دست نوشته

" می خواهم عوض شوم"

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحیم

می خواهم عوض شوم



دست‌نوشته ها و برنامه های روزانه شهید دانشگر است
که عدم دروغ، غیبت، سوء ظن، نگاه به نامحرم، حفظ بیت المال، خواندن نماز شب
ورزش،خواندن کتاب و برنامه کاری و منظم از جمله برنامه های روزانه بارز شهید دانشگر است
شهید دانشگر در قسمتی از دست‌نوشته خود می گوید:
«می خواهم عوض بشوم همه ی زندگی ام را عوض بکنم می خواهم آن کسی باشم که دوست دارم نه آن چیزی که یک ذهن مریض از من ساخته است هرگز از تاخیر و دیر شدن به آرزوهایم
نا امید نمی شوم زیرا بخشش الهی به اندازه ی نیت است»

مدافع حرم شهید عباس دانشگر


+ میدانی بهانه نمیتواینم بیاوریم نه دهه 50 بود نه دهه 60 ....
شهید عباس دانشگر متولد 72 یکی از جوان ترین شهدای مدافع حرم حضرت زینب(س)
که بیستم خرداد ماه امسال در سوریه به شهادت رسید
+

من و تو برنامه امون برای بعد ماه رمضان چیه ...
از شب قدر تا به حالا ,حالت با اعمالت خوب هست ؟
سر قولت با خدا مانده ای !
برنامه هامون رو نوشتیم ...؟ شروع کردیم به عمل کردن ؟

برگرفته از http://sangarekhaki.blog.ir/

دست نوشته ی من از کتاب .:: آموزش گفتار ::.

انجمن: 

بسمه تعالی

دست نوشته ی من از کتاب .:: آموزش گفتار ::. ( :ok: )

---------------------------------------------------------------------------------------------------

بخش یک : برخود جوشی کلام تان تسلط یابید

1.هنگامی که احساس می کنید نیاز به حرف زدن نیست خود را ملزم به گفتن ندانید و مراقب باشید فقط نکات مهم را بازگو کنید.
2.با متانت و آرامش صحبت کنید، حتی اگر با لحنی تند مورد خطاب قرار گرفتید صدایتان را بلند نکنید و واکنشی تند و نسنجیده نشان ندهید.
3.از هم اندیشی با افراد نا آرام و عصبی و بحث های بی فایده دوری کنید.
4.جمله هایتان را با دقت بسازید.
5.هیچوقت در مواقعی که برای جسور بودن احساس تردید و دودلی می کنید خود را پنهان نکنید.
6.با مرور ذهنی پی در پی هرچه که می خواهید شجاعانه بازگو کنید می توانید بر حس بازدارنده ای که ما را از شجاعانه صحبت کردن هراسان می کند چیره شویم.
7.در ابتدا تصور کنید که چگونه می خواهید نظرتان را بازگو کنید.
8.مصمم باشید چنانچه مورد اعتراض قرار گرفتید آرامش خود را حفظ کنید و سرسختانه روی نظرتان پافشاری کنید.
9.حرف هایتان را بدون تردید بیان کنید.
---------------------------------------------------------------------------------------------------

بخش دو : قاطعانه برخورد کنید

قسمت اول : خود تلقینی

1.یکی از شیوه های خود تلقینی، دادن دستورهایی با صدای بلند به خویش با تکرار عبارت ها در ذهن خود است.
# من دیگه خجالت نمی کشم و در هر موقعیتی کاملا راحت خواهم بود.
# من کاملا به احساساتم مسلط هستم.
# من می توانم و می خواهم با همه با لحنی مطمئن حرف بزنم.
# شیوه بیان من هر روز روان تر و روشن تر می شود.

