جانشینی، حجه الوداع

در غدیر خم چه گذشت؟

سلام درخواست می کنم به ادعاهای این متن پاسخ دهید ، مستند به تاریخ و باورپذیر . با سپاس. ____________ نه حکومتی که حضرت رسول با برادر کشی ( میان مهاجرین و بت پرستان مکه ) بنا کرده بود استحکام و ثبات داشت و نه امت و مردمش متحد و یک پارچه بودند. زور شمشیر عربی و تدبیر محمدی نبود همین مقدار هم حاصل نمیشد ! در چنین وضعی هر آن ممکن است در یک جای این قلمرو نه چندان وسیع اسلامی یک بلوایی به پا بشود و جماعتی افسار به ریش شیخی نه چندان خردمند گره بزنند و امت را شرحه شرحه کنند . رقبای خارجی هم هستند ، سیاه سوخته (اسود) عنسی و مسیلمه کذاب دندان برای بقایای خون عربی تیز کرده اند و این ها نیز خطری بالقوه برای حضرت و حکومت و امتش به حساب می آیند . از عمر این حکومت تازه تاسیس و لرزان دو سال نگذشته که حضرت رسول در تدارک اجتماعی باشکوه است تا هم اقتدارش را به رخ رقبا بکشد و هم به خود مسلمین بفهماند ما بیشماریم ! می ماند مکان و بهانه اش ! چه بهانه ای بهتر از حج و چه مکانی بهتر از بکه مبارکه ! پروژه رسما کلید می خورد ، مسلمین از یمن و مدینه و طائف و اطراف و اکناف در مکه جمع می شوند ، خودشان هم از این جمعیتی که گرد هم آمده است متعجبند ، بعدها مورخان گفته اند بین 90 تا 120 هزار نفر در مکه جمع شده بودند . حضرت رسول به ایراد خطبه می پردازد و بیش از هر چیز اتحاد امت را خواستار است . امروز نیز سخنانش در حجه البلاغ تازه و شنیدنی است ، گو اینکه دارد برای همین مردم امروز سخن می گوید : « ای مردم سخنم را بشنوید و به آن بیندیشید و یا معاشر الناس! بدانید که مسلمان برادر مسلمان است و به راستی که مسلمانان با یکدیگر برادرند ! » او نمی خواهد امتی که جمع کرده پراکنده شوند ، رسول الله در اندیشه استحکام امت است و از خطرات داخلی و خارجی نیز به دقت آگاه ! این مقدمه می تواند یک دورنمای کلی از چیزی باشد که در آن روز و در بیابان های تهامه در جریان بوده . از آخرین خطبه رسول الله در حج و حتی احوالات و سخنان آخرین روزهای پیامبر هیچ نشانه ای دال بر کناره گیری از قدرت و ضرورت انتخاب یک جانشین یافت نمی شود . برعکس رهبری تصویر می شود که به شدت به آینده امیدوار است و حتی لشکرکشی به مرزهای روم را هم در دستور کار قرار داده است . عقل حکم می کند در شرایطی که لازم است حاکم عوض شود و نفر بعدی سرکار بیاید یک زمینه چینی هایی صورت بگیرد تا شرایط مهیا و آماده شود و در قدم بعدی گروه های مختلف مردم راضی بشوند و موافقتشان جلب گردد تا حکومت سقوط نکند . اما براستی پیامبر کدام یک از این کارها را کرد ؟! به روایت شیعه بنگریم : خدا در حجه الوداع به پیامبر 67 مائده را نازل کرد و به او دستور داد تا علی را خلیفه کند . بعد پیامبر 200 کیلومتر آن طرف تر و در غدیر خم علی را وسط یک بیابان به جانشینی انتخاب می کند ! و بعدهم از مردمی که در آنجا هستند برای علی بیعت می گیرد !( لازم به توضیح است که علی پیش از حجه الوداع به دستور پیامبر به سمت یمن رفته تا غنایمی را با خود به مدینه بیاورد . و به همین دلیل علی در حجة الوداع حضور نداشته است . بلکه در زمان بازگشت از یمن به سمت مدینه با کاروان پیامبر که از حج باز میگشته برخورد می کنند و در ادامه ماجرای غدیر اتفاق می افتد ) حال بیاییم و قدری منطقی تر به قضیه نگاه کنیم : اگر پیامبر قصد داشت علی را جانشین خود کند و امور حکومت را به او بسپارد در قدم اول با خود او صحبت می کرد و علی را از تصمیمش آگاه می کرد . سپس فرصت حجة الوداع را غنیمت می شمرد و در همان مراسم علی را به جانشینی انتخاب می کرد . نه اینکه وی را به یمن بفرستد و عملا از حضور در حج محرومش کند . این چطور جانشینی است که در آخرین حج هم همراه پیامبرش نیست ؟! باری، مکه از این جهت برای معرفی جانشنین مناسب بود که همه مسلمانان از هر شهر و دیاری در آن حاضر بودند . امکان جلب رضایت و حمایت همه آنها فراهم بود . بیعت واقعی می توانست شکل بگیرد . آن بیعتی که شیعه در غدیر