفتند که حضرت علي از راه رسيد. علی(رض)با مشاهده‌ی آنان بسیار ناراحت شد و دستور داد هر چه سریع‌تر از شترها پياده شوند. سپس دستور داد پارچه‌هاي نو را از تن بيرون کنند و همان پارچه‌ها‌ي کهنه‌ی مخصوص به خود را بپوشند .ديگر عصبانيت و ناراحتي ياران علي(رض) را حد و اندازه‌ای نبود اما با این وجود آنان از حضرت علي فرمان مي بردند زیرا خوب می‌دانستند که به لحاظ شرعی حق تمرد از فرمانده خویش را ندارند. به هر حال وقتي آنان خدمت پيامبر رسيدند شروع به شکایت از حضرت علی کردند و گفتند : ای رسول خدا(ص) ،علي ما را اذيت کرده و....چون تعداد شاکیان زیاد بود آن حضرت(ص) چيزي نگفتند و صبر کردند تا در جايي که همه جمع باشند این موضوع را بررسی کنند. پيامبر روز هشتم ذي الحجه به مسلمانان دستور داد احرام حج ببندند و از مکه به سوي منا خارج شوند.آنان شب را در منا ماندند و روز بعد به عرفات رفتند . در عرفات بزرگترين اجتماع مسلمانان در آن تاريخ برگزار گرديد و بيش از صد و بيست هزار مسلمان گرداگرد پیامبر(ص) جمع شده بودند . پيامبر روي شتر سوار بودند و در آن اجتماع بزرگ خطبه‌ي معروف "حجه الوداع"را ايراد فرمودند . چون آن زمان بلندگو نبود حضرت علي و ياران ديگري که در جهت‌هاي مختلف مستقر شده بودند سخنان پيامبر را براي مردم تکرار مي‌کردند. پيامبر حج را بجا آوردند و از مردم مکه و اطرافش و کساني که مسير آنها به سمت مخالف مدينه بود خداحافظي نمودند و به سوي مدينه رهسپار شدند. بين راه کساني که مسيرشان متفاوت بود ، گروه گروه جدا مي‌شدند تا این‌که رسيدند به جاييکه يمني‌ها مي بايست جدا شوند. اينجا بود که رسول اکرم تصميم گرفت به شکايت مردم يمن پاسخ گويد. پیامبر(ص)همه را جمع فرمود و حب و دوستی با علي(رض) را براي آنان يادآور شد و اعلان فرمود : «من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه» .(هر كسي من دوست او هستم علي هم دوست اوست. خداوندا ياور كسي باش كه ياور اوست و دشمن كسي باش كه دشمن اوست». اکنون اين سوال مطرح مي شود که آيا اين سخن پيامبر دال بر آن است که ايشان با اين گفتار حضرت علي را خليفه ي خود انتخاب کرده است يا خير ؟! در ذيل به بررسي اين موضوع مي‌پردازيم . به اعتقاد اهل سنت به هيچ وجه اين حديث دلالت بر خليفه شدن حضرت علي ندارد زيرا :اولاً : مطلبي در اين حديث نيست كه اشاره نمايد،پيامبر (ص) حضرت علي را براي خلافت انتخاب کرده است و لفظ "مولی"هم به معناي امام يا خليفه به كار نمي‌رود. به علاوه آن حضرت (ص) فرمودند: هر كس من مولاي او هستم پس علي رضى الله عنه مولاي اوست، بديهي است اين سخن پيامبرهم زمان حيات و هم بعد از رحلت آن حضرت را شامل مي‌شود . پس اگر اين قول دليل بر ولایت و خلافت حضرت علي باشد، لازمه‌اش اين است كه حضرت علي بايد در زمان پيامبر صلى الله عليه وسلم هم سرپرستي و مسئوليت امور را داشته باشد زیرا او بنا بر اين قول شريك آن حضرت صلى الله عليه وسلم در رهبري و ولايت می‌باشد؛ اما این پذیرفتنی نیست زیرا هیچ کس در این مورد شریک پیامبر نمی‌باشد .وازجهتي حديث "من كنت مولاه. . . "فقط دال بر قدر و منزلت والاي حضرت علي (رض) می‌باشد. اگر غير از اين باشد جا دارد كه بپرسيم چنان‌چه مقصود پيامبر صلى الله عليه وسلم از اين مطلب خلافت و امامت علی (رض) بوده، چه چيزي مانع شده كه در آن اجتماع انبوه و بي‌سابقه در مکه كه به روايتي هشتاد هزار نفر و به روايتي ديگر صدوبيست‌وچهارهزار نفر بوده‌اند خلافت علي رضى الله عنه را با عبارتي واضح و صريح كه غير قابل تغيير باشد اعلان نكند و بگذارد گروه‌های مختلف هر یک جدا شوند و در نهایت تنها در میان اندکی از آن جمع انبوه از جمله اهالی یمن این موضوع را مطرح نماید؟! .دكتر محمد جواد مشكور مي نويسد: مطلبي كه برای ما مجهول است اين است كه؛ چرا در اجتماع سقيفه هيچ يک از مهاجرين و انصار سخني از حديث غدير- که برای همه واضح و روشن بوده- به ميان نياورده است.اگر واقعا معنای این حدیث پیامبر خلیفه شدن علی بود آیا نباید یک نفر در جمع سقیفه به این حدیث استناد می‌کرد ؟مگر عباس و ابوذر کجا بودند؟اگر فرض را بر آن بگیریم که پیامبر طی حکمی در غدیر علی(رض) را خلیفه کرد در آن صورت آیا سایر اصحاب از جمله علی و ابوذر موظف نبودند برای برقراری حکم پیامبر قیام کنند؟ آیا در آن میان حتی یک نفر هم نبود كه بگويد: پيامبر صلى الله عليه وسلم در حجه الوداع چنين فرمودند و معنای آن خلیفه بودن و امام بودن علی(رض)است؟؟.2- "مولی"داراي معاني زيادي از جمله: سيد، آقا، ارباب، بنده، آزاد‌كننده، بنده‌ی آزاد شده، ولي‌نعمت، نعمت دهنده، شريك، پسر، پسر عمو، خواهرزاده، عمو، داماد نزديك، قريب خويشاوند، پيرو، تابع و غيره مي‌باشد اما در اين‌جا "مولی"به معناي دوست می‌باشد، نه خليفه!خداوند متعال مي‌فرمايد: "ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لا مَوْلَى لَهُمْ"(محمد: 11). « اين بدان سبب است كه خدا دوستدار و مولاى كسانى است كه ايمان آوردند، ولى كافران را مولايى نيست.(ترجمه‌ی بهرام‌پور) در آیه‌ای دیگر مي‌فرمايد: "يَوْمَ لا يُغْنِي مَوْلىً عَنْ مَوْلىً شَيْئاً وَلا هُمْ يُنْصَرُونَ" (الدخان: 41). « روزى كه هيچ دوستى كمترين كمكى به دوستش نمى‏كند، و از هيچ سو يارى نمى‏شوند».(ترجمه‌ی آیت الله مکارم شیرازی). به همین ترتیب در چندين آيه‌ی ديگر نیز"مولی "به معناي دوست آمده و مطلقاً به معناي خليفه به كار نرفته است.3- رسول اکرم (ص) پس از واقعه‌ي غديرخم ابوبكر رضى الله عنه را در مدت بيماري خويش به جاي خود به مسجد فرستاد تا بر مردم نماز بگزارد و این با خلیفه بودن علی (رض) پس از پیامبر تناقض دارد.4- اگر علي رضى الله عنه خليفه بود پس تقاضاي عباس عمويش در هنگام بيماري پيامبر(ص) كه از علي رضى الله عنه خواست نزد آن حضرت صلى الله عليه وسلم برود و از ایشان درخواست تعيين خليفه نمايد بي مورد خواهد بود .5- حضرت علي در نهج البلاغه، خطبه‌ی (37) مي‌فرمايد: من به موجب عهد و ميثاقي كه بر ذمه‌ام بود، با خلفا بيعت كردم! آخر كسي كه خودش خليفه است، چگونه براي بيعت با ديگران عهد و ميثاق مي‌بندد؟ اعتراف به عهد و ميثاق براي بيعت با ديگران دليل روشني است بر اين‌كه حضرت علي داراي مقام خلافت نبوده و موضوع غديرخم ارتباطي با امر خلافت نداشته است.6-اگر مقصود پيامبر صلى الله عليه وسلم از تشكيل غديرخم ابلاغ خلافت علي رضى الله عنه بود و خدا به او امر فرموده بود"يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ (مائده: 67) (اى پيامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است كاملا (به مردم) برسان و اگر نكنى، رسالت او را انجام نداده‏اى و خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم نگاه مى‏دارد، و خداوند جمعيت كافران (لجوج) را هدايت نمى‏كند)( ترجمه‌ی آیت الله مکارم شیرازی)؛ واجب بود صريحاً آن حضرت بفرمايد: علي رضى الله عنه خليفه و جانشين من است و مسلما ايماء و اشاره در این مورد مطلوب نبود. در صورتي كه خدا او را اطمينان داده (و الله يعصمك من الناس) با اين اطمينان واجب بود همان طور كه احكام نماز، روزه، زكات، حج و جهاد را صريحاً ابلاغ فرموده؛ خلافت علي رضى الله عنه را هم صريحاً ابلاغ فرمايد كه مردم دچار شك و ترديد نشوند و گمراه نگردند.7- در سوره‌ی نور آيه‌ی 54 خداوند مي‌فرمايد: ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾. يعني: «خداوند وعده داده است كساني از شما را كه ايمان آورده‌اند و كارهاي نيكو انجام داده‌اند، به خلافت بر‌گزيند، همان طور كه قبلاً كساني را به خلافت برگزيده است».اين آيه يكي از معجزات قرآن است كه در زمان ضعف و ذلت، و يأس مسلمين، خلافت و زمام داري را به آنها مژده داده، و پيش‌گويي فرموده است. اين آيه را آيه‌ی استخلاف مي‌گويند كه صريحاً دلالت دارد بر اين‌كه خلفا و جانشينان پيامبر صلى الله عليه وسلم متعدد خواهند بود و منحصر به فرد نيست.اگر حضرت علي رضى الله عنه خليفه‌ی بلافصل باشد؛این يعني آن‌که خلافت ابوبكر و عمر و عثمان رضى الله عنهم باطل است زیرا خلافت منحصر به فرد نمي‌شود و موردي براي صيغه‌ی جمع و ضمير جمع باقي نمي‌ماند و اعجاز قرآن مبدل به چند كلمه‌ی نامفهوم تبديل خواهد شد. بنابراين آيه‌ی استخلاف دليل قاطعي است بر صحت خلافت خلفا و بطلان اختصاص آن به فردخاصي .ممكن است گفته شود: كه مصداق جمع از علي رضى الله عنه و ائمه درست مي شود.