قسمت دوم : نگاه شما

1.بکوشید به نگاه خود حالتی آرام، قاطع و مطمئن دهید تا چشم شما حالت روحی فردی مطمئن و البته عاری از دشمنی و تهاجم را بیان کند.
2.بدن شک و تردید به صورت شخصی که با او در حال صحبت اید بنگرید.
3.مراقب باشید هنگام صحبت کردن حالت مبارزه طلب یا گستاخ نداشته باشید.
4.سعی کنید تا حد امکان کمتر پلک بزنید و حالت چهره تان خونسرد و آرام باشد.
5.آرام و قاطع به شخص مقابل نگاه کنید. (خودتان را دست کم نگیرید)

قسمت سوم : ظاهر شما

1.مجموعه شخصیت شما باید چنان آراسته و تمیز باشد که در همان گام نخست احساس اعتماد به نفس را به شما القا کند.
2.حالت بدن صاف، بدن خمیدگی یا سختی و کشیدگی عضلانی
3.رفتار متین و موقر
4.مراقب باشید هیچ چیز نظم تنفسی شما را برهم نزند. (اما اگر چنین اتفاقی رخ داد چندین بار نفس عمیق بکشید)

قسمت چهارم : پافشاری

1.کلامتان را با آرامش و نزاکت اما با لحنی حاکی از ایمان و اعتقاد بیان کنید.
2.هیچگاه در برابر حریف ابراز خشم نکنید و به او نشان دهید که مطمئن هستید که به زودی تغییر عقیده خواهد داد
3.من با توکل بر خدا در مقابل همه احساس اطمینان خاطر می کنم.
4.من با همه دلیرانه حرف می زنم و این همه را تحت تاثیر قرار می دهد.
5.من در مقابل رفتار تهدید آمیز (خود پسندان، افراد پریشان و ...) آرامش کامل خود را حفظ می کنم.

---------------------------------------------------------------------------------------------------

بخش سه : درست جمله سازی کنید

1.جملاتتان را کامل و بدون نقص بیان کنید.
2.چنان چه به بیان جمله های درست و کوتاه عادت کرده باشید (زمانی که گفتگویی سر گیرد که درباره اش شناخت ندارید یا سوالی مطرح شود که از پیش برایش آمادگی ذهنی ندارید دیگر مشوش نخواهید شد)
3.برای نمونه شما اینطور جواب خواهید داد.
# این موضوع کاملا برای من تازگی دارد.
# چنین پیشنهادی را پیشبینی نمی کردم.
# من درباره این مساله شناخت کافی ندارم.

---------------------------------------------------------------------------------------------------

بخش چهار : شنونده خوبی باشید

1.ما تحت تاثیر سخنان اطرافیان هستیم.
2.دهان ما تحت تاثیر چیزی است که گوشمان می شنود.
3.از این پدیده نهایت استفاده را بکنید و به کسانی که قدرت بیان خوبی دارند به دقت گوش فرا دهید و به دنبال فرصت باشید تا از این راه حافظه شنیداری خود را تربیت کنید.

---------------------------------------------------------------------------------------------------

بخش پنج : به معنی دقیق واژه ها دقت کنید

1.هیچگاه از معنی دقیق واژه ای مطمئن نشدید آن را بیان نکنید.
2.چنان چه به کلمه ای توجه کافی کنیم جایگاه آن را در حافظه قوی تر کرده ایم.

---------------------------------------------------------------------------------------------------

بخش شش : خویشتن شناسی

قسمت اول : تاثیر پذیری

1.برای اینکه شما بتوانید در برابر رفتار های (طعنه آمیز، نگاه های متکبرانه، پرکنایه، خشمناک ، تمسخر آمیز) دیگران بی تفاوت بمانید، باید در ذهن خود خوب هک کنید که روی تمام این برخوردها با آرامشی قاطع بایستید، دیری نمی پاید که توجه و اهمیت بیشتری به شما ابراز می کنند و شما را راحت می گذارند، شما نمی توانید این آرامش را یک شب اه بدست بیاورید، اما کاری که امروز می توانید انجام دهید این است که صورت ظاهری آن را به خود تحمیل کنید.

