اعجاز قرآن
ارسال شده توسط رضا در دوشنبه, ۱۳۸۹/۰۲/۲۰ - ۱۵:۵۳انجمن:
براي اثبات اعجاز قرآن چهار زمينهي اساسي را در نظر ميگيريم و اعجاز قرآن را ان شاءا... در اين چهار زمينه اثبات ميكنيم . با اثبات اعجاز وحی بقیهی چيزهايي كه اشاره كرديم خود به خود ثابت ميشود.
1- در زمينهي جهان بيني
2- در زمينهي ارزشهاي اخلاقي يا مكتب اخلاقي بايد و نبايدها يا ايدهئولوژي به معني خاص آن
3- در زمينهي علوم بصري يا تجربي
4- در زمينهي هر نوع هنر.
در زمينهي جهان بيني باید مقايسهاي بين جهان بيني كه قرآن عرضه كرده با ساير جهان بينيهاي موجود در ميان بشر بكنيم تا معلوم شود مقايسهي آسمان با ريسمان است.
در زمينهي احكام، بايد ونبايدها كه پيشتر هم گفتيم انسان چيزي ندارد تا آن را در مقام مقايسه قرار دهد . در زمينهي علوم بصري يا تجربي روی حقايقي از علوم تکیه میکنیم كه قرآن به آن اشاره ميكند. جنبهي سخنوري ، موسيقي و آهنگ قرآن را در زمينهي فن و هنر مورد بررسي قرار ميدهيم زیرا اثبات اعجاز قرآن در اين چهار زمينه، كار ما را رو به راه ميكند .
قرآن از زبان چه كسي شنيده شدهاست؟ در چه وضعيتي نازل شده ؟ فردي كه قرآن را آورده، پيش از هر چيز از پرورش پدر ومادر محروم است؛ اين نقص بزرگي است.
1- طبق سنن و قوانين عادي انساني كه دور از نظارت پدر و مادر بزرگ شود بايد خيلي پايينتر از آن سطحي باشد كه سايرين به آن ميرسند.
2- يك مدرسه هم در محيط زندگی او وجود نداشت تا در آن تحصيل كند و در زمينهي تعليم و تربيت چيزي یاد گيرد.
3- جامعهاي كه در آن بود، براي همهي ما شناخته شده است؛ جامعهاي بود كه آن جاهليتها را پرورش ميداد.
4- اين قسمت از سرزمين در ارتباط با ساير قسمتها و ساير مناطق(كشورهاي ايران و روم و غيره ) آن عصر نبود . خداوند اين منطقه را طوري آفريده بود چيزي نداشت كه ابر قدرتهاي آن زمان به طمع آن به اين منطقه یورش ببرند و فرهنگ خود را بر اين سرزمين تحمیل كنند.امپراطور ايران آن زمان از اين سرزمين چشم پوشی و يمن را مستعمرهی خود ميكند. روميها قسمت شمال و ايرانيها قسمت شمال شرقي این سرزمین را اشغال ميكنند اما قسمت حجاز خالي و بدون ارتباط با اينها ميماند.