مي گوييم غير از حضرت حسن آن هم به طور ناقص احدي از ائمه جزحضرت علی(رض) به مقام خلافت نرسيده اند و همه بر اثر ظلم ظالمان وقت در زندان و يا گوشه‌گير بوده‌اند.8-اگر مقصود از كلمه‌ی (مولی) خليفه باشد؛ ترجمه‌ی حديث پيامبر-- 0* اين طور مي شود: "هر كس من خليفه‌ی او هستم ؛علي هم خليفه‌ی اوست. خدايا خليفه كن هر كس كه علي رضى الله عنه را خليفه كند . . "9- اگر علي رضى الله عنه به امر خدا و رسول خليفه شد، چرا از امر خدا و رسول تخلف نمود و همه جا از قبول خلافت گريزان بود؟ چرا او وزارت را بر خلافت ترجيح مي داد؟! چنانچه درخطبه 91 نهج البلاغه مي فرمايد: من را رها کنيد وبراي خودتان امير انتخاب کنيد. من براي شما وزير باشم بهتر است ازاينکه امير باشم . مگر نه اين که كسي كه به امر خدا و رسول او خليفه شده حق ندارد از امر خدا و رسول او تخلف نمايد( يعني به وزارت غير خليفه تن در دهد؟!). از اين دلايل روشن مي شود كه قضيه‌ی غديرخم به هيچ وجه ارتباطي با امر خلافت نداشته و مقصود پيامبر(ص) فقط ترغيب ولايت و دوستي علي بوده كه خشم و سوء ظن فاتحين يمن رفع و تبديل به حسن ظن شود. جاي بسي تعجب است كه از آن همه افراد که در غديرخم حضور داشتند در ظرف يك سال همه مردند و منقرض شدند و يك نفر هم باقي نمانده بود كه داستان غدير را به اهل سقيفه بني ساعده تذكر بدهد؟!!!10- اگر سيدنا علي مخالف حكومت خلفا مي‌بود وزير و همكار آنها نمي‌گرديد. در كتاب تاريخ ابن اثير ج 3 ص 55 نقل شده كه حضرت علي بهترين مشاور و خيرخواه سيدنا عمر و قاضي توانا و حكيمي براي مسائل پيچيده بوده است. 11- اگر حضرت علي نسبت به حضرت عمر سوء نيتي مي‌داشت يا قلباً از او ناراضي بود و او را غاصب حق خود می‌ دانست، همواره منتظر فرصتي براي اعاده‌ی حق خود مي شد و عليه غاصب حق خویش از اين فرصت طلايي استفاده مي كرد و آن‌جا كه حضرت عمر از سيدنا علي مشاوره‌اي در مورد رفتن براي جنگ با روميان خواست؛ او را راهنمايي مي‌كرد كه شخصاً به ميدان نبرد برود و در آنجا كشته شود تا به این ترتیب زمينه‌ی خلافت براي وي فراهم گردد . این در حالی است که علی (رض)با دلسوزي و صميميت فوق العاده‌ای در راستاي خيرخواهي عمر و ساير مسلمين مي‌كوشد و او را از رفتن به جنگ با رومیان مانع می‌شود. همانا مشورت او از عمق جان برخاسته و حقا كه چنين پيشنهادي جز از قلب پاك و بي غرض و از مردي بلند همت و آينده نگر صادر نمي‌شود. حقا كه علي چنين بود و اين عمل از آزاده اي چون او شگفت آور نيست.12- رابطه‌ی دوستي و اتحاد بين علی (رض)با خلفا از جمله عمر(رض) به حدي محكم بود كه حضرت علي دخترش ام‌کلثوم که مادرش فاطمه‌ی زهرا بود را به نكاح عمر فاروق در‌آورد و يكي از فرزندان خود را به نام عمر و يكي را به نام ابوبكر و ديگري را به نام عثمان نامگذاري كرد .پر واضح است كه انسان فرزند خود را به نام هاي محبوب و پسنديده و با نامهاي كساني كه آنها را الگو و نمونه مي‌داند نامگذاري مي‌كند.13- به حضرت "حسن مثنی"نوه‌ی جليل القدر سيدنا علي گفته شد آيا در حديث: «من كنت مولاه فعلي مولاه» امامت (خلافت) سيدنا علي تصريح نشده است؟ فرمود: «أما والله لو يعني النبي بذلك الإمارة والسلطان لأفصح لهم به فإن رسول الله كان أفصح الناس للمسلمين ولقال لهم: يا أيها الناس هذا ولي أمري والقائم عليكم بعدي فاسمعوا له وأطيعوا ما كان من هذا الشيء فو الله لئن كان الله ورسوله اختار علياً لهذالأمر ثم ترك علي أمر الله ورسوله لكان علي أعظم الناس خطيئة» . يعني: «هان! قسم به خدا اگر منظور رسول الله از اين جمله يا خطبه امارت يا حكومت مي بود، صاف و واضح بيان مي‌كرد زیرا خير خواه‌تر از رسول الله براي مسلمانان کسي نيست. اگر این‌گونه بود آن حضرت واضح به آنان مي‌فرمود: اي مردم اين شخص بعد از من حاكم و سرپرست شما خواهد بود به حرفش گوش كنيد و از او اطاعت كنيد. اما چنين حرفي زده نشد. قسم به الله اگر حضرت علي برگزيده‌ی الله و رسول براي امامت (یا خلافت بلافصل) مي‌بود و آن‌گاه حضرت علي حكم الله و رسول را ناديده مي‌گرفت خطاكارترين مردم به شمار مي آمد». تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!والسلام علی من اتبع الهدینویسنده: م خلیل الله مرتضائی