قسمت دوم : زود رنجی

1.نباید توقع داشته باشیم که همه بتوانند در حق ما نهایت عدل و انصاف را به جا بیاورند. بنابراین با حفظ آرامش، پذیرای داوری ها باشیم و بنابر سازگاری و انطباقی که با واقعیت دارند به آن ها اهمیت می دهیم.
2.زود رنجی بیش از حد به یقین مانع حرف زدن ما می شود و آرامش، خونسردی و حضور ذهن مان را بر هم می زند.

قسمت سوم : نبود نظر و اندیشه

1.کم سوادی، کند ذهنی و تخیل ضعیف از علل نبود نظر و انیشه است.
2.نبود نظر و اندیشه عامل سکوت افرادی است که نمی توانند داوطلبانه در بحث و گفتگو شرکت کنند.
3.دانش شما هر قدر محدود باشد، به یقین چیزی برای پرکردن یک گفتگو دارد یا دست کم به شما امکان شرکت در بحث را می دهد.
4.درباره هر موضوع سوالاتی را مطرح کنید، درباره هر سوال به دقت بیاندیشید و در حافظه تان جستجو کنید.

قسمت چهارم : صدای ضعیف

1.در ابتدا بکوشید طنین آوایتان را به آهنگی متوسط برسانید.
2.به آرامی صحبت کنید و به دقت تمام حروف را تلفظ کنید.

---------------------------------------------------------------------------------------------------

بخش هفت : اکنون آموخته هایتان را به کار بگیرید

1.از هیچ فرصتی برای یادگیری آموخته هایتان غافل نشوید.
2.ساده، بی کنایه، ظریف و با لحنی آرام و مثبت صحبت کنید.
3.هیچ کس نباید این حس را در شما برانگیزد که از صحبت کردن با او می هراسید، با در نظر گرفتن تمام باریک بینی های لازم قاطعانه و جسورانه صحبت کنید.

---------------------------------------------------------------------------------------------------

امیدوارم براتون مفید واقع بشه

آخرین نوشته مردی که خدا را دید + عکس

بسم الله الرحمن الرحیم

آخرین نوشته مردی که خدا را دید + عکس

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، روح الله شنبه ای به سال 1336 در ایلام متولد شد و 23 سال بعد ، در ظهر روز پنج شنبه بیستم شهریور 1359 ، یعنی ده روز پیش از آغاز رسمی جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیع ایران اسلامی ، در منطقه مرزی «بهرام آباد »در شهر«مهران» به شهادت رسید .

علی زاهد پور ، یکی از همرزمان شهید درباره ی آخرین روز حیاتِ شهید شنبه ای گفته است:

صبح روز بیستم شهریور ماه ،در سپاه مهران به همراه روح الله بودم .نماز صبح را به جماعت خواندیم .
مشغول تلاوت قرآن شد و سپس اشک ریزان دست به دعا برداشت .بعد به سمت بهرام آباد رفتیم .در آن جا با دشمن تبادل آتش داشتیم. روح الله ،گلوله های خمپاره 120 میلی متری را که همراه داشت خرج گذاری کرد و طبق گراهای قبلی به گلوله باران بعثی ها جواب می داد .
عراق به شدت با تانک ،توپ و خمپاره دهکده متروکه بهرام آباد و باغات و پاسگاه را زیر آتش بار خود داشت و هر بار قسمتی از ساختمان های که در آن پناه گرفته بودیم ،تخریب می شد و ما جای خود را عوض می کردیم .تبادل آتش تا ظهر ادامه داشت .لحظه ای از شدت آتش کم شد و فرصتی شد تا رزمندگان در جویباری که آن نزدیکی بود ، غسل شهادت انجام دهند .روح الله هم غسل شهادت کرد و در کنار دیواری متصل به سنگر خمپاره ،مشغول نوشتن مطالبی شد . ما فکر کردیم گراها را ثبت می کند .نماز ظهر و عصر را که خواندیم ،
آتش شدت پیدا کرد .غذا را نا تمام گذاشت و برگشت پای قبضه ی خمپاره و از من هم خواست تا برایش دیدبانی کنم .گلوله اول تصحیح ،گلوله دوم ،گلوله سوم به هدف خورد . داشت گلوله چهارم را آماده می کرد که توپ دشمن درست وسط سنگر خمپاره فرود آمد .کوهی از گرد و غبار و دود انفجار را پوشاند .
بر سر زنان خودمان را به سنگرش رساندیم .افتاده بود و سجده خون به جا می آورد . وقتی یادداشت هایش را پیدا کردیم ، تازه فهمیدیم مشغول ثبت گرا نبوده.

