خودارضایی

تکلیف توبه ام چه میشود؟

سلام پسر 14 ساله ای هستم که یک ماه است توبه خود ارضایی کردم و خود ارضایی نکردم . شبی تنها در خانه با التم بازی کردم به طوری که یک درصد هم به فکر و قصد خودارضایی نبودم . بعد از پنج دقیقه به دستشویی رفتم و هنگام ادرار کردن مایعی بسیار شبیه به منی از بدنم خارج شد . من حتی دوستانم را که خودارضایی میکردند تشویق میکنم تا ان را ترک کنن . هنگام خارج شدن ان مایع هیچ حس لذت بخشی هم نداشتم . حکم من چیست ؟ تکلیف توبه ام چه میشود؟

نیاز به ازدواج در سن پایین

با سلام خدمت شما. ممنون از سایت بسیار خوبتون و تمام دست اندر کاران.

ببخشید متن یکم طولانیه. خواهش میکنم جوابمو بدین. من 15 ساله هستم. اول میخوام در رابطه با یه عادت بد که ولم نمیکنه صحبت کنم. من خودارضایی میکنم. و از اینکار به شدت ناراحت و افسردم و میدونم که کار به شدت اشتباهیه و حرام و گناه کبیرس. بارهای زیادی تصمیم به ترک گرفتم اما هربار با سهل‌انگاری به سمت اینکار رجوع کردم. هربار هم چنان پیشیمون میشم که انگار آسمون به زمبن اومده. راه‌های ترک بسیاری رو امتحان کردم و خیلی راه‌ها رو بلدم ولی چه فایده عالم بی عمل.

البته مسئله من اصلا این نیست. من دچار یه وسواس فکری هم شدم که به شدت اذیتم میکنه. به عنوان مثال نمیخوام نگاه حروم کنم ولی نگاه میکنم. در ضمن اگر گناهی انجام دادم هزار بار توبه میکنم. استمنا رو هم نمیخوام انجام بدم ولی متاسفانه... اما خب اینا دلایلی بر این کار قبیحم نیست. چون اختیار اینکار دست خودمه و نمیتونم گردن وسواسی که دارم بندازم ولی خب این وسواس داره منو میکشه. دیگه درستو از غلط تشخیص نمیدم و نمیدونم چه کارهایی گناهه و اگه یه نگاهم به جنس مخالف بیفته خیلی درگیر میشم. میدونم عجیبه ولی از تمام اجزای جنس مخالف تحریک میشم و جرات ندارم سرمو بالا بگیرم چون چشمم که به نامحرم بیفته به صورت ناخودآگاه درگیرش میشم. هر نگاهی که به نامحرم بندازم حرومه( رو حساب این مسئله). به همین خاطر سعی میکنم کلا سرمو پایین بندازم تا دچار نگاه‌های حرام نشم. حتی گاهی اوقات تلویزیون هم نگاه نمیکنم تا چشمم به نامحرم نیفته. خب راستش این وسواس منه. از این نگاه ها ناراحتم و روزی هزار بار توبه میکنم ولی باز متاسفانه توبه میشکنم. لطفا راه مقابله با این وسواسو بم بگین.

یه کار دیگه‌ای هم دارم. ببخشید طولانی میشه. طبق نظر مرجع تقلیدم ازدواج برام واجبه و باید به هرنحو ممکن ازدواج کنم و اگر شرایطم مساعد نیست منتظر شرایط مساعد نباشم. این درسته. من مطمئنم که به واسطه ازدواج خیلی از گناهانم ترک میشه. ازجمله همین استمنا. از نظر نگرش فکری هم فک میکنم بتونم از پس روابط زناشویی بر بیام ولی این کافی نیست. تو جامعه امروزی باید آدم شغل و مسکن و وسیله نقلیه داشته باشه و این برای من که 15 سال بیشتر ندارم یه جور شوخیه. ولی خب بااینحال استثنائاتی هم وجود داره. اینم بگم که من تو شهرستان زندگی میکنم. من شنیدم که افرادی با هم ازدواج کردن ولی مثلا دوبار در هفته همدیگرو ملاقات میکنن یا بیشتر و کمتر. سوالم از شما اینه که آیا شما انجمنی میشناسید که در این رابطه فعالیت کنه؟ انجمن‌هایی برای همسریابی هست اما هیچکدوم برای فرد 15 ساله فعالیت نمیکنن. اگه شما انجمنی میشناسین لطفا بم معرفی کنید. اگر هم نمیشناسید، راهی چیزی دارید بم بگید تا بتونم ازدواج کنم. اگر هم هیچکدوم نمیشه دعایی بگید برای ازدواج. و اگر هیچکدوم از اینا نمیشه راه مقابله با نفسمو بگید و بگید که چطور میشه این خواستمو سرکوب کنم. این ازدواج نکردنم لطمه بزرگی به زندگیم زده. هم گناه و هم درس نخوندن. لطفا کمکم کنید با تشکر.@};-

عاقبت شوم خودارضائی

سلام خدمت شما مشاورای و کاربرای خوب سایت
قصد طرح کردن سوالی رو ندارم و فقط میخوام راجع به تلخ ترین اتفاق زندگیم بگم تا اگه خدایی نکرده افرادی هستن که درگیرن و یا هنوز به این چاه نیوفتادن بیشتر مراقب خودشون باشن. البته این موضوع جز موضوعات پر تکراری هست که تو این سایت مطرح شده و ممکن براتون تکراری باشه. ولی خوب بازم دلم نیومد که راجع بهش چیزی نگم چون دیدم خیلیا گرفتارن.
من از سن ۱۶ سالگی تو بیماری مهلک خودارضایی افتادم اونم با علم به گناه بودن این کار و بدون دونستن عوارض زیادش. یادمه اولین بار معلم درس حرفه و فن سوم راهنماییمون راجع به این عمل برامون صحبت کرد و از عوارض این کار به عقیم اشاره کرده بود. منم تازه به سن بلوغ رسیده بودم یعنی اون موقع ۱۵ سالم بود و هنوز درگیر نشده بودم و خوب با اون حرفایی که معلممون زده بود بیشتر از خودم مراقبت میکردم ولی یه سال بعد که تازه وارد دبیرستان شده بودم به خاطر بی احتیاطی پدرم که روی سیستم فیلترشکن نصب کرده بودن و همچنین کنجکاوی خودم افتادم تو دام دیدن فیلمای ناجور و بعدشم خودارضایی. اوایل خیلی ناراحت بودم و هر کاری میکردم که دیگه سراغ این عمل نرم لی راهش رو بلد نبودم و بعد از چند روز دوباره به این کار گرفتار میشدم و از طرفی هم کم کم اون لذت و شیرینی گناه زیر زبونم مزه کرده بود و همین باعث شد که دیگه بیخیال ترک این گناه بشم. اون زمان دین و ایمون درست و حسابی هم نداشتم و نمازخون تبودم و خونوادمم هیچ حساسیتی روی نماز خوندن من نداشتن. خلاصه این روند همینجوری ادامه پیدا کرد و به این عمل اعتیاد پیدا کرده بودم. تو دوره دبیرستان هم یادمه یه بار معلم آمادگی دفاعی راجع به حواس پرتی و یه بارم معلم زیست سوم دبیرستان هم راجع به مشکل در رابطه با بچه دارشدن و تاثیر این عمل روی کنکور برامون گفتن ولی نمیدونم چرا هیچ کدوم از این حرفا روی من تاثیر گذار نبود و یه چیزی همش زیر گوشم میگفت این حرفا همش چرت و هیچ اتفاقی برات نمیوفته. خلاصه من این عمل رو همین جوری ادامه دادم و حتی بعضی روزا تا ۵ بار هم این کار رو میکردم. سال کنکور( کنکور ۹۵ ) کم کم عوارض این کار روی حافظه و تمرکز و هموشم نمایان شد و باعث افت تحصیلی من شد و باعث شد نتونم برای کنکور بخونم و خوب گند زدم به کنکورمو نتونستم‌ به رشته مورد علاقم که پزشکی بود برسم ولی با این حال بازم متوجه نبودم که همه ی این بدبختیا به خاطر این کثافته. تصمیم گرفتم برای جبران سال قبل و رسیدن به پزشکی یه سال دیگه هم بخونم و محکم و پر قدرت شروع کردم به خوندن و خودارضایی رو هم تا اونجا که تونستم کمش کردم ولی خوب بازم همراهم بود به خصوص هنگام درس خوندن که واقعا تمرکزم رو از بین برده بود. خلاصه برای کنکور ۹۶ هم تا اونجا که شرایط زندگیم اجازه داد خوندم و تلاش کردم