دوست ، مجازی ، تنهایی ، دل شکستن

وظیفه ی من در قبال این دوست مجازی ناشناخته چیست؟

حدود چهار ماه پیش در یکی از گروه های تلگرامی دخترانه عضو بودم که می دیدم مدتیه یک شخصی درخواست کمک میکنه و نیاز به دلداری داره، توی گروه راهنماییش کردم و سعی کردم آرومش کنم، اما خواست که به صورت خصوصی پیام بدیم. میگفت که خیلی تنهاست و دوستی نداره و آیا امکان داره که باهاش دوست بشم یا نه. میگفت چون آدم صاف و ساده ای هست کسی باهاش دوست نمیشه و خودشم از دوستی با آدما می ترسه که ازش سواستفاده کنن. به هر حال من چون احساس کردم به کمکم نیاز داره و میتونم حتی یک قدم در جهت خوب کردن حالش بردارم، بهش گفتم میتونه منو به عنوان دوست قبول کنه. هر از گاهی پیام میداد و از حال ناخوشایندش میگفت و منم در حد توان سعی میکردم کمکش کنم. تا اونجایی که ازش شناخت پیدا کردم متوجه شدم شخص خیلی زود رنجی هست و از هرچیزی خیلی سریع دلخور میشه و به خودش میگیره. ادعا میکرد که در گذشته خیلی به خدا نزدیک بوده اما به خاطر گناهایی که مرتکب شده این توفیق ازش گرفته شده و حال معنوی خوبی نداره و از این موضوع ناراحته. افکارش خیلی بدبینانه بود و هرچیزی رو به شانس بدش ربط میداد و کلا حرفای منفی میزد. خیلی ازش خواستم که دید منفی رو از خودش دور کنه و مثبت به همه چیز نگاه کنه اما بی فایده بود و همیشه از اتفاقات زندگیش دلخور بوده. انتتظارات خیلی زیادی از من به عنوان یک رفیق داشت، میگفت هر روز باید بهم پیام بدی و اگر چند روز پیام نمیدادم میگفت من برات مهم نیستم و پس خدا دلش نمیخواد من هرگز دوستی داشته باشم و منو به حال خودم رها کرده و از این حرفا، منم چون دلم نمیخواست نسبت به خدا بدبین تر بشه سعی میکردم اونجوری که میخواد باشم با اینکه اصلا آدمی نیستم که بیش از حد با دوستام ارتباط داشته باشم. از طرفی چون ایشون از سادات هستن و چند بار دیدم توی گروه وقتی از دست کسی ناراحت می شد نفرین میکرد و میگفت سپردمت به جدم. منم همیشه از اینکه نکنه دلش رو بشکنم و نفرینم کنه سعی میکردم باهاش کنار بیام. چندبار هم تلفنی باهام صحبت کرده بود ولی پشت تلفن خیلی پرانرژی بود اونجوری که از پیاماش احساس کرده بودم نبود. تا اینکه خواست یک بار همدیگرو ببنیم و چون میگفت آرزو داره که با یه دوست قرار بذاره و دوستشو ببینه خیلی اصرار کرد و منم قبول کردم. به دیدنش رفتم کمی با هم صحبت کردیم ولی دیدم خیلی بشاش و رو به راه است درحالی که من انتظار داشتم با یک آدم افسرده و درمانده طرف باشم اما اینجوری نبود. درواقع خیلی با اون چیزی که توی پیاماش نشون داده بود و من شناخته بودم فرق داشت. بعد از اون ملاقات احساس کردم این شخص اینجوری که توی پیاماش میگه نیست و داره منو به بازی میگیره. اما اصلا از این موضوع مطمئن نیستم. خیلی دلم میخواد این رابطه رو تموم کنم ولی کمی می ترسم، چون احتمال میدم شاید فکرم اشتباه باشه و اون شخص واقعا مشکل داشته باشه و به من نیاز داشته باشه ، می ترسم نکنه دلشو بشکونم چون همیشه میگفت تا الان هرکی سر راهم قرار گرفت منو ترک کرد و ضربه ی بزرگی رو خوردم.همچنین می ترسم منو نفرین کنه و آهش گریبان گیرم بشه. میخوام ازتون راهنمایی بگیرم که من باید چیکار کنم؟ آیا کاری که تا الان انجام دادم درست بوده؟ واقعا توی دوراهی بزرگی قرار گرفتم. وظیفه ی من چیه؟ چیکار کنم که نه عذاب وجدان داشته باشم، نه خودمو آزار بدم؟ گاهی فکر میکنم کاش از اول این رابطه رو شروع نمی کردم که حالا با رفتنم ممکن باشه بهش ضربه بزنم. خواهشا کمکم کنید.