در نتيجه خود داراي فرهنگي نيست كه در پرورش فردي در سطح بالا مؤثر باشد، فرهنگي هم از خارج به اين جا راه نمييابد. تازه به فرض اينكه فرهنگي وجود داشته باشد اين انسان در چنين وضعيتي آمد و اين قرآن را عرضه كرد. علاوه بر اينها پس از سن هشت سالگی به خانهي عمويش منتقل ميشود، باید بعد از مدت كمي به چوپاني بپردازد؛ يعني صبح زود از شهر خارج ميشود و تا غروب آفتاب و گاهی گذشت پاسی از شب در كوه ميماند، نهایتش يك نفر با او بودهاست. تا سن بيست و پنج سالگي زندگی را اینگونه ميگذراند. دوران شكل گيری، تربيت ودورانی که مسیر آينده مشخص ميشود، خط سيرش تعيين ميگردد اين گونه سپری میشود. كسي كه اينگونه بزرگ شدهباشد حتي توانايي سخن گفتن عادي را هم نبايد داشته باشد. بعد از آن هم از بيست و پنج سالگي تا نزديك مطرح كردن اين برنامهی جديد حالت غير عادي برايش برایش پیش نیامدهاست. يك تجارت خيلي ساده در محدودهي مكه ودر دوازده سالگي و بيست و پنج سالگي دو سفر خيلي كوتاه به شام داشته که چيزي در اين دو سفر كوتاه دستگير بزرگترها نميشود تا دستگير يك پسر دوازده ساله شود.اين وضعيت خودش بود. اما وضعيت جامعهاي كه در آن زندگی میکرد بدين ترتيب بود كه چهار علم را از تمام علوم و معارف داشت. راستي چه علومي بودند؟ اين چهار علم عبارت بودند از:
1- تعبير خواب كه ميبينيم علم نيست يعني بعضيها استعداد داشتند كه خواب را تعبير كنند.
2- ستارهشناسي نه مثل ستارهشناسها، بلكه محاسبات خيلي سادهي قديمي انجام میدادند.
3- فن سخنوري در شعر و نثر قويترين فني بود كه در آن تخصص داشتند.
4- نسب شناسي بعضيها در نسب شناسي تخصص داشتند. نسبها را حفظ ميكردند. آن هم براي افتخار به نژادشان صورت میگرفت. اين تنها علم و معرفتي بود كه فرهنگ آنها را تشكيل ميداد.
جامعهي اين چنيني انتظار ميرود چگونه افراد را پرورش دهد .وقتي كه مضامين آثار سخنوري آن زمان را بررسي میکنیم،متوجه میشویم تمام مضامين عبارتاند از اين كه: شاعر منزل محبوب یا مسائل جنسي را توصیف میکند یا اسب را می ستايد یا غارتگري قريش، شراب خوري، سفاهت در زمان شراب خوري و اشیايي از اين قبيل را وصف میکند. با اين آثار فرهنگي از كسي كه در اين جو و در اين شرايط بزرگ ميشود، چه انتظاري بايد داشت.
به شرايط و احوالي اشاره كرديم كه آورندهي قرآن عليه الصلوات و السلام در آن پرورش يافت گفتيم او پيش از تولد پدرش و در کودکی مادر را از دست داد يعني دو ركن اساسي تربيت. در جامعهاي كه پیامبر(ص)زندگی میکرد مدرسهای وجود نداشت تا انسان را تربيت كند . ارتباط اين بخش از زمين با دنياي خارج قطع بود. به فرض اين كه فرهنگ پرورش دهنده و تزكيه کنندهاي نيز وجود ميداشت به اينجا نميرسيد.با این کار اعجاز قرآن را كه در صدد استدلال براي اثبات آن هستيم بهتردرك میكنيم. البته بدين معني نيست كه بگوييم چون او در اين سطح و در اين شرايط بوده پس نميتواند قرآن را از خود آوردهباشد، در نتيجه قرآن معجزه است نه، بلكه اگر از امكانات بالای پرورشي هم برخوردار بود باز اعجاز قرآن به حال خود باقي میماند. اگرتمام جن و انس و همهی مخلوقات دیگر با هم همکاری کنند از آوردن چيزي مثل اين قرآن عاجز هستند .