گرچه واقعا با این وضعیت نمیشد خیلی عالی و در حد تواناییام تلاش کنم. نزدیکای کنکور بود تو ماه رمضون که یه چندتا ویس از یه مشاور گوش دادم که راجع به خودارضایی توضیح داده بود که تازه اونجا بود که فهمیدم همه ی این بدبختیا و پسرفتا واسه چیه و خوب شروع کردم به ترک کردن اونم سه هفته مونده بود به کنکور که خوب قطعا خیلی دیر بود و من خیلی از تلاشام به خاطر این کار از بین رفته بود تازه همین ترک رو هم بیشتر از دو هفته نتوستم تحمل کنم جون اصول ترک رو بلد نبودم و دوباره گرفتار شدم. کنکو ۹۶ رو دادم که خوب معلوم بود با این وضعیت نمیتونم نتیجه زحماتم رو بگیرم و دوباره گند زدم به کنکور. بعد از کنکورم دوباره همه ی اون حرفا درباره خودارضایی رو فراموش کردم و به شدت درگیرش شدم. تصمیم گرفتم برم دانشگاه گرچه واقعا برام سخت بود که از پزشکی بگذرم ولی دیگه نای پشت کنکور موندن رو نداشتم. انتخاب رشته کردم و تو رشته پرستاری قبول شدم. بعد از قبولی تو این رشته چیزیایی رو راجع به این رشته متوجه شدم که به شدت تو ذوقم خورد و باعث شد از خواب غفلت بیدار بشم و یه نگاه به گذشتم بندازم که تازه اون موقع بود که فهمیدم همه ی این بدبختیا به خاطر این عمل کثیف بوده ولی حیف که دیگه خیلی دیر متوجه شده بودم و آینده شغلی و تحصیلیم دگرگون شده بود. خودم تبدیل به آدم دیگه شده بودم. خیلی از استعدادام حروم شده بود. حافظ و تمرکز و هوشم نابود شده بود. ظاهرم مثه یه پیرمرد ۷۰ ساله شده . همه ی وجودم شده استرس و اضطراب.زیر چشام کبود.به شدت لاغر.اعتماد به نفس و عزتم نفسم زیر صفر. ریزش مو. ضعیف شدن بدنم و خیلی آسیبای دیگه که هنوزم ظاهر نشده و بیشترشم مربوط به مشکلات جنسی که خوب بعد از ازدواج سرم آوار میشه. من از پارسال آبان ماه به صورت جدی شروع کردم به ترک کردن. حدود یازدماه طول کشید تا بتونم به ثباتی برسم و امروزم که دارم این حرفا رو مینوسم تو روز ۴۸ از ترک هستم ولی متاسفانه حال و روزم افتضاح. خیلی دیر متوجه اشتباهم شدم و تاوان خیلی سنگینی بابت این اشتباهم دارم پس میدم. دیگه امیدی به آینده ندارم و هر شب قبل خواب از خدا میخوام صبح چشام باز نشه. خسته شدم از این زندگی. به خاطر این اتفاقاتی که افتاده به کل قید ازدواج رو زدم چون اصلا دلم نمیخواد با ازدواج یکی دیگه رو بدبخت کنم. ازدواج برای یکی مثه من برخلاف چیزی که میگن حرامه. اینو خودم متوجه شدم و تا جایی که بتونم ازش فرار میکنم و از همین سن و سال دارم تنهایی زندگی کردن رو تمرین میکنم. هیچیم مثه یه جوون ۲۱ ساله نیس. نه شادابی و نشاطی و نه هیچ دیگه. از خودم و از خونوادم متنفرم. من همه چیمو سر نادونیم باختم.
به عنوان یه برادر التماستون رو میکنم که مراقب خودتون باشین. اوناییم که گرفتارن تا دیر نشده ترک کنن.
ممنون بابت وقتی که گذاشتین و حرفامو خوندین‌.