ذکر می کند حتی با فرض صحت رخداد هم مخدوش است و اعتبار ندارد ! زیرا در غدیر خم به جز مردم مدینه کسی دیگر همراه پیامبر نبود . مکیان که در شهر خود بودند ، یمنی ها و مردم طائف هم به سمت شهرهای خودشان رفته بودند . قبایل اطراف هم پراکنده شده بودند. از پیامبری با آن هوش و سیاست بعید است در نبود اکثریت مسلمانان خلیفه تعیین کند ! حتی اگر پیامبر به مدینه می رسید و سپس نماینده قبایل و مردم شهرهای اطراف را هم احضار می کرد و سپس از آنها برای علی بیعت می گرفت بازهم منطقی و عقلانی می بود . تا آنکه وسط بیابان و در جمع گروه اندکی از مسلمانان علی را خلیفه کند ! تازه بعدش هم که رسول الله به مدینه می رسد و حدود سه ماه زنده است نه تنها هیچ اقدامی برای تحکیم جانشینی علی نمی کند ، بلکه حتی حرفی هم راجع به آن نمی زند . از همه اینها که بگذریم شخصیت علی بن ابیطالب بزرگترین مانع برای رسیدن به خلافت در آن شرایط بوده است ! یعنی حتی اگر شخص رسول الله دلش می خواست علی خلیفه بشود ، بازهم امکانش نبود ! به دلایل مختلف : اولا سن علی – در آن زمان علی جوان بیست و چندساله ای بوده و مطلقا شیوخ عرب نمی پذیرفته اند که رهبرشان – به زعم خوا آنها – جوانک خام و کم تجربه ای باشد . همین امروز هم در بلاد اسلامی از خاور دور تا همین خاورمیانه اینکه یک جوان بیست و سه چهار ساله رهبر مملکتی بشود ابدا پذیرفتنی نیست . چه رسد به عرب جاهلی 14 قرن پیش ! دوما سابقه علی – علی بن ابیطالب را قتال العرب لقب داده بودند ، به سبب خون هایی که از مردم ریخته بود و کشتاری که از عرب به راه انداخته بود . این حقیقتی غیر قابل انکار است که عرب از علی خوشش نمی آمد . میان خود آنها مثلی معروف شده بود که خانواده ای نیست مگر آنکه علی داغی بر دل آنها گذاشته باشد ! در آن شرایط حکومت علی به متلاشی شدن امت اسلامی منجر میشد . کما اینکه وقتی علی در یک شرایط بی ثبات و از نوعی دیگر به حکومت رسید اختلاف جامعه اسلامی و برادرکشی به اوج رسید. و سوما شخصیت سختگیر و خشک علی در حکومت داری ! به اعتراف خود ایشان در نهج البلاغه و در ضمن خطبه معروف جهاد ، پسر ابوطالب جنگجوی ماهریست ، اما علم مبارزه نمی داند ! این یک واقعیت انکار ناپذیر است که علی سیاسیت مدار ماهری نبود . در سیاست ورزی خدعه و نیرنگ و فریب و دغل کاری رایج است و علی از روی اعتقاد عمیق از اینها دور بود . یک چنین فردی که در اواخر عمرش و با آنهمه تجربه بازهم درگیر جنگ های جمل و صفین و نهروان می شود اگر همان روز اول و در اوج جوانی به قدرت می رسید چه بر سر امت می آمد ؟! آیا علی می توانست شورش های فراوان پس از فوت رسول الله را کنترل کند و مسبب شورش های بعدی نشود ؟ با شناختی که تاریخ از ایشان به ما داده بعید است ! اکنون سوال اینست که پس بالاخره پیامبر چه کسی را به خلافت برگزید ؟! پاسخ اینست : هیچ کس! پیامبر مطلقا تصور نمی کرد که به این زودی از دنیا برود ، او حتی تا آخرین روز های عمرش نیز منتظر بهبودی و بازیابی سلامتش بود تا در قامت یک رهبر مقتدر به سرحدات روم و انشاءالله ایران حمله کند و قلمرو اسلام را گسترش دهد . بهترین دلیلی که مدعای ما را ثابت می کند تجهیز لشکر اسامه بن زید است . بدور از خرد و اندیشه است که حاکمی در حال مرگ نیروی نظامی برای جنگی آماده کند که احتمال شکستش هم بالاست ( چون طرف مقابل امپراطوری روم بود ) و اگر آن لشکر شکست می خورد در شرایط پس از رحلت پیامبر ، امکان تلاشی حکومت اسلامی و تفرقه بسیار بالاتر می رفت . عقل حکم می کرد که برای دفاع از خلیفه سپاه اسلام در همان مدینه باقی بماند تا در صورت رخ دادن آشوب یا بلوایی از جان خلیفه محافظت به عمل آید نه آنکه به آینده نامعلومی سپرده شود ! منطقی ترین توجیه برای این عمل حضرت رسول در آخرین روزهای زندگیشان اینست که وی امیدوار بوده با بازیابی سلامتی اش به سپاهیان بپیوندد و پیروزی به دست آورد . اما به هر حال عمر مجال نداد و پیامبر نتوانست آنگونه که می خواست به امور مسلمین سر و سامان بدهد . با تشکر