بعد از تایید این تاپیک و انتخاب کارشناس ناظر ، مطالبی که در نقد مقاله فوق تدوین کرده ایم را در همین محل خواهیم گذاشت.

بحث ما کاملا علمی است تا حقایق تاریخ مشخص شود و در این نوشته به کتب اهل سنت استناد داشته ایم.


ضمنا این حق برای نویسنده و منتشران مقاله فوق در همین مکان(سایت مرکز ملی پاسخ گویی به سوالات دینی به نشانی www.askdin.com) محفوظ است تا پاسخ های خویش را مستند و علمی داده و پاسخ آن را بگیرند.

آيا هم نامي اسامي فرزندان امام علي (ع) با خلفا، نشان محبت است؟

بسم الله الرحمن الرحیم

12 جوابی كه ارائه شده مجزاست، كه شما می توانید تا زمانی كه خسته نشده اید و از هر كجا جواب ها كه خواستید، شروع به مطالعه نمایید.

اول –
می گویند مگر می شود از كسی متنفر بود، اما اسم بچه خود را هم نام او گذاشت؟ مگه خود شما حاضرید اسم بچتون رو عمر بذارید؟
این مساله وقتی درسته، كه شما با شنیدن یك اسم، تنها اسمی كه به ذهن شما خطور می كند، همان یك اسمی باشد كه از آن متنفر هستید. وقتی یك اسم، نامی رایج است، این مثال از اساس باطل است. مثل چی؟ منصور!
مگه شما تا به حال نشنیده اید كه اسم شیعه ای منصور باشد؟ همه ما شنیده ایم. اما همه می دانیم كه كه قاتل امام صادق علیه السلام، منصور دوانقی بوده است! كسی می تواند ادعا كند شیعه منصور دوانقی را دوست دارند، و به همین دلیل اسم فرزندش را اینطور می گذارد؟! مسلما خیر! این یك نام رایج است.

یا اینكه آیا می دانید كه یكی از صحابه امام صادق، نامش شمر بن یزید بوده است؟!
(الأردبیلی الغروی، محمد بن علی (متوفای1101هـ)، جامع الرواة وإزاحة الاشتباهات عن الطرق والاسناد، ج 1 ص 402، ناشر: مكتبة المحمدی.)
آیا در بین شیعه، یا حتی اهل سنت، كسی هست كه از شمر متنفر نباشد؟!

یا طبق سند از شیخ مفید، یكی از فرزندان امام حسن مجتبی، عمرو بوده است؛
(الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العكبری، البغدادی (متوفای413 هـ)، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 20، باب ذكر ولد الحسن بن علی علیهما ، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة، 1414هـ - 1993 م.)
اما در عین حال می دانیم اسامی كسانی مثل ابوجهل، یا عمروبن عبدود، عمرو بوده است! آیا این یعنی امام حسن مجتبی شیفته ابوجهل و عمروبن عبدود بوده است؟!

یك مثال اجتماعی هم بزنم:
اگر یك دزدی به خانه شما بیاید و اسمش محمد باشد، برادر شما هم محمد، برعكس دزد برادر شما را بكشد، شما فرزند دار شوید، اسم بچه را محمد می گذارید به خاطر یاد برادرتان، یا دوری می كنید از این اسم به خاطر یك دزد قاتل؟ اصلا نام دزد ارزش توجه كردن دارد؟
دلایل بسیار روشن است. برای انها كه بیندیشند!

دوم –
سوالی كه مدعیان این شبهه باید اثبات كنند این است كه نام ها توسط پدر خانواده انتخاب شده است، در غیر این صورت، از كجا معلوم كه محبتی اگر وجود داشته باشد، محبت پدر خانواده باشد؟! آیا در فامیل خود تا به حال ندیده یا نشنیده اید كه مادر خانواده یا حتی پدر بزرگ یا مادر بزرگ بر انتخاب یك نام اصرار داشته باشند؟ این امری عجیب نیست، حتی در آن زمان. به این مثال توجه كنید:

امیرالمؤمنین در رجزی فرمودند من کسی هستم که مادرم من را حیدر نام گذاشته است و من مانند شیر بیشه هستم کسی جرأت دیدن من را ندارد و من پیمانه همه را پر تحویل میدهم و از کسی ترس ندارم
(صحیح مسلم ـ جلد 3 ـ صفحه 1440 ـ شماره 1807 ـ چاپ بیروت)

می بینید كه حیدر نامی است كه مادر حضرت برای ایشان گذاشته است و مسلما در آن زمان هم نام گذاری توسط مادر چیز غیر عادی نبوده است.