ترس از ازدواج به خاطر اشتباهات گذشته ام

انجمن: 

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان ضمن حفظ امانت، جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم، با نام کاربری "مدیر ارجاع سؤالات" درج می شود:

نقل قول:


با عرض سلام خدمت تمام دوستان و مشاوران محترم.
چون فضا مجازیه و کسی همدیگه رو نمیشناسه من بدون رودربایستی سوالمو مطرح میکنم. شاید کسی بتونه این ترس و استرس رو در درون من از بین ببره.
بنده 28 سال دارم و مجردم .دوتا فوق لیسانس دارم و آدم باهوشی هستم ... راستش رو بخواین، سال های زیادی استمنا کردم و فیلم پورن زیاد میدیدم (شاید حدود 10 تا 15 سال)...
ولی این کار همیشگی نبوده و مثلا هر 30 یا 40 روز ، یکی دوبار این کار میکردم و دوباره توبه میکردم و دوباره بعد از دوماه باز این کارو میکردم و بعدش توبه و... .
از لحاظ اعتقادی آدم معتقدی هستم و قسم میخورم از کودکی تا حالا 95 درصد نمازهامو اول وقت خوندم و تمام روزه هامو گرفتم، روزه های مستحبی و اعمال مختلف و ... به پدر و مادرم اف نگفتم.
تمام فامیل منو مثل یک دختر میدونن (خواهر ندارم و 2 برادر هستیم) از بس که به مادرم در خونه و همه آشنایان کمک میکنم. ولی بدلایل زیادی تو این گناه افتادم...
با انجام زیاد این گناه، انزال زودرس گرفتم و یکی از دلایلی که مجددا به این کارو تکرار میکردم این بود که همه ، همه جا میگفتن (تو اینترنت و ... ) این بیماری خوب نمیشه و اکثرا بجه دار نمیشن و .... .
منم با این بهانه دوباره این کارو انجام میدادم.
ولی حالا چندماهه واقعا ترکش کردم و یه دکتر رفتم و یکسری دارو برای درمان این بیماری دارم مصرف میکنم و حالا قصد دارم ازدواج کنم تا از این کار زشت دست بکشم...
از طرفی فشار خانواده زیاد شده که ازدواج کنم چون وضعیت مالیم بد نیست .... ولی خدا شاهده ترسم خیلی زیاده و از گذشتم میترسم...
اینکه قراره با یکی زندگی کنی که ندونه شما قبلا چه کارهایی کردی و جه ادم بدی بودی... بری اون دنیا و روز قیامت ایشون بفهمه با چه حیوانی زندگی میکرده ... واقعا ترس داره...
اینکه به یکی در مورد گذشته همش دروغ بگی ... و فیلم بازی کنی که ادم خوبی هستی...
اینکه خداوند میفرماید الطیبون الطیبات... . از این ایه میترسم. حرف خداوند که عوض نمیشه. من 10 تا 15 سال هی بدی کردم و دوباره توبه کردم...
میترسم ادم ناپاک قسمت من بشه که حقم هست... خودم میدونم... بخدا من آدم بدی نبودم تا حالا در زندگی... تمام فامیل و دوستان و همسایه و محله روی من از لحاظ ادب و اعتقادات و اخلاق و ارتباطات حساب وبژه باز میکنند.
حتی دختراشونو بهم پیشنهاد میدن برای ازدواج... همین کارها خجالت منو زیادتر میکنه...
ولی تاحالا خدا آبرو منو جایی نبرده و به دعای خیر پدر و مادر و کارهای خیری که تاحالا در حقشون و حق دیگران و بزرگترها انجام دادم، همیشه بهم عزت داده و منو سربلند کرده ...
چندبار آقا امام حسین به من روسیاه، لطف زیادی کردن و چندباری کربلا رفتم و ... خلاصه خداییش از لحاظ اجتماعی بخدا تاحالا به کسی بدی نکردم و همه منو دوست دارن...
ولی میترسم. بخدا میترسم از عاقبتم ...
الان طوری هستم که اگه خدا از من گذشته باشه من نمیتونم از گذشته و اشتباهاتم بگذرم... یعنی حتی خودمو با همسر آیندم تصور میکنم، خودم از خودم متنفر میشم و به خودم نهیب میزنم که تو لیاقت هیچ کسی رو نداری...
چطوری حاضری مسئولیت یک نفر رو قبول کنی در حالی که اون با شما روراسته ولی تو همش دروغ... بچه من قراره چی بشه؟...
همش فکر میکنم که خدا یه طوری گناهمو جبران میکنه و چوبشو میخورم. ولی نمیخوام چوبشو همسر آینده و بچم بخورن... خداوکلیی کسی میتونه بهم کمک کنه و من حقیرو توجیه کنه...
بخدا ترسش خیلی زیاده... اوضاع روحیم نابوده...
ببخشید اگه خیلی طولانی شد... شرمندم بخدا ...





با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

خودکشی برای رهایی از بی عدالتی و سرکوب میل جنسی

انجمن: 

با عرض سلام و خسته نباشید
سریع می روم سر اصل مطلب.
بنده جوانی 28 ساله هستم که از 10 سالگی گرفتار خودارضایی شده ام . برای این که این کار را ترک کنم خیلی کارها کردم ولی نتوانستم آن را ترک کنم. فوق لیسانس هستم و چندماهه که درسم تموم شده ولی هیچ کاری برام گیر نمیاد. هر جا که می رم وعده و وعید می دهند ولی خبری نیست. از همون کودکی گرفتار فیلم های مستهجن هم شده ام. دعا خیلی کردم. التماس خدا کردم تا مشکل بیکاری ام حل بشه تا بتوانم ازدواج کنم. ولی هرچه می گردم کاری گیرم نمیاد.

چندین سال است که گرفتار عقده ی جنسی هستم. کربلا و نجف و مشهد و قم و خلاصه هر کجا که رفتم هیچ جوابی نگرفتم. به امام رضا خصوصا خیلی التماس کردم ولی هیچ دستگیری از کار من نشد. با خودم داشتم فکر می کردم که شاید واقعا بعضی مکاتب راست می گویند که این عالم خدایی ندارد . آخه این چه خداییه که به لجن کشیده شدن های بنده اش را می بینه ولی هیچ کاری براش نمی کنه. نمی شه که من خدایی داشته باشم و روز به روز وضعم فلاکت بارتر بشه و هیچ کاری برام نشه. خودارضایی بلایی سرم آورده که حتی گاهی اوقات با کوچکترین فکری کاملا تحریک می شوم. پدر و مادرم هم می گویند که ما نمی توانیم کاری برات بکنیم چون تو کار نداری و بنابراین کسی بهت زن نمی ده.