آن چه خواهید خواند ، متن همان یادداشت است که دقایقی قبل از شهادت روح الله شنبه ای فرمانده واحد عملیات سپاه پاسداران استان ایلام نوشته شده است:

بسم الله الرحمن الرحیم
به خدا راهم را تشخیص داده ام و خدا را دیده ام و هدف و مقصد را شناخته ام . دشمن را نیز به عیان دیده ام، پس چرا بر این مرکب خوشبختی که گاهی می باشد، به سوی الله به پیش نتازم و قلب دشمنان حق و حقیقت را آماج گلوله هایم قرار ندهم و در این راه به نوشیدن شربت شهادت چون دیگر برادرانم نائل نگردم .
روح الله شنبه ای

شهید روح الله شنبه ای فرمانده واحد عملیات سپاه پاسداران استان ایلام

' دست نوشته ها + نمک ید دار '

سلام و درود بر برو بچه هايِ:Gol:

اميدوارم خوب و خوش و سلامت باشيد و در اوج خوشبختي:Gol:


به پيشنهاد چند تن از دوستان بر آن شديم كه تاپيكي با عنوان دسته نوشته هاي كاربران سايت ايجاد كرده و دست نوشته ها و پست هاي زيبايي كه كاربران وحتي اساتيد نوشتند و در لابلاي تاپيك ها غبار بي توجهي روشون نشسته و يا تحت عنوان بي ارتباط بودن حذف مي شن امّا شايسته ي توجه و عنايت بيشتري هستند رو انتقال بديم اينجا ! و آرشيوي از پست هاي جالب دوستان اسك ديني داشته باشيم :ok:(بصورت منسجم!)

اين وسط ممكن است كمي دخل و تصرف براي جذابيت و همچنين قابل فهم شدن و همخواني با تاپيك در پست ها صورت گيرد:Cheshmak::Narahat az:

البته نا گفته نماد كه كمي نمك براي هر سايتي لازمه تا خوشمزه تر بشه:ok::Nishkhand:

براي شروع حقير دست نوشته اي از مناجات با خداي خويش تقديم دوستان مي كنم:Gol: البته با كلام جدي:Cheshmak:

به درگاه تو من التماس كردم تا تاج بندگي بر سرم نهي با عشق:Gol:

به درگاه تو من التماس كردم تا دلم را بيارايي با عشق:Gol:

به درگاه تو من التماس كردم تا مرا انقدر بي قرار وصالت گرداني كه پلي بسازم با عشق :Gol:و چنان شيفته ي وصالم كني كه مرا بي قرار نگاهت كردي با عشق:Gol:

به درگاه تو من التماس كردم كه اي خداي عشق :Gol:، اي آفريننده ي عشق :Gol:، اي كه مرا از خاك آفريدي با عشق:Gol: عاشقم كن با عشق:Gol: به لحظه ي ديدار و وصالم برسان باعشق:Gol: و همانگونه كه از خاك آفريدي با عشق:Gol: به خاك بازگردانم با عشق:Gol:

نوبت به نمك يد دار هم مي رسه:Nishkhand: آسياب به نوبت:ok:

باتوجه به اینکه عنوان تاپیک دست نوشته هاست!!! از دوستان استدعا و تمنا داریم که کپی پست نکنند:!!!::!!!::!!!:


