خرافات در صحیحین

حدیث «جساسه» چیست و میزان اعتبار آن چگونه است؟

سلام

توی اینترنت داشتم میچرخیدم و برخوردم به یه روایت در خصوص دجال.

1 - آیا این روایت معتبر است.
2- اگر معتبر است لطفا توضیح دهید یعنی چی؟ آیا دجال هم همانند امام زمان(عج) در غیبت به سر می برد؟

از فاطمه دختر قیس روایت است که گفت: صدای منادی پیامبر( را شنیدم که بانگ بر میآورد: الصلاه جامعه، من به سوی مسجد رفتم، همراه پیامبر( نماز خواندیم، من در صف زنان بودم که پشت سر مردها صف کشیده بودند، هنگامی که پیامبر( نمازش را خواند، برمنبر نشست در حالی که میخندید فرمود: ((هریک از شما در جایگاه نمازش بنشیند)) سپس فرمود: ((آیا میدانید به چه علت شما را جمع کردهام؟)) گفتند: خدا و پیامبرش بهتر میدانند.
پیامبر( فرمود: ((قسم به خدا شما را به خاطر تشویق کردن یا ترساندن از چیزی جمع ننمودهام، بلکه شما را به این خاطراینجا دعوت کرده ام که تمیم داری که قبلاً نصرانی بود مسلمان شده و چیزی را به من خبر داده که با آنچه من آن را به شما خبر دادهام در مورد دجال موافق است، او میگوید: همراه با سی تن از افراد لخم و جذام به سفر دریایی رفتهاند که موجهای دریا یک ماه تمام آنان را درگیر خود کرده است سپس کشتی آنان به ساحل رفته و به جزیرهای در میان دریا رسیده وداخل آن شدند، سپس جانوری پر مو به آنان میرسد که به خاطر فراوانی موهایش سر و دمش را از هم تشخیص نمیدادند، پس به او گفتند:
وای برتو! شما چه چیزی هستی؟
گفت: من جساسه هستم.
گفتند: جساسه چیست؟
گفت: به سوی مردی که در این دیر است بروید، همانا او با شوق وعلاقه منتظر خبر شما میباشد.
گفت: هنگامی که او از مردی سخن گفت، از آن ترسیدیم که شیطان باشد.
گفت: با سرعت رفتیم تا اینکه به داخل دیر رفتیم، ناگهان مردی عظیم الجثه و قوی هیکل را دیدیم که دو دستش به گردنش بسته شده و در میان دو زانو تا قوزکهایش با آهن محکم شده است.
گفتیم: وای برتو! تو چه چیزی هستی؟
گفت: شما توانستی خبرم را به دست بیاورید، پس به من بگویید شما چه کسانی هستید؟
گفتند: ما مردمی از عرب هستیم، سوار بر کشتی شدیم، درگیر موجهای دریا شدیم تا اینکه ما را به این جزیره رسانید، درنزدیکترین محل آن فرود آمدیم، سپس داخل این جزیره شدیم، جانوری پر مو که براثر فراوانی موهایش سرش را از دمش تشخیص نمیدادیم، به ما رسید، گفتیم: وای برتو! شما چه چیزی هستی؟ گفت: من جساسه هستم. گفتیم: جساسه چیست؟ گفت: به طرف مردی که در دیر است بروید که او منتظر خبر شما میباشد، پس با سرعت به سویت آمدیم، از آن ترسیدیم که شیطان باشد.
پس گفت: از درخت نخل بیسان برایم بگویید.
گفتیم: از چه چیزش میخواهی اطلاع پیدا کنی؟
گفت: از اینکه آیا میوه میدهد؟
گفتیم: آری.
گفت: اما نزدیک است که روزی میوه ندهد.
گفت: از دریاچه طبریه خبرم دهید.
گفتیم: از چه لحاظ؟
گفت: آیا در آن آب وجود دارد؟
گفتیم: آب فراوانی دارد؟
گفت: اما نزدیک است که آبش خشک شود.
گفت: از چشمه ی زُغَر خبرم دهید.
گفتیم: از چه لحاظ؟
گفت: آیا در آن چشمه آبی باقی مانده است؟ و آیا مردم با آب آن زمین کشاورزی را آبیاری میکنند؟
گفتیم: آری، آب فراوانی دارد، و مردم آن منطقه از آب آن جهت آبیاری زمین های کشاورزی استفاده مینمایند.
گفت: از پیامبر امیین [درس نخوانده ها] خبرم دهید چه کرده است؟
گفتیم: در مکه به پیامبری رسیده و به مدینه هجرت کرده است.
گفت: آیا عربها با او به جنگ برخاستند؟ گفتیم آری.
پرسید: با آنان چه کرد؟ به او اطلاع دادیم که بر آنان پیروز شد و همه از او فرمانبرداری کردند.
پرسید: آیا چنین شده است؟ گفتیم: آری.
گفت: اما اگر از او پیروی کنند برایشان بهتر است، و من شما را از خودم با خبر میکنم. من مسیح دجال هستم، نزدیک است که اجازه خروج به من داده شود پس بیرون آمده و بر روی زمین به راه بیفتم، شهر و روستایی را نمیگذارم مگر اینکه در طول چهل شبانه به همه آنها سر میزنم به جز مکه و مدینه که داخل شدن در آن دو بر من حرام شده است، هرگاه بخواهم وارد یکی از آن دوشوم، فرشته ای به جلویم می آید که شمشیری در دست دارد و مرا از وارد شدن به آن منع میکند و بر هر یک از دروازه های آن فرشته ای قرار دارد که از آن محافظت میکند.))
راوی (فاطمه دختر قیس) گفت: پیامبر( با عصایش بر منبر کوبید و سه بار فرمود: ((هذِّهِ طیبَهٌ)) یعنی این شهر مدینه پاک است. آیا این خبر را به شما گفتم؟ مردم گفتند: بله. ((بی گمان مرا به تعجب انداخت حدیث تمیم داری که با آنچه من در مورد دجال و مکه و مدینه به شما خبر داده بودم یکی در آمد، آگاه باشید او در دریای شام یا یمن است، نه؛ بلکه از جانب مشرق است. از جانب مشرق، آن چیست از جانب مشرق و با دستش به سوی مشرق اشاره میکرد. فاطمه دختر قیس گفت: این حدیث را از پیامبر( شنیده و حفظ کردهام [مسلم[ ۲۹۴۲/ ۱۱۹) و ابوداود [۴۳۲۶] و لفظ حدیث از روایت مسلم است. ].