حالا سوال من اینه که زمانی که هیچ امیدی به هیچ چیز وجود نداره و این عالم خدایی نداره یا خدایی که بتونه کاری برای ما بدبختا بکنه نداره و روز به روز من دارم بدبخت تر و ناامید تر و سیاه تر و افسرده تر می شوم آیا بهتر نیست که خودکشی کنم ؟ آیا خودکشی کردن برای من هم عذاب میاره؟ آیا خدا محاکمه می کنه و سپس عذاب می کنه یا نه همینطوری عذاب می کنه. اگه محاکمه کنه به نظر شما من دلایلم برای خودکشی قانع کننده نیست؟؟ اگه قانع کننده است که دیگر عذاب برای چی؟
اونجا به خدا می گم که خدایا خلاصه در روی زمین جای برای من نبود. تو آفریدی ولی یادت رفت که بنده ای هم داری. ما هم زیر چنگال نظام این دنیا له شدیم. به خدا قسم خود خدا هم می فهمه که حرف من حقه. واقعیت اینه که این همه فقر نشانه ی اینه که اون انسان فقیر جا براش در این دنیا نیست. ما طفیلی هستیم. ما را طفیلی یک سری دیگر آفریده اند. یعنی خدا می خواسته چند تا آدم را بیافرینه و در کنار اون ها مجبور شده که ما رو هم بیافرینه.
شما نگاه کنید ببینید بهترین ماشینا مال کیه؟ بهترین خونه ها مال کیه؟ بهترین امکانات مال کیه؟ عده ای ماشین های چند میلیاردی سوار می شوند و من جوون که از عقده ی جنسی و هزار جور بیماری جسمی و روحی که به خاطر عدم توانایی ازدواج نصیبم شده دارم نابود می شوم حتی حق ندارم به ازدواج فکر کنم.
شما فکر می کنید که این ها ناشی از بی عدالتی اجتماعیه؟ خیر . اون ها حقشونه که داشته باشند. این دنیا مال اوناست. من حق ندارم. چون من زیر گل به دنیا اومدم. خدا وکیلی یک لحظه سراغ آیات و روایات و این که عاقبت اونا چطور می شه و عاقبت ما چطور می شه و ما به خاطر بدبختی هامون در اون دنیا حال می کنیم و اونا باید جواب بدن نریم. با صادقانه ترین حالت روحی تان نگاه کنید. به نظر شما این دنیا مال ماست یا مال عده ای دیگر؟
بابا به خدا همون امام رضا هم مال ما نیست. مال اوناست. بنده می خواهم خودکشی کنم تا این دنیا را که جای من نیست و جای دیگران است ترک کنم. چون هرچی که نگاه می کنم عاقبتم تا اینجا که تباهی و عقده بوده و از این به بعد هم همینه. هیچ کس هم صدای آدم را نمی شنود. این یقینی ترین گزاره ی زندگی منه که هیچ کس صدای مرا نمی شنود.
به نظر شما این روایاتی که در مورد خودکشی هست که خودکشی عذاب آوره در مورد بنده هم تصدیق می کنه؟
اصلا به نظر من عمده دلیل بالا رفتن سن ازدواج و بیکاری و ... اینه که ما جوان زیاد داریم. وقتی تعداد جوان ها زیاد بود خوب جا که نیست و در نتیجه این مشکلات پیش میاد.
الان آزمون استخدامی می گیرند و از بین مثلا هزار نفر 20 نفر می خوان. خوب معلومه که 980 نفر اضافی هستند.
به نظر من بیایید همه خودکشی کنیم تا تعداد جوونا کم بشه و مملکت نفس بکشه.
وقتی بمیری نه غریزه داری که سرکوبش کنی نه احساس داری که سرکوبش کنی و نه این جور چیزا.

راه و بیراهه ی زندگی من

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان ضمن حفظ امانت، جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم، با نام کاربری "مدیر ارجاع سؤالات" درج می شود:


نقل قول:


سلام علیکم
انشاا... حال همگی عالی باشه

من به قصد مشورت در مورد مشکلم به اینجا اومدن،
لطفا سعی کنید راهنماییم کنید.

من الان 22 سالمه، دانشجوی لیسانسم (ترم آخر) و مهارت های خوبی برای ایجاد شغل آینده ام دارم. پدر و مادرم مذهبی هستن، نه خیلی سخت گیر، اما واجبات و محرمات رو تلاش دارن انجام بدن. رابطه ام با پدرم اصلا خوب نیست و تنها مونسم مادرم بوده از بچگی - زیاد هم در غربت این شهر و اون شهر زندگی کردیم.