سوم-
مطلب سومی كه در این مورد بیان می كنیم این هست كه اصلا نام گذاری نه تنها فقط توسط پدر صورت نمیگرفته، نه تنها فقط توسط مادر صورت نمی گرفته، بلكه توسط دیگر مردم نیز صورت می گرفته است. مثلا
نام عبد المطلب جدّ بزرگ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، شیبه بود؛ و مردم به خاطر همراهی ایشان با مطلب عموی جناب عبدالمطلب و این برداشت كه ایشان بنده مطلب است(چون مطلب فرزندی نداشت)، این طور وی را شناختند و این نام بر ایشان ماند.
(البدر و التاریخ مرودی جلد 4 صفحه 112 چاپ مکتبۀ الثقافۀ الدینیۀ )
یعنی حتی مردم نیز ممكن است در نام گذاری فرد تاثیر داشته باشند و اگر كسی مدعی است نامی از روی محبت گذارده شده، ابتدا باید ثابت كند كه نام را خود فرد گذاشته است و بعد ثابت كند دلیل وی محبت بوده است.

چهارم-
فرض كنیم نام را پدر خانواده انتخاب كرده است و دلیل وی هم محبت بوده است. حال باید به ما بگویند كه از كجا معلوم محبت به خلفا باعث انتخاب چنین اسامی ای شده است! چه آن كه ابوالفرج اصفهانی از قول حضرت می گوید:
إنّما سمّیته بإسم أخی عثمان بن مظعون.
فرزندم را به نام برادرم عثمان بن مظعون نامیدم.
(الاصفهانی، أبو الفرج علی بن الحسین (متوفای356)، مقاتل الطالبیین، ج 1، ص 23.)

حال شاید بگویند این فرد كه این روایت را نقل كرده، سنی نیست و برای ما این حدیث ضعیف است. در پاسخ دو جواب می توان ارائه داد. اولا این كه، ما كه در مقام ادعای محبت نیستیم، بلكه شما هستید،شما لطف كنید حدیث صحیحی ارائه دهید كه این محبت را ثابت كند. ثانیا، در وجود چنین فردی كه شیعه و سنی شك ندارد، و اتفاقا فرد وارسته ای بوده است، از كجا معلوم كه این فرد در نزد حضرت، محبوبیت ویژه نداشته است؟

پنجم –
آیا می دانید كه خود اهل سنت، افراد قابل توجهی را با نام عثمان و عمر، از بین صحابه ذكر كرده اند؟ به این مطلب توجه كنید:

نام عثمان:
1. عثمان بن ابوجهم الأسلمی؛ 2. عثمان بن حكیم بن ابوالأوقص؛ 3. عثمان بن حمید بن زهیر بن الحارث؛ 4. عثمان بن حنیف بالمهملة؛ 5. عثمان بن ربیعة بن أهبان؛ 6. عثمان بن ربیعة الثقفی؛ 7. عثمان بن سعید بن أحمر؛ 8. عثمان بن شماس بن الشرید؛ 9. عثمان بن طلحة بن ابوطلحة؛ 10. عثمان بن ابوالعاص؛ 11. عثمان بن عامر بن عمرو؛ 12. عثمان بن عامر بن معتب؛ 13. عثمان بن عبد غنم؛ 14. عثمان بن عبید الله بن عثمان؛ 15. عثمان بن عثمان بن الشرید؛ 16. عثمان بن عثمان الثقفی؛ 17. عثمان بن عمرو بن رفاعة؛ 18. عثمان بن عمرو الأنصاری؛ 19. عثمان بن عمرو بن الجموح؛ 20. عثمان بن قیس بن ابوالعاص؛ 21. عثمان بن مظعون؛ 22. عثمان بن معاذ بن عثمان؛ 23. عثمان بن نوفل زعم؛ 24 . عثمان بن وهب المخزومی؛ 25. عثمان الجهنی؛ 26. عثمان بن عفان.
(العسقلانی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل الشافعی، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 447 ـ 463، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992.)

نام عمر:
1. عمر بن الحكم السلمی؛ 2. عمر بن الحكم البهزی؛ 3 . عمر بن سعد ابوكبشة الأنماری؛ 4. عمر بن سعید بن مالك؛ 5. عمر بن سفیان بن عبد الأسد؛ 6. عمر بن ابوسلمة بن عبد الأسد؛ 7. عمر بن عكرمة بن ابوجهل؛ 8. عمر بن عمرو اللیثی؛ 9. عمر بن عمیر بن عدی؛ 10. عمر بن عمیر غیر منسوب؛ 11. عمر بن عوف النخعی؛ 12. عمر بن لاحق؛ 13. عمر بن مالك؛ 14. عمر بن معاویة الغاضری؛ 15. عمر بن وهب الثقفی؛ 16. عمر بن یزید الكعبی؛ 17. عمر الأسلمی؛ 18. عمر الجمعی؛ 19. عمر الخثعمی؛ 20. عمر الیمانی. 21. عمر بن الخطاب.
(العسقلانی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل الشافعی، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج4، ص587 ـ 597، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412 – 1992.)

