داستان
داستان زیبا رسول ترک(شاید یکی از چیزایی که باعث توبم شد)
ارسال شده توسط Amirreza.R در دوشنبه, ۱۳۹۳/۰۴/۳۰ - ۰۳:۲۱سلام دوستان.اگه اشتباه نکنم این اولین موضوعم باید باشه.
یه داستانی که شاید یکی از چیز هایی بود که عوضم کرد و براتون میذارم البته قدمیه ولی شاید تاثیر گذار.
یه چی دیگم بگم:
اگه دلت گریه میخواد بذار و گوشش کن ببین چطو اشکات میاد
[b]content[/b]
دانلود نرم افزار مذهبی اندروید حکایات و داستان های اخلاقی
ارسال شده توسط vadesadegh.ir در جمعه, ۱۳۹۳/۰۴/۰۶ - ۱۶:۱۴نرم افزار اندروید حکایات و داستان های اخلاقی و همچنین شعر با موضوع مهدویت را می توانید به صورت مستقیم دانلود فرمایید
این نرم افزار که توسط تیم نرم افزاری وعده صادق تهیه شده است شامل مجموعه حکایات وبسایت می باشد
این نرم افزار کم حجم و پر محتوا سازگار با انواع گوشی ها و تبلت های اندروید می باشد و تمام نسخه های اندروید را پشتیبانی می کند
این نرم افزار شامل بخش های زیر می باشد
شعر
حکایات آموزنده
داستان های اخلاقی
طلاب و روحانیت
برخی از ویژگی های این نرم افزار:
حجم کم در عین حال پرمحتوا
امکان جستجو میان مطالب
ساخت لیست علاقه مندی ها
امکان مطالعه در شب و روز و جلوگیری از خستگی چشم
سازگار با تمام نسخه های اندروید
تنظیمات پیشرفته(تغییر فونت – رنگ – پس زمینه…)
جلوگیری از خاموش شدن صفحه نمایش
این نرم افزار را هم اکنون از وعده صادق با لینک مستقیم دانلود فرمایید
این نرم افزار رایگان بوده و انتشار آن مانعی ندارد
[h=1]دانلود کنید[/h]
°•❤ داستان صوتی تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها ❤•°
ارسال شده توسط آدینه در شنبه, ۱۳۹۳/۰۱/۳۰ - ۱۶:۲۸......................................................................... داستان صوتی
╗════════════════════════════════╔
ღღღ تولید اختصاصی انجمن گفتگوی دینی ღღღ
╝════════════════════════════════╚
:goleroz: دانلود با کیفیت عادی با حجم 1.58 مگابایت :goleroz:
نظر ادیان مختلف از داستان خلقت آدم و حوا
ارسال شده توسط آینده در یکشنبه, ۱۳۹۲/۱۲/۱۸ - ۱۱:۲۱[="DarkSlateBlue"]بنام او..
باعرض سلام و خسته نباشید خدمت کارشناس محترم تاریخ انبیا..
سوال:
پیشاپیش نیز ممنون و سپاسگذار ازاین لطف و محبت و زحمتی که احتمالا برای پاسخ متحمل شده یا خواهید شد..
:Gol::Gol:
{باسپاس}
داستان کوتاهی که شاید با دلتون بازی کنه ...
ارسال شده توسط افلاکیان در یکشنبه, ۱۳۹۲/۰۶/۰۳ - ۱۴:۵۵شهدایی است که ما امروز تمام قد مدیون جان فشانی هایشان هستیم.
داستان کوتاهی که شاید با دلتون بازی کنه ...
روایت کوتاهی از روز ها و شب های پر هیاهو و پر فراز و نشیب مادران و پدران؛
داستانهای اخلاقی شگفت
ارسال شده توسط عرفان در شنبه, ۱۳۸۹/۰۳/۰۸ - ۱۱:۱۸داستان های عارفانه
با کمی دقت در این حکایات کوتاه ولی پر معنا لذت فهمیدن حقائق به انسان دست می دهد
نتیجه حرص
1- روزی پسر بچه ای در خیابان سکه ای یک سنتی پیدا کرد.او از پیدا کردن این پول آن هم بدون هیچ زحمتی خیلی ذوق زده شد.
این تجربه باعث شد که بقیه روزهاهم با چشمهای بازسرش را به سمت پایین بگیرد(به دنبال گنج).او در مدت زندگیش 296 سکه 1سنتی 48 سکه 5 سنتی 19 سکه 10 سنتی 16 سکه 25 سنتی 2 سکه نیم دلاری ویک اسکناس مچاله شده 1دلاری پیدا کرد.در مجموع 13 دلار و26 سنت.
در برابر به دست آوردن این 13 دلار و26 سنت او زیبایی دل انگیز 31369 طلوع خورشید درخشش157رنگین کمان و منظره ی درختان افرا در سرمای پاییز را از دست داد .
او هیچ گاه حرکت ابرهای سفید را بر فراز آسمان در حالی که از شکلی به شکل دیگر در می آمدند ندید. پرندگان در حال پرواز درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر هرگر جزئی از خاطرات او نشد...
♪♪♪ کتابخانه صوتی مهدوی و داستان های واقعی عنایت امام زمان (عج) ♪♪♪
ارسال شده توسط آدینه در دوشنبه, ۱۳۹۲/۰۲/۰۲ - ۱۷:۴۷•*"*• داستان صوتی زندگی حضرت زهـــرا (سلام الله علیها) •*"*•
ارسال شده توسط آدینه در پنجشنبه, ۱۳۹۲/۰۱/۰۱ - ۲۰:۰۱روایت ناب داستان زندگی پر رمز و رازِ "سردار رازِ 9دی" +تصاویر
ارسال شده توسط افلاکیان در دوشنبه, ۱۳۹۱/۱۰/۱۱ - ۱۰:۰۲
آن چه خواهید خواند خلاصه ای است از سیره شهید عیسی اکبری
فرمانده واحد مخابرات گردان امام محمد باقر علیه السلام به روایت همسرش.
«خانواده شهید عیسی اکبری نسبت دوری با ما داشتند. نزدیکی زمینهای شالیزاری مان در روستای "بزمین آباد" ساری هم باعث رفاقت بین خانواده ها شده بود. عیسی به پدرش گفته بود که از خانواده حسنی برایم زن بگیرید. من عیسی را از نزدیک ندیده بودم فقط می دانستم که اهل جبهه است. عیسی برای اولین بار در 17 سالگی به جبهه رفته بود با برادر بزرگش موسی. موسی و عیسی اولین بیسجی های روستای بزمین آباد بودند. آنها 5 برادر بودند و همگی اهل جنگ و جهاد: موسی، عیسی، عسگری، ابراهیم و عباس. وضع خانوادگی آنها از لحاظ مادی خوب نبود و پدر و مادر عیسی مجبور بودند در زمین های مردم کار کنند. مادر شوهرم می گفت: حتی موقعی که عیسی را حامله بودم مجبور بودم سر زمین کار کنم.
عیسی شب هشتم محرم بدنیا آمد.
دستور ارباب روستا به پدر عیسی برای خادم شدن مسجد، یک توفیق اجباری برای عیسی و برادرهایش بود تا سالهای کودکی را در هوای ملکوتی مسجد نفس بکشند. در تعزیه ماه محرم روستا، عیسی همیشه نقش اسرای کربلا را بازی می کرد.
وضعیت تحصیلی عیسی از برادرانش بهتر بود. جون وضع مالی خوبی نداشتند سعی می کرد از مدادهای کوچک شده همکلاسی ها استفاده کند یا برای تهیه دفتر از آنها می خواست که هر کدام چند برگ از وسط دفترشان بکنند و به او بدهند. بعد او برگه ها را به خواهرش خدیجه می داد تا آنها را با نخ و سوزن بهم وصل بدوزد. وقتی عیسی دوران ابتدایی اش را تمام کرد به ساری رفت و در مدرسه نیما ثبت نام کرد.
در سال 1357 عیسی مانند خیلی از نوجوانان همکلاسی اش به صف انقلابیون پیوست. عیسی اما تازه وارد دبیرستان آیت الله طالقانی شده بود که جنگ شروع شد. وی کلاس اول دبیرستان بود که هوای جبهه به سرش زد و با اصرار زیاد از پدر اجازه گرفت و همراه برادرش موسی یکماه در منطقه منجیل گیلان آموزش نظامی دید و به کربلای ایران رفت. دو سه روز بعد از محرم شدن من و عیسی، او به جبهه رفت. نوزوز سال 1361 بود که دو برادر در عملیات فتح المبین شرکت کردند.و بعد از آن هم در عملیات بیت المقدس و فتح خرمشهر.
عیسی در 2/7/1361 به عضویت سپاه درآمد و بعنوان نیروی مخابراتی مشغول بکار شد و بعد مسئول مخابرات گردان امام محمد باقر لشکر 25 کربلا شد. البته با اینکه نیروی مخابراتی بود اما اکثراً بعنوان نیروی رزمی فعالیت می کرد.عیسی و چهار برادرش اغلب در جبهه بودند. حتی برادر کوچکترشان عباس که موقع شروع جنگ 9 سالش بود، 21 ماه جبهه دارد.