دلالت معجزه

ضرورت رسوایی مدعیان دروغین نبوت

  با سلام و عرض ادب در عقاید اسلامی برای اثبات اصل نبوت، گفته میشود که ارسال وحی ضروری است چون حکمت خدا اقتضا میکند که اسباب هدایت را به نحو احسن در اختیار انسان بگذارد و در ادامه به دلالت معجزه بر اثبات نبوت می رسیم که چون معجزه تنها راه اثبات نبوت است، باید لزوما یقینی باشد چون خدا باید حجت را تمام کند و هر عاقلی وقتی فرستاده ای میفرستد، نشانه ای یقینی برای آن قرار میدهد تا حرف فرستاده، حجیت داشته باشد و بتوان به آن استناد کرد وگرنه ارسال فرستاده بدون نشانه یقینی، حجیت ندارد و بیهوده و خلاف حکمت است‌. همچنین در ادامه مطرح میشود که اگر مدعی دروغین، ادعای نبوت کند، بر خدا لازم است که او را رسوا کند تا آن مدعی، مردم را گمراه نکند. تا اینجا مقدمه ای برای آشنایی با بحث بود اما حالا میرویم سراغ اصل مطلب. در تاپیک قبلی که با جناب قول سدید داشتیم و بحث از ضرورت ارسال وحی شد، گفتیم که برای تحقق یافتن هر فعلی باید هم مقتضی را در نظر گرفت و هم مانع را، و این اشکال را مطرح کردیم که شما ادعا دارید که مانعی وجود ندارد و وحی، اقتضای ارسال را دارد اما اثباتی برای این ادعا نداریم چون ما از وجود یا عدم وجود مانع مطلع نیستیم یعنی شاید مانعی باشد و وحی، هیچ وقت ارسال نشده باشد. به عبارت دیگر، اگرچه اراده خدا معطوف به هدایت و ارسال نبی است اما چه بسا مانع و مشکل در قابل باشد و به همین جهت، با طرح احتمال وجود مانع، نمی توان ضرورت نبوت را فهمید.  به بیان دیگر، اگرچه حکمت الهی مقتضی هدایت است اما باید اراده الهی را در حوزه ممکنات در نظر گرفت؛ چه بسا ارسال نبی به خاطر وجود مانعی، امکان وقوعی نداشته باشد چون زمانی می توان انتظار انجام کاری را داشت که آن کار هم ذاتا ممکن باشد و هم وقوعا؛ یعنی هم خودش محال نباشد و هم مستلزم محال نباشد. اگر از امکان وقوعی کاری مطمئن نباشیم، نمی توانیم انتظار داشته باشیم حتما خداوند باید آن را انجام دهد.   به تعبیر فنی تر، اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال؛ چرا که استدلال ما به این شکل بوده که هدایت از طریق وحی ممکن است ذاتا و وقوعا؛ و انسان بدون هدایت از طریق وحی، به غایتی که خدا برایش در نظر گرفته نمی رسد؛ ولی خداوند حکیم است و کار لغو انجام نمی دهد؛ پس خداوند هدایت از طریق وحی را در اختیار انسان قرار می دهد. حال، اگر کسی در مقدمه اول استدلال، این احتمال را مطرح بکند که چه بسا مانعی در کار باشد و این کار مستلزم محال باشد، استدلال ما از اعتبار ساقط می شود. در نتیجه، ادله ضرورت ارسال وحی، دچار اشکال است و نمیتوان از آن ضرورت ارسال را نتیجه گرفت. از اینجا به بعد، میرویم سراغ بحث رسوایی دروغگو. اگر ارسال وحی ضروری باشد، در دلالت معجزه و رسوایی دروغگو حرفی نیست. اما به ضرورت ارسال وحی اشکال شد و اینجا دیگر بحث تفاوت دارد. جناب قول سدید گفتند که اگرچه نتوانیم ضرورت ارسال وحی را بفهمیم و اثبات کنیم، اما باز هم رسوایی مدعی دروغگو بر خدا ضروری است. بنده به دلایل زیر، حرف ایشان را قبول ندارم. وقتی شک داریم که وحی ارسال شده یا نشده، اصل بر عدم ارسال وحی است. وقتی هم اصل بر عدم ارسال