آیا این كه این همه اسم مشابه، فقط توسط یكی از اهل سنت نقل شده است، نشان از رواج بالای این نام ها نیست؟
آیا اگر كسی به یكی دیگر از صحابه كه نزد اهل سنت جایگاه بسیار بالایی دارند، محبت داشته باشد، مطلبی است دور از ذهن؟
یا در كتاب اسدالغابه ابن اثیر، شخصی آمده به اسم عمر بن سراقة، كه زیرش نوشته از شهدای بدر است. آیا یك شهید با عزت جنگ بدر، جایگاه كمی دارد كه كسی نخواهد به آن محبت بیشتری داشته باشد؟ آیا در جایگاه شهدای بدر شك دارید؟

_ نكته: از آن جا ابوبكر اصلا كنیه است و نه اسم، به این مساله نپرداختیم. مثلا اسم فرزند حضرت علی كه كنیه ابوبكر داشته است، عبیدالله بوده است.( بحارالانوار علامه مجلسی جلد 45 صفحه 36)

ششم –
اما سوال بعدی كه آن ها باید پاسخ دهند این است كه مگر نمی گویید نام گذاری دلیل بر محبت است؟ حال چرا هیچ یك از خلفای شما، این محبت را نسبت به حضرت علی نداشته و نام فرزندانشان را علی و حسن و حسین كه اصحاب كساء هستند نگذاشته اند؟ اگر نام گذاری دلیل بر محبت است، آیا آن ها از حضرت علی متنفر بوده اند؟
اصلا چرا همه شما اسمتان محمد نیست؟ آیا محبت شما به دیگران بیش از حضرت محمد است؟!

هفتم –
اگر نام گذاری بر اساس محبت است، چرا آقای عمر بخش نامه كردن كه كسی اسم محمد بر روی فرزندش نگذاره؟
ابن بطال و ابن حجر در شرحشان بر صحیح بخارى مىنویسند:

كتب عمر إلى أهل الكوفة الا تسموا أحدًا باسم نبى.
(إبن بطال البكری القرطبی، أبو الحسن علی بن خلف بن عبد الملك (متوفای449هـ)، شرح صحیح البخاری، ج 9، ص 344، تحقیق: أبو تمیم یاسر بن إبراهیم، ناشر: مكتبة الرشد - السعودیة / الریاض، الطبعة: الثانیة، 1423هـ - 2003م.)
(العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 10، ص 572، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.)

عینى در عمدة القارى مىنویسد:
وكان عمر رضی الله تعالى عنه كتب إلى أهل الكوفة لا تسموا أحدا باسم نبی وأمر جماعة بالمدینة بتغییر أسماء أبنائهم المسمین بمحمد حتى ذكر له جماعة من الصحابة أنه أذن لهم فی ذلك فتركهم.
(العینی، بدر الدین محمود بن أحمد (متوفای 855هـ)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج 15، ص 39، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.)

ادامه دارد ...

❤✿❤ مهد قرآن اسک دینی ها ❤✿❤ افتتــاحیــــــــهـ

انجمن: 

سلام

داخل این تاپیک می خواهیم با کمک شما, یه کار قشنگ بکنیم

:Gol: یه مهد قرآنی :Gol:

تا حالا از قرآن خوندنای کوچولوهای خودتون, یا اطرافیانتون, چیزی ضبط کردین؟

صوت یا فیلم, فرقی نداره

اگه ضبط کردین, مطمئنا چند بار هم واسه خودتون پخش کردین و لذت بردین

خب اینجا بذارید تا بقیه هم لذت ببرند

:ok:

ضمن اینکه اونهایی که تا حالا این کارو نکردند, میتونند این تاپیکو باز کنند, به کوچولوهاشون نشون بدن, صدا یا فیلم بچه های دیگه رو بذارند براشون, تا اونها هم تشویق بشن
تشویق بشن که بیشتر یاد بگیرند, قشنگ تر بخونند
بهشون بگید صدا یا فیلمشونو اینجا میذارید

:ok:
عکسشونم میتونید بذارید:ok:

اگر کمکمون بدین, کار قشنگی میشه
شما که میاین اسک دین, کوچولوهاتونم اسک دینی میشن :ok: اونارو هم از این جمع دینی و داشتن دوستای دینی بی نصیب نمیذارید.

حالا فایل هاتون میتونه شامل هرچی باشه, اما دینی
شعر دینی, قرآن خوندن, نماز خوندن, قصه های دینی که یاد گرفتن, درددلای شیرینشون با خدا, .... هرچی که فکرشو میکنید
درضمن اسم کوچک و سنشون هم بذارید

منتظریم


.................................................. ......................... حالا بسم الله


دوستان متاهل لطفا راهنمایی کنند: رابطه دوستانه یک دختر مجرد با خانمی متاهل!