شاد و سلامت باشيد:Gol:

يا علي

دست نوشته های سردار شهید سید مجتبی علمدار


خوشا آنان که جا نان می شناسد
طریق عشق و ایمان می شناسند

بسی گفتیم و گفتند از شهیدان
شهیدان را شهیدان می شناسند

ما اگر عاشق جبهه بودیم ، به خاطر صفای بچه هایی بود که لذت های مادی را فراموش کردند و اکنون ما نیز چون شماییم . وقتی در خون خویش غلتیدیم و چشم از دنیا بستیم ، فکر می کردیم که دیگر همه چیز تمام شد اما این گونه نشد . دردهای شما در فراق ما ، دل ما را بیشتر آتش می زند . درست است که ما به هر چه می کنید آگاهیم اما این بلای بزرگی بود که ای کاش نصیب ما نمی شد . وقتی شما از این و آن طعنه می خورید و لاجرم به گوشه ی اتاق پناه می برید و با عکس های ما سخن می گوئید و اشک می ریزید . به خدا قسم این جا کربلا می شود و برای هر یک از غم های دلتان این جا تمام شهیدان زار می زنند .
یاد آن زمانی که در مجالس با یاد ما گریه می کنید و بر سر و سینه می زنید ، ما نیز به یاد آن روزها که با هم در فراق و سوگ مولایمان سینه می زدیم و گریه می کردیم ، همراه با اشک شما اشک غم می ریزیم . خدا می داند که ما بیشتر از شما طالب شماییم . برای همین پروردگار عالم هر از چند گاهی اجازه می دهد با مولایمان امام حسین (ع) درد دل کنیم .
بچه ها ! آقا امام حسین (ع) خیلی بزرگوار است . او بهتر از همه ی شما شلمچه را می شناسد . فاطمیه را زیباتر از همه ی شما و ما تعریف می کند و خاطره های جبهه را خیلی دوست دارد . هر وقت به پا بوسش می رویم از ما می خواهد ، برایش خاطره تعریف کنیم . به مجرد این که بچه ها شروع به نغمه سرایی می کنند چشم های آقا مالامال از اشک می شود . سر مبارکشان را به زیر می اندازند و دانه های اشکشان زمین بهشت و محاسن شریفشان را تر می کند .

همین دیروز بود که نوبت من بود تا خاطره تعریف کنم . من از غروب های شلمچه تعریف کردم . از کانال ماهی ، سه راه شهادت ، از جاده ی شهید صفری ، سنگرهای نونی ، جاده ی امام رضا (ع) و جاده ی شهید خرازی ، هنوز چند دقیقه نگذشته بود که صدای ناله های آقا را با همین دو گوش خود شنیدم ، آرام و آهسته فرمود : هیچ اصحاب و یاورانی بهتر و با وفا تر از اصحاب خود ندیدم . یکی از بچه ها به من گفت :

- بس است . دیگر نگو
که آقا سر از زیر برداشت و آهسته فرمود :
بگو . بگو عزیز دلم ! آن چه دلت را بی تاب کرده بگو .
بچه ها ! این جا بر خلاف دنیای شما خاطره های جبهه زیاد مشتاق دارد و همه ی اهل بهشت بخصوص آقا مشتاق آن هستند .

یک روز به آقا عرض کردم : آقا جان ! دوستان ما اکنون در دنیا هستند ، بی آن ها بر ما سخت می گذرد . آقا در حالی که اشک ، تمام محاسنش را پر کرده بود ، فرمود : آنها بقیة الشهدای منند . به جلال خداوند سوگند که در سکرات موت و ظلمت قبر و عذاب قبر و عذاب روح و در آن واویلای محشر تنهایشان نخواهم گذاشت . آنها در حساس ترین ایامی که نیاز به یاور داشتم لبیک وفا سر دادند . من به اکبرم گفته ام که بدون آنها به بهشت نیاید .

راستی بچه ها ! این جا همه با لباس خاکی هستند که خود امام فرمود : این لباس بیشتر به شما می آید . بچه ها در آن روزهایی که بی بی فاطمه ی زهرا (س) دست های بریده ی عباس و قنداق خونی علی اصغر را نزد خدا برای شفاعت می برد ، ما هم گرد و غباری که از خاک شلمچه ، مهران ، فاطمیه ، فکه ، دهلران ، چزابه ، نهر اروند ، مجنون ، کوشک و پاسگاه زید بر چهر هامان نشست و خونی را که هنگام شهادت بر بردن و لباس هامان جاری شده بود ، جمع کردیم و در آن لحظه ی حساس برای شفاعت شما به همراه آوردیم . شما مطمئن باشید ، که ما شما را فراموش نکردیم و نخواهیم کرد . یا علی !




آخرین دست نوشته شهید چمران...

آخرین دست نوشته شهید چمران...


تو ذهن خیلیامون شهید چمران هنوز یه رازه... نمیدونم دکتری فیزیک پلاسما و جنگهای چریکی و نوشته های زیبای ادبی رو چه جوری میشه با هم ارتباط داد... شاید نقطه اتصال همه اینها برای شهید دکتر چمران جهاد در راه خدا بود...
هر چی که بود این اراده و این گذشت از نفس و دنیا بی نهایت ارزشمند و محترمه...

بسم الله الرحمن الرحیم

من اعتقاد دارم كه خداى بزرگ انسان را به اندازه درد و رنجى كه در راه خدا تحمل كرده است پاداش مى دهد، و ارزش هر انسانى به اندازه درد و رنجى است كه در این راه تحمل كرده است، و مى بینیم كه مردان خدا بیش از هر كس در زندگى خود گرفتار بلا و رنج و درد شده اند. على بزرگ را بنگرید كه خداى درد است كه گویى بند بند وجودش با درد و رنج جوش خورده است. حسین را نظاره كنید كه در دریایى از درد و شكنجه فرو رفت كه نظیر آن در عالم دیده نشده است، و زینب كبرى را ببینید كه با درد و رنج انس گرفته است.

درد دل آدمى را بیدار مى كند، روح را صفا مى دهد، غرور و خودخواهى را نابود مى كند. نخوت و فراموشى را از بین مى برد، انسان را متوجه وجود خود مى كند.

انسان گاه گاهى خود را فراموش مى كند، فراموش مى كند كه بدن دارد، بدنى ضعیف و ناتوان كه، در مقابل عالم و زمان كوچك و ناچیز و آسیب پذیر است، فراموش مى كند كه همیشگى نیست، و چند صباحى بیشتر نمى پاید، فراموش مى كند كه جسم مادى او نمى تواند با روح او هم پرواز شود، لذا این انسان احساس ابدیت و مطلقیت و غرور و قدرت مى كند، سرمست پیروزى و اوج آمال و آرزوهاى دور و دراز خود، بى خبر از حقیقت تلخ و واقعیت هاى عینى وجود، به پیش مى تازد و از هیچ ظلم و ستم روگردان نمى شود. اما درد آدمى را به خود مى آورد، حقیقت وجود او را به آدمى مى فهماند و ضعف و زوال و ذلت خود را درك مى كند و دست از غرور كبریایى برمى دارد، و معنى خودخواهى و مصلحت طلبى و غرور را مى فهمد و آن را توجه نمى كند. خدایا تو را شكر مى كنم كه با فقر آشنایم كردى تا رنج گرسنگان را بفهمم و فشار درونى نیازمندان را درك كنم.

خدایا هدایتم كن زیرا مى دانم كه گمراهى چه بلاى خطرناكى است.

خدایا هدایتم كن كه ظلم نكنم زیرا مى دانم ظلم چه گناه نابخشودنى است.

خدایا ارشادم كن كه بى انصافى نكنم زیرا كسى كه انصاف ندارد، شرف ندارد.