باشد، قطعا دیگر نیاز به رسوایی توسط خدا نیست چون هر عاقلی که به این اصل دقت کند متوجه میشود که همه مدعیان نبوت، دروغینند. توضیح بیش تر اینکه، وقتی که در ارسال وحی، شک کردیم دیگر معلوم نیست که معجزه را اولا خدا داده باشد و دوما برای اثبات نبوت داده باشد یعنی ممکن است که اصلا معجزه با اراده مستقیم الهی صورت نگیرد و همچنین مثلا پاداش ریاضت فردی باشد و اصلا ربطی به اثبات نبوت نداشته باشد. به بیان دیگر، وقتی در ارسال وحی، شک داشته باشیم، در دلالت معجزه بر اثبات نبوت هم دچار شک میشویم. وقتی شک داریم که معجزه، نشانه و دلیل اثبات نبوت است یا نه، اصل بر عدم نشانه و دلیل بودن معجزه است. با این نتایج، وقتی کسی، ادعای نبوت کرد، باید اصل را بر عدم نبوت او و عدم اعتماد به او بگذاریم. وقتی معلوم نیست که وحی آمده و معجزه نشانه اثبات نبوت است یا اینکه وحی نیامده و معجزه اصلا ربطی به اثبات نبوت ندارد، یعنی دیگر معلوم نیست که خدا دروغگو را رسوا کرده یا نه چون ممکن است که وحی آمده و معجزه نشانه باشد و در نتیجه خدا دروغگو را رسوا کند که مردم به گمراهی نروند. (دقت کنید، وقتی که هدایت آمده باشد، گمراهی و جلوگیری از آن معنا پیدا میکند) یا اینکه ممکن است واقعا مانعی باشد و وحی نیامده و معجزه اصلا مربوط به نبوت نباشد و در نتیجه وقتی وحی نیامده و همه مدعیان دروغین هستند، دیگر نیازی به رسوایی خدا هم نباشد. حالا بحث ما این است که نمیدانیم وحی آمده یا نه، یعنی ممکن است که وحی ارسال شده و دروغگو رسوا شود و یا اینکه وحی نیامده و نیازی به رسوایی نباشد. وقتی شک داریم که وحی آمده یا نه، در رسوایی و عدم رسوایی دروغگو توسط خدا هم شک میکنیم چون اگر یقینا وحی آمده باشد باید دروغگو رسوا شود و اگر یقینا وحی نیامده باشد، اصلا نیازی به رسوایی نخواهد بود و حالا که شک داریم که وحی آمده یا نیامده و اینکه دروغگو رسوا میشود یا نه اصل را بر عدم ارسال وحی و عدم رسوایی دروغگو توسط خدا میگذاریم. به نظر بنده اثبات اصل نبوت به اثبات ضرورت ارسال وحی بستگی دارد یعنی اگر ضرورت ارسال ثابت شد اصل نبوت ثابت شده و اگر ثابت نشد، اصل نبوت نفی خواهد شد چون همه این ها به هم وابسته اند به این صورت که اگر وحی آمده باشد چون معجزه تنها را است لزوما یقینی میشود و خدا باید دروغگو را رسوا کند ولی اگر وحی نیامده باشد، دلالت معجزه هم نفی میشود و دیگر نیازی به رسوایی هم نخواهد بود چون مسلّم است که در صورت عدم ارسال، همه مدعیان، دروغینند. خلاصه اینکه وقتی شک داریم که وحی آمده، معجزه نشانه است، خدا باید دروغگو را رسوا کند و باید به مدعی اعتماد شود یا اینکه وحی نیامده، معجزه نشانه نیست، نیازی به رسوایی نیست و نباید به مدعی اعتماد کرد، برائت جاری کرده و اصل بر عدم همه اینها میگذاریم یعنی وقتی به تبع شک در ارسال وحی، در همه این ها شک داریم، اصل بر عدم ارسال وحی و عدم دلالت و نشانه بودن معجزه برای اثبات نبوت و عدم نیاز به رسوایی توسط خدا و عدم اعتماد به مدعی نبوت میگذاریم و با این اصول عقلی، وقتی کسی به مدعی نبوت اعتماد کند، ساده لوح است چون هیچ دلیلی بر اعتماد به مدعی نبوت نداریم بلکه عقل حکم میکند که به مدعی، اعتماد نکنیم.    