انجمن: 

سلام. یه راهنمایی از کارشناس محترم و دوستان متاهل یا مجرد میخواستم.
من یه دوستی دارم که متاهله و رابطمون با هم خیلی صمیمانه اس. طوری که بیشتر موقعا روزی چند بار به هم پیام میدیم، به هم ابراز محبت می کنیم، اگه برای یکی مون ناراحتی پیش بیاد اون یکی بیشتر غصه شو می خوره، اگه یه مشکلی برا یکی مون پیش بیاد هر کاری از دستمون بربیاد برای حلش انجام میدیم. شاید از دوتا خواهر به هم نزدیک تریم.خلاصه خیلی همدیگرو دوست داریم.
اینا رو گفتم که بگم اینجور رابطه ی دوستانه برای یه آدم مجرد برام منطقی تره تا یه آدم متاهل. چون یکی از همکلاسی های متاهلم هم می گفت یه دوستی داشت که تا قبل از ازدواجش تو سر و کله هم دیگه هم میزدن اما الان کمتر با هم رابطه دارن و علتش هم اینه که یه عشق بزرگتر وارد زندگیش شده. من نگرانم که این رابطه ی صمیمی و نزدیک من با دوستم براش خدای نکرده مشکل ساز بشه و توقعشو از شوهرش بالا ببره یا علاقه شو نسبت به شوهرش کم کنه و خدای نکرده یه روزی ناخواسته بشم دو به هم زن بین اونا.
اینم بگم که دوستم شوهرشو دوست داره اما نمی دونم تا چه حد؟ می ترسم اینو بگم اما واقعا نمی دونم من و بیشتر دوست داره یا شوهرشو. بعضی موقع ها واقعا شک می کنم. چون یه رفتارایی هم از شوهرش دیده که ناراحتش کرده. مثلا دوستم می گفت شوهرش خیلی نسبت به حجابش حساسه با اینکه دوستم حجابش خیلی کامله و چادرشو از رو ابروهاش می ذاره اما یه بار که چادرش از دستش درمیره شوهرش با اوقات تلخی بهش تذکر می ده. خب هر کی باشه ناراحت میشه. البته دوستم از شوهرش گلگی نمی کردا بیشتر از دست خودش ناراحت بود که حواسشو جمع نکرده بود. یا توی دوران نامزدی هم خیلی اوقات تلخی براش پیش اومده بود که دیگه اواخرش دوستم نسبت به آینده زندگیش نگران شده بود. حالا شکر خدا ازدواج کردند و زندگی خوبی دارن اما هر چی باشه خاطره ها از ذهن به این زودی پاک نمیشه.
حالا سوال من اینه که این رابه ی خیلی دوستاه ی من با دوستم درسته یا نه؟ اگه کار من اشتباهه رفتارمو چجوری اصلاح کنم که اونم ناراحت نشه؟ اگه کار اون اشتباهه چجوری اونو متوجه اشباهش بکنم که ناراحت هم نشه؟ نمی دونم درست تونستم مشکلمو بگم یا نه. نمیدونم چیکار کنم. کمکم کنید.

چه طور دوستمان را آزمایش کنیم؟

در حدیثی از امام علی (ع) خوندم:
هرکه بدون آزمایش دوستی انتخاب کند به ناچار به همنشینی با بدان گرفتار می شود.

من هم در طول چند سال گذشته بدون آزمایش دوست انتخاب کردم و واقعا پشیمان شدم.
یک سوال مهم دارم
چه طور قبل از انتخاب دوست او را آزمایش کنیم؟
از دوستان و کارشناسان خواهش می کنم به سوالم پاسخ بدهند

کارشناس بحث : بصیر

صفات دوست...

دوستان خوب يک سري ويژگي دارند که انها را از ديگران متمايز مي کند و سبب مي گردد دوستان بيشتري در کنار خود داشته باشند بنابراين با تغيير رفتار خود به جرگه اين افراد بپيونديد




