خاطرات کوتاه و خواندنی شهدا

نماز خوندن سر وقت در سوز شدید برف و نبود اب

من متاسفانه باید بگم چون هیچ وقت بابام ندیدم چون دقیقا یک روز بعد تولدم شهید شدند

همرزم بابام که خیلی دوستش داشت و گریه میکرد تعریف کرد

بابای من جز اولین نفرات عضو سپاه پاسداران بوده و تمام 8 سال تو جنگ بوده

اره همرزم بابام تعریف کرد گفت اواخر جنگ که کردستان بودیم برف شدیدی شروع به بارش کرد که وقتی حرکت میکردی تا زانو تو برف میرفتی

گفتش برف که تموم شد زمین یخ زده بود وحشتناک و گفتش ما داخل سنگر که بودیم از شدت سرما میلرزیدم و نمیتونستیم تکون بخوریم

ایشون گفتن اب ما تموم شده بود برای وضو گرفتن حتی بعدش خودش میگفت ما میگفتیم یخ زدیم نماز میزاریم وقتی گرم شدیم

بعد خودم با چشمای خودم دیدم که بابات رفت بیرون تو اون سوز سرما و برف تو یک ظرف برف و یخ اورد گذاشت اب بشه

بعد با همون اب برف وضو گرفت و نمازش خوند و به ما گفت نماز باید همیشه اول وقت باشه

این خاطره برای خودم جالب بود گفتم شاید دوستان هم بشنوند

..............................................................

قابل توجه اول خودم امثال من که حتی با اب گرم و کنار بخاری نماز کاهلی میکنیم

خاطراتی از شهید دکتر چمران

منبع:
کتاب چمران- رهی رسولی فر- انتشارات روایت فتح

نشسته بود زار زار گریه می کرد. همه جمع شده بودند دورمان. چه می دانستم این جوری می کند؟ می گویم "مصطفی طوریش نیس. من ریاضی رد شدم. برای من ناراحته." کی باور می کند؟