خداوند در مورد بیسوادی پیامبر(ص) قبل از نزول وحي ميفرمايد: اگر آن طور كه ميبود در صورتي كه قبل از نزول وحي اصل خواندن و نوشتن ميبودي باطلكاران، پوچكاران به شك متزلزل كننده ميافتادند يعني براي باطلكاران فقط جاي شك و ريب بود اينكه تو قبل از وحي اهل خواندن و نوشتن ميبودي و الا براي كساني كه اهل حق هستند و حكم و قضاوتشان بر اساس حق است حتي در عاليترين سطح از خواندن و نوشتن هم ميبودي جاي تردیدی نبود. شرايطي كه او در آن زندگي كرد و در آن پرورش يافت آنطور نبود كه انسان را حتي به سطح متوسطي هم برساند و اگر همان سنن عادي حاكم ميبود، ميبايست او از آن سطح پاييني كه ديگران بودند پايينتر باشد؛ اما پس از گذشت چهل سال ناگهاني شروع به گفتن سخناني كرد كه در چهار زمينهايكه اشاره كرديم تمام جن و انس را درمانده کرد. به ویژه در اين چهار زمينه عاجز ماندند از این که مثل آن سخني كه او آورده، بياورند. البته اين چهار زمينه، كلي و اساسي هستند. اين انسان كه پيش از چهل سال يك شخصيت داشت ، ناگهان پس از چهل سال داراي دو شخصيت شد يعني سخن ميگفت مثل همان سخنان پيش البته با اين فرق كه از اين به بعد الهام از وحي ميگرفت. سخناني كه عجز و ناتواني بشري از آن پديدار بود. وقتي این سخنان بیان ميشد مشخص بود كه از بشر صادر ميشود در عين حال، در همين شرايطي كه اين شخصيت را داشت ،گاهي سخنان ديگري ميگفت كه حالا درصدد اين هستيم كه استدلال قاطع براي معجزه بودن آنها بياوريم . سخناني كه آثار بشري بودن بر آنها ننشسته، وقتي كه انسان آنها را ميشنود احساس ميكند كه از سرچشمهاي صادر ميشود كه نه تنها بشري نسيت بلكه بشر و هر مخلوق ديگري را در چنگ و قهر و قدرت خود دارد. هيچ يك از خصوصيات سخنان بشري ازآن مشاهده نميشود. بعد راستين همين تفاوت، همين دو شخصيت كافي است براي اينكه انسان حق طلب جلوتر نرود، در همين جا موضع خود را مشخص كند، هيچ بشر ديگري يافت نميشود كه در يك زمان دو شخصيت تا اين اندازه دور از هم داشته باشد. اين سخنان که موجب ایجاد دو شخصيتمیشود از خود گوينده نيست بلكه او تنها مظهري براي اين شخصيت است اگر تعبير شخصيت درست باشد او فقط مظهري است كه از اين مظهر، اين وجود با اين خصوصيات مافوق بشري و مافوق جهان آفرينش جلوه ميكند.
وقتي كه حيات بزرگترين دانشمندان را مورد بررسي قرار ميدهيم، متوجه ميشويم كه از آغاز تا پايان عمر شخصيت واحدي دارند اگر دچار تغيير و تحول ميشود تنها سير از نقص به سوي درجاتي از كمال است اما هميشه آن شخصيت باقي است . دانشمندی يافت نميشود كه در یک زمان داراي دو شخصيت كاملاً متفاوت باشد. اما اين انسان در يك زمان دو گونه سخن ميگويد كه يكي از زمين و دیگری از آسمان است.اين سخن در چهار زمينه، بشر و هر آفريدهي ديگری مثل بشر از جن و انس را به عجز واداشتهاست . چون تنها جن و انس مخاطب اين قرآن بودهاند مبارزه طلبي خطاب به جن و انس انجام گرفته و اگر آفريدههايي همچون جن و انس در كرات ديگر باشند چون مطلوب نبودهاند در اين مبارزه طلبي مطرح نشدهاند . بشر در زمان نزول قرآن و تا امروز از درك اينكه دركرات ديگر مخلوقاتي مثل انسان و جن باشند، عاجزند؛ بنابراین مبارزه طلبی تنها نسبت به جن و انس انجام شده در حالي كه هر مخلوق ديگري مثل اينها را اضافه بكنيم باز هم مبارزه طلبی نسبت به او صورت ميگيرد.
....
برچسب: