داستان های اطلاعاتی

داستان های اطلاعاتی( برگرفته از سایت وزارت اطلاعات)

انجمن: 

زير پاكشي

















توضيحات:

زير پا كشي


مارگارت موبري،  يك كارشناس ضد اطلاعات و مسئول حل چند مورد از تهديد كننده ترين

قضاياي كشور استراليا طي جنگ جهاني دوم بود. او ميزان شگفت آوري از بردباري را در پيشرفت

موارد كاري خود نشان داد تا اينكه مدركي كه منجر به تعقيب و پيگرد مي شد، پيدا كند.

موبري در surrey انگلستان متولد شد. پدرش يك تاجر چوب در لندن بود كه بعدها يك سخنران

جهاني علوم سياسي شد. پس از سفر با پدر، در جريان تورهاي سخنراني اش، خانواده ي او سرانجام

در استراليا محلي كه موبري در يك مدرسه راهبه ها(صومعه) شركت كرده اقامت گزيدند.

در سن 17 سالگي يك پرستار شد و شب ها به مطالعه علوم ادبي باستان(ادبيات كهن) ادامه داد.

زماني كه با همسرش استفان موبري كه يك مهندس نيوزلندي و بسيار مسن تر از او بود آشنا شد،

تنها 19 سال داشت، كه فقط پس از گذشت دو سال از ازدواجشان از يكديگر جدا شدند.

پس از طلاق موبري آواره و سرگردان بود،او طراحي را امتحان كرد، اما موفق نبود، حرفه ي نمايش

را آزمود و در يك دوره نمايش موزيكال بي محتوا ظاهر شد. از اينكه مردان حاضر در اين نمايش را

بسيار خطرناك يافت، به تئاتر روي آورد و روي صحنه ظاهر شد و در سال 1933 در يك اپراي كوچك

آلماني به نام «مهمانخانه ي اسب سفيد» كه يك كمدي توأم با بد زباني و فحاشي بود، نقش ايفا

كرد. اين تئاتر توسط يك كمپاني از هنرپيشه هاي سياح آلماني توليد مي شد و نقش هاي بازيگران

جوان آن همگي متعلق به دوران جواني هيتلر بود. اين تجربه براي موبري دوستي و رفاقت هايي

به ارمغان آورد كه در سال هاي بعد دسترسي به گروه هاي مخالف حاكميت موجود را كه وي

به خاطر سرويس ضد اطلاعات استراليا در آن ها نفوذ پيدا كرده بود، براي او ممكن ساخت. هنگامي

كه اين سفر به اتمام رسيد، به منظور گشايش يك قهوه خانه به سبك آلماني كه او به مزاح نام آن

را مهمانخانه ي اسب سفيد گذاشت به Brisbane رفت. مهمانخانه ي او محلي براي گردهمايي و

تجمع هنرپيشه هاي آلماني و استراليايي، انديشمندان و مفت خورهاي اهل Bahem شد.

پس از اينكه ساختمان قهوه خانه فروخته شد، او مبادرت به فروش لوازم آرايشي كرد، اما خيلي

زود اين كار را رها كرد.

او يك افسر اطلاعاتي استراليا را ملاقات كرده بود و طولي نكشيد كه آن ها در دام عشق يكديگر

افتادند.آن ها قصد ازدواج داشتند، فقط موبري كاتوليك هنوز حس تقيد و پايبندي به پيمان با شوهر

سابقش را داشت.

بر حسب اتفاق اين افسر اطلاعاتي استراليايي تقريباً زماني كه همسر سابق موبري بر اثر تصادف و

حادثه كشته شد، از موضوع مطلع بود.

موبري در خلال روابطش با اين افسر اطلاعاتي، افسرهاي زيادي را در سرويس ضد اطلاعات استراليا

ملاقات كرده بود.

آن ها شغلي را در ضد اطلاعات به عنوان كارمند بايگاني به او پيشنهاد كردند، پس از اينكه او خود

را در اين مسئوليت تثبيت كرد، ترفيع پيدا كرد و در ميان جامعه ي مهاجر استراليا به منظور جستجو

و  يافتن براندازان نظام افرادي كه خائن بودند، مشغول به كار شد.