اشکال بر دلالت معجزه برای اثبات نبوت

انجمن: 
سلام خسته نباشید همان طور که میدانید، متفکّران اسلامی «معجزه» را به عنوان مهمترين و محكمترین نشانه قطعی نبوت معرفی ميكنند اما من در ادامه اشکالاتی و احتمالاتی را مطرح میکنم که نشان میدهد حتی آوردن معجزه هم نمیتواند راهی یقینی برای اثبات صدق گفته مدعی نبوت باشد. ۱. ما نمیتوانیم تشخیص دهیم که کاری که مدّعی نبوت به عنوان معجزه انجام میدهد، خارق العاده است یا نه. یعنی راهی نیست که بتوان تشخیص داد که این فعل از عهده نوع بشر خارج است. مثلا ممکن است شعبده ای خارق العاده باشد اما معجزه نباشد یا کاری ظاهرا خارق العاده باشد ولی در واقع اینگونه نباشد و شرایط باعث شود که شعبده ای، خارق العاده و معجزه به نظر برسد مثلا در میان مردم ساده و عوام و بیسوادی که تا به حال شعبده ندیده اند، اگر شعبده ای انجام دهیم، آن ها فکر میکنند که این معجزه است. پس خارق العاده بودن ملاک دقیقی نیست چون حتی شعبده و سحر هم میتواند خارق العاده باشد.   ۲. اینکه شعبده با اذن و کمک خدا صورت میگیرد، قابل اثبات نیست. از کجا معلوم که خدا این قدرت را برای اثبات نبوت به آن فرد داده؟ از کجا معلوم که موجودات دیگری به آن فرد آن قدرت را نداده اند؟ شاید جنیان که قدرت زیاد و فرابشری دارند، آن فرد را کمک میکنند. اصلا چگونه قابل اثبات است که این کار از عهده بشر خارج است؟ من هيچگاه نميتوانم به همه قوانين و اسرار طبيعت علم پيدا كنم تا پس از آن قضاوت كنم كه آيا فلان كار شگفت انگيز در چارچوب قوانين طبيعت ميگنجد يا نه. به عبارتی دیگر، اصولا دانش بشر نسبت به طبيعت، دانشي تجربي و استقرايي و در نتیجه غيرقطعي و غيريقيني است. بنابراين وقتي با پديده هايی مواجه ميشويم كه با شناخت ما از طبيعت و قوانين آن ناسازگار است، با اين شك و ترديد مواجه ميشويم كه شايد آنچه ما پيش از اين به عنوان قانون طبيعت ميدانستيم، واقعاً قانون طبيعت نبوده است و ما در اشتباه بوده ايم. از اينها گذشته، ما هنوز نسبت به بسياري از استعدادها و توانايي هاي شگفت انگيز و اسرارآميز انسان جاهليم و لذا ممكن است در مواجهه با بسياري از اعمال شگفت انگيز كه از برخي انسانها سر ميزند، به تبيينهاي ماورائي روي بیاوریم و اين رويكرد شايد خطا باشد.    ۳. قابل اثبات نیست که کاری که ادعا شده معجزه است، قابلیت تعلیم و تعلّم ندارد. اصلا نمیتوان فهمید که آن کاری که مدّعی نبوت انجام میدهد را آموزش ندیده و اینکه از کجا معلوم که قابل تعلیم نیست؟ شاید مدّعی ادعا کند که من این کار را نه آموزش دیده ام و نه میتوانم به کسی یاد دهم. آیا باید این ادعا را باور کنیم؟ من هر چقدر هم در زندگي او و گذشته هايش تحقيق و جستجو كنم، نميتوانم در اين مورد به نتيجه هاي قطعي و يقيني برسم.   ۴. اصلا نمیتوان فهمید که این کاری که ادعا شده معجزه است، معارض و مثل دارد یا نه؛ من حتي اگر بتوانم با جستجو در سرتاسر كره زمين و پرس و جو از همه مردم جهان در اين مورد كه «آيا كسي ميتواند مثل فلان عمل شگفت انگيز را انجام دهد يا نه» با پاسخ منفی همه مردم جهان مواجه شوم (يعني يك استقراء تام كه البته ناممكن است)، بازهم نميتوانم يقين كنم كه فعل مدعي نبوت واقعاً بلامعارض است، زيرا اين استقراء تام، سال ها طول ميكشد و در اين مدت ممكن است كودكان خردسالی كه مورد پرس و جو قرار نگرفته اند و اكنون پس از سال ها تبديل به مردانی كامل شده اند، قادر به انجام آن فعل باشند. اگر