من سابقا پسر خجالتی، تنها و بی ارئه ای بودم. پدر و مادرم مشکلات خانوادگی و جر و بحث های زیادی داشتن - از فامیل بنوعی ترد شده ایم و بخاطر جابجایی های همیشگی حتی دوستی هم نداشتم. گاهی واقعا زندگیم رو گرد غم و اندوه میگیره و من هیچکسی رو جز خدا برای زندگیم پیدا نمیکنم، و البته چه همراه خوبی...

احساس خاص بودن میکنم، همیشه فکر کردم با خدا رابطه ی خیلی متفاوتی دارم و توی زندگیم دست خدا رو میبینم که کارامو سر و سامون میده - هر چند مشکلات معمول زندگی هم برام غیر قابل تحمله. از دوم دبیرستان متاسفانه خودارضائی کردم (خدا ببخشه، میخوام وضعیتم فقط براتون مشخص بشه) و هرگز تلاشی برای رابطه با دخترها نکردم.

شاید4-5 سال پیش اولین بار تصاویر پسرهای زیبای خارجی رو در وبلاگ هایی با عناون "پسر دوست" یا Boylover دیدم و به شدت از ابتدای امر احساس طمع و ولع نسبت بهشون در وجودم پیدا شد. مدتی بعد تصاویر همجنسگرایی پسرهایی با قیافه های آنچنانی و تر و تمیز و همینطور فیلمها و...

امروز سر دو راهی که همیشه ازش میگذشتم واقعا گیر کردم. روی پل جهنم و بهشت، روی مرز بیهودگی و سعادت... میدونم راهی جز اطاعت و فرو بردن سر تسلیم نیست، اما متاسفانه با مام زجری که از این گناهان کشیدم هنوز از عهده ی پاک کردن تمام صحنه ها، خاطره ها، افرادی که باهاشون بودم و... بر نیومدم.

باورش سخته... دردناکه... هر پسری که کمی زیبایی داشته باشه بی بر و برگرد در نظرم نقش معشوقه ی رویاهام و شریک جاودنای رو پیدا میکنه. توی خیابون، دانشگاه، محل کار و... دائما در معرض التهاب این معلق شدن از زندگی قرار میگیرم و...

واقعا سعی کردم - از ته دلم میخوام درست بشم اما... از پس خودم بر نیومدم، نتونستم از دیدن همه ی پسرها و دخترها پشم پوشی کنم - نتونستم جلوی پنده ی خیالم رو بگیرم که تا لحظه ای مجال پیدا کنه میره به ناکجا آباد... نتونستم حتی یک نفر، فقط یک نفر از آدمای روی زمین رو پیدا کنم که بهم آرامش بده و الان واقعا گیجم. تمام این دو سه سال اخیر با افسردگی دست و پنجه نرم کردم، از یه شاگرد ممتاز تبدیل شدم به دانشجووی که حتی نمیدونه برای چی باید درس بخونه!

دورم وبرم پره از فرصت های آلودگی، دلم میخواد بهشتی باشم - اما راه اون قوم بد عاقبت کجا و بهشت خدا کجا... هم هی روزای خوب رو روزه گرفتم و از خدا پاک شدنم رو خواستم، خدا هم واقعا کم نذاشت - بعضی روزا شده طعم پاکی رو پنان چشیدم که نوز از یادش مدهوش میشم ولی آخرش چی؟

این بازی تا کی ادامه پیدا میکنه؟ نکنه یه وقتی بمیرم که توبه ام شکسته باشه؟ نکنه بخاطر این تلاش های نافرجام آخرش... راه چیه؟ شما میگید بیشتر تلاش کنم و بازم توکل کنم، یا برم دنبال پیدا کردن یه راه حل موقت؟ میتونید بگید آیا دور شدن دوباره از همه ی دوستام با توجه به اینکه هر کدومشون میتونه سوژه ی افکار غلطم قرار بگیره راه درسته؟ کنج تنهایی و پاکی از نظر خداوند مشکلی نداره؟

میتونم از همه ی این عوامل ببرم، فقط گاهی یه چیزی هست توی دلم بهم میگه غلطه. میتونم فشار این احساس دائمی رو تحمل کنم، میتونم بازم سعی کنم واقعا فراموش کنم چیکار کردم و چه احساسی دارم. حتی شاید بتونم به مادرم بگم هیچ دختری رو نمیتونم ارضاء کنم... اما آیا این راه درستیه؟

بزارید بگم، من اون بنده ای هستم که خدا زیاد پای توبه های سر کمیل ملاقاتش کرده - من پشیمونم، همیشه پشیمون و دیگه عزت نفسم قابل لمس نیست.
گاهی توی زدنگی به پوچی میرسم، عاشق محبت به دیگرانم، دیدن غروب رو دوست دارم، از خدا ممنونم و شرمنده ی اینکه هنوز روی این نقطه ایستادم.


با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

:Gol:

دیگر توبه برایم عادی شده !!!!

