سلام و خسته نباشید و ممنون از زحمات زیادتون در این سایت
از طرفِ منِ مسلمان اینگونه پذیرفته شده ، که قوانین و احکام اسلامی ، برای سعادت و خوشبختی ما وضع شده ، و پیروی از آنها هم سعادت دنیا و هم سعادت آخرت را در پی خواهد داشت. از سوی دیگر این را هم یاد گرفته ایم که این قوانین ، بر اساس فطرت انسان بوده و لذا با خواست درونی ما سازگاری کامل دارد
حال با توجه به این دو موضوع ، دو سؤال از کارشناسان محترم دارم
سؤال اول:
اگر بپذیریم که موضوع بالا درست است ، پس چرا برخی از اختلافات ، مشکلات و درگیری ها ، بین افراد خانواده و یا در اجتماع ، دقیقاً از همین قوانین سرچشمه میگیرد؟
چند نمونه رو عرض میکنم:
حق طلاق (که با مرد است) - اگر مردی ثروتمند باشد ، به راحتی میتواند مهر زنش را هرچقدر هم که باشد بپردازد و او را طلاق دهد. آن هم بدون داشتن هیچ دلیلی!!! این موضوع ، هم با هدف حفاظت از کانون خانواده در تضاد است و هم با این حرف که اسلام تبعیض قائل نمیشود. چون این امر یعنی امتیازی برای مردان ثروتمند
چند همسری - حکمی که هنوز هم نفهمیدم جایز است یا جایز نیست. هر طرف را هم بگیریم مشکل ساز میشود. اگر آن را بپذیریم ، دلخوری زنان را در پی خواهد داشت و اگر آن را رد کنیم ، نتیجه این میشود که خداوند (زبان من لال) حکم بیهوده و غیرقابل اجرایی قرار داده است
مهریه - هزاران مثال میشود گفت که باعث جدایی دو همسر یا عدم وصلت دو جوان شده است. در حالی که من یک مثال هم ندیدم که دلالت بر این کند که مهریه باعث استحکام خانواده شده باشد
نمونه های دیگری هم هست که اگر نیاز بود مطرح میکنم. شاید اولین پاسخِ کارشناسان محترم این باشد که اصل حکم مشکلی ندارد و ایراد از نحوهء اجراست. این حرف تا حدودی قابل پذیرش است اما دلیل کافی نیست (درصورت مطرح شدن ، علت عدم کفایت آن را بیان خواهم کرد)
سؤال دوم:
اگر احکام بر اساس فطرت من هستند پس باید از آنها خوشم بیاید. البته گاهی ما به دلایلی از مسیر طبیعی و فطری خود خارج میشویم و تمایلات نادرستی پیدا میکنیم (مثل تمایل به همجنسگرایی). اگر در مواردی این تضاد پیش می آمد میپذیرفتم که بخاطر کج فهمی ما و در نتیجه پیدا شدن علائق ناصحیح در دل ماست. اما وقتی میبینم این تضاد بعضاًً زیاد میشود و از طرفی افرادی که خلاف این احکام و طبق خواست خودشان (چیزی که دوست داشتند) عمل کرده اند ، موفق تر بوده اند ، آن وقت این سؤال برایم مطرح میشود که بر چه اساسی باید بپذیریم ، تمام تضادها بین خواست ما و حکم دینی ، بخاطر انحراف ما از فطرت است؟ و چرا گاهی افرادی که به میل شخصی عمل کرده اند موفق تر بوده اند؟
درست مثل اینکه کسی بگوید بخدا من مرغ کبابی دوست دارم ، اما حکم دینی بگوید خیر ، تو کباب بره دوست داری ولی خودت نمیفهمی!!!!
باتشکر