خوب دقت كنيم اين استقراء هيچگاه تمام شدني نيست و بنابراين به نتيجه نميرسد، زيرا فرد جواني كه امروز به  سئوال من پاسخ منفي داده است، ممكن است چند سال ديگر به هر طريقي به راز آن كار پي برده و قادر به انجام آن شود و اين احتمال در همه موارد و در همه زمانها وجود دارد. بنابراين هيچ راهی براي يافتن پاسخي قطعي و يقيني براي اين سوال كه آيا در سراسر جهان كسي ديگر هم پيدا ميشود كه بتواند آن فعل خاص را كه مدعی نبوت به عنوان معجزه آورده است انجام دهد يا نه، وجود ندارد. اصلا اینکه بگیم چون هیچ کسی مثل این کار را بالفعل نیاورده پس هیچ کسی، بالقوّه هم قدرت این کار را ندارد، استدلالی ضعیف و ظنّی است و نکته دیگر اینکه ما باید تا قیامت صبر کنیم و ببینیم که هیچ کسی در آینده هم نمیتواند مثل این فعل را بیاورد، آن وقت به یقین برسیم که در هر صورت این راه ما را به یقین نمیرساند. علاوه بر اینکه شعبده و سحر هم میتواند خصوصیت بلامعارض بودن را داشته باشد و توسط ساحر یا شعبده بازی خیلی ماهر و قوی انجام بگیرد و هیچ کس نتواند مثل آن بیاورد.   ۵. چگونه میتوان به قطع و يقين فهميد كه در كار او حيله و نيرنگي نبوده است؟ فرض كنيم كه عده اي از ساحران و شعبده بازان آن زمان كه شاهد ماجرا بودند نيز تصديق كرده اند كه كار موسي از نوع سحر و شعبده نبوده است، ولي تصديق آنها نميتواند شك و ترديد ما را بطور كامل از بين ببرد، زيرا آنها فقط «متخصص در سحر و شعبده بازي» بوده اند نه معصوم! هر متخصصي هر چقدر هم كه در كار خود تخصص داشته باشد، ممكن است در تشخيص و درك موضوع خطا كند. ممكن است دانش و تجربه موسي در سحر و شعبدهبازي بسيار فراتر از ساحرانِ دربار فرعون بوده و از روش ها و فنوني استفاده كرده است كه ساحرانِ حاضر در صحنه نسبت به آن ها بي اطلاع بوده اند و از آنجا كه در برابر موسي به نحو چشمگيري شكست خورده و از كار او فوق العاده شگفت زده شده اند، گمان كرده اند كه كار موسی از نوع سحر و يا شعبده بازي نبوده و او واقعاً عصا را به گونه اي معجزه آميز تبديل به مار يا اژدها كرده است. از اين گذشته، گواهي ساحران (به عنوان متخصصان در موضوع سحر) حتي اگر درست باشد نيز مشكلي را حل نميكند. آنها حداكثر ميتوانند سحر نبودنِ عمل موسي را تشخيص دهند، نه معجزه بودن آن را. نميتوان گفت كه اگر معلوم شد عمل موسي از نوع سحر و شعبده نيست، پس حتماً معجزه است. ساحران نيز بايد به اين سوال پاسخ دهند كه (حتي اگر فرض كنيم عمل موسي از نوع سحر نبوده است) چگونه ميتوان اثبات كرد كه او اين كار را از كسی نياموخته است و در سراسر جهان نيز هيچكس نميتواند مثل آن را انجام دهد؟ چگونه ميتوان فهميد كه كار موسي «خارق العاده» و يا خلاف جريان طبيعي پديده ها و حوادث اين جهان است؟ تا زماني كه وجود اين اوصاف در فعل موسي به قطع و يقين اثبات نشود، نميتوان نام آن را معجزه گذاشت. ۶. نمیتوان اثبات کرد که کسانی که شاهد معجزه هستند (در جایی که تعداد شاهدان کم است)، چشمانشان سحر نشده و دچار توهم نشده اند.   ۷. شاید معجزه انجام شود ولی در حد شعبده ای شگفت انگیز باشد ولی با یک کلاغ و چهل کلاغ تبدیل به معجزه شود. نمیتوان ثابت کرد که (در جایی که تعداد شاهدان کم است)، شاهدان با رشوه یا تبانی، افسانه نساخته و دروغ نگفته اند.   ۸. نمیشود اثبات کرد که مدّعی نبوت، در هر شرايطي از زمان و مكان و با هر ابزاري، بر انجام كارهاي خود توانايي دارد و قدرتش به امور معيني محدود نیست.