با سلام خدمت کارشناسان محترم و دوستان اسک دینی عزیز

مشکلی که امروز من دارم این است که دیگر برای من گناه کردن تبدیل به یک امر عادی شده

و برای من جوری شده که انگار خدا را فراموش کرده ام

و توبه فقط برای من تبدیل به یک عادت شده

و دیگر آخرت برایم معنی ندارد

مانند آنکه هر روز من به یک جای مشخصی بروم و بعد برگردم و در این میان هیچ اتفاق خاصی برای من نیفتاده باشد!

("البته منظور بنده این نیست که تبدیل به یک کافر شده ام و دیگر خدا ندارم منظور من این است که در گناه کردن به این وضع افتاده ام")

در ضمن از نماز و روزه و... کم ندارم

چگونه می توانم برای خود آخرت را یاداور شوم؟

و چگونه میتوانم سررشته دینی خود را تقویت کنم تا از خدا بیشتر بترسم؟

و چگونه میتوانم از گناه بیشتر بترسم؟

لطفا کمکم کنید

با تشکر

رهایی از گناه خودارضائی

با سلام . عرض خسته نباشید خدمت حضاردراین سایت .من 5.6ساله دارم گناه خودارضایی رو انجام میدم هر کاری کردم فایده ای نداشت بارهاتوبه کردم ولی فایدای نداشت بازم رفتم سراغش دیگه داخل صورت خداشرمنده شدمه دیگه دوست ندارم توبه کنم روم نمیشه همیشه طلب بخشش می کنم ولی احساس می کنم خدا نبخشیدمه شیطون منوبی اراده کرده به محض اینکه اراده کنه من دست به این عمل زشت می زنم اعتماد به نفسم اومده پایین نمی دونم بایدچیکار کنم اگه راهی هس حتما بگین دریغ نکنین.

درخواست راهنمایی برای رهایی از بیماری وسواس

انجمن: 

باعرض سلام وخسته نباشید.آدما بعضی وقت ها تو زندگیشون اشتباهی میکنن که جبران اون اشتباه کارساده ای نیست.توروبه خدایی که میپرستین توروبه امام حسین کمکم کنین.من پسری۲۲ساله هستم.ازبچگی کلاس قرآن میرفتم،مهم ترین چیزها تو زندگیم نماز وروزه هام بود.تااینکه دوم دبیرستان راه رو اشتباه رفتم وازمسیر درست منحرف شدم.ازدوم دبیرستان شروع به دیدن فیلم های بد وخودارضایی کردم.بخداقسم به عاقبت کارم اصلا فکرنمیکردم.بادست نجس به همه جادست میزدم وفرش ومبل وبالشت وهمه چیز رونجس میکردم.اصلا هیچ چیزبرام مهم نبود.نمیدونم واقعاچرااینقدر احمق بودم.ازهمه چیزافتادم وتمام نماز وروزه هام ترک شد،خانوادم روفراموش کردم وروز به روز بدبخت ترشدم.چندبارتوبه کردم اما بازهم توبه شکستم تااینکه ازدوسال پیش دچاربیماری وسواس شدم.ازدست نزدن به وسایل خونه واطرافیانم و...شروع شد تاالان که تنها آرزویی دارم بتونم نیم ساعت بدون بدبختی ازدرخونه برم بیرون.هربارتوبه میکردم که دیگه گناهم روتکرار نکنم،ولی وقتی به جایی توخونه دست میزدم میگفتم من که نجسم وهمه جانجس وراه برگشت ندارم،ولش کن بزارکارم رو ادامه بدم.وسواس من به قدری شدید شده که الان لیوان آبی که میخورم میدونم دارم آب نجس میخورم.غذاهامون نجسه،ظرفا،دست وپای پدر ومادرم،سقف خونه،پریز برق،تلویزیون و...گوشی موبایلم رو اینقدر شستم که سوخت.الان چندماه هست تحت درمان روان شناس وروان پزشک هستم.همه فکرمیکنن من بخاطر وسواسم دست به چیزی توخونه نمیزنم.اما من نادون بادست نجس بخداقسم به خیلی جاها دست زدم وبقیه خانواده هم بادست زدن انتقال میدادن به جاهای دیگه ومن نادون خیلی جاها رونجس کردم.به امام حسین اصلا فکر این روزا نبودم.حالا چندماه میشه که اکثر اوقات توخونه هستم ونمیتونم جایی زیاد برم.اگرقرار باشه تا دم در برم باید دوش بگیرم.به کسی دست نمیزنم.بعضی وقت ها حموم من به۶ساعت طول میکشید الان کمترشده ولی تعداد زیاد.امابخداقسم ازکارام پشیمون هستم ودیگه نمیخوام تکرارشون کنم.ای کاش خدا یکبار دیگه بهم فرصت میداد وخونه ووسایلی روکه نجس کردم پاک حساب میکرد.بخداقسم برای همیشه توبه میکردم.بخداقسم آرزوی مرگ دارم وقتی نمیتونم تا دم در برم،نمیتونم به نمک پاش دست بزنم.هرروزشاهد گریه های مادرم هستم.میگن خدامهربونه ومیبخشه...میدونم اشتباهم خیلی بزرگ بوده ولی هیچ جایی برگشتی نیست...فقط یکباردیگه؟یعنی باید تاآخرعمرم کثیف بمونم.وهرروز تواین لجن زاربیشتر فرو برم وازالان خودمو جهنمی بدونم؟بخدا من اشتباه کردم.غلط کردم.توبه میکنم.توروخداکمکم کنین،من نمیتونم کل وسایل خونه و دست پای همه وخونه همه رو بشورم.خدافقط میشه اینبار منو ببخشه،بخداقسم توبه میکنم وبرمیگردم...حقیقت تازگی ها وسواس داشتم روی آب هایی که درطول روز ازم خارج میشد،اصلا بدم میومد وحس نجاست میکردم.تااینکه بادفتر آیت الله وحید صحبت کردم وگفتن هرآبی ازم درطول روز خارج بشه پاکه وکل خونه هم پاک هست....امامن احمق نمیدونم چرانتونستم قبول کنم ودوباره برگشتم به همون آدم سابق.ازصبح بلند شدم تو ذهنم میگه اونا که ندیدن تو چقدر کثیف بودی وهمه جا رو نجس کردی واونا متوجه نشدن که میگن پاک هست.بخدا دیگه فرق بین شک ویقیین رونمیفهمم.دارم دیونه میشم اما الان چندروزه توبه کردم وسرقولم بخدا وایستم،فقط توروخدا بهم بگین میشه خدایکباردیگه خونه ووسایلم رو پاک حساب کنه ازامروزتا بتونم زندگی کنم،توروخدا ناامیدم نکنین دنیابرام جهنمه.بخدا آرزوی مرگ دارم،غلط کردم توروخداکمکم کنین.

خسته و درمانده از گناه ، به پایان راه رسیدم!

سلام . من جوانی 18 ساله دانشجوی رشته مهندسی کامپیوتر هستم و شهرستان درس میخونم .

مدتهاست اسیر خودارضایی هستم شاید ۵ سال شاید بیشتر . هر آنچه داشتم و نداشتم رو از دست دادم .

دیگه هیچ امیدی ندارم هزاران هزار بار سعی کردم کنارش بزارم . هزاران راه رو امتحان کردم . تو یه دوره ای به موفقیت چشمگیر رسیدم و دست خدا رو حس میکردم که داشت منو هدایت میکرد ولی الان روز و شبم بی معنیه . زندگی زورکی شده واسم .

از خدا گلایه دارم که چرااااا پس کمکم نمیکنه؟؟؟؟؟؟؟؟ میخواد جهنمیم کنه ...

ظاهرا این دنیا هیچ قانون و حساب کتابی نداره و هرکی بی قید و بند تره موفق تره و خداهم هواشو بیشتر داره .

بواسطه این گناه شدیدا افسرده شدم و از زندگیم ذره ای لذت نمیبرم . اعصابم داغونه قبلا کتاب میخوندم و ورزش‌میکردم و به طرز عجیبی تا یک ماه خودمو نگه میداشتم . یادمه یه بار از امام رضا کمک خواستم و بعدش تا یک ماه آرامش داشتم و خودم زدم خرابش کردم .

دیگه حتی امام رضا هم دوستم نداره . گناه قلبمو سیاه کرده . دیگه حتی ب وجود خدا هم شک کردم .

دیگه خسته شدم شبها با گریه میخوابم روزها شمارش روزهای پاکی از گناه رو میکنم و بدون هدف و علاقه زورکی درس هامو پاس میکنم .

خدایا به چه زبونی بگم غلط کردم ... چرا انقدر زندگیم بی برکت شده قبلا من خونوادمو خواهرمو و مادرمو از لحاظ روانی کمک میکردم ولی الان شدم یک فرد بی تفاوت احمق آشغال بیشعور ...

جز استمنا حتی به کسی بد نگاه نمیکنم ... اخه چرا خدا کمکم نمیکنع .

یه نفر بهم میگفت هیچ اتفاقی اتفاقی نیست و این جهان حکمت داره پس حکمت این درد کوفتی من چیه ؟؟

آه از نهادم بلند شده اعصابم خرده دیگه ثبات ندارم دیگه هیچ دغدغه ای ندارم ..

نمیدونم چرا اومدن اینجا پست بزارم برای کمک اومدم یا همدردی ولی من اگه ۴۰ روز هم گناه نکنم که محاله مطمئن نیستم حالم خوب شه .

خدایا برگردون معصومیت از دست رفته مو ....