خدایا راهنمایم باش تا حق كسى را ضایع نكنم كه بى احترامى به یك انسان همانا كیفر خداى بزرگ است. خدایا مرا از بلاى غرور وخودخواهى نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیباى تو را مشاهده كنم. خدایا پستى دنیا و ناپایدارى روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا فریب زرق وبرق عالم خاكى مرا از یاد تو دور نكند.

خدایا من كوچكم، ضعیفم، ناچیزم،

پر كاهى در مقابل طوفان ها هستم. به من دیده عبرت بین ده تا ناچیزى خود را ببینم و عظمت و جلال تو را براستى بفهمم و بدرستى تسبیح كنم.

اى حیات با تو وداع مى كنم با همه زیبایى هایت، با همه مظاهر جلال و جبروت، با همه كوه ها و آسمان ها و دریا ها و صحراها، با همه وجود وداع مى كنم. با قلبى سوزان و غم آلود به سوى خداى خود مى روم و از همه چیز چشم مى پوشم. اى پاهاى من، مى دانم شما چابكید، مى دانم كه در همه مسابقه ها گوى سبقت از رقیبان ربوده اید، مى دانم فداكارید، مى دانم كه به فرمان من مشتاقانه به سوى شهادت صاعقه وار به حركت در مى آیید، اما من آرزویى بزرگتر دارم، من مى خواهم كه شما به بلندى طبع بلندم، به حركت درآیید، به قدرت اراده آهنینم محكم باشید، به سرعت تصمیمات و طرحهایم سریع باشید. این پیكر كوچك ولى سنگین از آرزو ها و نقشه ها و امید ها و مسئولیت ها را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانید. اى پاهاى من در این لحظات آخر عمر آبروى مرا حفظ كنید. شما سالهاى دراز به من خدمت كرده اید، از شما مى خواهم كه در این آخرین لحظه نیز وظیفه خود را به بهترین وجه ادا كنید.

اى پاهاى من سریع وتوانا باشید، اى دست هاى من قوى ودقیق باشید، اى چشمان من تیزبین و هوشیار باشید، اى قلب من، این لحظات آخرین را تحمل كن، اى نفس، مرا ضعیف و ذلیل مگذار، چند لحظه بیشتر با قدرت و اراده صبور و توانا باش. به شما قول مى دهم كه چند لحظه دیگر همه شما در استراحتى عمیق وابدى آرامش خود را براى همیشه بیابید و تلافى این عمر خسته كننده واین لحظات سخت و سنگین را دریافت كنید. چند لحظه دیگر به آرامش خواهید رسید، آرامشى ابدى. دیگر شما را زحمت نخواهم داد. دیگر شب و روز استثمارتان نخواهم كرد. دیگر فشار عالم و شكنجه روزگار را بر شما تحمیل نخواهم كرد. دیگر به شما بى خوابى نخواهم داد و شما دیگر از خستگى فریاد نخواهید كرد. از درد و شكنجه ضجه نخواهید زد. از گرسنگى و گرما و سرما شكوه نخواهید كرد. و براى همیشه در بستر نرم خاك، آرام و آسوده خواهید بود. اما این لحظات حساس، لحظات وداع با زندگى و عالم، لحظات لقاى پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.

خدایا! وجودم اشك شده، همه وجودم از اشك مى جوشد، مى لرزد، مى سوزد و خاكستر مى شود. اشك شده ام و دیگر هیچ، به من اجازه بده تا در جوارت قربانى شوم و بر خاك ریخته شوم و از وجود اشكم غنچه اى بشكفد كه نسیم عشق و عرفان و فداكارى از آن سرچشمه بگیرد. خدایا تو را شكر مى كنم كه باب شهادت را به روى بندگان خالصت گشوده اى تا هنگامى كه همه راه ها بسته است و هیچ راهى جز ذلت و خفت و نكبت باقى نمانده است مسح توان دست به این باب شهادت زد و پیروزمند و پر افتخار به وصل خدایى رسید.