دوست معمولي هرگز نمي تواند گريه تو را ببيند

دوست واقعي شانه هايش از گريه تو تر خواهد بود
دوست معمولي يک جعبه شکلات براي مهماني تو مي اورد
دوست واقعي زودتر به کمک تو مي ايد و تا دير وقت براي تميز کردن مي ماند
دوست معمولي از دير تماس گرفتن تو دلگير و ناراحت مي شود
دوست واقعي مي پرسد که چرا نتونستي زودتر تماس بگيري؟
دوست معمولي دوست دارد به مشکلات تو گوش دهد
دوست واقعي سعي در حل ان ها مي کند
دوست معمولي مانند يک ميهمان عمل مي کند و منتظر مي ماند تا از او پذيرايي شود
دوست واقعي به سوي يخچال رفته و از خود پذيرايي مي کند
دوست معمولي مي پندارد که دوستي شما بعد از يک مرافعه تمام مي شود
دوست واقعي مي داند که بعد از يک مرافعه دوستي شما محکم تر مي شود
يک دوست واقعي کسي است که وقتي همه تو را ترک کرده اند با تو مي ماند
يک دوست خوب حرفهايي که به صورت محرمانه به وي زده شده است را نزد خود نگه داشته و راز دار شما ميباشد
وقت شناس بوده و در قرار ملاقات ها و يا ميهماني ها قابل اطمينان بوده و سر موقع حضور مي يابد
يک دوست خوب به موفقيت شما و يا دوستان شما حسادت نمي ورزد
يک دوست خوب هنگامي که دچار بيماري و کسالت مي گرديد با شما تماس گرفته و حالتان را جويا مي شود و به عيادت شما مي ايد
وي مي داند که چه زماني صحبت و چه زماني سکوت نموده تنها گوش دهد
هنگامي که حالتان مساعد نبوده و يا دل و دماغ کاري را نداريد و پکر هستيد وي از شما دلخور نمي شود
اگر شما به فضاي بيشتري نياز داشته باشيد و يا مي خواهيد تنها باشيد انها اين رفتار شما را طرد
شدگي تلقي نکرده و دلگير نمي شوند
يک دوست خوب همه چيز هاي بدتان را تحمل مي کند
وقتي نظر او را در مورد مسئله اي جويا شويد با جان و دل و صادقانه نظرات و عقايد خود را در اختيارتان قرارمي دهد و اگر به نصايحش عمل نکنيد ناراحت مي شود
وي با شما مي خندد گريه مي کند و کارهاي ماجراجويانه انجام مي دهد اما به ديگران چيزي در مورد انها نمي گويد
پيش از سر زدن به منزلتان شما را مجبور نمي کند که خانه را تميز کنيد
وي اجازه نمي دهد کسي پشت سر شما و در غياب شما در موردتان بد گويي کند و به دفاع از شما خواهد پرداخت
شما را به کارهاي ماجراجويانه رشد دهنده و پيشرفت در کار تشويق خواهد کرد
هنگامي که خودروي شما دچار نقص فني گردد شما را به مقصدتان خواهد رساند
روز تولدتان هميشه به يادش بوده و اگر برنامه خاصي براي ان روز تدارک نديده باشيد شما را به بيرون برده و برايتان کيک سفارش مي دهد
دوست خوب از شما انتظار ندارد که اتوماتيک وار با عقايد وي در خصوص مسائلي همچون مد لباس باشيد و به عقايد شما حتي اگر بر خلاف عقايدش باشد احترام مي گذارد
هيچ گاه شما را نزد ديگران خرد و تحقير نکرده بلکه همواره به شما احترام مي گذارد و در حضور ديگران از شما تعريف مي کند
اگر دوستي را سراغ نداريد که با شما اينگونه رفتار کند شايد يک دليل ان اين باشد که شما نيز با انان چنين رفتاري تا به حال نداشته ايد
تا نقش خيال دوست با ماست دلا
ما را همه عمر خود تماشاست دلا
و انجا كه مراد دل برايد اى دل‏
يك خار به‌ از هزار خرماست دلا

ان كس كه به‌ روى خوب ، او رشك پريست‏

امد سحرى و بر دل من نگريست‏

او گريه و من گريه ، كه تا امد صبح‏

پرسيد كز اين هر دو عجب ، عاشق كيست ؟

با دوست حسود چه کنیم؟

با سلام و عرض ادب

من یه دوستی دارم که یه مقدار حسودی میکنه، توی جمع کلاس دانشگاه سعی داره منو ضایع کنه حالا نمیدونم به چه علتی در صورتی که من تمام سعیم این بوده که احترامشو نگه دارم. چیزی که برام جای تعجبه اینه که این شخص نمازش همیشه سروقته. و من سعی داشتم دوستی مو بهش ثابت کنم و میخواستم رابطه دوستی مونو تقویت کنم ولی اون اصلا برای دوستی ارزش و احترام قائل نیست...

مثلا وقتی صحبت می کنم وسط حرفم می پره
دست دادنش هم از روی بی محلی و تکبره، فکر میکنه واسه خودش کسیه درحالیکه اگه به مقایسه کردن باشه من از همه لحاظ از اون سر ترم
یا بهش زنگ زده بودم بعد از چند بار تماس گرفتن تازه جواب تلفن رو داد اونم با بی حوصلگی و ازش یه کمکی خواستم که دریغ کرد
جدیدا حس کردم که پشت سرم هم صحبت می کنه، یا میدونم اگه پشت سرم صحبت بشه توی دلش خوشحال میشه
به شدت علاقه داره وجهه ی من توی جمع خراب بشه
مثلا توی جمع یه نظری میدم یا صحبتی میکنم همش سعی داره به طریقی مخالفت کنه یا ثابت کنه من دارم چرت و پرت میگم حتی اگه خیلی حرف منطقی و پرباری زده باشم

در صورتی که منم که خیلی راحت میتونم مقابله به مثل کنم یا تحقیر کردنش برام مثل آب خوردن آسونه

میخوام ببینم دین در اینجور مواقع چه گفته؟ بازم احترام این شخص واجبه؟

میخوام باهاش قطع رابطه کنم اما مشکل اینجاست که توی یه جمع هستیم، اگر ازم پرسیدند چرا به او رابطه برقرار نمیکنی چه بگم که غیبت نشود؟ بگم حسود است؟

ممنون